بخش سوّم: مسئلهی شفاعت | ۳
حال که معنی و مراد از این دو آیهی شریفه، روشن شد، اینک توجّهی به دخل و تصرّفات ناروای «ابن عبدالوهّاب»، در تفسیر همین آیهها، بفرمائید:
در نامهای که وی بعنوان «شیخ الرّکب المغربّی» نوشته و ضمن آن، بشرح عقیدهی خود پرداخته و موضوع «توسّل» و «استشفاع» از اولیاء خدا را محکوم به «شرک» کرده و استدلال به آیهی شریفه، نموده است که:
«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاءُنا عِنْدَ اللهِ...» (سورهی یونس، آیهی ۱۸).
آنگاه، ذیل همین آیه میگوید:
فاخبر انّه من جعل بینه و بین الله وسائط یسألهم الشّفاعة فقد عبدهم و اشرک بهم...؛[1]
یعنی: «خدا در این آیه، به مردم اعلام کرده که هر کس بین خود و خدا، وسائطی قرار داده و از آن وسائط، درخواست شفاعت نماید، با این عمل، وسائط را پرستش کرده و بوسیلهی آنها شرک بخدا آورده است!!».
ملاحظه میفرمائید که رئیس فرقهی وهّابیها، با چه جرأت و بیباکی، آیهی شریفهی قرآن را، بر اساس رأی خود، تفسیر نموده و عقیدهی شخصی خود را، به ذات اقدس حق تعالی، نسبت داده است؛ و با کمال صراحت میگوید: «خدا در این آیه گفته است: کسیکه از وسائط، درخواست شفاعت نماید، با این عمل، وسائط را پرستش کرده و شرک به خدا آورده است».
یعنی به نظر وی، منظور اصلی آیهی کریمه، این است که مشرک بودن شفاعتطلبان از غیر خدا را ثابت کند.
در حالیکه مشروحاً توضیح دادیم که هدف اصلی آیه، باطل نشان دادن توجیه و تعلیلی است که بت پرستها برای عمل مشرکانه و نامعقول خود (پرستش بتهای لایضرّ و لاینفع) آورده و میگفتند: علّت اینکه ما بتها را میپرستیم اینست که نیازمند به شفاعت آنها هستیم و میخواهیم از راه پرستششان، به شفاعتشان نائل شویم.
آری، آیهی شریفه، این توجیه غلط را که برای صحیح نشان دادن یک کار غلط دیگرشان آوردهاند، انکار و ابطال مینماید. نه اینکه محضاً در مقام کوبیدن مسئلهی «استشفاع» و شفاعتطلبی برآمده و بخواهد مطلقاً شفاعتطلبی را «شرک» و شفاعتطلبان را «مشرک» بخواند.
ما نمیدانیم، آقای «ابن عبدالوهّاب»، اوّلاً از کجای این آیه، بدست آورده است که «مشرکین»، از وسائط خود، درخواست شفاعت داشتهاند، که با عبارت «و یسألهم الشّفاعة»، مدلول آیهی شریفه را بیان کرده و «استشفاع» از اولیاء و مقرّبین را همانند استشفاع مشرکین از اصنام (که به زعم وی مراد آیه است) ارائه میکند؟!
در حالیکه آیهی شریفه، اصلاً سخن از سؤال شفاعت و استشفاع، بمیان نیاورده است؛ بلکه فقط با عبارت «و یقولون هؤلاء شفعاؤنا عندالله»، نقل قول مشرکین نموده و میفرماید: آنها میگویند «اینان شفعاء ما در نزد خدا هستند».
و البتّه روشن است که قول و اعتقاد به شفاعت، غیر از تقاضا و سؤال شفاعت است.
آیا روی چه میزانی «ابن عبدالوهّاب»، قول به شفاعت را به «سؤال شفاعت»، تفسیر کرده است؟!
و ثانیاً، به فرض اینکه معنای قول به شفاعت، تقاضای شفاعت باشد، باز هم ما نمیدانیم آیا آن عالیجناب از کدام قسمت این آیه استفاده کرده که سؤال و تقاضای شفاعت از موجودی، عبادت و پرستش آن موجود است؟ که با عبارت «فقد عبدهم» با صراحت تمام، بخدا نسبت داده که خدا فرموده است: «هر کس از وسائط، درخواست شفاعت نماید، آنها را پرستش کرده است»؟!
آیا از اینکه جملهی «یقولون هؤلاء شفعاؤنا» دنبال جملهی «یعبدون من دون الله ما لا یضرّهم و لا ینفعهم» آمده است، این معنی را استنباط کرده که شفاعت خواهی از بتها، همان عبادت آنها است؟
در صورتیکه چنانکه قبلاً نیز اشاره شد، طبق قانون ادبی، «واو عطف» که بین این دو جمله، قرار گرفته است، دلالت بر مغایرت و دوئیّت مدلول جملهی معطوف و معطوفٌ علیه، دارد؛ و با وضوح تمام میرساند که مسئلهی «قول بشفاعت بتها» غیر مسئلهی «عبادت آنها» است.[2]
البتّه، ما، معترفیم و جای هیچگونه تردیدی نیست در اینکه هر دو کار مشرکان، از آن نظر که بتها، موجوداتی لایضّر و لا ینفع بوده و طبعاً نه شایستهی «شفاعت» هستند و نه سزاوار «عبادت»، در لسان آیهی شریفه، مورد ذمّ و نکوهش قرار گرفته و هر دو عمل، عملی جاهلانه و ابلهانه، معرّفی شدهاند.
امّا آنچه که معیار «شرک» مشرکین بوده و آنها را از صراط مستقیم «توحید در عبادت»، خارج نموده و با جملهی «سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ» که متمّم همان آیهی شریفه است، ساحت قدس خدا، از آن، تنزیه شده است، همانا موضوع «عبادت» و پرستش بتها است، نه مسئلهی «توقّع شفاعت» از آنها.
و لذا میبینیم، آیات عدیدهی دیگری از قرآن که در ذمّ و تقبیح مشرکین آمده است، تنها سخن از «عبادت» غیر خدا بمیان آورده و همان را رمز «شرک» مشرکین، ارائه نموده است؛ بدون اینکه نامی از «شفاعت» و «استشفاع» غیر خدا، بمیان آورده باشد. از آن جمله، این آیات است:
قُلْ اَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرّاً وَلا نَفْعاً...؛[3]
قالَ اَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَلا يَضُرُّكُمْ. اُفٍّ لَكُمْ وَلِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ اَفَلا تَعْقِلُونَ؛[4]
وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَنْفَعُهُمْ وَلا يَضُرُّهُمْ وَكانَ الْكافِرُ عَلی رَبِّهِ ظَهيراً؛[5]
* * *
آقای «ابن عبدالوهّاب» در دوّمین آیهی مورد بحث ما (آیهی ۳ سورهی زُمَر) نیز، از طریق «تفسیر به رأی»، تصرّف ناروا نموده و در همان نامهی سابقالذّکر خویش، ذیل همان آیه میگوید:
«و اخبر انّ المشرکین یدعون الملائکة و الانبیاء و الصّالحین لیقّر بوهم الی الله زلفی و یشفعوا لهم عنده...»[6].
یعنی: «خداوند، در این آیه، به مردم، اعلام کرده است که مشرکین، فرشتگان و پیامبران و صالحان را میخوانند، برای اینکه آنها را بخدا نزدیک کنند و در پیشگاه خدا، از آنان شفاعت نمایند».
اینجا هم ملاحظه میفرمائید که رئیس وهّابیّین، اوّلاً «عبادت» را در جملهی «ما نعبدهم»، به معنای «دعوت» و خواندن، تفسیر کرده و آنگاه، عقیده و رأی خود را، به خدا، نسبت داده و میگوید: «و اخبر انّ المشرکین یدعون...» یعنی: «خدا خبر داده و گفته است که مشرکین، دعوت میکنند و میخوانند...».
در صورتیکه ما، در گذشته، ثابت کردیم که مفهوم «خواندن» و «دعوت»، طوری نیست که مطلقاً مساوی با مفهوم «عبادت» و «پرستش» باشد، همچون دو لفظ مترادف، مانند «انسان» و «بشر»، تا ما، بتوانیم در همه جا، لفظ «عبادت» را به معنای «دعوت» و یا لفظ «دعوت» را به معنای «عبادت»، تفسیر کنیم.
بلکه «دعوت»، چنانکه روشن است، مفهومی جدا از مفهوم «عبادت» دارد. منتها، گاهی «دعوت»، در صورت «عبادت»، تحقّق میپذیرد؛ و آن موقعی است که آدمی، «مدعوّ» خود را «معبود» و یا مستقلّ در «وجود» و «ایجاد» بداند.
و در اینصورت است که اگر آن «مدعوّ معبود»، ذات اقدس «الله» باشد، دعوت او، دعوت «توحیدی» و عبادت «الله» خواهد بود. و اگر غیر خدا باشد، دعوت وی نیز دعوت «مشرکانه» و عبادت «من دون الله» بشمار خواهد رفت.
و همچنین، ممکن است گاهی مفهوم «عبادت»، تحقّق بپذیرد، بدون اینکه «دعوت» و خواندنی در کار باشد؛ مثل اینکه انسان، برای خدا «رکوع» و «سجده» و «طواف»، انجام بدهد، بی آنکه با کلمات «یا الله» و «یا ربّاه»، او را بخواند.
بنابراین، تفسیر «عبادت» در آیهی شریفه، به «دعوت»، در حالیکه قرینهای در کار نیست، «تفسیر به رأی» است. و ثانیاً، در آیهی شریفه، همچنانکه میبینیم، هیچ سخنی از ملائکه و انبیاء و صالحین، بمیان نیامده است. بلکه مقصود از جملهی «من دونه»، مطلق موجودات «غیر خدا» است. و لذا مفاد آیه، این میشود:
«کسانیکه غیر خدا، موجوداتی را به «ولایت» برگیرند و آنها بمنظور تقرّب جوئی بخدا، «عبادت» نمایند، از دین توحیدی خالص، بیرون رفته و در عِداد «مشرکان»، محسوب میشوند».
و حال آنکه آقای «ابن عبدالوهّاب»، اینجا نیز، از خود، تصرّف ناروائی کرده و جملهی «من دونه» را در آیهی شریفه، به «ملائکه و انبیاء و صالحین»، تفسیر نموده و از مجموع این تصرّفهای غیر مجاز، این نتیجه را گرفته و تحویل سادهدلان، داده است که:
هر کس، فرشتگان و پیامبران دیگر صالحان از بندگان خدا را بخواند و از آنان تقاضای «شفاعت» نماید، «مشرک» شده و از صراط «توحید»، انحراف پیدا کرده است!!؟
آری، حقیقت امر این است که آقای «محمّدبن عبدالوهّاب» پیشوای «وهّابیّین»، از یکسو، بر اساس عقیدهی شخصی خویش، از موضوع «توسّل» به خاندان پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم و شفاعت خواهی از مردان الهی، سخت در رنج روانی افتاده و جدّاً ناراحت است!
و از دیگر سو، میبیند تا به این عقیدهی نابجا و بیدلیل خود، «صِبْغَه» و رنگ «قرآنی» نزند، در عالم اسلام، ممکن نیست جای پائی باز کند؛ و لذا به تکاپو و تلاش افتاده و از میان آیات شریفهی قرآن کریم، این دو آیه (آیهی ۱۸ سورهی یونس و آیهی ۳ سورهی زُمَر) را به زعم خویش متناسب با پندار واهی خود، تشخیص داده و با دخل و تصرّفات نامشروع، عقیده و رأی شخصی خود را تحمیل به قرآن، نموده است!!
با آنکه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید:
مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَايِهِ فَلْيَتَبَوَّءْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ؛[7]
«کسی که قرآن را، به رأی خود تفسیر کند، باید جایگاه خود را از آتش (دوزخ) انتخاب نماید».
مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَايِهِ فَقَدِ افْتَرَی عَلَی اللهِ الْکَذِبَ؛ [8]
«کسی که قرآن را به رأی خود، تفسیر کند، بر خدا، دروغ بسته است».
اینجا از باب تنبیه و تحذیر، این نکته را باید تذکّر داد که جدّاً این یک خطای بسیار روشن و بلکه خیانت بسیار بزرگی است که کسی در مقام ارائهی نظر قرآن، دربارهی موضوعی، تنها به یک یا دو آیه، اکتفا کرده و از سایر آیات مربوط به آن موضوع که حدود و قیود آنرا بیان میکنند و موضع تفسیری آیات دیگر را دارند، چشم بپوشد. در حالیکه امام امیرالمؤمنین علیه السّلام، دربارهی قرآن میفرماید:
یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ وَ یَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلی بَعْضٍ؛[9]
«بعض آن، به کمک بعض دیگرش سخن میگوید و پارهای از آن، بر پارهی دیگرش شهادت میدهد (برای فهم مراد از آیهای، به استمداد و استشهاد از آیات دیگر، باید توجّه داشت)».
و لذا اگر بگوئیم، بسیاری از کج فهمیها که در معارف اسلامی پیش آمده و نتیجتاً به منازعات منحت بار دامنهدار مذهبی انجامیده و تفرقهها بوجود آورده است، معلول همینگونه استدلالهای ناقص و بررسیهای «اَبْتَر» قرآنی بوده است که پیروان مذاهب، بدون در نظر گرفتن مسئولیّتهای عظیم علمی و دینی، بدان مبتلا بودهاند و هستند، اغراق نگفتهایم.
و از اینرو، باید تصدیق و باور داشت که یک نتیجهگیری صحیح از قرآن، دربارهی یک موضوع از هر قبیل که هست، در گرو این است که تمام آیات مربوط به آن موضوع را مورد فحص دقیق و بررسی کامل، قرار داده و با در نظر گرفتن کلّ خصوصیّات از تقیید مطلقات و تخصیص عمومات و تبیین مجملات و انواع دیگر از ویژگیهای اصولی، به استدلال و استنتاج از دیدگاه قرآن، پرداخت. الهمنا الله التّقوی و وفّقنا للّتی هی ازکی؛
1- «ابن عبدالوهّاب» آیه 18 سوره یونس را چگونه (با چه اشتباهاتی) تفسیر نموده است؟
2- چه زمانی «دعوت»، در صورت «عبادت»، تحقّق میپذیرد؟
3- تفسیر درست آیه 18 سوره یونس را بیان کنید.
[1]ـ کشف الارتیاب، ص ۲۱۷ و ۲۱۸.
[2]ـ حمل «واو عطف» بر عطف تفسیری، حمل برخلاف ظاهر عطف است بدون قرینهی ملزمه در کلام.
[3]ـ سورهی مائده، آیهی ۷۶.
[4]ـ سورهی انبیاء، آیهی ۶۶ و ۶۷.
[5]ـ سورهی فرقان، آیهی ۵۵.
[6]ـ کشف الارتیاب، ص ۲۱۷.
[7]ـ المحّجة البیضاء، ج ۲، ص ۲۵۰ و منقول از «سنن ترمذی» ج ۵، ص ۱۹۹ و ۲۰۰.
[8]ـ تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۸.
[9]ـ شرح نهجالبلاغهی فیض الاسلام، خطبهی ۱۳۳، قسمت پنجم.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت