بخش سوّم: مسئله ی شفاعت | ۲
باز از جمله آیاتی که در این باب از سوی این طایفه، مورد استدلال غیر صحیح قرار گرفته و آن را دلیل بر شرک شفاعت طلبان از اولیاء خدا دانستهاند، این دو آیه است:
۱ـ «وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَلا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ...»:[1]
«(مشرکان) بجای خدا، موجوداتی را میپرستند که نه میتوانند زیانی به آنان برسانند و نه سودی؛ و میگویند: اینها شفعاء ما، در نزد خدا هستند».
۲ـ «اَلا لِلَّهِ الدّينُ الْخالِصُ وَالَّذينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا اِلَى اللهِ زُلْفی...»:[2]
«آگاه باشید که دین خالص و منزّه از شرک، از آنِ خدا است؛ و آنانکه جز خدا، اولیائی (بعنوان معبود) اتّخاذ کردهاند، (عذرشان این است که میگویند ما) آنها را نمیپرستیم مگر از این جهت که آنها، ما را به وجه احسنی، بخدا نزدیک کنند».
آقایان وهّابیها، در بیان استدلال خود، میگویند:
آیهی اوّل، اعتقاد به شفاعت بتها و شفاعت خواهی از آنها را شرک و پرستش غیر خدا دانسته و مورد ذمّ و نکوهش قرار داده است. آیهی دوّم نیز، اتّخاذ غیر خدا را به «ولایت» و آنگاه از راه تولّی وی؛ تقرّب جستن به خدا را موجب شرک و ضدّ دین توحیدی خالص، ارائه نموده است.
بنابراین، غیر خدا را «ولیّ» خود گرفتن و از وی «شفاعت طلبیدن» و او را «وسیلهی تقرّب بخدا» دانستن، به مقتضای این دو آیهی شریفه، «شرک» است و مباین با توحید است.
ما، در پاسخ به این استدلال میگوئیم:
عجبا، گوئی که شما، در خلط مبحث کردن و افکار ساده و سطحی نگر را به انحراف کشانیدن و گمراه نمودن، مهارت و تردستی خاصّی دارید که بدون تأمّل وافی در کلام خدا و بی آنکه این آیههای شریفه را با سایر آیات مربوط به «شفاعت» و «شرک در عبادت» بسنجید و حدود و قیود هر یک از آن دو عنوان را دقیقاً مورد تحلیل و بررسی قرار بدهید، در معنی و تفسیر آیه، با عجله و شتابی خاصّ، سرهم بندی مخصوصی بکار برده و فوراً یک مطلب خود ساخته و اُطو کشیدهای را از جیب مبارک خود بیرون میآورید و به عنوان مدلول مسلّم آیه، به خورد سادهاندیشان میدهید.
وگرنه، با یک تأمّل نه چندان دقیق و عمیق، از هر دو آیه، این مطلب، بدست میآید که موضوع سخن در آیههای شریفه، این نیست که شفاعت طلبی از مخلوق و یا تقرّب جوئی به خدا از طریق مخلوق، از نظر قرآن، عبادت غیر خدا، محسوب میگردد و «شرک» است.
بلکه منظور اصلی در آیههای مزبور، ردّ و انکار تعلیل و توجیهی است که بتپرستها، برای صحیح نشان دادن کار ناصحیح خود، یعنی «پرستش بت»، تقریر میکردند و میگفتند:
علّت و جهت اینکه ما، بتها را میپرستیم اینست که میخواهیم از طریق عبادت آنها، به شفاعت آنها نائل شویم! که آنان، با وساطت و میانجیگری خود در نزد خدا، ما را به خدا که خالق عالم است نزدیک گردانند و در نتیجه، از ما، دفع بلا نموده و خیر و سعادت در زندگی، نصیب ما سازند.
و لذا خداوند حکیم، به منظور ابطال این توجیه نامعقول، در آیهی اوّل میفرماید:
... قُلْ اَتُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّمواتِ وَلا فِي الْاَرْضِ...؛[3]
«بگو (به اینان ای پیامبر(ص)) آیا به خدا خبر میدهید از یک جریانی (شفاعت بتهای بیجان) که در هیچ حای عالم، وجود ندارد؟! (جملهی «ما لا یعلم فی السّموات و لا فی الراض» که نفی علم از خدا میکند، کنایه از «نفی وجود» است؛ زیرا چیزیکه در مورد تعلّق علم خدای دانا به محتویات آسمان و زمین، قرار نگیرد، طبعاً در عالم هستی، وجود نخواهد داشت)».
استفهام در ایجا، به اصطلاح اهل ادب، اسفهام «انکاری» است و حاصل مفاد آیه، این میشود:
«اعتقاد شما (بتپرستها)[4] به شفاعت بتها و انتظار شفاعت از آنها، اعتقادی پوچ و انتظاری نابجا است.
چه آنکه موجودات مردهی فاقد حسّ و شعوری که سود و زیان بحال شما نمیتوانند داشته باشند، دارای اهلیّت شفاعت نمیباشند؛ و چنین شفعائی (مردههای لایضرّ و لاینفع) در عالم علم خدا وجود ندارند.
بنابراین، بت پرستی، به انگیزهی انتظار شفاعتِ بت، علاوه بر اینکه «شرک» است، عملی احمقانه و جهلآمیز هم هست؛ یعنی از آن جهت که عبادت غیر خدا است، شرک است؛ و از آن نظر که توقّع شفاعت از موجودی مرده و لایشعر است، حماقت و سفاهت است».
فعلهذا، آنچه که در آیهی شریفه، مورد ذمّ و نکوهش قرار گرفته است، دو مطلب است:
۱ـ عبادت بتهای لایضرّ و لاینفع.
۲ـ اعتقاد به شفاعت آن بتها و توقّع شفاعت از آنها بعنوان انگیزه و هدف پرستش.
و «واو عطف» که به قانون ادبی، دلالت بر مغایرت «معطوف» و «معطوف علیه» دارد، با عطف جملهی «یقولون هؤلاء شفاعئنا عندالله» به جملهی «یعبدون من دون الله ما لا یضرّهم و لا ینفعهم»، روشنگر همین معنی است که: اعتقاد به شفاعت بتها و انتظار شفاعت از آنها، مطلبی است جدا از موضوع عبادت بتها!
و بهمانگونه که در همه جا، بحکم بدیهی عقل، «علّت»، غیر «معلول» است و «هدف»، غیر «طریق»؛ اینجا نیز، اعتقاد به شفاعت بتها، «علّت» است و عبادت آنها، «معلول». شفاعت بتها نزد خدا (بزعم مشرکان)، «هدف» است و عبادت آنها، «وسیله» و «راه».
همچنانکه ممکن است، دواعی و عوامل دیگری نیز غیر «اعتقاد به شفاعت» در روح و فکر آدمی، اثر گذارده و او را وادار به پرستش موجودی غیر خدا بنماید؛ از قبیل: تقلید از پدران و گذشتگان از اجداد و نیاکان، پیروی از جوّ حاکم بر محیط، تعصّب قومی، ترس از مخالفت با روش دیگران، و بالأخره، عادت و انس و الفت و امثال این امور.
که هیچکدام از آنها بطور مسلّم، «شرک» نیست؛ ولی ممکن است هر یک از اینها بر اثر جهل و نادانی انسان، موجب و داعی بر «عبادت» موجودی غیر خدا گردد؛ که در آنصورت، تنها همان «عبادت غیر خدا»، شرک خواهد بود، نه آنچه که «سبب» و «داعی» بر عبادت شده است.
چه آنکه بر همه کس روشن است که ترس و تعصّب و عادت در این زمینه مثلاً هرچند، خوئی زشت و ناپسند است؛ امّا هرگز شرک و عبادت غیر خدا، محسوب نمیشود.
در اینجا نیز میگوئیم: آری، عبادت بتها بحکم عقل سلیم و نصّ قرآن کریم، مسلّماً شرک است و ضدّ توحید است. امّا اعتقاد به شفاعت بتهای لایضرّ و لا ینفع که به مفاد همین آیهی شریفه، انگیزه و علّت غائی عبادت آنها بوده است، هر چند، اعتقادی ابلهانه و نا معقول است؛ ولی هرگز شرک و عبادت غیر خدا محسوب نمیگردد.
بلکه در نهایت امر، آنچه میشود گفت، این است که توقّع شفاعت از بتها، در آیهی شریفه، از دو جهت تقبیح شده است:
۱ـ از آن جهت است که موجوداتی مرده و عاری از توانائی بر نفع و ضرر هستند؛ و لذا عقلاً شایستهی آن نیستند که بشفاعت در نزد خدا برانگیخته شوند.
۲ـ از آن نظر که بفرض واجد بودنشان صلاحیّت شفاعت را، هرگز شایستگی آنرا نخواهند داشت که مورد «عبادت» و پرستش شفاعت طلبان، قرار گیرند. چه آنکه توقّع «شفاعت» از کسی، تلازم با «عبادت» وی ندارد. و بعبارت دیگر، راه نیل به شفاعت شفعاء، عبادت آنان نمیباشد.
بنابراین، «استشفاع» ما از اولیاء خدا، یعنی کسانی که نه مردهی بیجانند و نه معبود شفاعت طلبان، عملی خواهد بود که نه «شرک» است و نه «احمق آمیز». و لذا بهیچ وجه، ارتباطی با مدلول آیهی مورد بحث نخواهد داشت. زیرا آیهی شریفه، چنانکه بیان شد، در مقام تقبیح استشفاع از موجوداتی است که هم مردهی لایضرّ و لا ینفعاند و هم معبود بناحقّ شفاعت طلبان، قرار گرفتهاند.
در صورتیکه استشفاع ما، از کسانی است که هم زندهاند و هم بهیچ عنوان و بهیچ جهتی مورد پرستش و عبادت ما شفاعت طلبان، قرار نمیگیرند.
* * *
از توضیحی که دربارهی این آیهی شریفه دادیم، مفاد آیهی دوّم نیز روشن شد؛ زیرا در آن آیه نیز، تقرّب جوئی بسوی خدا، انگیزه و علّت عبادت بتها، ارائه شده است. یعنی بتپرستها از روی جهل و نادانی، چنین میپنداشتند که اگر بتهای مرده را به «ولایت» خویش، اتّخاذ کرده و آنها را بعنوان «ولیّ» و مدبّر امر زندگی بپرستند، آنها هم، وسیله میشوند و اینان را به خدا که خالق عالم است نزدیک گردانیده و مورد لطف او قرار میدهند و نهایتاً آنان را به سعادت در زندگی میرسانند.
در صورتیکه اوّلاً، به گواهی عقل سلیم، موجودات مردهی لایشعر، اهلیّت این را ندارند که «ولیّ» و مدبّر امر انسان باشند.
و ثانیاً، بفرض اهلیّت و استعداد، تا مقام «ولایت» و تدبیر امور، از سوی خدا به کسی اعطا نشود، تقاضای ولایت و تدبیر از وی، عملی نابجا و بیاثر خواهد بود.
و ثالثاً، بفرض صلاحیّت و اهلیّت ولایت نیز، شایستهی آن نخواهند بود که «معبود» و مورد پرستش انسان، قرار گیرند.
امّا اگر کسی که هم زنده و فعّال است؛ و هم از سوی خدا به او مقام «ولایت» و «تدبیر»، اعطا شده است؛ و هم ما او را نه «من دون الله»، بلکه «باذن الله»، به «ولایت» خویش، اتّخاذ کرده و از او بخواهیم که راه صحیح پرستش و عبادت خدا را بما بیاموزد و ما را در ظلّ عنایات و رهنمودهای خود، بقرب خداوند رحمان، نائل گرداند، در ایصورت، بدیهی است که ما، نه شرکی مرتکب شدهایم و نه کاری قبیح و نامعقول، انجام دادهایم که مآلاً مشمول ذمّ آیهی شریفه، قرار گرفته باشیم.
چه آنکه ما، اولیاء منصوب از جانب خدا را، نه میپرستیم و نه از پیش خود، به آنها «ولایت» بر خویش میدهیم؛ بلکه به امر خدا، آنها را «ولیّ» بر خود گرفته و آنگاه از راه «تولّی» و اتّباع از تعالیم آسمانی آنها، به خدای جهان، تقرّب میجوئیم.
1- به کدام دلایل وهابیون استنباطی نادرست از آیات مربوط به شفاعت دارند؟
2- منظور اصلی در آیات 18 سوره یونس و 3 زمر چیست؟
3- به کدام دلایل توقّع شفاعت از بتها، تقبیح شده است؟
[1]ـ سورهی یونس، آیهی ۱۸.
[2]ـ سورهی زُمر، آیهی ۳.
[3]ـ سورهی یونس، آیهی ۱۸.
[4]ـ ضمیر غائب «یعبدون» بقرینهی «ما» و مکّی بودن سوره، راجع به «بت پرستان» است. (تفسیر المیزان).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت