بعضی از مردها دوست دارند در خانه اشتغالات و سرگرمیهای مخصوصی داشته باشند، برخیها انواع تمبرها را جمع آوری میکنند، و برخی عکسهای مختلف یا نمونهی خطها و امضاها، یا کتابهای خطی و چاپی را گردآوری میکنند. بعضی هم به پرورش حیواناتی از قبیل: مرغ، بلبل و قناری روی میآورند. برخی نیز به نقاشی و کارهای هنری میپردازند، یا به گلکاری علاقه نشان میدهند، و یا به خواندن کتاب و مجلات مشغول میشوند.
این قبیل سرگرمیها را میتوان از بهترین تفریحات سالم برشمرد. نه تنها ضرری ندارند، بلکه فایدههایی هم در بر دارند. مرد را به خانه مأنوس و علاقهمند میسازند. نگرانیهای روحی و خستگیهای اعصاب را بر طرف میسازند. بیکاری و فراغت، غم و غصه تولید میکند، و اشتغال به کار، یکی از راههای درمان بیماران روانی بهشمار میرود. کسانی که همیشه مشغولیاتی داشته باشند، کمتر به ضعف اعصاب و بیماریهای روانی مبتلا میشوند؛ چون به خانه علاقهمند هستند و اشتغالات دایمی دارند، از ولگردی در خیابانها و آلوده شدن به عادتهای خطر ناک و پا نهادن به مراکز فساد تا حدی مصونیت دارند.
بنابراین، خانمها باید این قبیل اشتغالات را محترم بشمارند، مردان را مورد تحقیر و سرزنش قرار ندهند و کارهایشان را احمقانه و بیفایده نینگارند، بلکه آنان را تشویق کنند و در موارد لازم با آنان همکاری نیز نمایند.
یکی از مشکلات زندگی، اختلاف زن با بستگان شوهر است. بیشتر زنها با مادر، برادر و خواهر شوهر میانهی خوبی ندارند و پیوسته با آنان در حال نزاع و قهر و دعوا هستند. از یک سو، زن میکوشد که شش دانگ شوهرش را تصاحب کند به طوری که به دیگری، حتی مادر، برادر و خواهرش توجه نداشته باشد، مرتباً بد میگوید، دروغ میسازد و قهر و دعوا میکند. و از سوی دیگر، مادر شوهر، خود را مالک پسر و عروس میداند. سعی میکند هر طور شده، پسرش را نگهدارد و نگذارد یک زن تازه وارد، شش دانگ او را تصاحب کند. بدین منظور، به کارهای عروس ایراد میگیرد، بدگویی میکند، دروغ میسازد، هر روز جنگ و دعوا راه میاندازد، مخصوصاً اگر در یک خانه زندگی کنند. اگر یکی از آنها یا هر دو نادان و لجباز باشند، ممکن است کار به جای باریک بکشد و حتی به زدوخورد و خودکشی منتهی شود. به نمونههای ذیل توجه کنید.
تازه عروسی به نام ... که از بدرفتاریهای مادر شوهرش به تنگ آمده بود، خود را آتش زد.[1]
زنی به علت بدرفتاری و بهانه گیری مادرشوهرش، خودسوزی کرد.[2]
آنها شب و روز در مبارزه و زور آزمایی هستند؛ اما غم و غصه و ناراحتی آن برای مرد است. عمدهی اشکالش این است که دو طرف نزاع افرادی هستند که مرد نمیتواند به آسانی از آنها دست بردارد. در یک سو، همسرش را میبیند که از پدر و مادر خود چشم پوشیده و با صدها امید و آرزو به خانهی شوهر آمده است تا مستقل و صاحب خانه و زندگی باشد. وجدان حکم میکند که مرد اسباب خوشی و رضایت خاطر او را فراهم سازد و از وی حمایت کند. به علاوه، همسر دایمی و شریک زندگی اوست و نمیتواند دست از حمایت او بردارد.
از سوی دیگر، فکر میکند که پدر و مادرم سالها برایم زحمت کشیدهاند، با صدها امید و آرزو مرا بزرگ کردهاند تا به هنگام ناتوانی، دستشان را بگیرم. بیوجدانی است اگر با آنان قطع رابطه کنم و اسباب ناراحتیشان را فراهم سازم. بهعلاوه، دنیا هزار نشیب و فراز دارد، سختی و سستی دارد، بیماری و ناتوانی دارد، گرفتاری و درماندگی دارد، دشمنی و دوستی دارد، تصادف و مرگ دارد. در چنین مواقع حساسی، نیاز به مددکار دارم و تنها کسانی که ممکن است به هنگام گرفتاری، دستم را بگیرند و از خود و خانوادهام حمایت کنند، پدر و مادر و خویشانم هستند. در این دنیای تاریک نمیتوانم بیپناه باشم و خویشانم بهترین پناهند. پس نمیتوانم از آنها دست بردارم.
در این جاست که یک مرد عاقل، خود را بر سر دو راهی میبیند: یا باید گوش به حرف همسرش بدهد و دست از پدر و مادر بردارد و یا مطابق میل پدر و مادر رفتار کند و همسرش را برنجاند، در حالی که هیچیک از این دو امر برایش امکان پذیر نیست. ازاینرو، ناچار است با هردو بسازد و تا حد امکان، هر دو را راضی نگه دارد که آنهم، کار بسیار دشواری است؛ اما اگر زن حرف شنو و عاقل باشد و سرسختی و لجاجت خرج ندهد، حل مشکل آسان میگردد.
از این رهگذر است که مرد از همسرش، که از همه کس به او نزدیکتر و مهربانتر است، انتظار دارد که در حل این مشکل به وی کمک کند. عروس اگر در برابر مادرشوهر قدری تواضع کند، حالت تسلیم به خود بگیرد، به او احترام بگذارد، اظهار محبت نماید، در کارها با او مشورت کند، گرم بگیرد، مأنوس شود و استمداد بجوید، همان مادر شوهر، بزرگترین پشتیبانش خواهد شد.
انسان که میتواند با اخلاق خوش و اظهار محبت، طایفهای را دوست و غمخوار خویش گرداند، آیا حیف نیست که با لجاجت و تکبر و خودخواهی، این همه یار و یاور را از دست بدهد؟ آیا فکر نمیکند که در نشیب و فرازها و سختیها و گرفتاریهای روزگار به یاری دیگران نیازمند است؟ در آن مواقع حساس، کمتر کسی به فکر انسان است و تنها خویشان و نزدیکانند که به داد او میرسند.
آیا بهتر نیست که با اخلاق خوش و مهربانی، با خویشانش معاشرت و رفت و آمد کند تا از انس و محبت با آنان لذت ببرد و یک طایفه، دوست و پشتیبان واقعی داشته باشد؟ آیا سزاوار است با بیگانگان طرح دوستی بریزد و از میان آنان دوست و همدم پیدا کند، اما با خویشان و نزدیکان خود قطع رابطه کند؟ در حالی که به تجربه ثابت شده که به هنگام گرفتاری، بیشتر دوستان، انسان را رها میکنند و تنها همان خویشان به یاریاش میشتابند؛ زیرا پیوند خویشی، پیوندی طبیعی است که به آسانی بریده نمیشود. در مثلهای عامیانه گفته شده: اقوام و خویشان اگر گوشت انسان را بخورند، استخوانش را دور نمیریزند.
حضرت علی(ع) میفرماید:
انسان هیچگاه از خویشانش بینیاز نمیشود، گرچه مال و اولاد هم داشته باشد. به ملاطفت و احترام آنان احتیاج دارد. آنها هستند که با دست و زبان از او حمایت میکنند. خویشان و نزدیکان، بهتر از او دفاع میکنند. به هنگام گرفتاری، زودتر از دیگران به یاریاش میشتابند. هرکس از خویشانش دست بکشد، یک دست از آنان برداشته، اما دستهای بسیاری را از دست خواهد داد.[3]
خانم محترم! برای خشنودی همسرت، برای راحتی و آسایش خودت، برای این که یک طایفه دوست و حامی واقعی پیدا کنی، برای این که محبوب همسر شوی، با خویشان شوهرت بساز، از لجاجت و خودخواهی و تکبر و جهالت دست بردار، عاقل و دانا باش، افکار شوهرت را پریشان نساز، فداکاری و شوهرداری کن تا نزد خدا و خلق محبوب باشی.
۱- چرا سرگرمیهای خاص مرد در خانه را میتوان از بهترین تفریحات سالم برشمرد؟
۲- دلایل اختلاف زن با بستگان شوهر را بیان کنید.
۳- به چه دلیل غم و غصه و ناراحتی اختلاف زن با بستگان شوهر، برای مرد است؟
[1]. روزنامهی اطلاعات، 13 ارديبهشت 1349.
[2]. همان، 16 ارديبهشت 1349.
[3]. بحارالأنوار، ج 74، ص 101.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی