آیا پیامبر صلی الله علیه وآله معجزه حسی نداشتهاند؟
مستدعی است تفصیلاً درباره این نظریه توضیح فرمایید: «با توجه به اینکه اسلام دین عقل و تفکر است پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله معجزه حسی نداشتهاند».
برای رفع هر گونه ابهام و اینکه کسی توهم ننماید که پیامبر صلی الله علیه وآله معجزات حسی نداشته به عنوان توضیح عرض میکنیم:
در اینکه اسلام پایه عقل و تفکر را بالا برده و دعوت خود را بر اساس عقل و منطق گذارده و با تأکید و اصرار از مردم میخواهد که فکر و اندیشه و تشخیص صحیح را راهنما قرار دهند، شکّی نیست. چه بسا اسلام و ایمان آنکه از راه مطالعه و تأمل هدایت شود و حقیقت دعوت را به واسطه خود آن بشناسد از ایمان کسی که به واسطه یک معجزه حسی که خارج از حقیقت دعوت است ایمان میآورد، ارزندهتر و آگاهانهتر باشد.
شکی نیست که خرافات و موهومات را بسیار و بلکه بیشتر افراد بشر همیشه بجای حقیقت پذیرفته و فکر و ذهن خود را به آن مشغول داشتهاند و بسیاری از مردم هم هستند که حتی در کارهای روزمره و امور عادی که طبق اسباب معین جریان دارد، منتظر خرق خادت هستند.
ولی بشر به عالم غیب معتقد است و ماوراء طبیعت را باور کرده است. غیب این عالم را بر این عالم و بر این سلسله اسباب و مسببات عادی و محسوس قاهر و غالب میداند چون همه چیز را از جمله همین اسباب و مسببات را به آن عالم غیب مستند میداند.
غیب مطلق (یعنی خدای جهان) را میستاید و در برابرش نیایش میکند و ظاهر این عالم را مانند سنگ و کلوخ میبیند که تقدّس و احترامی ندارند. هر چیز و هر کس را در صورتی قابل احترام و تقدس میداند که با غیب عالم و عالم غیب ارتباط خاص داشته باشد ارتباطی که درجات و مراتب آن متفاوت است.
دین و مذهب بر اساس ایمان به غیب استوار است که فطری بشر است و اگر ایمان به غیب نباشد دین و مذهب مفهوم ندارد بلکه باید گفت دین و مذهب همان ایمان به غیب است و گرنه در امور محسوس و ظاهر ایمان داشتن و نداشتن مطرح نیست.
این احساس و باور سبب شده است که بشر میخواهد با آنان که بیشتر این ارتباط را دارند آشنا شود و از آنها راه تکمیل ارتباط و برنامه پیمودن و جلو رفتن در این راه را بیاموزد. ابراهیم و موسی و عیسی و محمد صلیاللهعلیهوآله را که در این ارتباط تا حدّ ممکن پیش رفتهاند بشناسد و از آنها حقائق غیبی را جویا شود.
این احساس فطری بشر به عالم غیب، اگر بطور صحیح رهبری نشود سبب میشود که کسانی که در معارف دینی آگاهی ندارند و از انوار هدایت انبیاء استفاده نکردهاند به ارواح مرموز قائل شوند و غیب و ماوراء طبیعت را آنچنانکه باید نشناسند.
این افراد پیدایش هر چیز و هر صنف و نوعی را به یک امر غیر عادی و موجود نامرئی نسبت میدهند بلکه پادشاهان و زورمندان هم بر اساس همین تدین فکری و سوء استفاده از انحطاط فکری مردم، خود را به عالم غیب نسبت داده و از افراد غیر عادی شمردهاند.
در اثر این دو نوع درک (درک صحیح و درک غلط از عالم غیب) خرافات و عقلیات و اباطیل و حقائق در برابر هم قرار گرفته و گاهی در هم آمیخته شدند بطوری که تشخیص و تمیز حق از باطل برای بسیاری دشوار شده است.
از اینجا روشن میشود که اعجاز و معجزه برای جدا سازی حقائق از اباطیل است برای آن که بدون شاهد و دلیل، ادعای کسی را نپذیریم و خبرش را از عالم غیب باور نکنیم.
اصل عالم غیب و وجود خدا با این معجزه بزرگ یعنی جهان خلقت ثابت است و اما ارتباط و اتصال خاص با خداوند- که از آن تعبیر به رسالت و نبوت میشود- نیز باید با معجزهای حسّی یا عقلی ثابت شود.
در بین تمام طبقاتی که خود را به خدا و عالم غیب نسبت داده و مدعی ارتباط با خدا و یا ارواح مرموز شدهاند و خود را نمایندهای از عالم غیب معرفی کردهاند، طبقهای که توانستهاند آن را ثابت کنند و گواه حسی یا عقلی به مردم ارائه نمایند فقط پیامبران بودند که هم خودشان و هم اوصیای آنها با معجزاتی که نشان دادند در واقع با خرافات مبارزه کرده و فکر بشر را آزاد نمودند.
جستجوی اعجاز و درخواست معجزه نه فقط سبب رواج خرافات نمیشود بلکه خرافات را از بین میبرد. معجزه برهان است و برهان مؤکدترین و محکمترین دلیل و گواه است:
*فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّکَ[1]*
معجزات و خوارق عادات بر دو گونهاند:
گاهی معجزه امری است که بشر بر آن قادر نیست و بدون مدد غیبی نه بالفعل و نه بالقوه تحت اختیار او قرار ندارد مانند «تبدیل عصا به اژدها» و «ید بیضاء» و «بیرون آمدن ناقه از سنگ» و «بینا کردن کور مادرزاد» و «زنده ساختن مردگان» و بعضی از معجزات دیگر. این گونه امور از مقوله امور مادی نیست ولی اقتدار بشر بر آنها نیز خارج از پرواز گمان بشر نیست.
به بیان دیگر، گاهی معجزه امری است که به وسیله تسبیب اسباب مادی نمیتوان آن را محقق نمود چون مسبّب اسباب مادی نیست مثل اموری که به آن اشاره گردید هر چند اقتدار بر آنها خارج از شئون بشری نیست و چنانکه امکان دارد این امور بدون واسطه بشر محقق شود، به واسطه بشر و اعطاء قدرت این افعال و تصرفات به او نیز ممکن الوقوع است.
و گاهی معجزه امری است که تحت شرائط و تسبیب اسباب از انسان قابل صدور است مثل خواندن و نوشتن و تألیف و تصنیف و اکتشاف و اختراع و صنایع مختلف و تولیدات گوناگون و ایراد خطابههای علمی و دقیق و دادن برنامههای پزشکی و بهداشتی و طرحها و نقشههای گوناگون که همه این امور بالقوه تحت اختیار بشر است و با تسبیب اسباب به آنها دست مییابد ولی حصول بالفعل همین امور بدون تسبیب اسباب، عملی غیر مادی است و از مقوله امور مادی و حاصل از اسباب و مسببات ظاهری و مادی نیست.
البته در این قسم دوّم شرط معجزه بودن این نیست که امری که به عنوان معجزه معرفی میشود کاملتر از افراد دیگری که از نوع آن هستند باشد بلکه همین قدر که خارق عادت و خارج از قانون اسباب و مسببات عادی و مادی واقع شود، معجزه است.
به عبارت دیگر در شق اوّل نفس آن امری که وقوع یافته مثل اژدها شدن عصا معجزه است و هیچ کس تحت هیچ گونه شرائط مادی و تسبیب اسباب ظاهری نمیتواند مثل آن را بیاورد و در قسم دوّم وقوع آن بدون اسباب مادی و دفعه معجزه است.
به بیانی دیگر در قسم اوّل معجزه امری غیر عادی است که نبی یا ولی آن را اظهار میکند ولی در قسم دوّم امری عادی است که بطور غیر عادی و بدون اسباب ظاهری واقع میشود.
بنابراین صدور کتاب و نوشته و بیان حقائق و معارف از انسان اگر چه فی حد نفسه معجزه نیست چون بالقوه دستیابی بر آن با اسباب ظاهری فراهم است، اما صدور آن از شخصی که درس نخوانده است و مدرسه و مکتب و استادی ندیده، معجزه است.
خواه بگوییم تحقق آن بدون اسباب ظاهری و عادی معجزه است یا تحقق دادن آن بدون سبب ظاهری معجزه است یعنی خواه معجزه را کیفیت وقوع آن امر بگوئیم یا واقع ساختن و تحقق بخشیدن که عمل آن شخص است آن را معجزه بخوانیم فرق ندارد.
عباراتنا شتّی و حسنک واحد
و کل الی ذاک الجمال یشیر
حاصل کلام آن است که وقوع معجزه به دو گونه است و به هر یک از دو صورت واقع شود دلیل صدق ادعای پیامبر است:
نخست آنکه معجزه بدون واسطه خودِ نبی و مستقیماً به قدرت کامله الهی واقع شود که شاید «تبدیل عصا به ثعبان» و «ید بیضاء» و «بیرون آمدن ناقه از سنگ» و بطور یقین «قرآن مجید» از این قبیل است. هر چند امکان این را که خداوند متعال به موسی قدرت بر تصرف در عصا را داده باشد یا به محمد صلیاللهعلیهوآله قدرت بر انشاء قرآن داده باشد، منکر نیستیم و اگر به این صورت هم بود معجزه بود.
ولی قرآن کریم بدون واسطه بشر معجزه است و کلام خداوند متعال است و کلام پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیست خــود این الفـاظ و کلمات و جملههـا بــر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله وحی شده است هر چند اگر پیامبر صلیاللهعلیهوآله هم بر انشاء چنین کلامی اقتدار مییافت باز هم معجزه بود.
قسم دوّم آن است که معجزه به واسطه نبی یا وصی به اذن الله تعالی واقع شود یعنی نبی یا وصی به واسطه کمال نفسی که دارد که بر حسب حکمت الهیه سبب قدرت بر تصرف در کائنات میشود یا به افاضه مستقیم این قدرت به آنها، قادر بر انجام این افعال باذن الله تعالی میشوند. ظاهراً بیشتر معجزاتی که از پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمهی طاهرین علیهمالسلام ظاهر شده از قسم دوّم و اعظم معجزات که قرآن مجید است از قسم اوّل است.
خلاصه کلام آن است که صدور معجزه از بشر باقدار الله تعالی و تأییده اگر چه از افرادی خاص و رجال انسی ظاهر میشود و از مقوله امور عادی و تحت اسباب و مسببات مادی و ظاهری نیست، از مقوله امور غیر بشری نیست که لازم باشد در همه جا بلاواسطه و بدون واسطه شخص نبی و اختیار و قدرت او واقع شود بلکه به هر دو نحو وقوع آن قابل تصور است و در هر دو صورت هم استناد دادن آن به خداوند تعالی صحیح است.
پس از بیان این مقدمه ببینیم کتاب خدا و قرآن کریم چگونه معجزهای است و آیا معجزه پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله منحصر به آن بوده یا معجزات دیگر نیز داشتهاند و در صورت دوّم از چه نوع معجزاتی بودهاند؟
ممکن است گفته شود: قرآن کریم از اموری است که با اسباب عادی و ظاهری وجود پیدا میکند و بالقوه آوردن آن تحت اختیار بشر میباشد و به این ملاحظه میتوان گفت از مقوله امور بشری است و عمل غیر بشری است زیرا:
اعجاز آن از این جهت است که بدون اسباب عادی و ظاهری موجود شده در حالی که آنچه در امکان و اختیار بشر است با اسباب عادی و داخل در سلسله اسباب و مسببات ظاهری است.
و به بیان دیگر: این نوع عمل که قرآن یک فرد آن است، دو فرد دارد یک فردِ آن فردی است که با اسباب ظاهری حاصل میشود و بشر بر آن قادر است و علم بشری است و فرد دیگر آن بدون اسباب و به خرق عادت حاصل میشود و به جز حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله احدی آن را ارائه نکرده است آن عمل غیر بشری است.
این نظر اگر چه از احدی نقل نشده است، باطل است و بطلان آن در نهایت وضوح میباشد زیرا بر این فرض آوردن مثل قرآن با تعلیم و تعلم و تسبیب اسباب ممکن میشود در صورتی که آوردن مثل قرآن و حتی یک سوره از آن در هیچ شرائط و با وجود تمام امکانات علمی و ادبی امکان ندارد. اعلان اعجاز قرآن از عصر رسالت تا امروز و تا قیام قیامت در تمام جهان در تمام مراکز ادبی و علمی طنینانداز است.
از تمام بشریت میخواهد که اگر میتوانید تحت هر شرائط و فراهم کردن اسباب مثل این قرآن را بیاورید و هرگز نخواهید آورد. [2]
بسیار سادهاندیشی و دور از تعمق و تحقیق است اگر کسی بگوید: «قرآن چون کتاب و نوشته است، از مقوله امور بشری است هر چند عمل غیر بشری است زیرا این کتاب در منطقهای مثل آتن و رم و اسکندریه و مدائن آورده نشده بلکه در ریگستان داغ صحرا و جمع شترداران وحشی چنین معجزهای پدید آمده است» زیرا از این گوینده میپرسیم مقصودِ شما از کتاب که میگویید معجزه بزرگ و جاوید است، اگر این است که نوشته که نتیجه کار عادی بشر (نوشتن) و افراد خط آموخته و باسواد است، چون بشر درس ناخوانده و خط نانوشته آنرا نوشته است معجزه و عملی غیر بشری است و فقط خط نویسی و نوشته و کتابت را بدون توجه به محتوا و امتیازات لفظی و معنوی آن معجزه میدانید، این بیان در تعریف اعجاز قرآن دور از حقیقت است زیرا:
اوّلاً: معجزه بودن قرآن نوشته و کتابت آن نیست زیرا قرآن را نویسندگان وحی مینوشتند.
و ثانیاً: با توصیفهائی که در خود قرآن از آن شده است سازگار نیست.
و ثالثاً: قرآن که تحدّی میکند و اعلام مینماید که اگر در مورد این وحی که بر رسول خدا نازل میشود- یعنی همین قرآن- شک دارید یک سوره مثل آن را بیاورید و هرگز نخواهید توانست، نه از این جهت است که چون شما همه بیسوادید و خط نوشتن نمیدانید، نمیتوانید مثل این کتاب را بیاورید و اگر درس خوانده و باسواد بودید میتوانستید مثل آن را بیاورید. این اعلان عام به تمام افراد بشر باسواد و بیسواد و دانشمند و ادیب و همه و همه تا روز قیامت و بقاء تکلیف و شریعت است.
و رابعاً این خطاب بنا به برداشت شما معنایش این میشود که در همهقرنها و اعصار اگر بیسوادی توانست خط بنویسد و درس نخوانده توانست نوشتهای بنویسد اعجاز قرآن خدشهدار شود.
اما اگر در پاسخ از اشکال چهارم گفته شود: «چنین کاری- یعنی درس نخوانده بتواند خط بنویسد- بدون مدد الهی و اقدار الهی ممکن نیست و نسبت به احدی بعد از رسول خداصلیاللهعلیهو آله اظهار نخواهد شد پس قرآن کلام خدا و معجزه است»، در جواب میگوییم: در این صورت درس نخواندن پیامبر باید با دلیل خارج که یکی تواتر و دیگر وضع معلوم عصر آن حضرت است ثابت شود و بنابراین با سایر معجزات که به نقل متواتر ثابت میشود فرقی نخواهد داشت در صورتی که آنچه مسلم است این است که قرآن مجید خودش معجزه است اگر چه آورنده آن یک نفر درس نخوانده و مدرسه ندیده است.
خود قرآن معجزه است و بیشترین اتکاء در اعجاز به خود قرآن است و اینکه آیهای بیمانند است. چنانکه آوردن مثل کل کتاب تکوین در امکان بشر نیست آوردن مثل این کتاب که همانند کتاب تکوین در کمال جامعیت و تمامیت و نور و هدایت است در امکان بشر نیست.
همه درسخواندهها و علماء و بلغاء و فصحاء اگر جمع شوند از آوردن مثل قرآن عاجز میباشند و مرور زمان و گذشت بیش از چهارده قرن حقانیت این تحدی را بیش از پیش ثابت نموده و مینماید و از این جهت است که قرآن معجزهباقیه و برهان خاتمیت اسلام و حقانیت تمام انبیاء سلف میباشد.
یکی از وجوه اعجاز قرآن و شاید بارزترین آنها فصاحت و بلاغت خارقالعاده آن است که از آن زمان تا به حال همچنان مورد تصدیق و گواهی اهل لسان و ادب بوده است.
با اینکه در عصر نزول قرآن بزرگترین فصحاء و بلغاء عرب در شبه جزیره عربستان بودند و اکثریت قریب به اتفاق مردم کلام فصیح و بلیغ را میشناختند، همگی در برابر قرآن و فصاحت و بلاغت آن خاضع شده و از اینکه بتوانند سورهای کوتاه نظیر قرآن بیاورند عاجز شدند.
یکی دیگر از وجوه متعدد اعجاز قرآن اشتمال آن بر بیان معارف و حقائق توحید و الهیات و اصول شرایع و اخلاق و تعالیم اجتماعی و سیاسی است که در این جهت نیز قرآن به خودی خود معجزه است و هیچ کتابی مثل قرآن اینگونه مسائل را عرضه و بیان نکرده است.
یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن اخبار از حوادث غیبی و اموری است که قرنها بعد و تا عصر ما بتدریج بشر با نیروی علم و کاوش بر برخی از آنها واقف شده و خواهد شد.
اگر گفته شد: اگر مسأله درس نخواندن پیامبر صلی الله علیهو آله و آوردن قرآن از سوی شخصی که درس نخوانده است و مکتب و مدرسه ندیده در کنار اعجاز قرآن قرار ندارد و امر اعجاز قرآن به آن ارتباط ندارد، چگونه بعضی از مفسّرین رجوع ضمیر در *مِّن مِّثْلِهِ* را در آیه کریمه :
*وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَادْعُواْ شُهَدَاءکُم مِّن دُونِ اللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[3]* به عبد در *عَبْدِنَا* محتمل دانستهاند؟
آیا این خود دلیل نیست بر اینکه آوردن قرآن از سوی آن حضرت به این لحاظ که درس نخوانده و مکتب ندیده است معجزه است و قرآن از مقوله امور بشری و عمل غیر بشری است؟
در پاسخ میگوئیم:
اوّلاً : بنابراین احتمال هم ممکن است معنی آیه این باشد:
اگر شک دارید، بیاورید به سورهای از مثل بنده ما یعنی از بشری مثل او چون این قرآنی که او آورده از بشر نیست از خدا است و کلام خداست و احدی از بشر نمیتواند از پیش خود نظیر آن را بیاورد.
ثانیاً : بنابراین احتمال اعجاز از این جهت که آورنده قرآن مجید شخص درس نخوانده و استاد ندیده بود و شبه جزیره عربستان در آن عصر، آتن و روم و مدائن و اسکندریه نبوده است، به ملاحظه محتوا و حقایقی است که در آن است که دانشمندان آن سرزمینها هم به آن نرسیده بودند و به جهت اعجاز آن از جهت فصاحت و بلاغت که امری ذوقی و فطری است و اعراب بیسواد و درس نخوانده آن را دارا بودند ارتباط ندارد زیرا همین درس نخواندهها بودند که قصاید و خطبههای فصیحه و بلیغه انشاء میکردند.
ثالثاً : هرگز کسی انکار نمیکند که این هم یک معجزه بزرگ است لذا احتمال رجوع ضمیر به عبد در این آیه یک احتمال کاملاً معقول و موجّه است. این معجزه است که کتابی را که درس خواندههای جهان در تمام اعصار از آوردن مثل آن عاجز باشند، شخص درس نخواندهای بیاورد و خود به تمام نکات و دقایق و حقایق عالی و مقاصد بلند آن آگاه باشد و به مردم آنرا تعلیم دهد. براساس آن جریان تاریخ را عوض کند و امتی رشید بوجود آورد که تاریخ انسانیت نظیر آن را سراغ ندارد.
اما وقتی میگوئیم قرآن معجزه است، وقتی این آیه کریمه را میخوانیم:
*قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ
لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا[4]*
مقصودمان خود قرآن است که معجزه است نور، بیان، موعظه، شفا و هدایت است که حتی کفار و ملاحده در برابر آن سر تعظیم فرود آورده و میآورند.
بنابراین واضح میشود که قرآن از مقوله امور غیر بشری است به این معنی که با تسبیب اسباب و درس خواندن و بودن در مرکز فصحا و بلغای سرزمین شبه جزیره عربستان در عصر نزول قرآن و با درس خواندن در همه دانشگاهها و همکاری همهدانشمندان و ادبا همانند آن آورده نمیشود مثل بیرون آمدن ناقه از سنگ هیچ گونه اسباب عادی ندارد که کسی بتواند با آن اسباب مثل آنرا بیاورد.
نکتهای که در اینجا توجه به آن مفید است این است که قرآن مجید با اینکه در اوج فصاحت و بلاغت و اقوی البینات و اجل المعجزات است و با تسبیب اسباب عادی علمی و مادی نمیتوان مثل آن را آورد آیه عالم غیب و وجود خدا است و به معناهائی که گفته شد از مقوله امور بشری نیست و مثل قلب عصا به اژدها و شیر شدن صورت پرده به اسباب غیبی و غیر مادی مستند است، کلام است و الفاظ است و سخن است که هر بشری بر تلفّظ این الفاظ و کلمات قادر است و بر ترکیب آنها با یکدیگر توانا است و شاید کاری برای او از سخن گفتن آسانتر نباشد حروف تهجی و لغات همه در اختیار اوست ولی با این قدرت و توانائی که بر تلفّظ به این الفاظ و تکلم به این کلمات و تلفیق و تنسیق آنها با یکدیگر و ساختن جملهها دارد از آوردن مثل قرآن عاجز است.
چنانکه پزشکان زمان عیسی و ساحران عصر موسی با همه اطلاعاتی که از طب و سر داشتند از معارضه با معجزات آن دو پیغمبر باز ماندند.
یکی از وجوهی که درباره معنای حروف مقطعه ابتدای سورههائی از قرآن مجید احتمال داده شده، همین است که آوردن این حروف در ابتدای این سورهها اعلام این مطلب است که قرآنی که معجزه است و کلام خدا است و کلام بشر نیست از این حروفکاف، الف، لام و ... و کلماتی که از این حروف ساخته شده میباشد که شما در زندگی شب و روز همه جا با آن سر و کار داشته و به کار میبرید و از آن قصیدهها و خطابههای فصیح و بلند میسازید و با اینکه این کار برای شما بسیار عادی و آسان است و بالبدیهه قصیده میسرایید و خطبه میخوانید از اینکه بتوانید مثل این قرآن سورهای بیاورید عاجز و ناتوانید.
در اینجا سخن را در اقسام معجزه و اینکه قرآن مجید از کدام قسم معجزه است و این که غیر از قرآن مجید پیغمبر صلی الله علیهو آله معجزات دیگر داشتهاند پایان میدهیم بدیهی است در ضمن مسائل مهمی که در این بحث بررسی شد معلوم شد که:
اوّلاً: قرآن مجید معجزهای است که مثل خارج شدن ناقه از سنگ و تبدیل عصا به اژدها با اسباب عادی و مادی آوردن مثل آن ممکن نیست و اگر اموری که عاده با اسباب ظاهری عادی در اختیار بشر است به خرق عادت و اعجاز آورده شود از این جهت که اسباب آوردن مثل آنها در اختیار بشر است از مقوله امور بشری ولی عملی غیر بشری باشد قرآن مجید از این مقوله نیست و به این تعبیر از مقوله امور غیر بشری است زیرا ایجاد مثل آن از محدوده اسباب عادی و ظاهری خارج است.
ثانیاً: پیغمبر اکرم صلی الله علیهو آله علاوه بر قرآن مجید معجزات بسیار دیگر نیز داشتهاند که از هر دو مقوله بوده یعنی هم از آنهائی که آوردن مثل آنها مطلقاً در تحت اختیار بشر نیست و هم از آنهائی که آوردن آنها، با اسباب در اختیار بشر است ولی بدون اسباب خرق عادت و معجزه است مثل تسبیح سنگریزه و تکلم سوسمار به زبان فصیح و اجابت
درخت امر آن حضرت را و آمدن آن به خدمت حضرت و اشباع خلق کثیر به قلیل و شفاء بیماران و اخبار از غیب و به زیر خاک کردن هستهخرما و در همان لحظه درخت شدن و ثمر دادن.
فرق قرآن مجید با تمام این معجزات باقی بودن و جاودان ماندن آن است که بدون توسل به هیچ گونه نقل متواتر، امروز و تا قیام قیامت اعجازش ظاهر و به خودی خود معجزه است.
معجزه گاهی از جنبهی ذاتی مافوق درک انسان و اطلاع او از اسباب و مسببات است مانند قلب عصا به اژدها، و ید بیضا یا بیرون آمدن ناقه از سنگ یا بینا کردن کور مادرزاد و زنده ساختن مردگان و تصرف در جمادات و نباتات، و گاهی از جنبه ذاتی با علم و اطلاع بشر از اسباب و مسببات موافق است، و تحت حیطه عقل و درک انسان در میآید.
به عبارت آخر گاهی معجزه چیزی است که خودش در عالم بسیار است و دیدن آن اعجابآور نیست پدیدهای است که ذهن و حس به امثال و نظائرش آشنا شده است ولی آورنده آن کسی است که در آن رشته وارد نیست و صدور آن از او خرق عادت و شگفتانگیز است. مثل اینکه اگر یک شخص بیسواد یا یک نفر نقاش استاد ندیده و نقاشی نکرده خط بنویسد و بهترین تابلوهای نقاشی را تحویل دهد یا یک شخص تحصیلنکرده نسخههای مفیدی که پزشکان حاذق از آن در بمانند، بنویسد یا یک نفر مکتب نرفته و مدرسه ندیده خطابههای دقیق علمی ایراد کند، و مسائل مشکل علمی را پاسخ بدهد اینها هر دو معجزه است در این یک خط نوشتن و نوشته معجزه نیست ولی خط نانوشته و درس نخوانده خط بنویسد یا خطابههای علمی ایراد کند خارق عادت است، و در صورت نخست قلب عصا به اژدها معجزه است.
بعبارت دیگر گاهی خرق عادت از جنبه فعلی معجزه است و گاهی از جنبه فاعلی پس امکان دارد که معجزه از مقوله کارهای بشری باشد ولی عمل بشر نباشد چنانچه غالباً از مقوله امور غیر بشری است که در اینصورت عمل غیر بشری است.
در مورد قرآن به هر دو معنی اعجاز شده است از بعض جهات اعجازش به معنی اوّل است، و از بعض جهات به معنی دوّم است از جهت اینکه در قرآن تعالیم و حقایقی که بتدریج پس از قرنها کشف میشود در آن عصر و در آن محیط از جانب یک نفر امی درس نخوانده بیان شد ذات این موارد اعجاز امور بشری است ولی عمل غیر بشری است چنانچه این معنی از آیه:
*وَإِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ[5]*
بنابر رجوع ضمیر «من مثله» بسوی خود پیغمبر استفاده میشود.
و از جهت اینکه در عالیترین مرتبه فصاحت و بلاغت است، و آوردن مثل آن برای بشری ممکن نیست، و اینکه کتابی به جامعیت و هدایت آن نخواهد رسید از امور غیر بشری است. چنانچه میفرماید:
*لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ[6]*
که اثبات مینماید آوردن مثل قرآن با اجتماع جن و انس، و با تشکیل کنفرانسهای علمی و ادبی، و مجامع تحقیقی در مرور تمام قرون و اعصار امکانپذیر نیست. ظهور این همه علوم، و این جامعیت جنبه هدایت، و فصاحت و بلاغت مثل قلب عصا به ثعبان کار بشری نیست، و اگر پیغمبر تمام دانشگاهها را دیده بود بدون وحی آوردن کتابی مثل قرآن و دینی مانند اسلام ممکن نبود.
بلی ممکن است تبدیل عصا به اژدها ابتدا برای توده مردم اعجابانگیز باشد ولی قرآن برای هوشمندان، و روشنضمیران بیشتر جالب است. آن معجزهای بود که اگر هم باقی میماند بمرور زمان و انس مردم به دیدنش اهمیتش از بین میرفت، و مانند یکی از پدیدههای این عالم میشد، و این معجزهای است که همیشه ذوق و فکر و روح بشر را تحتتأثیر قرار میدهد، و عجایب آن به گذشت زمان آشکارتر میشود.
کلام دانشمند شهیر ابن رشد:
ابن رشد یکی از مردان نامدار عالم علم و متخصص در رشتههای مهم علمی که در وصف او، میگوید: «بسیاری از اغلاط فکر انسانی را تصحیح کرد، و ثروت سرشاری بر نتایج کوششهای عقل بشری افزود که از آن بینیازی نیست» او رهبر حرکتهای مهم علمی در پزشکی، و علوم عقلی بشمار میآید، و آراء او هنوزهم مورد توجه است، و او کسی است که میگوید «من اشتغل بعلم التشریح ازداد ایماناً بالله» فهرست کتابهای او در مقدمه کتاب فلسفه ابن رشد درج است.
این مرد پیرامون اعجاز قرآن کلامی دارد ما از آن اقتباس میکنیم و آن را با بیان خود تکمیل مینماییم: میگوئیم فرق بین قرآن و معجزات دیگر مانند شفاء کور مادرزاد، ید بیضاء، احیاء اموات این است که اینگونه خوارق عادات هرچند برهان حقانیت است فعل نبی و پیغمبر از آن جهت که نبی و پیغمبر است نیست و بعبارت دیگر عین نبوت و پیغمبری او نیست و خارج از عین نبوت او است. میزان صحت قول و مطابق بودن آن با واقع که میگوییم فلانی پیغمبر است یا عالم است یا پزشک است پزشک بودن و نبوت و علم و طب است، و امارات خارجی بر صحت حمل نبی و عالم و پزشک عین نبوت و علم و طب نیست، قلب عصا به ثعبان یا ابراء اکمه و ابرص یا خبر از آنچه ذخیره کردهاید، و این قبیل معجزات امارات و شواهد خارجی بر صحت ادعای نبی است، و اینکه قضیه (هذا نبی) این پیغمبر است صادق و راست است.
ولی قرآن که معجزه است عین موضوع نبوت است زیرا نبوت و رسالت غیر نزول وحی و اخبار از خدا و آوردن شریعت و برنامه سعادت و ابلاغ اوامر و نواهی خدا و تعالیم اخلاقی و اعتقادی و اجتماعی، چیزی نیست و خدا همین را معجزه پیغمبر اسلام اعلام کرده و مثل معجزه از خود برای خود است، و نبوت و رسالت با معجزه در اینجا یکی شده است.
فرق بین این دو نوع معجزه تقریباً مثل این است که یکی میگوید من پزشکم و دلیلم اینست که بیماران را معالجه میکنم از همان موضوع مورد ادعا دلیل آورده و خودش را مثل آفتاب آمد دلیل آفتاب دلیل خودش قرار داده است دیگری میگوید من پزشکم و دلیلم این است که روی آب راه میروم این دلیل خارجی است و به قول ابن رشد قانع کننده است چون کسی که قدرت دارد بر روی آب راه برود که عملی بشری نیست بر معالجه بیماران که عملی بشری است به طریق اولی قدرت دارد و اما خود عمل را دلیل قرار دادن و دلالت خود عمل بر آن برهان است و از هر دلیلی محکمتر است.
در مورد نبوت هم همین قسم است معجزاتی که خارج از ذات نبوت باشد اگر چه حجّت است و یقین آور است و چون مقارن با ادعا است بالاتر از دلیل اقناعی است بلکه الزامی و قطعی است مع ذلک در دلالت بر نبوت مثل دلالت خود نبوت بر نبوت نیست.
پیغمبر اسلام میگوید: این وحی من و این آیاتی که بر من نازل میشود معجزه است و شما که در سخنوری، ادب، بیان، خطبهسرایی، شعر و همه فنون سخن استادید اگر همه جمع شوید و همه با هم همکاری کنید هرگز مثل این آیات مثل این وحئی که بر من نازل میشود نمیتوانید بیاورید عاجزید و ناتوان.
این معجزه در خود وحئی که به من میشود قرار داده شده است مرور زمان هم 14 قرن است که این موضوع را اثبات کرده و ادباء و سخنشناسان و سخنپردازان عالیقدر مسلمان و مسیحی به اندیشه اینکه بتوان مانند قرآن یک سورهای را آورد هم نزدیک نمیشوند.
فرق دیگر قرآن با معجزات دیگر این است که آن معجزات اگر مقرون به ادعای نبوت نباشد دلالت ندارد و مانند یک پدیدهای از پدیدههای عالم آفرینش یا یکی از کرامات افراد محسوب میشود ولی در قرآن این انفکاک تصور نمیگردد و شرط مقرون بودن معجزه با ادعای نبوت در اینجا زائد است.
فرق بین معجزه حسی و مادی و معجزه عقلی و علمی این است که معجزه حسی مثل معجزات انبیای گذشته و بسیاری از معجزات پیغمبر ما دلیل نبوت برای همگان است و معجزه عقلی و علمی در بیشتر موارد دلیل برای خواص و دانشمندان است و باید نیروی عقل و فهم بکار افتد تا معجزه را ادراک کند.
معجزه عقلی و علمی مثل معجزات علمی قرآن و مثل جامعیت و اکمل بودن آن از تمام کتابهای آسمانی و شرایع دیگر، و مانند سیره و روش پیغمبر در وقایع مختلفه و رویدادهای گوناگون زندگی و وضع لباس و خوراک و سلوک با مردم و اخلاق او که نمونه اعلای انسانیت بود این معجزات را عقلهای بالغ و روشن مستقیماً و با کمک علم درک میکنند.
اما در معجزات مادی و حسی هم اگر چه عقل وارد میشود و باز هم باید حکم کند ولی بر صحت دعوی حکم میکند اگر چه کسی که معجزه را میبیند حقیقت آن را نشناسد و شناخت آن برایش ممکن نباشد.
علت اینکه به معجزات عقلی و علمی اکتفا نشده این است که بیشتر در معرض اشتباه کاری و قیل و قال و جدال است، آراء ناقص و کوتاه در این میدان به جولان میافتد و افرادی که خبره و بصیر نیستند هم در این موضوع اظهارنظر میکنند و کسانی که معجزات حسی را لازم نمیدانند از این نکته غافل هستند و به ترقی فکری بشر اتکاء میکنند.
در مورد معجزه حسی کمتر این اشتباه کاریها راه مییابد و دهان مخالف بسته میشود و توجیه و تفسیر مخالفی که مورد قبول همگان واقع شود در آن نمیتوان کرد. از این جهت معجزات حسی و مادی نقش مهی را در نفوذ کلمه پیامبران و جلب قبول باور عامّه دارد و بدون آن در حالی که رشد فکری جامعه و بینظری و ترک اغراض شخصی نباشد با اتکا بر معجزات عقلی و علمی در صورتی که برای همگان آشکار نباشد نمیتوان هدایت انبیاء و پیامبران را در همهی دلها گسترش داد و به بیان دیگر حجّت خدا بر همه خلق تمام نمیشود.
لذا تاریخ انبیاء مشحون از معجزات حسی و مادی است و پیغمبر اسلام صلی الله علیهو آله نیز از این معجزات بسیار داشت و هر کس در تواریخ و اخبار مطالعه کند و معجزات آن حضرت و خبرهای غیبی او را ببیند و بهانهگیر نباشد شکی برای او باقی نمیماند.
اگر بر این معجزات، معجزات و خوارق عادت و خبرهای غیبی علی علیه السلام و سایر ائمه علیهمالسلام را اضافه کنیم که در کتب و تواریخ شیعه و سنی تا زمان ما ضبط شده است، بیش از آن میشود که بتوان احصا کرد.
بی جهت برای خوش آمد بعضی مردم که فقط به اسباب و علل حسی مأنوس میباشند، نباید در این گونه معجزات که پدیدههائی غیر قابل انکار است سخنان تردیدآمیز بگوییم و واقعیات و عینیات را منکر شویم.
معجزه هم مثل پدیدههای دیگر است که وجود یافته و محسوس شده است هر چند شما نتوانید با اسباب و علل ظاهری آنرا توجیه و تفسیر نمائید.
صحیح است که با وجود قرآن که از جهات متعدد معجزه است و برای همگان باور آور است برای معجزات حسی خصوص برای مردم روشنفکر و عالم تردیدی باقی نمانده است و قرآن عظمتش بر همه غالب شده و روز به روز توجه به این معجزه بیشتر میشود اما این دلیل آن نیست که ما معجزات دیگر و تواریخی را که همه بر آن اتفاق دارند و کتب سیره پیغمبر را که این معجزات را نقل کردهاند و از حد تواتر گذشته کنار بگذاریم.
قرآن معجزه مادی و حسی که تصرف در امور مادی و عناصر طبیعی و بسائط و مرکبات عالم طبیعت مثل کوه، دریا، زمین، خاک، ستارگان، جماد، نبات انسان و حیوان باشد، نیست.
قرآن از جنبهفصاحت و بلاغت معجزه است از این که موضوعش که کلام و بیان است و اسبابش در اختیار هر بشری قرار دارد و موادش را که حروف و کلمات باشد همه میدانند و در سخنان خود استعمال میکنند مع ذلک از همین مواد و کلمات و چنین کار بشری سهل و آسان که با اسباب مادی انجام میشود معجزه اظهار شده است.
اعجاز علمی قرآن با توجه به مبادی و مبانی علمی که در آن بیان شده و با توجه به آیات الهیات و توحید و نبوت و اخلاق و دعوت به عدالت و حریت و اصول صحیح تشریعات و قصص گذشتگان و اشاره به اوضاع آفرینش و نظام عالم خلقت و واداشتن بشر به تفکر و تعقل و مطالبی که در علوم مختلف مطرح است، ثابت و واضح است.
این اعجاز خصوص در میدان تشریع در عصر ما که پیروزیهای صناعی بشر و قدرت او در تصرف در کرات و فضا چشمگیر شده و مع ذلک از ارائه برنامهای جامع الجهات و کافی تمام جوانب وسیع انسان و مصالح روح و جسم و باطن و ظاهر او عاجز مانده است آشکارتر شده است و مرور زمان عظمت قرآن را در ناحیه تشریع بیشتر تأیید و استوار میسازد.
اهمیت و برتری این کتاب بر کتابهائی مثل تورات و انجیل که پشتوانه اصل تحریف نشده آنها آن معجزات حسیه بود هر روز ظاهرتر میشود و علماء و دانشمندان رشتههای مختلف از خودی و بیگانه آنرا به صراحت اعلام کرده و قرآن را بزرگترین ثروت علمی و تربیتی و تشریعی و اخلاقی میدانند که در اختیار بشر گذارده شده است.
مع ذلک این به آن معنی نیست که قرآن فقط جنبه معجزه علمی دارد و برای همگان نیست، قرآن از جهت اعجازش در فصاحت و بلاغت و در خبر از امور غیبی و در خبراز حقایقی که دنیا پس از قرنها به آن دست یافته برای همگان معجزه است و از هر معجزه مادی و حسی روشنتر است.
همانگونه که در زمان موسی سحر رواج کامل داشت و در زمان عیسی علم طب رونق گرفته بود و معجزه موسی را خدا قلب عصا به اژدها و ید بیضاء و معجزه عیسی را شفای بیماران و کور مادرزاد و احیاء اموات قرار داد تا مردم وقتی میبینند همه پزشکان حاذق از معجزات عیسی عاجزند و یا ساحران مشهور را میبینند که از قلب عصا به اژدها با آن کیفیت ناتوانند از عجز و ناتوانی آنها پی ببرند که معجزه موسی و عیسی کار بشری نیست بلکه کار الهی است. در عصر پیغمبر هم بازار ادب و فصاحت و بلاغت رونق کامل داشت و بزرگترین افتخارات آنها سخنوری و شاعری بود و همه سخنشناس و ذوق لطیف و قریحههای حساس داشتند و فنون مختلف کلام را میشناختند و نقل مجالس و محافل آنها بود، خدا قرآن را به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله عطا کرد که در فصاحت و بلاغت و تأثیر در ارواح و حسن ترکیب و فنون ادبی در مرتبهای است که احدی از بشر نمیتاند مثل سورهای از آنرا بیاورد و رسماً اعلان شد و این اعلان در خود قرآن در آیات متعدده قرار داده شد.
علاوه بر اینکه خود مردم همه اهل ذوق بودند، بلغاء و ادبائی که همه در سرودن اشعار و قصاید و خطابهها فوقالعادگی داشتند و استاد بودند از آوردن یک سورهای مانند آن عاجز شده عجز و ناتوانی آنها بر همه روشن شد و دانستند که اگر این کار بشری بود این سخنوران و سخندانان نامی میتوانستند مثل آنرا بیاورند.
این اعلان اعجاز همچنان چهارده قرن است که در قرآن باقی و به قوت خود الی الابد باقی خواهد ماند. پس این معجزه برای همگان است و راه شبهه و تشکیک و اشتباهکاری در آن بسته است و ادباء طبیعی و مسیحی در برابر آن سر تعظیم فرو آوردهاند. خبرهای غیبی قرآن بسیار است و این معجزه نیز برای همگان دلالت بر نبوت دارد. هم چنین حقایقی که پیشرفت علم پس از چهارده قرن آنها را اکتشاف کرده است و قرآن از آن اطلاع داده است برای همگان معجزه و قابل درک و اذعان است و رشتههای دیگر که شرح آن در اینجا بیش از این مناسب نیست.
این که گفته شده:
«محمد میکوشد تا کنجکاوی مردم را از امور غیر عادی و کرامات و خوارق عادات به مسائل عقلی و منطقی و علمی و طبیعی و اجتماعی، و اخلاقی متوجه سازد و جهت حساسیت آنانرا از (عجایب و غرایب) به (واقعیات و حقایق) بگرداند»،
اگر غرض این است که گوینده میخواهد مردم را از معجزه منصرف سازد یعنی به آنها بفهماند که درخواست معجزه از پیغمبر سزاوار نیست حتی پیش از اثبات نبوت به معجزه، این سخن صحیح نیست و بدون معجزه شناختن پیغمبر ممکن نیست زیرا اگر معجزه نباشد پیغمبر شناخته نمیشود. چگونه پیغمبر چنین هدفی داشت در حالی که در آیات بسیار از قرآن مردم را به معجزات متوجه کرده و این سنت الهی را تأکید و تأیید فرموده است. خوارق عادات اگر چه از عجایب و غرائب است واقعیات و حقایق است.
اگر غرض این است که پس از اثبات پیغمبری و اظهار معجزه تکرار درخواست معجزات صحیح نیست و یا اینکه هر موضوعی را نباید بعنوان معجزه طلب کرد چون بسا با ناموس خلقت و نظام جهان مغایر باشد، سخن تمام و صحیحی است زیرا پس از اثبات نبوت باید ایمان آورد و عمل کرد و تکرار درخواست معجزه بهانهگیری یا استهزاء است و صحیح نیست و پیغمبر هم نمیتواند از جانب خود هر تقاضائی را قبول کند لذا *سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ إلّا بَشَرًا رَّسُولاً[7]* میفرماید و هم چنین قبل از اثبات هم هر نوع معجزه را طلبیدن پذیرفته نیست و پیغمبر خود میتواند (ابتداءاً و بدون درخواست) خرق عاداتی را بعنوان معجزه اظهار کند و هر کجا هم مناسب باشد طبق درخواست قوم معجزهای نشان دهد.
بنابراین بعضی از خواستههای قوم جواب مثبت ندارد مثل اینکه درخواست کنند کوهها از زمین برداشته شود یا صفا و مروه طلا شود و یا از مردم مکه رفع احتیاج گردد و یا آنها را از قیمت اجناس پیش از وقت آگاه سازد یا مخازن تحتالارض بر روی زمین ظاهر شود یا شام را عراق و عراق را شام بسازد.
این پیشنهادها به علل متعدد نباید پذیرفته شود و پیشنهاد آن به پیغمبر غلط و حاکی از روح لجاج و عناد یا کمال نادانی است. باید مردم را متوجه کرد که ناموس معجزه هم مثل سایر نوامیس تحت حکمت و مشیت الهی قرار دارد و پیمبران بشر بودهاند و فرستاده، و فرستادهحق تحکم بر فرستنده خود و تصرف در شئون او ندارد. پیغمبر تحت امر فرمان خداست و در معجزه هم مطیع فرمان اوست و برانگیخته نشده است که اینگونه کارها را انجام دهد و نظام عالم خلقت را عوض کند «سُبْحَانَ رَبَّی هَلْ کُنتُ إلَّا بَشَراّ رَسُولاً».
اگر غرض گوینده این است که پیغمبر میخواست مردم را از معجزات محسوس به معقول متوجه سازد این هم صحیح نیست زیرا تفاوتی ندارد که خرق عادت حسّی باشد و مادّی یا عقلی و علمی.
بلی ممکن است پیغمبر بخواهد افکار را از اینکه همه چیز از مجاری معجزه و عمل خرق عادت و غیر اسباب طبیعی انجام گیرد و بنای زندگی خود را بر آن قرار دهند منصرف سازد و متوجه به فکر و عمل و کار و کوشش و غور در مسائل علمی و اجتماعی و کشف اسرار کائنات و اسباب طبیعی سازد. این کار از راهنمائیهای مهم و لازم است و اسلام به آن توجه کامل کرده و در آیات و احادیث درباره آن تأکید و هدایت کافی شده است تا مردم بدانند که معجزه و امثال آن جریان عمومی و ثابت عالم را عوض نمیکند و نباید به انتظار اینکه معجزهای بشود یک قوم یا یک فرد دست از تحصیل، صنعت، علم، کشاورزی، دامداری و کوششهای دیگر بردارد.
این صحیح است که افکاری روی ناآشنائی به غیب این عالم و اینکه این عالم ظاهر و محسوس را مظهر حکمت و علم خدای حکیم عالم نمیدانند میخواهند خارق عادتی بشود و بسا که در هر موضوع چیزی و روحی را مؤثر بشناسند و بسا که بعض پدیدهها را که جنبه اعجاز هم ندارد از سادگی و ضعف فکری معجزه و کرامت پندارند و گمراه شوند و پیغمبر میخواهد مردم از این طرز تفکر آزاد شوند و رشد پیدا کنند و توجه آنها به کار و فعالیت و سعی و عمل خود باشد. اینها مسائلی است که تعلیمات اسلام همه را در بر گرفته، و در هر موردش بشر را راهنمائی کرده است.
ولی این با اینکه معجزه حسّی باشد یا فقط عقلی و علمی، ارتباط ندارد و چنانکه گفتیم با اینکه در قرآن این همه از معجزات حسّی انبیاء بیان شده است دلیلی ندارد که پیغمبر بخواهد مردم را از کرامات و معجزات حسی و مادی منصرف سازد و با اینکه از خود آن حضرت این معجزات به شهادت همین سیره ابنهشام و طبری و همه تواریخ و تفاسیر و کتب حدیث بسیار صادر شده است و پس از آن حضرت نیز از اهلبیتش از این خوارق عادات زیاد دیده شد. این خوارق عادات که از انبیاء و ائمهعلیهمالسلام صادر میشود علاوه بر اثبات حقانیت آنها دلیل و راهنما به سوی عالم غیب و توجه انسان به خدا و قدرت او و مالکّیت و نفوذ امر او است. فانه علی کل شیء قدیر و هو القادر المتعال.
[1] سوره قصص، آیه 32
[2] سورهبقره، آیهو 24 و سورهاسراء، آیه 88
[3] سوره بقره، آیه 23
[4] سوره اسراء، آیه 88
[5] سوره بقره، آیه 23
[6] سوره اسراء، آیه 88
[7] سوره اسراء، آیه
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت