مرحوم فیض(رض) در المحجّة البیضاء نقل میکند که یک تاجر واسطی بود و وکیلی در بصره داشت. آن مرد از واسط یک کشتی گندم بار کرد و به بصره فرستاد. سپس به وکیلش نامه نوشت: همان روزی که این کشتی گندم به بصره رسید به بازار عرضه کن و در معرض فروش قرار بده و تا فردا تأخیر نکن. وقتی کشتی گندم به بصره رسید، تجّار بصره به آن وکیل گفتند: اگر یک هفته صبر کنی، قیمت گندم خیلی بالا میرود و چندین برابر استفاده خواهی کرد. او هم به توصیهی آن ها عمل کرد و یک هفته در فروش گندم تأخیر کرد. قیمت خیلی بالا رفت و آن را به بازار عرضه کرد و سود فراوان نصیبش شد. خیلی خوشحال شد. برای صاحب گندم نوشت که این کار را کردم و خیلی استفاده کردم. او ناراحت شد. برای وکلیش نوشت تو خیال کردی به من خدمت کردی؟ نه، به من خیانت کردی. مال مرا احتکار کردی. مرا به گناه احتکار دچار کردی. دینم را فاسد کردی. من میخواستم دینم سالم بماند، اندک سودی هم در تجارت مشروعم برده باشم، تو برای من پول فراوانی به دست آوردی ولی دینم را لکّهدار کردی. حالا تمام آن پولها را که گرفتهای در میان فقرای بصره تقسیم کن. من آنها را نمیخواهم. شاید خداوند به برکت این صدقه، گناه احتکار مرا بیامرزد و مرا به حالت اوّل برگرداند. نه منفعت، نه زیان.
امام صادق(ع) فرمود:
یا مُصَادِفُ مُجَادَلَةُ السُّیُوفِ أهْوَنُ مِنْ طَلَبِ الْحَلالِ؛[۱]
«انسان خود را در مقابل ضربات شمشیر قرار دهد آسانتر است از این که مال حلالی به دست آورد».[۲]
[۱]ـ اصول کافی، جلد ۵، صفحهی ۱۶۲.
[۲]ـ صفیر هدایت (انفال/۱۷).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت