فصل دوّم: انسان شناسی | ۹
الواحد رازی میگوید: «سالی که با جمعی به سفری دریایی رفتیم، چون به وسط دریا رسیدیم باد کشتی ما را به جزیرهای هدایت کرد. در آنجا غلام سیاهی را دیدیم نشسته، میمونی را قبلهی خود ساخته و او را عبادت میکند! گفتم: ای غلام! میمون، صلاحیت خدایی ندارد. گفت: خدا کیست؟ گفتم: «الَّذی فِی السَّماءِ آیاته وَ فِیالبرِّ ملْکُه وَ فِیالبَحْرِ سَبیلِه لا یعزب عَنْ عِلْمِهِ مثقال ذَرَّة» پرسید: نامش چیست؟ گفتم: «خدایی است که معبودی جز او نیست، حاکم و مالک اصلی اوست، از هر عیب منزّه است، به کسی ستم نمیکند، امنیتبخش است، مراقب همه چیز است؛ قدرتمندی شکستناپذیر که با ارادهی نافذ خود هر امری را اصلاح میکند و شایستهی عظمت است».[1] من میگفتم و غلام میگریست، تا این که به اسلام ایمان آورد و با ما داخل کشتی شد و همه روز مشغول عبادت بود تا شب داخل شد.
هر یک از ما در گوشهای به خواب رفتیم و غلام با نگاه و تعجب به ما نگاه کرد و گفت: ای قوم! خدای شما میخوابد؟ گفتم: حاشا! «هیچگاه خواب سَبُک و سنگینی او را فرانمیگیرد (و لحظهای از تدبیر جهانِ هستی، غافل نمیماند)».[2] گفت: بِئْسَ العَبد اَنتُم؛ عَجَب بندگان بدی هستید شما! پس آن غلام همه شب به تضرع و زاری مشغول بود. چون صبح شد، حالش دگرگون شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. او را در خواب دیدم در قصری از یاقوت سرخ، و روی او سفید مثل ماه، با انواع خوراکیها و خدمتگزاران».[3]
ازاینرو، حضرت علی(ع) میفرماید:
هر که [پیش از مرگ] از خود حساب کشید، سود بُرد و هر که از آن غفلت نمود زیان کرد و کسی که از خدا ترسید، [از عذاب آخرت] ایمن گشت و آنکه پند گرفت، بینا گردید و هر که بینا گردید، فهمید و آنکه فهمید (در امور دین) دانا شد.[4]
پس بر هر شخص عاقلِ متدین لازم است هر روز، ساعتی را معین کند تا اعمال روزش را محاسبه کند؛ چنان که کاسبان و تاجران چنین میکنند. در آن ساعت، خود را از کارهای دنیا فارغ کند و از نفس خود در مقام حساب بر آید. اوّلاً: واجبات را از او بخواهد که آیا ادا کرده یا نه و صحیح بوده یا خیر و اگر درست ادا کرده، شکر به جا آورده یا خیر؟ نفس را ترغیب کند و اگر از او ترک شده، در مقام عتاب بر آید و او را به توبه و قضا وادارد و فریب وعدههای نفس را نخورد. سپس حساب معاصی را کند؛ اگر مرتکب شده، نفس را نکوهش کند و او را به توبه و ترک معصیت، وادارد و در مقام تلافی بر آید و نفس را زجر دهد.
نقل کردهاند: شخصی به نامحرمی نگاه کرد. برای مجازات خود و در مقام توبه، با خود قرار گذاشت تا زنده است آب سرد ننوشد. سپس همواره آب را گرم میکرد و میآشامید. همچنین شخص اگر مرتکب معصیتی نشده، شکر خدای را به جا آورد و یک به یک به حساب اعمال و حرکات و سکنات و گفتار و کردار خود برسد با دقت هر چه تمامتر. باید بداند که نفس امّاره، مکار و حیلهگر است و فرد را با انواع و اقسام حیلهها میفریبد و سپس او را قانع مینماید که اشکال ندارد، بعداً توبه میکنی! پس باید فریب او را نخورد و کاملاً تفتیش و باریک بینی و احتیاط کرد، زیرا گیریم که ما انسانها در دنیا با این فریبها قانع شدیم، ولی باید بدانیم حساب و کتاب آخرت سخت است و ذرهای از کارهای انسان فراموش نمیشود و از قلم نمیافتد و از یکایک اعضا و جوارح، سؤال میشود. پس چه بهتر که آدمی خودش هر روز این عمل را انجام دهد و از خود حساب بکشد؛ همانگونه که در اعمال و کارهای دنیایی چنین میکند و حتی از کوچکترین موارد آن چشمپوشی نمیکند. به حجرهی یکی از تجّار رفتم، گفت: امروز سه ساعت ما صرف یک ریال اشتباه حساب شد تا بالاخره معلوم شد در کجا مصرف شده! اینطور در حساب دنیا دقیق هستیم، ولی در مقام امر آخرت اصلاً به فکر نیستیم و به اندک چیزی خودمان را قانع میکنیم. انسان بعد از مدتی که این کار را ادامه دهد، عادت میکند و محاسبهی نفس برایش آسان میشود.
علمای اخلاق برای سالک راه حق و حقیقت، چهار امر را لازم شمردهاند:
اوّل: «مشارطه» در هر شبانه روز یک دفعه با نفس خود شرط کند و از او پیمان گیرد که گِرد گناه نگردد. در ابتدای روز، نفس را تجسم کند و به او بگوید: ای نفس! سرمایهای جز این چند روز ندارم و امروز روزی است که خدا به من عطا نموده و اگر مرده بودم آرزوی زندگی میکردم. پس خود را مرده فرض کن که به دنیا بازگشته، عمر را به بطالت صرف نکن و کسب توشهی آخرت بنما. در روایات آمده است: در مقابل هر ساعتی از روز، خزینهای خلق شده و چون آدمی بمیرد، خزانهها برایش گشوده شود و خودش را تصور کند که وارد شده بر آن خزینهها، اگر پر از طاعت بود، چه حالت فرحی برایش حاصل میگردد و اگر معصیتی بود، چه ندامتی مهیا میشود و اگر خالی بود، چه حسرتی به او دست میدهد. پس به نفس سفارش کند.
دوم: «مراقبه» در تمام روز، مراقب احوال و اعمال خود باشد، زیرا اگر اندکی غفلت کند نفس بفهمد و دیگر عمل نکند و در عاقبت هر عملی، تأمل کند و بداند که خدا بر اعمال بندگان ناظر است و همه را میبیند:
آیا او ندانست که خداوند [همهی اعمالش را] میبیند!.[5]
در حدیثی قدسی آمده است:
کسانی داخل بهشت میشوند که چون قصد معصیتی کردند، عظمت مرا یاد آورند و آن را ترک کنند.[6]
سوم: «محاسبه» است پیشتر گفته شد.
چهارم: «مرابطه» بعد از حساب اگر نفس را مقصر یافت در مقام عتاب او برآید و مسامحه نکند، زیرا نفس جرئت پیدا میکند و معتاد به خیانت میشود و بازداشتنش سخت میشود و او را خطاب کند که ای دشمن من! خودت و مرا هلاک ساختی و به شقاوت انداختی. به زودی در درکات جحیم با شیطان، معذّب خواهی شد. پس بیشرمی تا کی؟ غفلت و حُمق و سفاهت تا چه حد؟ مگر نمیدانی خدا ناظر اعمال توست؟ ای منافق! مگر تو ادعای اسلام نداری، پس چرا اعمالت مطابق اسلام نیست؟ چرا مطابق دستور اسلام رفتار نمیکنی و به گفتههای انبیا و اولیا اهمیت نمیدهی؟ ای بیشرم! اگر طعام لذیذی حاضر باشد و تو بسیار راغب باشی، ولی یک بیدین به تو خبر دهد که زهرآلود است، آن را نمیخوری. یا طبیب فاسقی به تو گوید که فلان غذا، مضر است از آن دست میکشی و حتی یک لحظه حتی در دلت هم تردید نمیکنی که شاید دروغ گفته باشد! ای نفس بیحیا! آیا گفتههای انبیا و اوصیا به اندازهی حرف یک بیدین یا یک طبیب فاسق، اثر ندارد؟
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنی وَفُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ؛[7]
بگو: شما را تنها به یک چیز اندرز میدهم، و آن اینکه: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید، سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما [محمد] هیچگونه جنونی ندارد!.
در قرآن کریم بسیار تأکید شده که مردم از عقل، پیروی کنند. اما چه کارهایی که انسان از روی احساسات انجام میدهد و بعداً از آن، پشیمان میشود. در روایت وارد شده که:
یک ساعت تفکر بهتر از شب زندهداری یک شب است.[8]
و از امام رضا(ع) نقل شده:
عبادت آن نیست که انسان فراوان نماز گزارد و فراوان روزه بگیرد، بلکه عبادت تفکر در امر خداوند عزّوجلّ است.[9]
اگر کار انسان از روی عقل و تفکر شد و فهمید چه میکند آدم است، ولی اگر مدام تابع هوا و هوس شد، آدم نخواهد بود. «إِنْ هُمْ إِلاّ کَالأَنْعامِ»[10]. لذا در روایات وارد شده است که انسان در کارها نباید تعجیل نماید، البته به جز کار خیر: «فَاسْتَبِقُوا الخَیْراتِ»[11]. امام صادق(ع) فرمود:
کانَ اَبی یقُولُ: اِذا هَمَمْتَ بِخَیر فَبادِر فَاِنّک لا تَدْری ما یحدث.[12]
«هارون الرّشید»، «عبدالله بن حسن»؛ نوهی امام سجاد(ع) را گرفته و به جُرم بدگویی کردن، محبوس داشت. سعایت کردند که او داعیهی خلافت دارد. هر چه نامه نوشت که مرا بیتقصیر به زندان افکندهاند، فایده نبخشید تا اینکه نامهای تند به هارون نوشت. هارون، «جعفر برمکی» را خواسته، گفت: گویا در زندان به او سخت میگذرد، خانهی خوبی برایش تهیه کن و از او پذیرایی نما. جعفر، خانهای تهیه کرده، عبداللهبن حسن را وارد خانه کرد تا چشم عبدالله به جعفر افتاد، شروع به بدگویی کرد. جعفر عوض اینکه بگوید زندانی است؛ دلش گرفته و با زبان خوش ساکتش نماید، گردنش را زد! عید نزدیک بود. روز عید که جعفر به عنوان نخست وزیر هارون هدایایی پیش او میبرد، در بینِ هدایا سرِ عبدالله را در طبقی گذاشت. هارون یکایک طبقها را دید تا نوبت به سر رسید، وقتی چشمش به سر عبدالله افتاد، یکه خورده، گفت: چرا عبدالله را کشتی؟ من گفتم جایش را بهتر نمایی. گفت: به مقام خلافت بدگویی کرد! گفت: چرا از من اجازه نگرفتی؟ برو گم شو.
این در دل هارون بود، تا شبی که جعفر، مجلس طربی داشت. یاسر؛ خادم هارون وارد شد و گفت: امیرالمؤمنین تو را میخواهد. گفت: به چه مناسبت در این هنگام؟ گفت: مشورتِ فوری است. جعفر سوار شد و دوازده نفر هم او را همراهی کردند، وارد قصر هارون شدند. یاسر گفت: سوارانت همین جا باشند. او را به خیمهی روشنی راهنمایی کرد. وقتی وارد شد، دید هارون نیست، بلکه سفرهی مرگ است و چهار غلام سیاه، منتظر قتل او هستند. هر چه التماس کرد، نتیجه نبخشید. گفت: تمام اموالم مال تو، مرا نکش. گفت: نمیشود. گفت: تمام اموالم مال تو، برو به هارون بگو جعفر را آوردم، ببین چه میگوید. قبول کرد. نزد هارون رفت، او گفت: یاسر! سرِ جعفر کو؟ یاسر بازگشت و گفت: باید تو را بکشم. گفت: به چه جرمی؟ گفت: به جرم کشتن عبدالله. سپس سرش را بریده، نزد هارون آورد. هارون شمشیرش را گرفت و سرِ یاسر را نیز برید! بدین ترتیب وضع برامکه در اندک زمانی دگرگون شد. شخصی میگوید: روزی به دفتر رشید نگاه میکردم، دیدم نوشته چهار صد هزار دینار خلعت جعفر و به تاریخ دو ـ سه روز در زیر آن نوشته بود ده قیراط[13] بهای نفت سوزانیدن بدن جعفر! «محمد بن عنان» میگوید: روز عید قربان به منزل آمدم؛ پیرزنی را دیدم با لباس کهنه. از مادرم پرسیدم: او کیست؟ گفت: مادرِ جعفر است. سلام کرده و احوال پرسیدم. گفت: روزگاری من چهار صد کنیز داشتم و در چنین عیدی سیصد گوسفند قربانی میکردم. امروز آمدهام در طلب پوست قربانی که فرشم نمایم. این است نتیجهی عجله و فکرنکردن![14]
1- در قرآن کریم بر چه موضوعی بسیار تأکید شده است؟
2- مراحل حسابکشی از نفس را نام ببرید و هر یک را توضیح دهید.
[1]. «هُوَ اللهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ المَلِکُ القُدُّوسُ السَّلامُ المُؤْمِنُ المُهَیمِنُ العَزِیزُ الجَبّارُ المَتَکَبِّرُ» (حشر، آیهی 23).
[2]. «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ»؛ (بقره، آیهی 255).
[3]. ملا احمد نراقی، معراج السّعاده، ص 624 ـ 625.
[4]. «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْها خَسِرَ، وَ مَنْ خافَ أَمِنَ، وَ مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ، وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ» (نهجالبلاغه، حکمت ۲۰۸).
[5]. «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللهَ یَری» (علق، آیهی 14).
[6]. ملا احمد نراقی، معراج السّعاده، ص621.
[7]. سبأ، آیهی 46.
[8]. «تَفَکَّرُ ساعَةٍ خَیْرٌ مِنْ قِیامِ لَیْلَةٍ» (کلینی، الکافی، ج2، ص55).
[9]. «لَیسَ العِبادة کثرةُ الصَّلاة وَ الصَّوم اِنَّما العِبادَةُ التَّفکَّرُ فی اَمرِ اللهِ» (همان).
[10]. فرقان، آیهی 44.
[11]. «در نیکیها و اعمال خیر، بر یکدیگر سبقت جویید!»؛ (بقره، آیهی 148).
[12]. «پدرم میفرمود: چون آهنگِ کار خوبی کردی، در انجام آن شتاب کن، زیرا نمیدانی چه پیش میآید» (سیدحسین بروجردی، جامع احادیث الشّیعه، ج1، ص423).
[13]. قیراط: (مفردِ قراریط) هر بیست قیراط، برابرِ یک دینار است.
[14]. ر.ک: الطبری، تاریخ طبری، ج 8، ص 341 و ابنخلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 348.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت