امامیه و معتزله بعد از ابطال عقیدهی اشاعره، قائل به حدوث کلام خدا شدهاند و میگویند:
کلام خدا مانند کلام انسان، عبارت است از حروف و اصواتی که بر معانی مخصوص دلالت دارد و در لوح محفوظ یا قلب جبرئیل یا در هوا یا جای دیگر به وجود میآید. با این تفاوت که انسان در ایجاد کلام نیاز به زبان و دهان و مخارج حروف دارد ولی خدای متعال چنین نیازی را ندارد. بنابراین، کلام، وجود تدریجی و ترتبی دارد و حادث است. بر هوا یا مکان دیگر عارض میشود، نه بر ذات خدای متعال، متکلم بودن خدا بدین معناست که «صدر عنه الکلام»، نه به معنای «قام به الکلام». به عبارت دیگر، کلام از متکلم، قیام صدوری دارد مانند ضارب و قاتل نه قیام حلولی مانند عالم و قادر و اسود و ابیض.
بنابراین، تکلم یعنی ایجاد اصوات و حروف صفت خداست، نه کلام که معلول اوست.
گفتهاند: خداوند متعال اصوات و حروف معنادار را به صورت خبر یا امر یا نهی یا استفهام در لوح محفوظ یا قلب جبرئیل یا بر قلب پیغمبر یا هوا یا یکی از اشیاء مانند شجرهی حضرت موسی ایجاد میکند و بدین وسیله پیام خود را میرساند. بنابراین، کلام خدا از صفات فعل و حادث است، مانند: خلق، رزق، احیاء و اماته.[1]
مقداد بن عبدالله سیوری مینویسد: «معنای تکلم خدا این نیست که مانند انسان با جوارح مخصوص سخن بگوید، زیرا خدا جسم نیست تا نیاز به جوارح داشته باشد، بلکه تکلم خدا بدینگونه است که حروف و اصوات را در جایی ایجاد میکند.»[2]
علامه حلّی و فاضل مقداد نیز کلام خدا را اصوات و حروف میدانند.[3]
مرحوم مفید در جواب این سؤال که: «کلام خدا با حضرت موسی(ع) چگونه بود؟ با این که لازمهی سخن گفتن این است که کیفیتی بر متکلم عارض شود؟»
گفت: «تکلم خدای متعال با حضرت موسی(ع) بدین گونه بود که کلامی را در درخت یا هوا ایجاد کرد که به گوش موسی رسید. کلام نیاز ندارد که کیفیتی بر متکلم عارض شود بلکه محتاج محلی است که بر آن قائم باشد، خواه کیفیتی برمتکلم عارض بشود، یا نه.»[4]
مرحوم مفید در جای دیگر میگوید: «خدا متکلم است ولی نه به وسیلهی جوارح، بلکه بدین معنا که حروف و اصواتی را که دلالت بر معانی دارند، درجسمی از اجسام ایجاد میکند، همان گونه که در حال خطاب به موسی(ع)، در درخت انجام داد.»[5]
چنان که ملاحظه میفرمایید معتزله و امامیه کلام خدا را عبارت از اصوات و حروف معنادار میدانند که خدای متعال آنها را در هوا یا اشیاء دیگر ایجاد میکند و بدین وسیله مقاصد خود را به پیامبر تفهیم مینماید. کلام خدا وجود تدریجی دارد و در زمان حادث میشود. و تکلم خدا را به معنای ایجاد اصوات و حروف میدانند. منشأ کلام خدا را قدرت و ارادهی او میدانند، بدون این که نیازی به زبان و دهان داشته باشد.
در اینجا اشکال شده که اراده و قدرت خدا بر ایجاد اصوات و حروف اگر حادث باشد لازم میآید ذات خدای متعال محل حوادث باشد، در صورتی که بطلان آن به اثبات رسیده است. و اگر قدیم باشد لازمهاش این است که کلام او نیز قدیم باشد، زیرا تخلف معلول از علت امری باطل است.
در پاسخ این اشکال میتوان گفت: اراده و قدرت که منشأ کلام هستند عین ذات خدای متعال و قدیمند، لیکن امر واحدی است که به ایجاد حوادث با ترتیب سببی و مسببی و تحقق اوضاع و شرائط لازم، در طول زمان، تعلق گرفته است. ارادهی خدا تعلق گرفته که در طول زمان هرگاه ارسال پیامبری ضرورت داشت و انسانی که استعداد استماع کلام خدا را داشته باشد به وجود آمد اصواتی را ایجاد کند و بدین وسیله پیامهای خود را در اختیار او قرار دهد.
اگر کلام خدا عبارت از همین اصوات و حروف و ترکیبات ویژهی کلام انسانها باشد باید افراد دیگری هم که هنگام تکلم حضور دارند صدای خدا را بشنوند در صورتی که به شهادت تاریخ و احادیث چنین نبوده است. خانوادهی پیامبر(ص) و بعضی اصحاب هنگام وحی حضور داشتند، حتی آثار و علائم وحی را مشاهده میکردند، اما کلام خدا را نمیشنیدند.
قبلاً در تعریف وحی اشاره شد که در معنای وحی دو چیز مأخوذ است: یکی، سرعت در القاء و دیگری از دیگران مخفی بودن. اگر کلام خدا عبارت از همین اصوات و حروف باشد فاقد دو شرط مذکور خواهد بود. و تعریف وحی بر آن صادق نخواهد بود.
بنابراین، عقیدهی معتزله و امامیه در مورد کلام خدا نیز خالی از اشکال و ابهام نیست.
جبائیه و بهشمیه نیز میگویند: «خدا متکلم است به کلامی که آن را در محلی ایجاد میکند. حقیقت کلام نزد اینان اصوات و حروف منظوم است. و متکلم کسی است که کلام را ایجاد میکند، نه اینکه کلام به او قائم باشد.»[6]
این عده معتقد بودند خدا کلام ندارد، و قرآن فعل خدا نیست بلکه فعل جسمی است که کلام از آن شنیده میشود. معمّربن عباد عقیده داشت که خدا خالق اجسام است نه اعراض. اعراض فعل جواهر هستند. بنابراین، کلام و قرآن چون عرض است نمیتواند فعل خدا باشد.
شهرستانی از معمّر نقل کرده که: «خدای متعال چیزی غیر از اجسام را نیافریده است، اما اعراض از اختراعات اجسام هستند، یا بالطبع مانند آتش که احراق را به وجود میآورد، و خورشید که حرارت ایجاد میکند، و ماه که نور تولید مینماید، یا با اراده و اختیار مانند حیوان که حرکت و سکون و اجتماع و افتراق به وجود میآورد.»
شهرستانی میافزاید: «لازمهی سخن معمّر این است که خدا اصلاً کلام نداشته باشد، زیرا کلام عرض است. و اگر کلام نداشته باشد آمر و ناهی نخواهد بود. و اگر امر و نهی نداشته باشد شریعت نخواهد داشت.»[7]
ابوالحسن اشعری مینویسد: «اصحاب معمّر، قرآن را عرض میدانند. اعراض نزد آنان دو قسم است: بخشی از آن، فعل موجودات جاندار است، و بخشی دیگر فعل اشیاء بیجان. و آنچه فعل اشیاء بیجان است نمیتواند فعل جانداران باشد.
قرآن ساخته شده و عرض است، و محال است که خدا آن را انجام داده باشد. زیرا محال میدانند که اعراض فعل خدا باشد. آنان چنین میپندارند که قرآن فعل مکانی است که از آن شنیده شده. اگر از درخت شنیده شده فعل اوست، و در هر جای دیگر شنیده شود فعل همان محل است.»[8]
به گزارش ابن راوندی و خیّاط: «معمّر بر این اعتقاد بود که قرآن فعل خدا نیست، و نیز چنان که نظر اکثریت مردمان است صفتی از ذات خدا نیست، بلکه کار طبیعت است.»[9]
نویسندهی کتاب فلسفهی علم کلام مینویسد:
«با ترکیب کردن این گزارشهای گوناگون میتوانیم نگرش معمّر را بدینگونه بازگو کنیم: کلام خدا نه صفتی ناآفریده در خداست که اعتقاد پیروان سنت بر آن است، و نه عرضی مخلوق در لوح محفوظ است که معتزلیان چنان تصور میکنند، و نه حتی، به گفته نظّام، کلامی است که به وسیلهی بعضی از اجسام به وجود میآید که خدا آنها را مخصوصاً برای بیرون آمدن اصواتی از آنها آفریده است که با آن اصوات، پیام خدا به مردمان ابلاغ شود. چنین اجسامی به صورت خاص آماده شد که خدا آنها را به منظور رساندن کلام خود به انسانها آفریده بود، مثلاً همچون درختی است که به میانجیگری آن، خدا با موسی سخن گفت. و نیز پیامبران مختلف و از جمله حضرت محمد(ص) است که به توسط آنان با نوع بشر سخن گفته است.
با وجود این، تنها جسم درخت و بدن پیامبران را خدا به صورت مستقیم آفریده و آنان را به خاصیتی مجهز کرده بود که از خود، کلامی بیرون دهند که مجازاً کلام خدا نامیده میشود. ولی فعل ایجاد کلام یا به طبع است همچون در مورد درخت موسی، یا به اختیار است همچون در مورد پیامبران. بنابراین، قرآن یک اثر ساختهی انسان است. بدان معنا الاهی است که پیامبری که آن را به وجود میآورد مخصوصاً از طرف خدا دارای این موهبت بوده است که قدرت ایجاد کردن آن را داشته باشد، و نیز آن را چنان به وجود آورد که نمایندهی اراده و قصد خدا باشد.»[10]
نظیر این مطلب از بعض دانشمندان مسیحی نیز نقل شده است:
«بارت بر آن بود که وحی اصلی همانا شخص مسیح است، کلمةالله در هیأت انسانی. کتاب مقدس یک مکتوب صرفاً بشری است که شهادت بر این واقعهی وحیانی میدهد. فعل خداوند در وجود مسیح و از طریق اوست، نه در املای یک کتاب معصوم.»[11]
در جای دیگر مینویسد: «خداوند وحی فرستاده است، ولی نه به املای یک کتاب معصوم (= مصون از تحریف و خطا) بلکه با حضور خویش در حیات مسیح و سایر پیامبران و بنیاسرائیل، در این صورت کتاب مقدس وحی مستقیم نیست، بلکه گواهی انسانی بر بازتاب وحی در آینهی احوال و تجارب بشری است.»[12]
حاصل سخن آنان این است که قرآن و سایر کتب مقدس آسمانی کلام مصنوع خدا نیستند، بلکه ساخته و پرداختهی انسانهایی (پیامبران) هستند که خدای متعال آنان را به گونهای آفریده که با بیانات خود از اهداف و مقاصد خدای متعال خبر میدهند. و از همین طریق امر و نهی و خبر و استخبار آنان به خدا نسبت داده میشود.
همین عقیده به پیروان معمرّبن عباد نسبت دادهشده که برای اثبات سخن خود چنین استدلال کرده که چون کلام عرض است و خدا فقط خالق اجسام است نه جواهر، پس کلام نمیتواند فعل خدا باشد بلکه فعل انسان یا محلی است که از آن صادر شده است.
لازمهی این سخن، انکار وحی و تکلم خدای متعال است، لیکن عقیدهی مذکور با اصول و مبانی ادیان آسمانی سازگار نیست و برخلاف نصوص فراوان قرآن کریم است. در قرآن شریف آیات فراوانی داریم که خدا با پیامران تکلم داشته است.
از باب نمونه:
تِلْک الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللهُ؛[13]
این رسولان را بعضی را بر بعضی برتری دادیم، و خدا با بعض آنان سخن گفته.
وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکلَّمَ اللهُ مُوسی تَکْلِیماً؛[14]
و رسولانی را که قبلاً برای تو حکایت کردیم و آنان را که شرح حالشان را بیان نکردیم، و خدا با موسی تکلم کرد.
وَما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکیمٌ؛[15]
خدا با بشر تکلم نمیکند مگر از طریق وحی، یا از پس حجاب، یا رسولی را که به سوی او میفرستد تا هرچه را اراده کرده به او وحی کند. و خدا علیّ و حکیم است.
به علاوه، در آیات فراوانی به نزول کتاب و قرآن از جانب خدا تصریح شده است از باب نمونه:
نَـزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْراةَ وَالإنْجِیلَ؛[16]
این کتاب را که تصدیق کنندهی کتابهای پیش از آن است، به حق بر تو نازل کرد، و تورات و انجیل را قبلاً نازل نمود.
وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَالْفُرْقانَ لَعَّکُمْ تَهْتَدُونَ؛[17]
هنگامی که به موسی کتاب و فرقان دادیم، باشد که هدایت شوید.
أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کثِیراً؛[18]
آیا در قرآن نمیاندیشند؟ و اگر از سوی دیگری جز خدا میبود، در آن اختلاف فراوانی مییافتند.
در آیات وحی نیز میفرماید:
وَأُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ؛[19]
این قرآن به من وحی شده تا شما و کسانی را که به آنها میرسد بترسانم.
وَالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ هُوَ الحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ؛[20]
یعنی آنچه از این کتاب به تو وحی کردیم حق است و کتابهای پیشین را تصدیق میکند.
وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلِیمٍ؛[21]
همانا که تو قرآن را از نزد خدای حکیم و علیم دریافت میکنی.
از این آیات و دهها آیه مانند آن استفاده میشود که خدای متعال با پیامبران سخن میگفته و برای بندگان پیام میفرستاده، قرآن کلام خداست که از جانب خدا نازل شده، اوامر و نواهی آن از جانب خدا و مصنوع اوست. این موضوع را میتوان از ضروریات اسلام به شمار آورد.
در پاسخ استدلال معمّربن عباد نیز میتوان گفت چنان که خداوند متعال خالق اجسام است، قدرت دارد که اصوات و حروف را نیز در هوا یا جسم دیگر ایجاد کند، بدون این که نیازی به زبان و مخارج حروف داشته باشد. انسان به وسیلهی دهان و حرکت زبان در هوای مجاور، امواجی را ایجاد میکند که به صورت حروف و کلمات درمیآیند و بر معانی خاص دلالت دارند. خدای متعال قدرت دارد که بدون توسل به آلات جسمانی همین حرکات و امواج را در هوا ایجاد کند.
بنابراین، کلام و تکلم در مورد خداوند متعال به صورت حقیقت استعمال شده، و قرآن کلام مصنوع اوست. و برعکس، استعمال «کلمه» در مورد حضرت عیسی(ع) در قرآن کریم:
إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللهِ وَکَلِمَتُهُ؛[22] مجازی است.
در خاتمه تذکر این نکته را لازم میدانم گرچه متکلم بودن خداوند سبحان و صدور کلام از او، از ضروریات ادیان آسمانی بهشمار میرود ولی کیفیت و چگونگی آن به خوبی روشن نیست، و از معضلات مسائل وحی محسوب میشود.
1- عقیده امامیه و معتزله را درباره حقیقت کلام خداوند متعال شرح دهید.
2- در پاسخ استدلال معمّربن عباد چه دلایلی را میتوان بیان کرد؟
[1]. صراطالحق، ج1، ص 312؛ لمعاتالالهیه، ص441 و 444؛ شوارقالالهام، ص555؛ کشفالمراد، ۲۲۴ و۱۷۰.
[2]. الاعتماد فی شرح واجبالاعتقاد، ص 68.
[3]. باب حادیعشر، ص28.
[4]. مصنفات شیخ مفید، ج6، المسائل العکبریة، ص 43.
[5]. مصنفات شیخ مفید، ج10، ص 27. النکتالاعتقادیه.
[6]. الملل والنحل، ج1، ص 80.
[7]. همان، ص 66 ـ 67.
[8]. همان، ص66، پاورقی، نقل از: مقالاتالاسلامیین.
[9]. فلسفهی علم کلام، ص 298.
[10]. فلسفهی علم کلام، ص 300.
[11]. علم و دین، ص 145.
[12]. علم و دین، ص 131.
[13]. بقره(۲)، آیهی 253.
[14]. نساء(۴)، آیهی 164.
[15]. شوری(۴۲)، آیهی 51.
[16]. آل عمران(۳)، آیهی 3.
[17]. بقره(۲)، آیهی 53.
[18]. نساء(۴)، آیهی 82.
[19]. انعام(۶)، آیهی 19.
[20]. فاطر(۳۵)، آیهی 31.
[21]. نمل(۲۷)، آیهی 6.
[22]. نساء(۴)، آیهی 171.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی