کد مطلب: ۶۵۶۴
تعداد بازدید: ۴۳۹
تاریخ انتشار : ۲۲ تير ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۲
گفتارهای اخلاقی و اجتماعی | ۳۹
ما همواره داد از ظلم و تعدی و بی‌عدالتی می‌زنیم و از زندگی و رفتار اشخاص، اظهار نارضایی می‌کنیم و از برخورد اشخاص از قبیل دکتر و کاسب و تاجر و زارع و نوکر و ارباب، ناراضی هستیم. با این حال، روز به روز هم ظلم و ستم زیادتر می‌شود! علت این امر، چند چیز است: اول این‌که هیچ‌کدام حاضر نیستیم به نظم و قانون مقیّد باشیم و در زندگی، افسارگسیخته نباشیم.

فصل نهم:  عدالت | ۵


دنیا؛ دارِ مکافات


این دنیا، دارِ مکافات است. ستم کنندگان به کیفر اعمال خود در همین سرا خواهند رسید. چه بسیار ستم‌کارانی که خدا تخت و تاجشان را بر باد داد و دودمانشان را خراب کرد. شیخ عباس قمی می‌گوید: «محمد بن عبدالملک» در ایام وزارت خود، تنوری از آهن ساخته بود و آن را میخ‌کوب کرده بود؛ به‌طوری که سرِ میخ‌ها در باطن بود. هر که را می‌خواست عذاب کند، امر می‌کرد او را در آن تنور می‌افکندند تا به صدمتِ میخ‌ها و ضیق و تنگی مکان به سخت‌ترین وجهی معذّب و هلاک شود. چون خلافت به «متوکل عباسی» منتقل شد، بعد از چند ماه بر محمد غضب‌ناک گشت. دستور داد او را در همان تنور افکندند. چهل روز در آن تنور معذّب بود تا هلاک شد.[1] این عالَم گردون، هزاران عبدالملک مروان را از ملک و مروان بی‌نصیب ساخته و این روزگار خون‌آشام هزاران «ولید» و «هشام» را دست‌خوش حوادث و دواهی گردانیده و این فلک سبزفام بسی جبابره و ستم‌کاران را ناکام گردانیده. این روزگار غدّار، «فرعون» و «شَدّاد» را با آن ستم‌ها به زیر خاک کرده و «قارون» را با اموالش تباه ساخت و «یزید بن معاویه» را از صفحه‌ی روزگار بر انداخته است.


ظلم عبدالملک مروان


گویند: چون عبدالملک مروان، «مصعب بن زبیر» را کشت و عراق را تسخیر کرد، به کوفه رفته، داخل دارالاماره شد و بر سریرِ سلطنت تکیه داد و سرِ مُصعب را در مقابل خود نهاد و در کمال فرح و انبساط بود که ناگاه یک تن از حاضران را لرزه فرو گرفت و گفت: امیر به سلامت باد، من قصه‌ی عجیبی دارم!
یک سره مردی ز عرب هوشمند / گفت به عبدالملک از روی پند:
روی همین مسند و این تکیه‌گاه / زیر همین قُبّه و این بارگاه،
بودم و دیدم برِ ابنِ زیاد / آه! چه دیدم، که دو چشمم مباد!
تازه سری چون سپرِ آسمان / طلعت خورشید ز رویش نهان،
بعد ز چندی سرِ آن خیره سر / بُد برٍ مختار، به روی سپر!
بعد که مُصعب سر و سردار شد / دست‌کش او سرِ مختار شد
این سرِ مُصعب به تقاضای کار / تا چه کند با تو دگر روزگار
عبدالملک تا این قصه را شنید، لرزه تن او را فرا گرفت و امر کرد قصرالاماره را خراب کردند.[2] باید به عبدالملک گفت: لازم نیست قصر را خراب کنی، که تقصیری ندارد. خانه‌ی ظلم و ستم را خراب کن، دلت را ویران کن، ظلم و تعدی نکن، بنیاد ظلم را بر کن و الاّ عادل حکیم، تو را هم به کیفر اعمالت خواهد رسانید و سرِ تو هم یا در این قصرالاماره یا قصرالاماره‌ی دیگر پیش ظالم دیگری خواهد نهاد.
پیامبر اکرم(ص) در حدیثی می‌فرمایند:
همه‌ی مردم خوابند و تازه هنگامی که می‌میرند بیدار می‌شوند.[3]
روایت شده که: وقتی حضرت «موسی بن عِمران»، اصحاب خود را موعظه می‌فرمود، شخصی برخاست و پیراهن خود را چاک زد. به موسی وحی رسید که بگو پیراهن خود را چاک مزن، بلکه دلت را برای من چاک زن. خوب است از خواب غفلت بیدار شویم و دست از ستم بر زیردستان برداریم. آنچه به سِر ما می‌آید نتیجه‌ی اعمال ماست. ما به یکدیگر ظلم می‌کنیم در نتیجه، دیگران هم به ما ظلم می‌کنند؛ «ای مردم! ستم‌های شما، به زیان خود شماست!».[4] کمی هم یادی از روز حساب کنیم. خدا از ظلم و ستم نمی‌گذرد. در موقف عرض اعمال، نزد عادل علی‌الاطلاق چه جواب خواهیم داد؟
إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ؛[5]
خدا در کمین ظالمان است.
از صراط نمی‌گذرد بنده‌ای که مَظلمه‌ای برگردنش بوده و ستمی بر دیگران کرده باشد.
و [به این ترتیب] دنباله‌ی [زندگی] جمعیتی که ستم کرده بودند، قطع شد. و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است.[6]
ظالمان کجا رفتند و چه شدند؟ فرعون چه شد؟ شَدّاد چه شد؟ یزید با آن همه جنایت چه شد؟ قبرش کجاست؟ مردم درباره‌اش چه می‌گویند؟ ابن زیاد و شمر کجایند؟ نسل‌شان کجاست؟ در سرتاسر دنیا کسی را سراغ دارید که از نسل یزید یا شمر باشد؟ آن‌ها به جزای اعمال خود رسیدند؛ هم در دنیا و هم در آخرت. در کربلا فقط یک فرزند از نسل حسین(ع) ماند که او هم بیمار بود. امروز دنیا پر است از نسل امام حسین، زیرا بنیاد کارش بر عدالت بود.
ما به تو کوثر [خیر و برکت فراوان] عطا کردیم. پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن [و بِدان] دشمن تو قطعاً بُریده نسل و بی‌عقب است.[7]
 
چو بد کردی، مباش ایمنِ زِ آفات / که واجب شد طبیعت را مکافات[8]
امام سجاد(ع) فرمود:
دمِ آخر، پدرم به بالینم آمد؛ مرا در بغل گرفت و فرمود: نورِ دیده‌ام! زنهار بپرهیز از ظلم به کسی که یاوری جز خدا ندارد.[9]
نقل شده که: سلطان «محمود غزنوی» می‌گفت:
من از نیزه‌ی شیرمردان این قدر نمی‌ترسم که از دوک پیرزنان می‌ترسم![10]


همه باید عادل باشیم


یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالقِسْطِ شُهَداءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلی أَنْفُسِکُمْ أَوِ الوالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیّاً أَوْ فَقِیراً فَاللهُ أَوْلی بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً؛[11]
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! قیام به عدالت کنید! برای خدا شهادت دهید، اگر چه [این گواهی] به زیان خود شما، یا پدر و مادر و نزدیکانتان شما بوده باشد! [چرا که] اگر آن‌ها غنی یا فقیر باشند، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند. بنابراین، از هوا و هوس پیروی نکنید که از حق، منحرف خواهید شد! و اگر حق را تحریف کنید یا از اظهار آن، اعراض نمایید، خداوند به آنچه انجام می‌دهید، آگاه است.
از زمانی که آدم بر کُره خاکی پا نهاد، حس می‌کرده که در زندگی، محتاج عدالت است و این‌که اگر افراد انسان، با هم عادلانه رفتار نمایند، بین آن‌ها الفت و مَحبت و تعاون پیدا خواهد شد و زندگی برایشان آسان و شیرین و گوارا خواهد بود. «معاویة بن وهب» از امام صادق(ع) نقل می‌کند که فرمود:
عدالت، از عسل شیرین‌تر و از کَره نرم‌تر و از مُشک خوش‌بوتر است.[12]
هم‌چنین حلبی از امام صادق(ع) روایت می‌کند:
عدالت، شیرین‌تر از آبی است که به کام تشنه رسد. چه گشایشی است در عدالت وقتی که در امری عدالت شود؛ اگر چه اندک باشد.[13]
انسان این را می‌دانسته که اگر ظلم و ستم در جامعه حکومت کند زندگی جز دردسر چیزی نخواهد بود و نام آن را باید مُردگی گذاشت، نه زندگی. هدف انبیا هم برقراری عدالت بوده است. سال‌هاست کلمه‌ی عدالت، شعار همه‌ی اقدام‌های اجتماعی ما شده و در راه رسیدن به آن کوشش‌ها کرده‌ایم. با وجود این هنوز در هجران این معشوق می‌سوزیم و لحظه‌ای از سعادت وصالش برخوردار نگشته‌ایم. معروف است که «با حلوا حلوا کردن، دهان شیرین نمی‌شود.» با وصف عدالت و اظهار علاقه به آن نیز جامعه، عادل نمی‌شود. ما همواره داد از ظلم و تعدی و بی‌عدالتی می‌زنیم و از زندگی و رفتار اشخاص، اظهار نارضایی می‌کنیم و از برخورد اشخاص از قبیل دکتر و کاسب و تاجر و زارع و نوکر و ارباب، ناراضی هستیم. با این حال، روز به روز هم ظلم و ستم زیادتر می‌شود! علت این امر، چند چیز است: اول این‌که هیچ‌کدام حاضر نیستیم به نظم و قانون مقیّد باشیم و در زندگی، افسارگسیخته نباشیم. هر کدام از ما خود را جدای از جامعه می‌دانیم و می‌گوییم جامعه باید عادل باشد، ولی خودمان حاضر نیستیم هنگام عمل، تحت لوای قانون و عدالت باشیم. هر کسی می‌خواهد از حقِّ خود تجاوز کند. انواع ستم‌ها را می‌کنیم، ولی اگر کسی ستمی به ما کند، فریاد ما بلند می‌شود:
بِبَری مال مسلمان و، چو مالَت ببرند، / بانگ و فریاد بر آری که مسلمانی نیست![14]
ما از نخست بد تربیت شده‌ایم. اگر کارمان به اداره‌ای نیفتد و کارمندش نوبت ما را به دیگری بدهد، فریادمان بلند می‌شود، ولی خودمان کوشش می‌کنیم نوبت دیگران را بگیریم و این را اصلاً ظلم و ستم نمی‌دانیم، بلکه هنر و زرنگی حسابش می‌کنیم و نمی‌گوییم دیگری هم مثل ماست! روحانی می‌گوید: من روحانی‌ام، باید کارم زودتر اصلاح شود! اداری می‌گوید: من به دولت خدمت می‌کنم و با دیگران فرق دارم! تاجر می‌گوید: تجارت و ارزاق مردم دست من است و من محترم هستم! مقدّس می‌گوید: من نماز جماعت و نماز شب می‌خوانم، پس احترامم واجب است! محصل می‌گوید: من باید بروم درس حاضر کنم! پهلوان می‌گوید: من زور و قدرت دارم و شَجاعم! آن یکی رشوه می‌دهد، آن یکی توصیه می‌گیرد، خلاصه هیچ‌کدام حاضر نیستیم به حقّ خودمان قانع باشیم و بگوییم: همه در مقابل حق و قانون یک‌سان هستند؛ سیاه و سفید و شهری و روستایی و اداری و رعیت و روحانی و تاجر، همه مساوی‌اند. بسی جای تأسف است که یک ملت مسلمان این اندازه بی‌نظم و بی‌قانون باشد!


خودآزمایی


1- چه زمانی بین انسان‌ها الفت و مَحبت و تعاون پیدا خواهد شد؟
2- هدف انبیا چه بوده است؟

 

پی نوشت ها


[1]. ر.ک: شیخ عباس قمی، تتمة المنتهی فی وقایع ایام الخلفاء، قم، کتاب‌فروشی داوری، 1397ق.
[2]. سید محمد نجفی یزدی، پیش‌گویی‌های امیرالمؤمنین(ع)، ص7.
[3]. «اَلنّاسُ نِیامٌ اِذا ماتُوا انْتَبَهُوا» (مجلسی، بحارالانوار، ج50 ، ص134).
[4]. «یا أَیُّهَا النّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ» (یونس، آیه‌ی 23).
[5]. فجر، آیه‌ی 14.
[6]. «فَقُطِعَ دابِرُ القَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَالحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِینَ» (انعام، آیه‌ی 45).
[7]. «إِنّا أَعْطَیْناکَ الکَوْثَرَ * فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ * إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الأَبْتَرُ» (کوثر، آیه‌ی 1 ـ 3).
[8]. نظامی گنجه‌ای.
[9]. حرّ عاملی، وسائل‌الشّیعه، ج11، ص339.
[10]. شیخ عباس قمی، تتمة‌المنتهی فی وقایع ایام الخلفاء، ص278.
[11]. نساء، آیه‌ی 135.
[12]. «العدل اَحلی مَن الشَّهد وَ الین مِن الزبد وَ اطیب رِیحاً مِنَ المِسْک» (کلینی، الکافی، ج2، ص146).
[13]. «العدل احلی من الماء یصیبه الضمآن ما اوسع العدل اذا عدل فیه و ان قل» (همان).
[14]. سعدی شیرازی.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: