وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا وَاذکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ إِذ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَکُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ؛[1]
و همگی به ریسمان خدا [قرآن و اسلام، و هرگونه وسیلهی وحدت]، چنگ زنید، و پراکنده نشوید! و نعمت [بزرگِ] خدا را بر خود، به یاد آرید که چگونه دشمن یکدیگر بودید، و او میان دلهایتان، الفت ایجاد کرد، و به برکتِ نعمتِ او، برادر شُدید! و شما بر لبِ حفرهای از آتش بودید، خدا از آن نجاتتان داد. این چنین، خداوند آیات خود را برایتان آشکار میسازد، شاید پذیرای هدایت شوید.
مردمی که در سود و زیان و عزت و ذلت و زندگی و مرگ و ترقی و تنزل و طرز تفکر و احساسات با هم شریک و شبیهاند، یک جامعه را تشکیل میدهند. حال در این جامعه باید سه اصل اساسی رعایت شود تا آن جامعه، قوی و قابل بقا گشته، حداکثر بهره را از مواهب ببرد. این سه اصل عبارتند از:
اوّل، اتحاد، یگانگی و الفت بین افراد آن؛ دوم، خودداری اشخاص و طبقات جامعه از رسانیدن شر و آزار به یکدیگر؛ سوم، تعاون و کمک افراد به یکدیگر بر خیر و حق. اگر این سه اصل در جامعه، جریان داشته باشد آن جامعه به اوج ترقی خواهد رسید و زندگی مردمانش در کمال آسایش و آبرومندی خواهد بود در غیر این صورت، محکوم به مرگ و زوال و در ذلت و خواری و بدبختی خواهد بود؛ همانگونه که مطالعه در احوال جوامع مختلف دنیا این مطلب را ثابت میکند.
اگر از دین درست بهرهبرداری شود، آن دین، سه اصل یاد شده را در جامعه، عملی خواهد ساخت. لذا باید این اصول را یکایک بررسی کنیم تا ببینیم آیا دین میتواند آنها را عملی سازد و اینکه آیا اسلام دربارهی آنها بحثی کرده یا نه؟ و آیا غیر دین میتواند این اصول را عملی سازد یا نه؟
اصل اوّل، اتحاد و یگانگی بود. اگر درست به تاریخ اسلام ملاحظه شود، از صدر تا دورانی که اسلام در ترقی بود، معلوم میشود دلیل عمدهی ترقی مسلمانان، همان اتحاد و یگانگی بود که پیامبر اسلام(ص) با تمسک به قرآن مجید ایجاد کرد. قبل از اسلام، طوایف عرب در اوج اختلاف زندگی میکردند و همواره با هم در جنگ و ستیز بودند و طوایف و قبایل، اموال یکدیگر را غارت میکردند و نفوس را میکشتند و زنان و کودکان را اسیر مینمودند. هر کدام بتی داشتند و در کعبه آن را میپرستیدند. طایفهی اوس و خزرج، 120 سال با هم جنگیدند تا سرانجام اسلام ظهور کرد و همه را به یگانگی فرا خواند و طوایف مختلف را با هم متحد و برادر نمود. در حالی که جامعهی عرب در حال زوال بود، اسلام آنها را به واسطهی اتحاد، رونقی داد؛ به گونهای که جنگ را کنار گذاشتند و با هم آشتی کردند و اوس و خزرج با هم برادر شدند. لذا ایجاد اتحاد در بین قبایل عرب را باید معجزهای از پیامبر اسلام(ص) دانست. چه قدرتی میتوانست این جماعت متفرق را زیر پرچمی واحد مجتمع نماید و همه را متحداً به سوی هدف واحدی سوق دهد؟ آیا با مال و ثروت چنین کاری ممکن بود؟
او همان کسی است که تو را، با یاری خود و مؤمنان، تقویت کرد و دلهای آنها را با هم، الفت داد! اگر تمام آنچه را روی زمین است صرف میکردی که میان دلهای آنان الفت دهی، نمیتوانستی! ولی خداوند در میانشان الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است.[2]
اگر اتحاد نبود، کجا ممکن بود که این جمعیت کم در مدتی کوتاه بتواند این اندازه پیشرفت نماید؟ اگر نبود اتحاد در همان صدر اوّل، مسلمانان نابود شده بودند. در شِعبِ ابوطالب وقتی کفار دیدند از هیچ راهی نمیتوان جلوی ترقی اسلام را گرفت تصمیم گرفتند پیامبر را از بین ببرند. بنیهاشم و بنی عبدالمطّلب، چارهای ندیدند، مگر اینکه به درهای پناه برند. لذا همه با هم در شعب ابوطالب، سکنا گزیدند تا خود و پیامبر را از شرّ کفار و مشرکین نجات دهند. مشرکین هم آنها را در محاصرهی اقتصادی قرار دادند و دستور دادند کسی با بنیهاشم داد و ستد نکند و دختر به آنها ندهد و از آنان دختر نگیرد تا آن حضرت را به آنها تسلیم نمایند تا ایشان را بکشند. چهل تن از بزرگان کفار در «دار النّدوة» این قرار را گذاشتند و در صحیفهای نگاشتند و بر آن مُهر نهادند و به «اُمّ الجلاس»؛ خالهی ابوجهل سپردند. بنیهاشم و بنیعبدالمطّلب با ابوطالب در شِعب، برای حفاظت از آن حضرت، کوشش کردند و از دو سوی آن دیدهبان گذاشتند. «حمزه» همه شب با شمشیر بر گِردِ پیامبر میگشت و «علی» بسیاری از شبها به جای او میخوابید. در شعب، محصور بودند و بسیار در مشقت زندگی میکردند و اگر کسی برای خویشاوندی با قریش چیزی برای آنها میفرستاد، او را شکنجه و آزار میدادند. یکی از کسانی که برای آنها غذا میفرستاد «ابوالعاصبن ربیع»؛ داماد پیامبر بود که شتران از گندم و خرما حمل داده به شعب میبرد و رها میکرد. همچنین «هشام بن عمر» و «کلیم بن حزام بن خُوَیلد»؛ برادرزادهی «خدیجه(س)». تا سه سال، کار بدینگونه بود و گاه فریاد اطفال از گرسنگی به آسمان بلند میشد. با این حال، صبر میکردند و اگر چیزی میرسید، با کمال برادری صرف میکردند و همه با اتحاد در حفظ آن حضرت، میکوشیدند تا اینکه پنج نفر از مشرکین؛ یعنی «هشام بن عمر»، «زهیر بن امیه»، «مطعم بن عدی»، «ابوالبختری» و «زمعة بن الاسود» پیمان بستند که نقض عهد و صحیفه را پاره کنند. صبحگاه که قریش در کعبه از این مقوله سخن میگفتند، ناگاه ابوطالب با جمعی از اصحاب خود وارد مجلس شد و فرمود: محمد به ما خبر داده که موریانه، صحیفه را به جز نام «باسمک اللّهم» خورده، ببینید اگر راست میگوید، دست از ظلم و تعدی بردارید و اگر دروغ گفته، او را تسلیم شما میکنم. وقتی صحیفه را آوردند، دیدند موریانه آن را خورده! پس «مطعم بن عدی» آن را درید و گفت: از این معاهده بیزاریم! روز دیگر جماعتی رفتند و آل ابوطالب را از شعب بیرون آورند، اما اگر نبود اتحاد، آنها چگونه میتوانستند سه سال صبر کنند؟[3]
در جنگ بدر، لشکر کفار قریش، 950 مرد جنگی بودند و صد اسب و هفتصد شتر با آنها بود. از حیث اسلحه و آزوقه، مجهز بودند و در مقابل، رسول خدا(ص) با 313 تن از مسلمانان به جنگ آنها رفتند؛ در حالی که وسایل آنها از حیث آزوقه و اسلحه خوب نبود، ولی متحد و مؤمن بودند. شاید غذا نداشتند، ولی ایمان داشتند. اسلحه نداشتند، ولی با هم یکدل بودند. قریش، «عمر بن وهب» را با جماعتی فرستادند تا لشگر اسلام را ارزیابی کنند. رفتند و خبر آوردند که مسلمانان در حدود سیصد نفر هستند و کمینگاهی ندارند، ولی دیدیم شتران یثرب، مرگ حمل کردهاند و زهر مُهْلِکْ در بار دارند![4]
نمیبینید که خاموشند و حرف نمیزنند و تصمیم و اراده از قیافهی آنها میبارد، همچون افعیهای کشنده زبانهای خود را در اطراف دهان گردش میدهند؟.[5]
در کمال اتحاد و شَجاعت این جماعت قلیل بر آن لشکر مجهز، غالب شدند و هفتاد نفر از قریش کشته و هفتاد نفر هم اسیر شدند. اینها در راه خدا و در راه هدف واحد، جنگ میکردند و شعار آنها یکی بود و هدفشان یاری دین خدا بود، لذا غالب و پیروز شدند؛ «مؤمنان با هم برادرند و در برابر دشمن، متحد و یکپارچهاند».[6] مؤمنان معدود بودند، اما ایمانشان یکی بود. جسمشان معدود، ولی جانشان یکی.
اموری چند موجب وحدت و اتحاد میشوند؛ مثل وحدت نژادی، وحدت زبانی، وحدت شهری یا مملکتی یا وحدت طایفگی و خویشی؛ مثلاً نژاد آریا جنبهی اتحادی دارند، گر چه در ممالک مختلف، زندگی کنند یا نژاد سرخ با یکدیگر اتحاد دارند و در یک جهت با هم متحد هستند. ولی از همه مهمتر و با ارزشتر، وحدت و اتحاد دینی و ایمانی است، لذا هرگز به وجود و عدم افراد نابود نمیشود، زیرا جای این اتحاد روح افراد است و روح فنا نمیپذیرد؛ مخصوصاً دین اسلام که هدف نخستش ایجاد اتحاد و برادری بین مسلمانان بوده و بسیاری از احکام آن با لحاظ کردن همین هدف در آن صادر شده است. به یقین میتوان گفت: هیچ دینی از ادیان به اندازهی اسلام بر اخوت و برادری سفارش نکرده است.
وقتی پیامبر اسلام(ص) با جماعتی از مکه، مهاجرت کردند و وارد مدینه شدند، هر کدام از مسلمانان تازهوارد را یکی از انصار در منزل خود جای داده، در اموال خویش شریک کرد و بعد از غزوهی بنیالنّضیر[7] و به غنیمت گرفتن اموال یهود، رسول خدا به انصار، اختیار داد که اگر میخواهید این مال را بر مهاجرین قسمت کنم و حکم کنم از خانههایتان بیرون شده و مخارج خود را متکفل شوند و الاّ بر همهی شما تقسیم و امر مثل سابق باشد. «سعد بن معاذ» و «سعد بن عباده» عرض کردند: این مال را تماماً بر مهاجرین قسمت کن و ما هم راضی هستیم و همچنان در خانههای ما باشند و آنان را با اموال خود شریک و سهیم دانیم. و تمام انصار، متابعت آنها را نمودند. رسول خدا دربارهی آنها دعا کرد و فرمود:
بار خدایا! انصار و فرزندان انصار و نوادگان آنان را مورد مهر و بخشایش خود قرار ده.[8]
و این آیه در شأنشان نازل شد:
و برای کسانی است که در این سرا [سرزمین مدینه] و در سرای ایمان پیش از مهاجران مسکن گُزیدند.[9]
در سال اوّل هجرت، بعد از پنج یا هشت ماه، حضرت رسول بین مهاجر و انصار عقد اخوت بست و علی را برادر خود قرار داد. دعوت اسلام به توحید و شریک قرار ندادن برای خدا بود. پیامبر(ص) فرمود: مردم جملگی به کلمهی واحده بگویید:
«لا اله الاّ الله»، خدایان متعدد را دور بیندازید و خدای واحد را پرستش کنید؛ بتها را دور بیندازید. خدای شما یکی است، دین شما یکی است. پیامبر شما یکی است، در جنگها شعارتان هم یکی باشد.
1- کدام اصول باید در جامعه رعایت شود تا آن جامعه، قوی و قابل بقا گشته، حداکثر بهره را از مواهب ببرد؟
2- آیهی 9 سوره حشر، در شأن چه کسانی نازل شد؟
[1]. آل عمران، آیهی ۱۰۳.
[2]. «هُوَ الَّذِی أَیْدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالمُؤْمِنِینَ * وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الأَرضِ جَمِیعاً ما أَ لَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلکِنَّ اللهَ أَ لَّفَ بَینَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکیمٌ» (انفال، آیهی 62 ـ 63).
[3]. ر.ک: ابن هشام، السّیرة النّبویة، ج1، ص379.
[4]. ارتش نیرومند قریش به فرماندهی «ابوجهل»، چنان روحیهی خود را باخته بودند، که میپنداشتند دشمنانشان افرادِ عادی نیستند و از رویارویی با آنان میهراسیدند. لذا بعضی میگفتند: مرگ را به شترهایشان حمل کرده، از یثرب (مدینه) برایتان سوغات آوردهاند! (قصههای قرآن: برگرفته از تفسیر نمونه، ص 588 ؛ با اندکی تلخیص و تصرف).
[5]. «اما ترونهم خرساً لایتکلّمون یتلمّظون تلمّظ الأفاعی ما لهم ملجأ إلاّ سیوفهم، و ما أراهم یولّون حتی یقَتلوا، و لا یقَتلون حتی یقتلوا بَعددِهم» (مجلسی، بحارالانوار، ج19، ص224).
[6]. «المؤمنون یَد واحد علی من سواهم» (کلینی، الکافی، ج1، ص403).
[7]. «بنی نضیر»، «بنی قریظه» و «بنی قینقاع»، سه گروه از یهود بودند، که در مدینه میزیستند. آنان پس از هجرت پیامبر به مدینه، با آن حضرت، پیمان عدم تعرّض امضا کردند؛ ولی در هر فرصتِ مناسبی، نقض پیمان میکردند.
[8]. «اللّهُمَّ ارحَمِ الاَنصارَ وَ اَبْناءَ الاَنْصار وَ اَبْناءُ اَبْناءِ الاَنصارِ» (المتقی الهندی، کنز العمال، ج12، ص17).
[9]. «وَالَّذِینَ تَبَوَّؤُ الدّارَ وَالإِیمانَ» (حشر، آیهی 9).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت