فصل نهم: عدالت | ۳
اسلام در مدت کمی پیشرفتهای شایانی کرد و مملکت اسلامی، توسعهی فراوانی یافت. سرزمین حجاز در عصر جاهلیت عبارت بود از چند ولایت کوچک و قبایل خودسر که همواره در نزاع بودند؛ ولی پس از گذشت یک قرن از ظهور اسلام، دامنهی این دین از دریای سند تا اندلس، وسعت یافت و در تمام این ممالک پرچم اسلام به اهتزاز درآمد و بالاخره مسلمانان در اندک زمانی بر بیشتر از یک چهارم مساحت زمین حاکم گردید و ندای: «اشهد ان لااله الاّ الله و اشهد انّ محمداً رسول الله» در آنها بلند بود. آثار تمدنی و سیاسی اسلام واقعاً محیرالعقول است. چگونه یک ملت کوچک در مدتی کم به این همه عظمت نایل شدند! بسی جای تعجب است و این امر افکار بسیاری از دانشمندان شرق و غرب را به خود معطوف داشته و در آن بحثها و دقتها کردهاند و کتابها نوشتهاند.
جمعی معتقدند: ترقی اسلام به واسطهی زور سرنیزه و شمشیر بوده است و این را نقصی برای اسلام دانستهاند و از همین رو اسلام و مسلمانان را سرزنش کردهاند! ولی در مقابل اینان، جماعت فراوانی از دانشمندانِ با انصاف شرق و غرب، اعتراف کردهاند که ترقی دین اسلام، نه تنها به وسیلهی زور نبوده، بلکه در پرتو رفتار و اخلاق خوبِ مسلمانان با ممالک فتح شده و اجرای عدالت بوده است. پس پیشرفت اسلام به واسطهی اجرای عدالت بوده و هدف اصلی پیامبر و قرآن نیز عدالت بوده است. این بحث احتیاج به بررسی تاریخی دارد، تا مطلب روشن شود. پیشتر بیان شد که هدف پیامبر اسلام(ص) از ابتدا جلوگیری از ظلم و تعدی مردم به یکدیگر بود؛ چنان که عمل خودشان و اصحابشان نیز چنین بوده و همواره مسلمانها را به این امر توصیه میکردهاند. برای روشنتر شدن این مطلب، بخشی از متن قرارداد پیامبر با مؤمنین یا کسانی را که از آنها پیروی میکنند، بررسی کنیم:
به نام خداوند بخشندهی مهربان، این نامهای است از محمد پیامبر خدا؛ میان مؤمنان و مسلمانان از قریش و یثرب و کسانی که آنها را پیروی کردند و به آنان ملحق شدند و با اینها به جهاد برخاستند. آنها با صرف نظر از سایر مردم، ملت واحدی را تشکیل میدهند. مهاجران قریش بر رسوم خویش پایدارند که خونبهایی که به یکی از اینها تعلق گیرد، با هم ادا کنند و اسیران خود را به خوبی و برابری میان مؤمنان، فِداء دهند. بنیعوف نیز رسم خویش را حفظ کنند؛ خونبهای همدیگر را به عهده گیرند و هر طایفه، اسیر خود را به نیکی و برابری میان مؤمنان فِداء دهند؛ مؤمنی با مؤمن دیگر بدون او پیمان نبندد. مؤمنان پرهیزکار، بر ضدّ آن کس که طغیان کند یا در صدد ظلم برآید یا مرتکب جرم شود یا تجاوزی از او سرزند یا در میان مؤمنان فساد کند، قیام کنند و اگر چه فرزند یکی از آنها باشد، بر ضدّ او همدست شوند. [تا اینکه میگوید:] در جنگ، جز با عدالت و مساوات صلح نکنند.[1]
این بخشها، قسمتی از متن قرارداد حضرت رسول با مؤمنین و پیروان خودشان بود. ملاحظه فرمودید که پیامبر، مسلمانان را متحد کرده تا جلوی ظلم و تعدی گرفته شود و عدالت اجرا گردد.
دکتر «حسن ابراهیم حسن»، دربارهی تاریخ سیاسی اسلام میگوید:
قبل از اسلام، اختلاف و فشارهای مذهبی در مصر زیاد بود؛ گاهی فشار به زرتشتیان وارد شد و گاهی به نصاری. در دورهی تسلط رومیان، مصریها حقِّ در دست گرفتن مناصب عالیه را نداشتند و مالیات گزاف میپرداختند، حتی از اشخاص و اشیا مالیات گرفته میشد. صاحبان حِرَف و صنایع و چارپایان مالیات میدادند. از کلّیهی عابرین از زن و مرد و فقیر و غنی و از اثاث منزل و املاک، مالیات گرفته میشد، بلکه از مردگان نیز در قالب اجازهی دفن، مالیات گرفته میشد. مصریان موظف بودند از هر یک از مستخدمین کشوری و لشکری روم که از مصر عبور کند پذیرایی نمایند، لذا ناچار بودند غذای سپاهیان را بدهند. از این جهت نسبت به دولت روم، خشمگین بودند و منتظر دولتی بودند که آنها را از ظلم و جور برهاند و چون شنیده بودند عربها با مردم شام خوشرفتاری میکنند آرزو میکردند که به وسیلهی آنها خلاص شوند و همین سبب شد «عمرو بن عاص» به آسانی با سپاه کوچکی آن کشور را فتح نماید.
هنگامی که مسلمانان در صدد حمله به شام و فلسطین بودند، این دو ناحیه تحت نفوذ روم شرقی بود. فرمانداران رومی با مردم بدرفتاری میکردند و از هیچ گونه سختگیری دربارهی آنها دریغ نمیکردند. مردم از جور رومیان به تنگ آمده بودند و میخواستند به هر وسیلهی ممکن از قید بندگی آنها خلاص شوند. مسلمانان هر مملکتی را فتح میکردند، با مردم آن به انصاف و عدل رفتار میکردند، قتل عام نمیکردند. زنها و کودکان و راهبان را نمیکشتند و حقیقت عدالت را اجرا میکردند.[2]
«گوستاولوبونِ» فرانسوی مینویسد:
بعد از فتح مصر، «عمرو بن عاص» با رعایا به عدل و انصاف رفتار کرده و عدالتخانههایی منظم برپا ساخت و نیز محاکمی برای استیناف تشکیل داد و آزادی مطلق به آنها داد. البته یک عادت ناپسند را منع کرد و آن این بود که هر سال دخترِ پاکیزهای را جبراً گرفته، به رود نیل میانداختند تا آب به مقدار معیّن، طغیان کند! قرار شد عوض آن مجسمهای از گِل بیندازند. مردم ممالک مفتوحه در تمام شئون از حیث دین و عادات و آداب، آزاد بودند، حتی اجازه داشتند مجالس مذهبی خود را تشکیل دهند و کسی حقّ تعرض به معابد آنها را نداشت. در زمان «معتصم عباسی» یکی از سرداران عرب، فرمان داد یک امام جماعت را با مؤذنش تازیانه زدند، بدین گناه که در ویران کردن یکی از معابد زرتشتی شرکت کرده و سنگهای آن را برای بنای مسجد به کار برده بودند. در فتح بیت المَقدِس، بعد از چهارماه محاصره، خلیفهی بزرگ نصارا مجبور به تسلیم و صلح شد به شرط اینکه کلید شهر و قلعهها را خودش به دست خلیفه بدهد. به عمرو، اطلاع دادند. تنها از مدینه حرکت کرد با یک شتر و مَشکی از آب و انبانی از برنج و جو و میوهی خشک وارد بیت المَقدِس شد و اعلان عفو عمومی داد و با مردم با کمال ملایمت رفتار کرد. مسلمانان به قدری با اینها خوشرفتار بودند که اهالی آنجا شیفتهی رفتار و اخلاق آنها شده، مذهبشان را قبول کردند.[3]
نویسندهی تاریخ تمدن اسلام مینویسد:
اگر نصارا دین فاتحین خود را قبول نمودند، حتی زبان آنها را اختیار نمودند، سبب اصلیاش این بود که در مقابل حُکّامشان که زیر شکنجهی ایشان بودند مسلمانان را عادلتر دیدند و مذهبشان را هم سادهتر و اقرب به حق یافتند؛ حتی اقوام ترک و مغول با اینکه اعراب را مغلوب ساختند، دینشان را قبول کردند. در هندوستان که فقط عبور عرب به آنجا افتاد، اسلام چندان ترقی کرد که در حال حاضر میلیونها مسلمان دارد.[4]
رفتار با عدل و احسان که از شاخصههای دین اسلام است، سبب گردید که اسلام تمام روی زمین را تسخیر کند. اقوامی مثل مصریان که از زمان امپراتور قسطنطنیه، پیرو مذهب مسیح بودند، به مجرد دعوت به دین محمدی، دیانت مسیح را ترک گفته و اسلام را پذیرفتند. به همین دلیل است که پیامبر اسلام(ص) تا این اندازه به عدالت دعوت میکرد و فرمود: یک ساعت به عدالت رفتار کردن، از عبادت هفتاد سال که همهی روزهایش را روزه بدارد و همهی شبهایش را نماز بخواند بهتر است.
خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان میدهد و از فحشا و منکر و ستم، نهی میکند. خداوند به شما اندرز میدهد، شاید متذکر شوید.[5]
بنابراین، اسباب ترقی و پیشرفت اسلام، اجرای عدالت است. اما با کمال تأسف، عدالت در بین ما فقط اسمی دارد و اثری از حقیقت و واقعیت آن نیست؛ در حالی که مسلمانان باید عدالت را به دیگران یاد بدهند. مسلمانان باید آینه تمام نمای عدالت باشند؛ همانگونه که مسلمانان در صدر اسلام چنین بودند. نباید این قدر ظلم و تعدی در بین ما وجود داشته باشد.
وَتِلْکَ القُری أَهْلَکْناهُمْ لَمّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ مَوْعِداً؛[6]
این شهرها و آبادیهایی است که ما آنها را هنگامی که ستم کردند هلاک نمودیم و برای هلاکتشان موعدی قرار دادیم! [آنها ویرانههایش را با چشم میبینند و عبرت نمیگیرند!].
تلاش و کوشش هر موجود زندهای برای دوام و بقای وجود و تأمین راحتی و آسایش خویش طبیعی است، چون حبّ ذات، نفس است؛ یعنی هر موجودی نفس خودش را دوست دارد و میخواهد محفوظ و باقی باشد. در واقع، تمام فعالیتها و کوششها یا اکثرِ آنها برای این است و انسان برای این کار، محتاج غذا و لباس و مسکن است تا راحت و خوش زندگی کند. تمام افراد در این احتیاج و هدف، شرکت دارند و از اینجا کار و کوشش پیدا میشود، ولی چون همه نمیتوانند تمام مایحتاج خودشان را تأمین کنند و همهی کارهایشان را متکفل شوند، لذا هر کس بر اساس استعداد، افکار، محیط زندگی، تربیت خانوادگی، شغلی را برای خویش انتخاب میکند و میکوشد درآمدی از این راه به دست آورد تا به وسیلهی آن سایر مایحتاجش را تأمین کند و به واسطهی این چرخ زندگی افراد مملکت یا شهر یا قصبه به گردش میافتد.
اگر تمام افراد از روی رغبت و شوق و جدیّت مشغول کارشان باشند و آن را به خوبی انجام دهند، اجتماع یقیناً ترقیات شایانی میکند و روح صنعت و هنر و دانش در بین آنها تقویت خواهد شد و روز به روز ترقی خواهند کرد؛ البته هر کس در خور شغل و استعدادش. اما اگر هر کسی از شغل خودش بیزار و از اجتماعش ناراضی باشد، جدّیت و دلگرمی لازم را برای کار نخواهد داشت. در نتیجه، جمعیت آنها متفرق و از تمدن و نعمت آسایش محروم خواهند بود و روز به روز هم اوضاع بدتر میشود. برای این منظور، وجود امنیت، ضروری به نظر میرسد؛ یعنی باید هر کس زحمتی کشید، صنعتی ایجاد کرد و جدّیتی نمود، حاصل زحماتش محفوظ و صرف تأمین زندگی خودش شود و همهی افراد از یکدیگر در امان باشند. برای این کار، عدالت لازم است. عدالت را پیشتر معنا کردیم. ازاینرو، همهی مردم باید در مقابل حقِّ یکدیگر ایستادگی کنند و هیچ کس حقّ دیگری را تضییع نکند.
همه در مقابل حق و راستی و درستی، عِدْلِ یکدیگر باشند و حقوق همگان در جای خود قرار گیرد و نتیجهی زحمت و کوشش هر کس عاید خودش شود. ولی اگر افراد به حقِّ خویش قانع نباشند و منظورشان تعدی به حقِّ دیگران باشد، دیگر به فکر هنر و صنعت و کار نخواهند بود و روح ظلم و تعدی در حقِّ دیگران بین آنها رایج خواهد شد و این بیماری روز به روز هم پیشرفت میکند. در نتیجه، نعمتهایشان زایل و جمعیت آنها متفرق و مملکت آنها خراب و ویران و قوایشان ضعیف شده و ظالم قویتر بر آنها مسلط گشته و هستی آنان را از بین خواهد برد و آنها در عین ظلم به یکدیگر، گرسنه و برهنه زندگی یا مُردگی میکنند! این است که علی بن ابی طالب(ع)؛ اسوهی عدالت میفرماید:
«ظلم، نعمتها را زایل میکند»[7] و نیز میفرماید:
ظلم در دنیا باعث خرابی و در آخرت، موجب کیفر است.
1- ترقی و توسعه اسلام به کدام دلایل بود؟
2- اگر افراد به حقِّ خویش قانع نباشند چه نتایجی را به دنبال خواهد داشت؟
[1]. ابن هشام، السّیرة النبّویة، ج2، ص147.
[2]. ر.ک: حسن ابراهیم حسن، تاریخ اسلام، (4جلدی)، بیروت: دارالاندلس، 1964م.
[3]. ر.ک: جرجی زیدان و گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، تهران: کتابخانهی صدر، 1352.
[4]. ر.ک: علی اصغر حلبی، تاریخ تمدن اسلام، تهران، چاپ و نشر بنیاد، 1365.
[5]. «إِنَّ اللهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی القُربی وَیَنْهی عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْکَرِ وَالبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»؛ نحل، آیهی 90.
[6]. کهف، آیهی 59.
[7]. قال علی(ع): «بالظّلم تزول النّعم» (محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج2، ص1772).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت