فصل نهم: عدالت | ۶
شاه غسّانی (آخِرین پادشاهِ سلسلهی غسّانیان در شام)، بعد از قبول اسلام خواست به دیدن خلیفهی مسلمانان (عمر بن خطّاب) بیاید. در بین راه، غلام سیاهی به او تنه زد، شاه در غضب شد و سیلیای به او نواخت. پاسبانان اسلام او را گرفتند. گفت: مگر مرا نمیشناسید؟ من پادشاه غسّانم! گفتند: میشناسیم، ولی در مقام حقِ، شاه و رعیت یکسان است. نزد قاضی رفتند. قاضی نگاهی به او و نگاهی به غلام کرد، بدون اینکه امتیازی برای شاه قائل شود. پادشاه گفت: مگر در آیین شما سلطنت احترام ندارد؟ قاضی گفت: چرا، شاه محترم و ظل الله است، ولی در مقام حق و عدالت، شاه و گدا یکسان است. تو وقتی احترام داشتی که به دیگران تعدی نکرده بودی. قاضی حکم به قصاص کرد. گفت: آیا میشود غلام سیاهی شاه را قصاص کند؟!
قاضی گفت: بله، اگر بزرگترین سلاطین دنیا کوچکترین افراد را بکُشد، قصاص میشود. پادشاه گفت:
اشهد ان لا اله الاّ الله و اشهد انّ محمداً عبده و رسوله، من تا حال به ظاهر ایمان آورده بودم، زیرا خیال میکردم این کار شما برای جهانگیری و سلطنت است![1] ببینید حق و عدالت چه میکند! حق پیروز است، ولی تا وقتی که وضع ما چنین باشد، نباید امید اصلاح داشته باشیم. وقتی من به حقِّ دیگران تجاوز کنم، دیگران هم به حقّ من تجاوز خواهند کرد. جامعه اگر به طرف خیر و صلاح برود، افراد در خوبی با هم مسابقه میگذارند و تشویق میشوند. وقتی کسی میبیند که آن شخص، فلان عمل خیر را کرد، فلان پل را ساخت، به فقرا اطعام کرد، یتیمی را سرپرستی نمود، و... او هم میگوید: من هم نباید از او کمتر باشم و عملِ بهتری میکند؛
و [همواره] در راه نیکی و پرهیزکاری با هم تعاون کنید.[2]
لذا روز به روز وضع آنها بهتر میشود. ولی اگر جامعه به طرف فساد و بیعدالتی برود، همه در بدی با هم مسابقه میگذارند! در جامعهی ما خوبیهای بسیاری وجود دارد؛ مثلاً افراد خیر، بیمارستان میسازند، مدرسه دایر میکنند، به بیماران دارو و به بینوایان، خوراک و پوشاک میدهند، در راه دستگیری درماندگان و مشکلگشایی گرفتاران میکوشند. بیشترِ مردم ما نوعاً خوبند و بدجنس و شریر کم داریم، اگر هم داشته باشیم قابل هدایتند؛ ولی با این حال، اخلاق اجتماعی ما خوب نیست. ما مردم که از یک سو در راه خدا کارهای نیک انجام میدهیم، مسجد میسازیم، زیارت میرویم و...؛ از دیگر سو، همدیگر را آزار میدهیم و به هم ستم میکنیم. مثلاً کاسب، جنس بد و گران به مشتری میفروشد، در معامله دروغ میگوید، اما از آن طرف از فقرا دستگیری میکند! کارمند اداره، رشوه میگیرد، بر خلاف قانون رفتار میکند، ولی روضهخوانی هم میکند، به زیارت هم میرود! اینها نشان میدهد مردم ما ذاتاً بدجنس و بیدین نیستند؛ علت این است که ما دُرست تربیت نشدهایم و عادل و منظم بار نیامدهایم. ما از نظم و ترتیب گریزانیم، زیرا، یک نوع قید است و قید، ما را خسته میکند. ما میخواهیم به هیچ قیدی مقید نباشیم و زحمتی به خود راه ندهیم، اما غافلیم، زیرا تا زمانی که خود را به نظم و عدالت مقید نسازیم، بینظمی در جامعه شایع میشود؛ یعنی مثلاً مأمور دولت کارش را به تعویق خواهد انداخت یا مثلاً نجّار سفارش شما را به موقع و درست انجام نخواهد داد.
دین میخواهد مردم را بندهی خدا کند و به این وسیله از هزاران نوع بندگی دیگر آزاد سازد. دین میخواهد مردم را به نظم و عدالت مقید سازد و از زحمت طاقت فرسای بینظمی و بیعدالتی برهاند، اما این معنا در ما خوب عملی نشده و غالباً دین را وسیلهی سرگرمی قرار داده و گاهی از آن سوء استفاده نیز میکنیم! ظلم و بیعدالتی در ما رایج شده و زندگی برای همه ناگوار و سخت. ما همه در ظلم و تعدی و ستم با یکدیگر مسابقه گذاشتهایم و معلوم نیست به کجا میخواهیم برویم. عاقبتِ این قافله چه میشود و مقصدش کجاست؟ دردها را میدانیم، ولی راه علاج را نمیدانیم. آیا باید چارهای اندیشید یا تابع همین وضع باقی ماند و به مَثَل معروف که «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو،» عمل کنیم؟ گمان نکنم تکلیف، شِقِّ دوم باشد. گمان نکنید چون بنای اجتماع بر دروغ و خیانت و ستم و نفاق گذاشته شده، باید همرنگ جماعت شد و تقصیری بر ما نیست. از هر کس میپرسیم: چرا دروغ میگویی و ستم میکنی و رشوه میگیری؟ میگوید: ای آقا! همه اینطور هستند! جامعه از همین افراد تشکیل شده است؛ در حالی که هر کدام از ما یک دروغ یا ستم یا خیانتی کنیم به سختترین وجهی کیفر خواهیم دید. در این هنگام است که افراد مسئولیت سختی بر عهده دارند. در این موقع است که افراد باید جامعهی بیمار فاسدی که عقل خود را از دست داده و در پی شهوت و هوای نفس افتاده و راه عدالت را رها کرده و راه ستم را پیش گرفته، با عمل صالح و منظم کردن خود مداوا کنند. این راه را علی بن ابیطالب(ع)؛ پیشوای بزرگ اسلام به ما نشان داده، که فرمود:
شهوت را با عقل، مداوا کنید و ستم را با عدل و فقر را با انفاق.[3]
هر فردی از شما اگر بنا را بر این بگذارد که از امروز منظم شود، به حقّ کسی تجاوز نکند، درست گفتار و درست رفتار باشد، راستگو و آزاد باشد، قدمی بر خلاف حق برندارد و سخنی بر خلاف حق نگوید، همین عملش به اندازهی خودش اثر دارد و جامعه به سوی صلاح و درستی میرود. علی(ع) فرمود:
هرگاه تو بر خودت مسلط شَوی و خویشتن را به عدالت واداری، مردم نیز به عدالت تو متوجه و امیدوار خواهند گشت.[4]
خلاصه رفتار عادلانهی تو در دیگران اثر خواهد کرد و آنان را هم به عدالت تشویق میکند. نگویید: با این جامعهی فاسد، از من یکی کاری ساخته نیست! هر ضعیفی به قوی اقتدا میکند. حال، این وجود و فعالیت خود را وسیلهی رواج راستی و عدالت کنید. اگر یک نفر عادل و منظم شود، هم در خانوادهاش مؤثر است و هم در رفقایش. عدهای از کارش عبرت میگیرند و عادل و منظم میشوند. گروهی نیز که گمان میکردند با عدالت نمیشود زندگی کرد، به اشتباه خود پی میبرند، لذا میفهمند که درستی و راستی بهتر است. آنها هم خوب میشوند. ما مردم ذاتاً خوب هستیم، و وقتی خوبی را ببینیم، تشویق میشویم. ازاینرو، جامعهی ما به طرف خوبی میرود و هر یک به دیگری تأسّی میکند. وقتی یک کاسب ببیند کار رفیقش با درستکرداری رونق گرفت، او هم درستتر میشود، لذا شهر یا قصبهی ما اصلاح میشود و به شهرهای دیگر هم سرایت میکند. در واقع، ترقی اسلام در صدر اوّل به واسطهی اخلاق مسلمانان بود. مردم با دیدن کردار درست، بیشتر متأثر میشوند تا استدلال صحیح. مردم عادی چندان اهل استدلال نیستند. وقتی ببینند کردار و رفتار پیروان یک دین خوب است میگویند: این دین حق است که مردم را اینطور بار آورده ولی اگر دیدند کردار و رفتارشان بد است، میگویند: دینشان باطل است و حاضر نیستند ادلهی متین آن دین را بشنوند. آنها بدی متدین را، دلیل بدی دین در نظر میگیرند.
إِنَّ اللهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی القُربی وَینْهی عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْکَرِ وَالبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ؛[5]
معنای ظلم و عدالت به حسب کلی روشن است، ولی ما چون بد تربیت شدهایم در تطبیق با جزئیات نوعاً اشتباه میکنیم. لذا بسیاری از کارها را اصلاً ظلم و تعدی در حقِّ دیگران نمیدانیم. گروهی از مردم چنین میپندارند که از حق و مال خود مطلقاً و بدون هیچ قید و شرطی میتوانند استفاده کنند، غافل از اینکه انسان در هر قدمی که برای زندگیاش بر میدارد، با حقوق هزاران نفر ارتباط دارد و باید همه را در نظر بگیرد. امیرالمؤمنین(ع) در صفّین، خطبه خواندند و فرمودند:
حق در مقام وصف، بسیار آسان، ولی در مقام عمل، سخت دشوار است.[6]
حق یک طرفه نیست، بلکه هر کسی حقی بر دیگران نیز دارد؛ همانگونه که برای دیگران نیز حقی بر او هست و تنها خداست که برای او بر دیگران حق است و برای کسی بر او حقی نیست، زیرا خدا بر بندگان، قدرت مطلق دارد. با این حال از باب تفضّل، مقرر داشته است که هر کس اطاعتش کند، پاداشش دهد. خداوند پس از آن، حقوقی برای مردم برعهدهی یکدیگر قرار داده و همهی آنها را برابر و متوازن فرموده است.
بنابراین، بقّالی که کم بفروشد و زیاد بگیرد، ستمکار است. کفّاشی که کفش معیوب بسازد و عیب آن را بپوشاند، ستمکار است. نانوایی که نان خوب، تحویل مردم ندهد ستمکار است. قصابی که گوشتهای خوب را به اغنیا بدهد و گوشتهای نامرغوب را به بیوهزنان و درماندگان، ستمکار است. کسانی که در معامله کم و زیاد کنند، یا دروغ بگویند یا غش کنند، ستمکارند. کسانی که از بازار آشفته استفاده کنند و جنس را از میزان مشخص گرانتر بفروشند، ستمکارند. کارفرمایی که مزد کارگر را به اندازهی کار و حقش ندهد، ستمکار است. کارمندی که کار مردم را هر روز برای رشوه گرفتن به تأخیر بیندازد و در مقام حق، فقط مراعات آشنایی و خویشاوندی را کند و از زیر دست خود مطالبهی حق و حساب کند، به موقع در محلّ کار و شغل خود حاضر نشود، زودتر از وقت بیرون برَود، هنگام کار وقت را به بطالت بگذراند، حق را همواره به قوی بدهد و از حقِّ ضعیفان بیوهزنان و یتیمان جلوگیری کند، ستمکار است.
اگر مردی، نفقهی عیال خود را ندهد و در خانه او را آزار دهد، ستمکار است. زنی نیز اگر رعایت اقتصاد و صرفهجویی در مال شوهرش را نکند، ستمکار است. پدر و مادری که فرزندان را نیکو تربیت نکنند، اخلاق و آداب دینی به آنها نیاموزند و راستگو و درست کردار بارشان نیاورند، ستمکارند. فرزندانی که احترام پدر و مادر را نگاه ندارند و از آنها اطاعت نکنند و هنگام بیچارگی و درماندگی به آنان کمک نکنند، ستمکارند. روضهخوانی که برای گریاندن مردم، دروغ بگوید، ستمکار است. ثروتمندانی که در تهیهی لباس و خرید آن اسراف کنند، در حالی که همسایگانشان لباس ندارند، ستمکارند و هنگامی که مردم بر اثر تغذیهی نامناسب بیمار میشوند، مبالغ گزاف خرج تجملات زندگی و مهمانیهای آنچنانی و شبنشینیهای عجیب کنند، ستمکارند.
1- ملاک برتری انسان از دیدگاه اسلام چیست؟
2- هدف دین را بیان کنید.
[1]. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص147.
[2]. «وَتَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَالتَّقْوی» (مائده، آیهی 2)؛ این آیه را، ویراستار، به نظم درآورده است:
ای اهل خِرَد! فریبْکاری نکنید / ما را، از خدا و دین، فراری نکنید
فرمودهی حق است که: یکدیگر را / جُز در رَهِ خیر و نیک، یاری نکنید
[3]. آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ح5156.
[4]. همان، ح 4118.
[5]. «خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان میدهد و از فحشا و منکر و ستم، نهی میکند. خداوند به شما اندرز میدهد، شاید متذکر شوید» (نحل، آیهی 90).
[6]. نهج البلاغه، خطبهی 216.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت