فصل پنجم: مفهوم ولایت مطلقهی فقیه | ۴
مسئلهی دیگرى كه در مورد رابطهی مرجعیت و ولایت فقیه ممكن است به ذهن بیاید و جاى سؤال باشد بحث ولایت فقیه یا افقه است كه البته پاسخ اجمالى آن از بحث پیشین روشن گردید امّا به لحاظ اهمیت آن لازم است به طور خاص هم مورد بحث و مداقّه قرار گیرد تا شبهه و سؤالى پیرامون آن باقى نماند. براى آغاز بحث، ابتدا مناسب است خود این سؤال را بیشتر توضیح دهیم تا بعد به پاسخ آن بپردازیم. در هر علمى و در هر تخصّصى معمولاً اینگونه است كه همهی عالمان و متخصّصان یك رشته و یك فن، در یك حد و در یك سطح نیستند و برخى نسبت به سایرین برتر بوده و از دانش و مهارت بیشترى برخوردارند. مثلاً در بین پزشكان متخصّص قلب در یك شهر یا در یك كشور معمولاً چند نفر حاذقتر از بقیهاند و گر چه همهی آنها از لحاظ تخصّص در مورد قلب و بیمارىها و روشهاى درمان آن مشتركند و داراى بورد تخصّصى و تحصیلات و مدرك معتبر و مورد تأیید وزارت بهداشت و درمان هستند و حق طبابت دارند اما این بدان معنا نیست كه سطح معلومات و قدرت تشخیص همهی آنها نیز در یك سطح باشد. این مسئله در مورد فقها و مجتهدین نیز صادق است؛ یعنى على رغم اینكه همهی آنها در برخوردارى از اصل قدرت اجتهاد و استنباط احكام شرعى از منابع با یكدیگر مشتركند امّا اینگونه نیست كه قدرت و قوّت همهی آنها در این امر، در یك سطح باشد بلكه معمولاً این طور است كه برخى فاضلتر و برتر از دیگرانند كه اصطلاحاً در فقه از آن به اعلم و غیر اعلم تعبیر مىكنند و نظر مشهور و اكثریت فقها و مجتهدین این است كه تقلید از اعلم را واجب مىدانند و تقلید از غیر اعلم و رجوع به او را جایز نمىشمارند.
اكنون با توجه به توضیحات مذكور، سؤالى كه در بحث ما مطرح است این است كه آیا ولىّ فقیه باید كسى باشد كه از نظر قدرت استنباط احكام شرعى و فقاهت، قوىتر و برتر و به اصطلاح، اعلم و افقه از سایر فقها و مجتهدین باشد یا چنین شرطى در مورد ولىّ فقیه لزومى ندارد و برخوردارى از اصل قدرت و تخصّص اجتهاد كافى است؟
و امّا پاسخ این سؤال این است كه باید توجه داشته باشیم همانگونه كه در بحث ادلّهی اثبات ولایت فقیه هم اشاره كردیم، ولىّ فقیه علاوه بر فقاهت باید از دو ویژگى مهمّ دیگر یعنى تقوا و كارآیى در مقام مدیریت جامعه نیز برخوردار باشد كه این ویژگى اخیر (كارآمدى در مقام مدیریت جامعه) خود مشتمل بر مجموعهاى از چندین ویژگى بود. بنابراین تنها معیار در مورد ولىّ فقیه، فقاهت نیست بلكه تركیبى از معیارهاى مختلف لازم است و براى تشخیص ولىّ فقیه باید مجموع این ویژگىها و شرایط را لحاظ كرد و با نمره دادن به هر یك از آنها معدّل مجموع امتیازات را در نظر گرفت. نظیر اینكه اگر بخواهیم مثلاً فردى را براى ریاست دانشگاه تعیین كنیم، یك معیار را در نظر نمىگیریم بلكه چندین معیار براى ما مهم است. معیارهایى از قبیل داشتن مدرك دكترا، سابقهی تدریس، سابقهی كار اجرایى و مدیریتى، مقبولیت نزد اعضاى هئیت علمى و اساتید و دانشجویان مىتوانند از مهمترین ملاكهاى چنین انتخابى باشند. اگر ما این ویژگىها را براى رئیس دانشگاه شرط دانستیم افراد مختلفى مطرح مىشوند كه در میان آنان مثلاً كسى است كه سابقهی علمى و تدریسش بیشتر است اما سابقهی اجرایى زیادى ندارد؛ دیگرى سابقهی اجرایى و مدیریتى خوبى دارد ولى از نظر پایهی علمى در حدّ اولى نیست؛ و فرد دیگرى كه هم سابقهی كار اجرایى و هم پیشینه و سوابق علمى ممتازى دارد امّا به لحاظ عدم قدرت در برقرارى ارتباط و تعامل با دیگران، مقبولیت چندانى نزد اعضاى هئیت علمى و اساتید و دانشجویان ندارد. روشن است كه در این جا براى انتخاب بهترین فرد باید كسى را پیدا كنیم كه ضمن دارا بودن حدّ نصاب هر یك از این شرایط، در مجموع و معدّل آنها بالاتر از دیگران قرار بگیرد.
در مورد ولىّ فقیه نیز مسئله به همین صورت است؛ یعنى اوّلاً باید كسى باشد كه حدّ نصاب همهی این سه شرط (فقاهت، تقوا، كارآیى در مقام مدیریت جامعه) را داشته باشد و ثانیاً در مجموع امتیازاتى كه از این سه ملاك كسب مىكند از دیگران برتر و بالاتر باشد. با این حساب، اگر مثلاً شخصى فقیه هست و در مقام مدیریت امور اجتماعى نیز فرد كارآمدى است امّا تقوا ندارد، یا فقیه هست و تقوا هم دارد امّا از نظر قدرت مدیریت حتى نمىتواند خانوادهی پنج نفرى خودش را بهدرستى اداره كند، چنین افرادى اصولاً از دایرهی كاندیداهاى اولیهی مقام ولایت فقیه خارجند اگر چه اعلم و افقه فقها و مجتهدین حاضر هم باشند؛ چرا كه گفتیم براى احراز این مقام، داشتن حدّ نصاب هر سه شرط الزامى است.
پس در واقع مىتوان گفت سؤال از ولایت فقیه یا افقه را مىتوان در سه فرض زیر مطرح كرد و پاسخ گفت:
1ـ منظور این باشد كه فردى در استنباط احكام شرعى از منابع و قدرت اجتهاد، برتر و بالاتر از همهی فقهاى موجود است ولى دو شرط دیگر (تقوا و كارآمدى در مقام مدیریت جامعه) یا یكى از آنها را به كلّى فاقد است. از بحث پیشین روشن شد كه چنین فردى اصولاً فاقد صلاحیت اولیه براى احراز این مقام است.
2ـ منظور این باشد كه فردى ضمن برخوردارى از سه شرط فقاهت، تقوا و كارآمدى در مقام مدیریت جامعه، نمره و توانش در فقاهت بالاتر از سایرین است. با توجه به بحثى كه طرح گردید روشن شد كه این فرد از نظر صلاحیت ابتدایى براى احراز مقام ولایت فقیه مشكلى ندارد امّا باید دید آیا در مجموع امتیازات و با در نظر گرفتن تمامى معیارها آیا فردى بهتر و شایستهتر از او وجود دارد یا خیر؟
3ـ منظور این باشد كه در میان فقها و مجتهدین موجود چند نفر هستند كه همگى آنها در دو شرط تقوا و كارآمدى در مقام مدیریت جامعه، در یك سطح و با هم مساوى هستند ولى یك نفر فقاهتش قوىتر و بالاتر از دیگران است. اقتضاى مباحث قبلى تعیّن چنین كسى براى احراز مقام ولایت فقیه است.
در اینجا و در خاتمهی این قسمت بىمناسبت نیست اگر بحثى هم راجع به لزوم یا عدم لزوم وجود سایر تخصّصها در رهبر و ولى فقیه داشته باشیم. توضیح اینكه: ما در بحث ادلّهی اثبات ولایت فقیه و نیز در همین بحث اخیر اشاره كردیم كه سه معیار و سه شرط اصلى براى احراز مقام ولایت فقیه عبارتند از: فقاهت، تقوا، و كارآمدى در مقام مدیریت جامعه. ممكن است سؤال شود چرا وجود سایر تخصّصها نظیر تخصّص در امور نظامى و یا تخصّص در امور اقتصادى و مانند آنها را كه از اركان مهمّ مربوط به ادارهی هر جامعهاى هستند شرط نكرده و لازم ندانستهایم؟ آیا عدم وجود چنین تخصّصهایى در نزد ولىّ فقیه و كسى كه سكّان رهبرى جامعهی اسلامى را به دست مىگیرد موجب ضعف مدیریت و رهبرى او و خلل در ادارهی امور جامعه نمىشود؟ و آیا لازم نیست وجود برخى تخصّصهاى دیگر را هم در فردى كه مىخواهد عهدهدار این منصب مهم شود معتبر بدانیم؟
پاسخ این است كه ضرورت وجود سه شرط مذكور بر این اساس است كه فلسفهی اصلى و اساسى ولایت فقیه، اجراى احكام و قوانین اسلامى است. و بنابراین بدیهى است كسى كه مىخواهد در رأس نظام ولایت فقیه قرار بگیرد باید اوّلاً عالم و آشناى به قوانین اسلام باشد و به خوبى آنها را بشناسد (شرط فقاهت). و ثانیاً مردم هم باید به او اطمینان داشته باشند و مطمئن باشند كه بر اساس اغراض و منافع شخصى و باندى و جناحى كار نمىكند بلكه در عمل تنها چیزى كه برایش ملاك است حفظ اسلام و مصالح جامعهی اسلامى است و خیانت نمىكند (شرط تقوا). و ثالثاً لازم است علاوه بر فقاهت و تقوا، قدرت درك مسائل اجتماعى و سیاست داخلى و خارجى را نیز داشته باشد و بتواند مدیریت نماید (شرط كارآمدى). و بدیهى است كه اگر هر یك از این سه ویژگى را شخصاً نداشته باشد احتمال پدید آمدن خسارتهاى جبرانناپذیر براى جامعه در نتیجهی رهبرى او بسیار زیاد است. ولى در مورد سایر تخصّصها اینگونه نیست. مثلاً اگر خودش یك فرد نظامى نیست و با مسائل نظامى آشنایى چندانى ندارد براحتى مىتواند با استفاده از مشاوران خبره و امین نظامى، در این گونه موارد تصمیم مقتضى و مناسب را اتّخاذ كند. یا در امور اقتصادى مىتواند از طریق مشورت با كارشناسان و خبرگان مسائل اقتصادى و پولى و مالى، سیاستها و تصمیمهاى لازم اقتصادى را به اجرا بگذارد. و البته این مسئله، خاصّ نظام ولایت فقیه هم نیست و در تمامى حكومتهاى دنیا چنین بوده و هست. در حال حاضر هم در هیچ كجاى دنیا اینگونه نیست كه رئیس جمهور یا نخست وزیر و مقام ارشد اجرایى یك كشور، در همهی زمینهها اعمّ از سیاسى، اقتصادى، حقوقى، نظامى و نظایر آنها تخصّص داشته باشد و خودش رأساً تصمیم بگیرد و اصولاً چنین چیزى براى كسى غیر از معصومین(ع) مقدور و میسّر هم نیست. رویّهی معمول و متداول در همه جا این است كه مشاورین متعدّد و مختلف وجود دارند كه در تصمیمگیرىها و اتّخاذ سیاستهاى مختلف، نقش مهم و عمدهاى را ایفا مىكنند. در نظام ولایت فقیه و در جمهورى اسلامى هم از ابتدا چنین بوده و هست كه رهبر با استفاده از اصل مشورت و بهرهگیرى از نظرات متخصّصان و كارشناسان تصمیمگیرى مىكند و بازوهاى مشورتى متعدّدى به او مدد مىرسانند كه یكى از آنها مجمع تشخیص مصلحت نظام است كه به عنوان مستشار عالى رهبرى و ولىّ فقیه عمل مىكند.
1- آیا ولىّ فقیه باید كسى باشد كه از نظر قدرت استنباط احكام شرعى و فقاهت، قوىتر و برتر و به اصطلاح، اعلم و افقه از سایر فقها و مجتهدین باشد یا چنین شرطى در مورد ولىّ فقیه لزومى ندارد و برخوردارى از اصل قدرت و تخصّص اجتهاد كافى است؟
2- كسى كه مىخواهد در رأس نظام ولایت فقیه قرار بگیرد باید دارای چه خصوصیاتی باشد؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی