برچسب ها
داستان‌های عبرت‌انگیز | ۹
آیا آن كسی كه در دل شب برخاسته و رو به خدا ایستاده و ترس از خدا و روز جزا در جانش نشسته است. سجده می‌كند و ركوع می‌كند، یا خدا یا خدا می‌كند، آیا این آدم برابر است با آن كه مثل حیوانی افتاده و خوابیده و از همه جا بی‌خبر است؟
کد خبر: ۵۵۹۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۳۱

داستان‌های عبرت‌انگیز| ۷
بوته‌ی كدویی زیر درخت چناری روییده بود، بر اثر ریزش باران بهار و تابش خورشید و وزش نسیم، شاداب و سرسبز شد و به ساقه‌ی درخت پیچید و بیست روزه بالا رفت و از قامت درخت هم گذشت. سر خم كرد و نگاهی به این درخت چنار كرد و پوزخندی به او زد و گفت: تو چه كاره‌ای؟ كجا بودی؟ چند ساله‌ای؟
کد خبر: ۵۵۵۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۴/۰۸

داستان‌های عبرت‌انگیز| ۵
همسایه‌ی ما كه مرد عالمی بود، پیش من آمد و شروع به نصیحت كرد و گفت: تو كه خود مرد عالم و دانایی هستی، مرده كه زنده نمی‌شود. برخیز برویم جنازه را برداریم، الآن مادر كودك، خودش را می‌كشد. هر چه او گفت، من اعتنا نكردم.
کد خبر: ۵۴۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۱۹

داستان‌های عبرت‌انگیز| ۴
دیدم باز ناگهان هوا آرام شد و باران ایستاد و آسمان صاف و روشن شد. من بسیار تعجّب کردم. مردم با شوق و شعف به خانه‌هایشان رفتند. این مرد هم حرکت کرد، ولی من به دنبالش رفتم و خانه‌اش را شناختم. فردا صبح به سراغش رفتم و در خانه‌اش را زدم.
کد خبر: ۵۴۷۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۹

داستان‌های عبرت‌انگیز| ۳
(عَلی بَختی)؛ بینداز ببینم چه می‌شود. تور را انداخت و کشید، دید خیلی سنگین شد. گفت: ای شیخ؛ شانس خوبی داری، تور خیلی سنگین است. وقتی با زحمت تور را بالا کشید، دیدم عجب یک پسر بچّه است! آن هم بچّه‌ی خودم است!!
کد خبر: ۵۴۷۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۳/۰۱

داستان‌های عبرت‌انگیز| ۲
هم راستگو باش و هم امانتدار. اموال مردم را به مردم برسان تا شریك مال مردم باشی. مردم اموال خود را با اطمینان خاطر در اختیار تو قرار می‌دهند. این جوان گفت: من این نصیحت گرانبها را از امام گرفتم، در اندك مدّتی ثروت فراوانی نصیبم شد...
کد خبر: ۵۴۲۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۱۸

داستان‌های عبرت‌انگیز| ۱
رسول اکرم(ص) برای اینکه مردم را از مسأله‌ی مهمّ اخلاص در عمل و اصلاح نیّت آگاه سازد، فرمود: نه؛ شما نمی‌دانید؛ او قتیل الله نشد، بلکه قتیل الحمار شد! کشته‌ی راه خدا نشد، کشته‌ی راه الاغ شد. الاغی را در لشکر دشمن دیده بود.
کد خبر: ۵۴۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۲/۰۵

داستان‌هایی از حضرت امام مهدی (ع) | ۱۰
خبر سلامتی و دگرگونی عجیب او از پیری ضعیف به جوانی تنومند و قوّی، شایع شد، همگان فهمیدند، فرماندار حِلّه به مأمورینش دستور داد او را نزد او حاضر کنند، آنها ابو راجح را نزد فرماندار آوردند، ناگاه فرماندار دید: قیافه ابو راجح عوض شده، و کوچکترین اثر آنهمه زخمها در صورت و بدنش نیست...
کد خبر: ۵۳۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۵

داستان‌هایی از حضرت امام مهدی (ع) | ۹
شب جمعه آقای بافقی(ره) به مسجد جمکران رفت و خدمت حضرت رسید، و روز جمعه به مرحوم حاج شیخ عبدالکریم(ره) گفت: حضرت صاحب الزّمان(ع) وعده فرمودند: «فردا روز شنبه چهار صد عبا مرحمت بفرمایند».
کد خبر: ۵۳۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۴

داستان‌هایی از حضرت امام مهدی (ع) | ۸
رفقای مخصوص، با شنیدن این پیام، به خدمت امام(ره)، رسیدند و بعد جریان مسافرت آنها به طرف کویت، و از آنجا به پاریس و سپس به ایران، و پیروزی انقلاب اسلامی، پیش آمد، که این رفقا همراه ایشان بودند که براستی عجیب خوابی و عجیب تعبیری!!
کد خبر: ۵۳۵۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۳

داستان‌هایی از حضرت امام مهدی (ع) | ۷
در این هنگام شَبَحی از دور دیدم، همین که در این باره اندیشیدم، ناگاه در اندک زمانی، آن شَبَح نزد من حاضر شد، دیدم جوانی زیبا، است و لباس تمیز پوشیده و گندمگون است و سیمای بزرگان را دارد و بر شتری سوار است و همراهش ظرف آب است...
کد خبر: ۵۳۵۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۲

داستان‌هایی از حضرت امام مهدی (ع) | ۶
شبی هنگام نماز عشاء، همه‌ی ما در یکجا جمع بودیم، که شنیدیم: پدرم فریاد زد: «صاحب خود را دریابید که همین لحظه از نزد من بیرون رفت» ما با شتاب از خانه بیرون پریدیم، هر چه دویدیم و به اطراف نگریستیم، او را ندیدیم...
کد خبر: ۵۳۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۲۱

داستان‌هایی از حضرت امام مهدی (ع) | ۵
وقتی که به نزد آن حضرت شرفیاب شدم، دیدم پسری که چهره‌اش مانند ماه شب چهارده می‌درخشید، در آنجا نشسته بود، از نور جمالش آن چنان حیران و شیفته شدم که نزدیک بود جریان خودم را فراموش کنم...
کد خبر: ۵۳۴۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۲/۱۶

داستان‌هایی از حضرت امام مهدی (ع) | ۴
من با خود گفتم: پدرم وصیّت بی‌موردی نکرده است، من این اموال را به بغداد می‌برم و خانه‌ای در آنجا اجاره می‌کنم، و این اموال را در آنجا نگه می‌دارم تا امام بر حقّ برای من ثابت گردد، آنگاه آن اموال را به او می‌سپرم...
کد خبر: ۵۳۱۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۲۶

داستان‌هایی از حضرت امام مهدی (ع) | ۳
ابو طالب به در خانه‌ی امام زمان(ع) (خانه امام حسن عسکری(ع)) رفت، و به وسیله‌ی سفیران آن حضرت، نامه‌ای برای او فرستاد، پاسخ آمد: «خدا تو را در مصیبت رفیقت (یعنی مرد مصری صاحب مال) پاداش نیک دهد، زیرا او از دنیا رفت، و مالش را به شخص امینی سپرد، و به او وصیّت کرد، تا در آن مال هرگونه (شرعاً) روا است، رفتار کند».
کد خبر: ۵۲۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۱۸

داستان‌هایی از حضرت امام مهدی (ع) | ۲
روزی به حضور امام حسن عسکری(ع) رفتم، دیدم روی سکوئی در خانه‌اش، نشسته، و در طرف راست آن سکو، اطاقی بود و بر در آن پرده‌ای آویخته شده بود، عرض کردم: «ای آقای من! (بعد از شما) صاحب امر کیست؟»
کد خبر: ۵۲۶۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۱/۰۷

داستان‌هایی از حضرت امام مهدی (ع) | ۱
آن حضرت در دوران غیبت صغری (70 سال) با چهار نفر به تناوب، به طور مستقیم تماس داشت، و آنها که «نایبان چهارگانه» نام دارند، واسطه بین او و مردم بودند، که به ترتیب عبارتند از: عثمان بن سعید، محمّد بن عثمان، حسین بن روح و علی بن محمّد سیمری، و هنگام وفات علی بن محمّد سیمری، امام زمان(ع) به او دستور داد برای خود جانشین تعیین نکند.
کد خبر: ۵۲۳۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۲۶

داستان‌هایی از حضرت امام حسن عسکری(ع) | ۱۰
در این هنگام خادم (از جانب امام عصر علیه السّلام) بیرون آمد و گفت: نزد شما نامه‌هائی است از فلان کس و فلان کس (نام آنها را به زبان آورد) و در نزد شما همیانی است که هزار دینار دارد، که ده دینار آن، طلای روکش دارد.
کد خبر: ۵۱۷۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۱۲

داستان‌هایی از حضرت امام حسن عسکری(ع) | ۹
یکی از دوستان نزدیک مستعین به وی گفت: «برای حسن بن علی (امام حسن عسکری(ع)) پیام بفرست، به اینجا بیاید، یا بر این استر سوار می‌شود، و یا این استر او را خواهد کشت».
کد خبر: ۵۱۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۱۰/۰۳

داستان‌هایی از حضرت امام حسن عسکری(ع) | ۸
قبل از روز جمعه پسر عمویم نزد من آمد و طلب مرا پرداخت، به او گفتم: «چطور شد که آن همه نزد تو آمدم، طلب مرا نمی‌دادی، ولی اکنون خودت آمدی پرداختی؟».
کد خبر: ۵۱۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۹/۲۱

پایگاه اطلاع رسانی دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت