بررسی شبهات حجاب و عفاف(3)
تقویت ایمان تنها راه نجات
در مقاله قبل در باره برهانی که مانع از گناه یوسف شد مطالبی بیان گردید، در ادامه به توضیحی از علّامه طباطبائی در تفسیر المیزان می پردازیم که به شرح این برهان می پردازد: «كلمه "برهان" به معناى سلطان است، و هر جا اطلاق شود مقصود از آن سببى است كه يقين آور باشد، چون در اين صورت برهان بر قلب آدمى سلطنت دارد، مثلاً اگر معجزه را برهان مى نامند و قرآن كريم مى فرمايد: [فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ/ عصا و يد بيضا دو برهان از پروردگار توست براى فرعون و جمعيتش] (سوره قصص/ آيه 32) براى اينست كه معجزه يقين آور است، و اگر دليل و حجّت را هم برهان ناميده و مى فرمايد: [أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ/ آيا معبودى با خدا (شريك) است؟ بگو بياوريد برهانتان را اگر راستگوييد] (سوره نمل/ آيه 64) باز براى اين است كه دليل، حجّت يقينى است، كه حق را روشن ساخته و بر دل ها حاكم مى شود، و جاى ترديدى باقى نمى گذارد.
امّا آن برهانى كه يوسف از پروردگار خود ديد، هر چند كلام خداى تعالى كاملاً روشنش نكرده كه چه بوده، ليكن به هر حال يكى از وسائل يقين بوده كه با آن، ديگر جهل و ضلالتى باقى نمانده. كلام يوسف آن جا كه با خداى خود مناجات مى كند دلالت بر اين معنا دارد، چون در آن جا مى گويد: [وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُنْ مِنَ الْجاهِلِينَ/ و اگر نيرنگشان را از من دور نكنى متمايل به ايشان مى شوم و از جهالت پيشه گان مى گردم] (سوره یوسف/ آیه 33) و همين خود دليل بر اين نيز هست كه سبب مذكور از قبيل علم هاى متعارف يعنى علم به حسن و قبح و مصلحت و مفسده افعال نبوده، زيرا اين گونه علم ها گاهى با ضلالت و معصيت جمع مى شود، هم چنان كه از آيه ی [أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ/ آيا مى نگرى كسى را كه هواى نفس خود را خداى خود قرار داده و خداوند او را دانسته (و پس از اتمام حجّت) گمراه كرده] (سوره جاثيه/ آيه 23) و آيه ی [وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ/ انكار كردند آن را با اين كه دل هايشان بدان يقين پيدا كرد] (سوره نمل/ آيه 14) به خوبى استفاده مى شود.
پس يقيناً آن برهانى كه يوسف از پروردگار خود ديد، همان برهانى است كه خدا به بندگان مخلص خود نشان مى دهد و آن نوعى از علم مكشوف و يقين مشهود و ديدنى است كه نفس آدمى با ديدن آن چنان مطيع و تسليم مى شود كه ديگر به هيچ وجه ميل به معصيت نمى كند. و اين كه فرمود: [إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ] در مقام تعليل جمله ی [كَذلِكَ لِنَصْرِفَ ...] است، و معنايش اين مى شود: ما با يوسف اين چنين معامله كرديم به خاطر اين كه او از بندگان مخلص ما بود، و ما با بندگان مخلص خود چنين معامله مى كنيم. از آيه ی شريفه ظاهر مى شود كه ديدن برهان خدا، شأن همه ی بندگان مخلص خداست، و خداوند سبحان هر سوء و فحشايى را از ايشان برمى گرداند، و در نتيجه مرتكب هيچ معصيتى نمى شوند، و به خاطر آن برهانى كه خدايشان به ايشان نشان داده قصد آن را هم نمى كنند، و آن عبارت است از عصمت الهى. و نيز برمى آيد كه اين برهان يك عامل است كه نتيجه اش علم و يقين است، امّا نه از علم هاى معمول و متعارف».[1]
آن چه موجب نجات یوسف شد
قرآن کریم از راز پیروزی یوسف علیه السّلام پرده بر می دارد تا با دانستن آن، مؤمنین راه نجات از تنگناهای این چنینی را بیاموزند و حجّت بر همه تمام شود و بدانند که هیچ عذری برای ارتکاب گناه و بی عفّتی به درگاه معبود یکتا پذیرفته نیست، بلکه خداوند حکیم همیشه راهی برای نجات از مهلکه ها به روی بندگان خود باز می گذارد، کافی است بنده با توکّل بر خدا، خود را در مسیر نجات قرار دهد. در تفسیر آیات 23 و 24 سوره ی یوسف در توضیح اسباب نجات حضرت یوسف علیه السّلام چنین آمده است:
قرآن مجيد نجات يوسف را از اين گرداب خطرناك كه همسر عزيز بر سر راه او ايجاد كرده بود به خدا نسبت مى دهد و مى گويد: ما سوء و فحشاء را از يوسف بر طرف ساختيم: «... كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ .../ اين چنين كرديم تا بدى و فحشا را از او دور سازيم». امّا این بدان معنا نیست که یوسف در این پیروزی هیچ سهمی نداشته و نقشی را ایفا نکرده است، بلکه باید گفت در این مسیر، یوسف سه کار اساسی را انجام داده که به سبب آن سزاوار امداد الهی شده است:
نخست اين كه خود را به خدا سپرد و پناه به لطف او برد (قالَ مَعاذَ اللَّهِ)، و ديگری توجّه به نعمت هاى بى پايان خداوند که در تمام مراحل پشتیبان او بود و او را چنین عزیز و گرامی داشته بود و همچنین نمك شناسى نسبت به عزيز مصر كه در خانه ی او زندگى مى كرد (إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ)، سوّم اين كه خودسازى يوسف و بندگى توأم با اخلاص او كه از جمله ی «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ» استفاده مى شود، به او قوّه و قدرت بخشيد كه در اين ميدان بزرگ در برابر وسوسه هاى مضاعفى كه از درون و برون به او حمله ور بود زانو نزند. و اين درسى است براى همه ی انسان هاى آزاده اى كه مى خواهند در ميدان جهاد نفس بر اين دشمن خطرناك پيروز شوند. امير مؤمنان على علیه السّلام در دعاى صباح چه زيبا مى فرمايند: «وَ إِنْ خَذَلَنِي نَصْرُكَ عِنْدَ مُحَارَبَةِ النَّفْسِ وَ الشَّيْطَانِ، فَقَدْ وَكَلَنِي خِذْلَانُكَ إِلَى حَيْثُ النَّصَبِ وَ الْحِرْمَانِ». اگر به هنگام مبارزه با نفس و شيطان از يارى تو محروم بمانم اين محروميت مرا به رنج و حرمان مى سپارد و اميدى به نجات من نيست.[2]
با توجه به جمله «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ/ او از بندگان مخلص ما بود»، اين حقيقت روشن مى شود كه خداوند بندگان مخلص خود را هرگز در اين لحظات بحرانى تنها نمى گذارد، و كمك هاى معنوى خود را از آنان دريغ نمى دارد، بلكه با الطاف خفيه خود و مددهاى غيبى كه توصيف آن با هيچ بيانى ممكن نيست، بندگان خود را حفظ مى كند و اين در واقع پاداشى است كه خداى بزرگ به اين گونه بندگان مى بخشد، پاداش پاكى و تقوا و اخلاص.[3]
مقام مُخلَصین
در توضیح «مخلَص» و تفاوت آن با «مخلِص» باید گفت: دقّت در آيات قرآن نشان مى دهد كه مخلِص (به كسر لام) بيشتر در مواردى به كار رفته است كه انسان در مراحل نخستين تكامل و در حال خود سازى بوده است، «فاذا اركبوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ/ هنگامى كه بر كشتى سوار مى شوند خدا را با اخلاص مى خوانند» (عنكبوت/ آیه 65)، «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ/ به آن ها فرمان داده نشد مگر اين كه خدا را با اخلاص پرستش كنند» (بينه/ آیه 5). ولى مخلَص (بفتح لام) به مرحله ی عالى كه پس از مدّتى جهاد با نفس، حاصل مىشود گفته شده است، همان مرحله اى كه شيطان از نفوذ وسوسه اش در انسان مأيوس مى شود، در حقيقت بيمه ی الهى مى گردد، «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ/ شيطان گفت به عزّتت سوگند كه همه ی آن ها را گمراه مى كنم مگر بندگان مخلَصت را» (ص/ آیه 83).
و يوسف به اين مرحله (مخلَص بودن) رسيده بود كه در آن حالت بحرانى، همچون كوه استقامت كرد و بايد كوشيد تا به اين مرحله رسيد. [4]
نتیجه بحث
آن ها که معتقدند در شرایط امروز سخن گفتن از حجاب و عفاف برای مردم و مخصوصاً جوانان، کار باطل و بیهوده ای است به دلیل این که هیچ نیرویی را یارای مقابله با نیروی غریزه و شهوت نیست، باید بدانند که نیروی تقوا، ایمان و اخلاص از هر نیروی دیگری برتر و قدرتمندتر است. آری در صحنه های طغیان شهوت که کوه را از جا می کند و پولاد و چُدَن را آب می کند، علم فراموش می شود و عقل پس پرده می رود!
کرشمه ی تو شرابی به عاشقان پیمود/ که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد
تنها چیزی که در این صحنه ها جلوگیر انسان می شود، نیروی ایمان است و بس. یعنی باید با چشم قلبش جمالی فوق همه ی جمال ها دیده باشد تا بتواند از این جمال ها چشم بپوشد، چنان چه کلام الله فرموده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ». مؤمنان، تنها كسانى هستند كه هر گاه نام خدا برده شود، دل هاشان ترسان مي گردد و هنگامى كه آيات او بر آن ها خوانده مى شود، ايمانشان فزون تر مى گردد و تنها بر پروردگارشان توكّل دارند.[5] نام خدا که به میان بیاید، جمالش دل او را می رباید و جلالش قلبش را می لرزاند. فضای قلبش قُرُقگاه خدا می شود و احدی جز خدا به آن راه نمی یابد. این همان اکسیری است که در قرآن از آن تعبیر به برهان شده، همان برهانی که اگر نبود یوسف نیز آلوده به گناه می شد: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ ...». آن زن قصد او كرد و او نيز -اگر برهان پروردگار را نمى ديد- قصد وى مى نمود!
از این جاست که خدا یوسف را به این صفت توصیف می کند: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ/ او از بندگان مخلص ما بود». یعنی او از مرحله مخلِص بودن گذشته و به مرتبه ی مخلَص بودن رسیده و خالص از آنِ ما شده است و هیچ جمالی نمی تواند دل او را برباید. این جاست که با بی اعتنایی تمام از زلیخا چشم می پوشد و می گوید: «إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوايَ/ او پروردگار من است، جايگاهم را نيكو داشت».[6]
آری ثمره ی مجاهدت در راه تقوای الهی و توکّل بر خدا، بالا رفتن درجات ایمان است تا بدان جا که از جرگه ی مخلِصین، بالاتر می روی و پا در عرصه ی مخلَصین می گذاری، و آن وقت جز خدا معبودی نیست و جز جمال او به چشم نمی آید. آن جا خداوند تعالی است که هوادار بنده اش می شود و در هر سختی و گرفتاری، راه نجاتی برایش می گشاید، چنان که برای یوسف علیه السّلام گشود. این وعده ی خداست چراکه فرمود: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً». و هر كس تقواى الهى پيشه كند، خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى كند.[7] «وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ». و هر كس بر خدا توكّل كند، كفايت امرش را مى كند.[8] مولای متّقیان و امیر مؤمنان علی علیه السّلام می فرمایند: «لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً». اگر آسمان و زمین درهای خود را بر روی بنده ای ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتی از میان آن دو برای او خواهد گشود.[9]
جوان امروز بیش از هر روز دیگری به تقوا و ایمان نیازمند است تا در کشاکش هوای نفس و شهوت، در دام شیاطین گرفتار نشود. آری با وجود قدرت ایمان و توکّل به خدا، هیچ قدرتی توان مقابله با مؤمن را ندارد. خداوند با ذکر داستان یوسف علیه السّلام به همه آموخت که با عنصر تقوا و ایمان، خداوند همیشه و در برابر سخت ترین لحظه های لغزش انسان، او را یاری نموده و راه نجاتی برایش می گشاید.
حاصل آن که باید با توکّل بر خداوند کریم و مهربان، پا در میدان تقوا و اطاعتِ پروردگار گذاشت و در این راه از مجاهدت و تلاش فروگذار نکرد تا کم کم وارد وادی اخلاص شد و بدان جا رسید که روح ایمان، زوائد نفس را از بین برده و تنها در عمق جان مؤمن، نور خدا تجلّی کند. آن وقت بنده شیدای خدا می شود و جز جمال او و رضوان پروردگار میل دیگری نخواهد داشت. این افقِ دست یافتنی ای است که برای هر فردی رسیدن به آن ممکن است و امکان تحقّق آن برای جوانان بیش از هر فرد دیگری است، چراکه جوان، نهال نورَسی است که جهت یافتنش به سمت خورشید و نور بسیار راحت تر است و قلب پاکش هنوز آن قدر آلوده نشده که بازگشتش به سوی خدا را غیر ممکن کند.
خودآزمایی
1- تفاوت مخلِص با مخلَص را بنویسید؟
2- نتیجه ای که از جریان یوسف علیه السّلام به دست می آید چیست؟
پینوشتها
[1] ترجمه الميزان ج 11 ص 173 تا 175 (خلاصه شده).
[2] زاد المعاد - مفتاح الجنان ص 386.
[3] برگرفته از: تفسير نمونه ج 9 ص 375 تا 377.
[4] همان ص 377 و 378.
[5] سوره انفال/ آیه 2 (ترجمه مکارم).
[6] برگرفته از کتاب: نباید که گل ها پرپر شوند (آیت الله سیّد محمّد ضیاء آبادی) ص 121 تا 126.
[7] سوره طلاق/ آیه 2 (ترجمه مکارم).
[8] همان/ آیه 3.
[9] نهج البلاغة (ترجمه دشتی) خطبه ی 130.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
مسلم زکیزاده