بخش هفتم: عیبجویی
خودکاوی
یکی از نعمتهای خداوند که حیات و زندگی بشر به آن بستگی دارد علم و یکی از بدبختیهای بشر که برای همیشه شخص را مفلوک و بیچاره خواهد ساخت، جهل و نادانی میباشد. بهترین علومی که به حال بشر مفید است، علم به نفس و خود میباشد. بدترین جهل برای انسان نادانی از خود انسان است.
کسی که به امور باطنی خود جاهل است و از آنها اطّلاعی ندارد، همیشه بدبخت و بیچاره خواهد بود. هنگامی که انسان، بندهی جهل خود میشود و روح فضیلت در وجودش میمیرد، اسیر شهوت و امیال گوناگون گردیده و از حریم سعادت محروم میماند. در این صورت هرگونه تلاش و راهنمایی اخلاقی منتهی به شکست خواهد گردید. پس انسان بایستی از باطن خود باخبر باشد و عیوب و نواقص خود را بشناسد.
دانشمند شهیر «پروفسور کارل» میگوید: «برای آن که مشی زندگی عاقلانه گردد مؤثّرترین روش این است که هر روز صبح طرح کار روزانه و هر شب نتیجه کار حاصله را مورد غور قرار دهد. همانطور که پیشبینی میکنیم که کار ما چه ساعتی شروع و چه ساعتی تمام میشود و چه کسانی را میبینیم، همانطور باید پیشبینی کنیم که چه کمکهایی باید به دیگران بنماییم و چگونه در کارها معتدل باشیم.»
امیرالمؤمنین(علیه السّلام) میفرماید:
«مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ.»[1] ؛
«هر کس به حساب نفس خود رسیدگی کند، سود میبرد و هر که از آن غافل بماند زیانکار است.»
پس بایستی انسان، عالم به نواقص خود باشد و اعمال و رفتارش را مورد دقّت قرار دهد و عیوب خود را برطرف کند. یکی از نتایج بیخبری از عیوب این است که انسان به مرض عیبجویی گرفتار میشود؛ در نهاد گروهی از افراد تمایل شومی وجود دارد که پیوسته آنها را به تجسّس لغزشها و تحقیقات پیرامون اسرار مردم وا میدارد و به انتقاد و بدگویی از آنها - که با سرزنش و استهزاء آمیخته است - تحریص و ترغیب میکند. با این که خود دارای عیوب فراوانی هستند و نقايص در وجودشان بر فضائل چیرگی دارد، معهذا همه آنها را نادیده گرفته و از تهذیب خویش چشم میپوشد و تنها به تعقیب نواقص مردم میپردازند. عیبجویان نیروی دقّت و ملاحظه خود را در راهی به مصرف میرسانند که دوستان و آشنایان خویش را تحت نظر بگیرند و مراقب اعمال و رفتارشان باشند. تا نقطه ضعفی از آنها به دست آورده شروع به انتقاد و بدگویی کنند. قهراً بنابراین فرصت کافی برای بررسی خویش پیدا نمیکنند.
امام باقر(علیه السّلام) میفرماید:
«كَفَى بِالْمَرْءِ عَيْباً أَنْ يُبْصِرَ مِنَ النَّاسِ مَا يَعْمَى عَنْهُ مِنْ نَفْسِهِ أَوْ يُعَيِّرَ النَّاسَ بِمَا لَا يَسْتَطِيعُ تَرْكَهُ أَوْ يُؤْذِيَ جَلِيسَهُ بِمَا لَا يَعْنِيهِ.»[2]؛
«همین یک عیب برای مرد بس که در مردم عیبی را ببیند که خود داراست، ولی نسبت به عیببینی خویشتن کور باشد یا سرزنش کند مردم را به عیبی که آنها قدرت برطرف کردن را ندارند یا دوست خود را به کارهای بیمعنی و بیجا وادار کند.»
امیرالمؤمنین(علیه السّلام) نیز فرمود:
«أَكْبَرُ الْعَيْبِ أَنْ تَعِيبَ مَا فِيكَ مِثْلُهُ.»[3]؛
«بزرگترین عیب این است که بر مردم چیزی را عیب بگیری که در خود تو هم مثل آن موجود است.»
سزاوار است وقتی که ما عیبی را در کسی میبینیم به جای این که انتقاد و بدگویی کنیم پند و اندرز بگیریم که اگر آن عیب در ما وجود دارد آن را از خود دور کنیم.
امیرالمؤمنین(علیه السّلام) میفرماید:
«كَفَى بِالْمَرْءِ غَبَاوَةً أَنْ يَنْظُرَ مِنْ عُيُوبِ النَّاسِ إِلَى مَا خَفِيَ عَلَيْهِ مِنْ عُيُوبِهِ.»[4]؛
«بس است در کودنی شخص این که متوجّه عیبی در مردم بشود که خود آن عیب در او هم هست و از عیب خود بیخبر است.»
«آویبور» میگوید: «غالباً از فرط نادانی معایب خود را نادیده میگیریم. پردهای از غفلت و تجاهل بر روی آن میکشیم تا به این وسیله خودمان را گول بزنیم. واقعاً تعجّبآور است؛ مردم میکوشند معایب خود را از نظرها بپوشند ولی برای اصلاح آنها فکری نمیکنند.»
امیرالمؤمنین(علیه السّلام) میفرماید:
«مَن بَحثَ عَن عُيُوبِ النَّاسِ فَليَبدَء بِنَفسِهِ.»[5]
«هر کس بخواهد عیوب مردم را بشمارد بهتر این است که از خود شروع کند.»
«هلن شاختر» میگوید: «چه خوب است به جای این که به رفتار و گفتار ناروای اشخاص ایراد بگیریم به دردشان برسیم و اگر بتوانیم هدایتشان کنیم. از این واجبتر این که به دردهای خودمان برسیم، یعنی بیریا و بیپروا عیبها و نقصهای خود را رو به رو بگذاریم و به علاج خویش بپردازیم».
انسان به جای این که به عیبجویی دیگران بپردازد، بهتر این است که به روانکاوی و خودکاوی خویشتن مشغول شود.
امام علی(علیه السّلام) با بیانی جذاب و دلنشین کشف بیماری روانی و درمان آن را از طریق خودکاوی توصیّه میفرماید:
«عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ يُحْصِيَ عَلَى نَفْسِهِ مَسَاوِيَهَا فِي الدِّينِ وَ الرَّأْيِ وَ الْأَخْلَاقِ وَ الْأَدَبِ فَيَجْمَعَ ذَلِكَ فِي صَدْرِهِ أَوْ فِي كِتَابٍ وَ يَعْمَلَ فِي إِزَالَتِهَا.»[6]
«بر هر فرد با شعور و متفکّر واجب است بدیهای اخلاقی و اجتماعی و مذهبی و روانی خود را احصاء کند و آنها را در مغز خود و یا در نوشتهای ضبط کند و در مقام ازاله و علاج یکایک آنها بکوشد.»
در علم پسیکانالیز و روانکاوی همچنین دستور میدهد: «در اطاق ساکت و آرامی در جای راحت بنشینید و بسپارید یک ساعت کسی مزاحمتان نشود. چون کاری که میخواهید بکنید شرط حتمیاش این است که ذهنتان متوجّه هیچ سروصدایی نگردد و به اصطلاح حواستان پرت نشود. مقداری کاغذ و یک قلم روان در دست داشته باشید. نوع احساسات و هیجاناتی که همان روز یا روز قبل در درون شما پیدا شده فهرستوار بنویسید. وقتی فهرست هیجانات و احساسات آن روز خود را نوشتید، یکی یکی آنها و هر فکری که به مناسبت آن به خاطرتان میآید را بیقید و بند روی کاغذ آورید. هر قدر طولانی شود عیبی ندارد. پس از این که اعمال، افکار، احساسات و هیجانات آن روز را به طریق فوق نوشتید آن را آثار و عوارض عزلتطلبی، مهرطلبی، برتریطلبی را در مقابل خود بگذارید و هر یک از اعمال و افکار و احساسات و هیجانات خود را علیحِدّه در نظر بیاورید و در مورد هر یک از خود سوال کنید این عمل با احساسات به تحریک کدام یک از عوارض بوده است. هدف اصلی روانکاوی این است که تغییراتی در شخصیّت روحی مریض داده شود. به طوری که نیروی سازنده و مثبت وجود او بتواند او را از حالات عصبیاش خلاصی بخشد و تضادهای روانی خود را مرتفع کند. شخصیّت جدیدی در خود احساس نماید و ارزشهای جدید و هدفهای نوینی در زندگی پیدا کند و در واقع طریقه جدیدی در زندگی پی گیرد».
دوستیابی
معاشرت و دوستی با افراد از ضروریات زندگی است. انسانی که میخواهد در دنیای معاشرت قدم بگذارد، باید به وظائف خویش آشنا باشد. از امور منافی با معاشرت و دوستی عیبجویی است. کسی که شیوهاش عیبجویی است نمیتواند برای خود دوستان واقعی تهیّه کند و در پناه محبّت و عنایت آنها قرار بگیرد. زیرا مرتّبا از آنها عیبجویی میکند و به حیثیّت آنها لطمه میزند. هرگاه انسان بخواهد به منظور اصلاح دوست خود نواقصش را تذکّر دهد باید با مهارت خاصّی به این کار مبادرت ورزد، بدون این که خاطر او آزرده شود و قلبش جریحهدار گردد.
یکی از مربّیان اخلاق میگوید: «شما میتوانید با نگاهی، تغییر لحنی، حرکتی، طرف خود را مطّلع کنید که اشتباه میرود و محتاج گفتار نیستید، زیرا اگر خطا میرود هرگز او را با عقیده خود موافق نتوانید ساخت. به سبب آن که شما با این بیان لطمه مستقیمی به عقل و فکر او زدهاید و خودپسندی او را مجروح کردهاید. این عمل او را به اعتراض وا میدارد ولی هیچوقت به تغییر عقیده نمیکشاند.»
«دیل کارنگی» میگوید: «"شارب شواب" که از معتمدین "اندروکارنگی"، سلطان فولاد بود، به واسطه حسن تدبیر و سیاستی که در کار داشت مورد احترام عموم بود. روزی در راهرو کارخانه قدم میزد. در گوشهای جمعی از کارگران را در حال کشیدن سیگار و چپق دید. در صورتی که اتفاقاً بالای سر آنها لوحی نصب بود که استعمال دخانیات را در آن منطقه منع میکرد. شواب چه کرد؟ آهسته نزدیک آنان رفت و به هر یک سیگاری تعارف نمود و گفت خیلی ممنون میشوم اگر این سیگار را در خارج بکشید!»[7]
به این طرز باید از اعمال ناهنجار افراد انتقاد کرد.
«دکتر اوستاس چستر» میگوید: «غالباً میل به تغییر عقاید دیگران ناشی از تمایلی معنوی است. برای تسلّط بر دیگران که شما از این قبیل اشخاص که فکر میکنند وظیفه آنها نجات روح دیگران و راهنمایی آنها در زندگی است میبینید باید دانست که وظیفه هیچکس نیست که زندگی دیگران رهبری کند یا این که وضع زندگی یا عقاید آنها را تغییر دهد. هر کسی برای اداره زندگی خود وظائف زیادی دارد و باید سعی کند تا آن جا که میتواند خود را اصلاح کند. اگر زندگی او نمونه خوبی برای دیگران باشد، مسلّماً دیگران از او سرمشق خواهند گرفت و دیگر نیازی نیست که او با حرف بخواهد دیگران را به پیروی از عقاید و نظریّات خود وادار سازد. حمله شدید به عقاید مذهبی یا سیاسی یا اصول اخلاقی کسی که به آنها سخت پایبند است، کار عاقلانهای نیست، بلکه نشانه بیملاحظهگی و بیتربیتی است. او نسبت به عقاید خود همان حقّ را دارد که شما نسبت به عقاید خود دارید. گرچه ممکن است عقاید او به نظر شما بسیار بیهوده و احمقانه باشد، ولی اگر سعی کنید به زور عقاید خود را به او تحمیل کنید نه به خودتان خدمت کردهاید و نه به او و به علاوه موفّق نخواهید شد نظریّات و عقاید خود را به او بقبولانید.»[8]
خودآزمایی
۱. بیخبری از عیوب خویش چگونه انسان را به عیبجویی از دیگران گرفتار میکند؟
۲. امام علی(علیه السّلام) در باب کشف بیماری روانی و درمان آن از طریق خودکاوی چه توصیّهای را میفرمایند؟
پینوشتها
.[1] غررالحکم، ص 581.
.[2] کافی، ج 2، ص 460.
.[3] نهج البلاغه، ص 536.
.[4] غررالحکم، ص 437.
.[5] غررالحکم، ص 618.
.[6] غررالحکم، ص 453.
.[7] آئین دوستیابی، ص 19.
.[8] رشد و زندگی، ص 337.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سیداحمد علم الهدی