کد مطلب: ۳۲۹۱
تعداد بازدید: ۷۲۰
تاریخ انتشار : ۲۷ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۶:۱۵
نگاهی بر زندگی امام کاظم(ع)| ۱۰
گاهی بر اثر موعظه‌ی پیری زاهد، از خود بی‌خود می‌شد و ریش و لباسش را از اشک چشمانش خیس می‌کرد، و زمانی آن‌چنان اسیر جاه و جلال و خشم و قلدری می‌شد که ریختن خون انسان‌های والا برای او از ریختن خون یک پشه آسان‌تر بود و از آن لذّت می‌برد.

امام کاظم(ع) در برابر هارون| ۱


نگاهی بر دیکتاتوری و هوسبازی بی‌حدّ هارون


امامت امام کاظم(ع) پانزده سال، در برابر هارون، پنجمین دیکتاتور و طاغوت بزرگ عبّاسی رخ داد، سیره‌نویسان، هارون را به‌ عنوان یک موجود دو بُعدی (دو شخصیّتی) معرّفی کرده‌اند، گاهی بر اثر موعظه‌ی پیری زاهد، از خود بی‌خود می‌شد و ریش و لباسش را از اشک چشمانش خیس می‌کرد، و زمانی آن‌چنان اسیر جاه و جلال و خشم و قلدری می‌شد که ریختن خون انسان‌های والا برای او از ریختن خون یک پشه آسان‌تر بود و از آن لذّت می‌برد. و در عین آن که دو زانو در محضر نصیحت پارسایان فرتوت می‌نشست، در عیّاشی و هوسبازی و حیف و میل بیت‌المال مسلمانان غرق بود، برای روشن شدن این مطلب و پاسخ به این سؤال که چرا امام کاظم(ع) در این عصر همواره تحت نظر و در زندان‌ها بود، به چند فراز تاریخی زیر توجّه کنید:
 

الف: فرمان هولناک خونریزی

 
حمید بن قحطبه یكی از امرای لشگر هارون بود، او می‌گوید: در یكی از شب‌ها در شهر طوس، هارون مرا طلبید، به حضورش رفتم دیدم شمعی در كنارش روشن است و شمشیر تیز و سبز رنگی در نزدش نهاده و یكی از دربانان در پیش رویش ایستاده است، وقتی در برابرش قرار گرفتم سرش را به سوی من بلند كرد و گفت: «تا چه اندازه برای اطاعت امیرمؤمنان (هارون) آماده هستی؟»
گفتم: به اندازه جان و مال خود.
هارون سرش را پایین انداخت و سپس به من اجازه بازگشت داد، به خانه‌ام بازگشتم، طولی نكشید بار دیگر مأمور هارون آمد و مرا احضار كرد، برخاستم و نزد هارون رفتم، با خود گفتم: إنّا لله و إنّا إلیهِ راجعُون، ترس آن دارم كه فرمان قتل مرا صادر كند، وقتی كه مرا دید، گفت: «تا چه اندازه برای اطاعت از امیرمؤمنان (هارون) آماده‌ای؟!»
گفتم: به اندازه جان و مال و ناموس و فرزندم.
هارون خندید و به من اجازه بازگشت داد، به خانه‌ام بازگشتم، طولی نكشید كه مأمور او برای بار سوّم به سراغم آمد و مرا احضار كرد، نزد هارون رفتم، او را در همان حال (خشم) دیدم، به من رو كرد و گفت: «تا چه اندازه برای اطاعت امیرمؤمنان (هارون) آماده‌ای؟»
گفتم: به اندازه جان و مال و ناموس و فرزند و دین (این بار، دین را نیز افزودم)
هارون خندید و شمشیرش را به من داد و گفت: «این شمشیر را بگیر و با این خادم (دربان) برو، هر چه او دستور داد، انجام بده.»
همراه خادم از كاخ هارون بیرون رفتم تا به خانه‌ای كه درش بسته بود رسیدیم، خادم در را گشود، در آن خانه مرا كنار اطاقی آورد و درِ آن را گشود، وارد اطاق شدم ناگاه بیست نفر از پیر و جوان را در آنجا دیدم كه زندانی و در بند زنجیر بودند، خادم به من گفت: امیرمؤمنان (هارون) فرمان داده كه این بیست نفر را بكش، كه همه آنها از سادات علوی بودند، یكی یكی از آنها را به جلو آورد و گردن آنها را زدم، تا تمام شدند، خادم پیكرها و سرهای آنها را در میان چاهی كه در آن اطاق بود انداخت.
سپس خادم در اطاق دیگری را گشود، در آنجا نیز بیست نفر از سادات و امامزادگان را دیدم و به فرمان خادم، گردن زدم، او پیكرها و سرهای آنها را در همان چاه انداخت، سپس در اطاق دیگری را گشود، در آنجا نیز بیست نفر زندانی در بند از امامزادگان را دیدم و به فرمان خادم گردن زدم، هنگامی كه آخرین نفر را می‌خواستم گردن بزنم، او پیرمرد بود، به من گفت: «وای بر تو ای عنصر پلید، فردای قیامت جواب جدّمان رسول خدا(ص) را چه می‌گویی اگر بپرسد تو خون شصت نفر از فرزندانش را ریختی كه همه آنها از نواده‌های علی(ع) و فاطمه(ع) بودند؟»
در این هنگام لرزه بر اندام شدم، خادم با چهره خشم‌آلود به من نگریست و مرا تهدید كرد، ناگزیر آن پیر را نیز گردن زدم، خادم پیكرها و سرهای آنها را نیز در میان آن چاه افكند ...[1]
 

ب: استبداد و خفقان تا این اندازه

 
محمّد بن ابی‌عمیر یكی از فقها و پارسایان و سالكان بسیار ارجمند، از شاگردان امام كاظم(ع) بود، او به‌ خاطر ارتباطش با امام كاظم(ع) به‌ طور شدید تحت نظر دستگاه طاغوتی هارون بود، جاسوسان به هارون گزارش دادند كه او نام‌های شیعیان را می‌داند، به ‌خاطر همین، هارون فرمان دستگیری او را صادر كرد و او را زندانی نمود و در تحت شدیدترین شكنجه و فشار قرار داد تا لیست اسامی شیعیان را فاش سازد، او حاضر به افشا نشد، به ‌دستور هارون، او را با بدن برهنه در میان دو چوب قرار دادند و صد تازیانه به او زدند.2
 

ج: نمونه‌ای از اسراف‌کاری و هوسبازی هارون

 
هارون در مهمانی ازدواج خود با زبیده، 55 میلیون درهم خرج كرد، او كنیزكی را به یكصد هزار دینار و دیگری را به 36 هزار دینار خرید، ولی دومی را فقط یك شب نگه داشت.3
روزی در حالی كه خنده بر لب داشت از كاخ همسرش زبیده خارج شد، از علّت خنده‌اش پرسیدند، گفت: «در كاخ زبیده خوابیده بودم، بر اثر ریختن سكّه‌های طلا بیدار شدم، گفتند 300 هزار سكّه (از بیت المال) است كه از مصر آورده‌اند، زبیده گفت: این سكّه‌ها را به من ببخش، همه را به او بخشیدم، هنگام خروج، شنیدم زبیده می‌گفت: «این چه پول اندكی بود كه همسرم به من داد، من هرگز از او خیر ندیدم.»[2]
در مجلس بزم او، آوازه‌خوان معروف «ابراهیم موصلی» آواز می‌خواند و «برصوما» ساز می‌نواخت، و «زلزل» دایره می‌زد، هارون آن‌چنان هیجان‌زده می‌شد كه با كمال بی‌حیایی می‌گفت: «آدم ابوالبشر! اگر امروز می‌دیدی كه از فرزندان تو چه كسانی در بزم من شركت نموده‌اند شاد می‌شدی.»2
 

موضع‌گیری امام کاظم(ع) در برابر هارون

 
امام کاظم(ع) پانزده سال در برابر چنان جرثومه پلید و عنصر خودسر كه از دیكتاتورترین طاغوت‌ها بود قرار داشت، در عین حال از موضع قاطع خود هیچ‌گونه عقب‌نشینی نكرد، و تا لحظه شهادت در برابر هارون مقاومت نمود، تا آنجا كه روزی هارون به دربانش ربیع گفت: «نظر تو درباره موسی‌ بن جعفر چیست؟» ربیع در جواب گفت:
«یا سَیِّدِی! لَوْ خُطِّطَتْ فی الْاَرْضِ خِطَّةٌ فَدَخَلَ  فِیها مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ (ع) ثُمَّ قالَ لا اَخْرُجُ مِنْها ما خَرَجَ مِنها:
ای سرور من، اگر در زمین خطّی کشیده شود و موسی بن جعفر(ع) در میان آن خط برود و سپس بگوید از آن خارج نمی‌شوم، هرگز از آن خارج نگردد.»
هارون با این که سال‌ها امام کاظم(ع) را در زندان‌ها نگه داشت و در اواخر او را در زندان سندی بن شاهک با سخت‌ترین شکنجه‌ها حبس نمود، و در چنین شرایطی با نامه فرستادن برای امام، سعی کرد بلکه امام - گر چه یک بار- از هارون سؤال و تقاضا کند، امام به ربیع فرمود: به هارون بگو:
«لَمْ اُخْلَقْ سَؤولاً:
خداوند مرا سؤال کننده نیافریده است.»[3]
آری امام کاظم(ع) هرگز تسلیم هارون نشد، و مرعوب تهدید و فشار او قرار نگرفت و فریب تطمیع و ظاهرسازی او را نخورد و شاگردان و شیعیانش را به شدّت از همکاری با او نهی می‌کرد. برای آن که به روشنی موضع‌گیری امام کاظم(ع) در برابر هارون را بشناسیم، نظر شما را به چند نمونه از برخورد امام با او، که از ده‌ها نمونه انتخاب شده جلب می‌کنیم:
 

1- مقابله با برتری‌جویی هارون

 
هارون در سفر حجّ وارد مدینه شد و کنار قبر مقدّس رسول خدا(ص) آمد و از روی افتخار و برتری نسبت به امام کاظم(ع) گفت:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمٍّ:
سلام بر تو ای پسر عمو!»
امام کاظم(ع) همان دم به پیش آمد و گفت:
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَه!
سلام بر تو ای رسول خدا، سلام بر تو ای پدر!»
هارون از این برخورد، سرافکنده و خشمگین شد و دستور داد آن حضرت را دستگیر کردند.[4]
 

خودآزمایی


1- چند سال از امامت امام کاظم(ع) در زمان هارون بود؟
2- به چه دلیل، هارون فرمان دستگیری محمّد بن ابی‌عمیر را صادر كرد؟
3- هارون در مهمانی ازدواج خود با زبیده، چند درهم خرج كرد؟
 

پی‌نوشت‌ها

.[1] عیون اخبار الرّضا، ج 1، ص 110.
[2]. البدایة و النهایة، ج 10، ص 219.
[3]. انوار البهیّه، ص304 و303.
.[4] مناقب آل ابیطالب، ج4، ص320.
 
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: