کد مطلب: ۳۶۰۷
تعداد بازدید: ۱۱۶۵
تاریخ انتشار : ۲۸ خرداد ۱۳۹۹ - ۲۳:۳۰
نگاهی بر زندگی امام کاظم(ع)| ۱۹
ای خداوندی که گیاه را از بین آب و گل و ریگ نجات می‌دهی! ای خدایی که آتش را از بین آهن و سنگ رهایی می‌بخشی، ای خدایی که شیر را از بین غذاهای هضم شده و خون خلاص می‌کنی. ای خدایی که نوزاد را از بین جفت و رحم نجات می‌دهی! ای خداوندی که روح را از میان حجاب‌های جهاز هاضمه، آزاد می‌سازی، مرا از دست هارون خلاص کن.

ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم(ع) در سفر حجّ


شقیق بلخی که از عرفای عصر امام کاظم(ع) بود می‌گوید: در سال 149 هجری[1] به سوی مکّه برای شرکت در مراسم حجّ حرکت می‌کردم وقتی که به منزلگاه قادسیّه رسیدیم، در آنجا چشمم در میان جمعیّت به چهره‌ی زیبای جوانی افتاد که لاغر اندام و گندمگون بود و روی لباسش لباس مویین پوشیده بود و تنها در مکانی نشسته بود، با خود گفتم :«این جوان باید از صوفیان باشد و می‌خواهد سربار مردم گردد، سوگند به خدا نزدش می‌روم او را سرزنش خواهم کرد.» نزدیک او رفتم، به من متوجّه شد و فرمود: ای شقیق!
«اِجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّن اِنَّ بَعْضَ الظَنِّ اِثْمٌ:
از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید چرا که بعضی از گمان‌ها گناه است.» (حجرات/12)
سپس مرا به خودم واگذاشت و رفت، با خود گفتم: حادثه‌ی عظیم و عجیبی دیدم، این جوان از نیّت پوشیده‌ی من خبر داد و نام مرا به زبان آورد، حتماً او عبدصالح و ممتاز خداست، به دنبالش می‌روم و از او می‌خواهم که مرا حلال کند، به دنبالش رفتم، او را گم کردم و دیگر ندیدم تا این که در منزلگاه «واقصه» او را دیدم نماز می‌خواند، بند بندش در نماز می‌لرزید و اشک از چشمانش سرازیر بود، با خود گفتم: پیدایش کردم، اکنون نزدش می‌روم و از او می‌خواهم مرا حلال کند، نزدیکش رفتم، پس از نماز به من متوجّه شد و فرمود: ای شقیق!
«وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى:
من هرکه را توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد و سپس هدایت شود، می‌آمرزم.» (طه/ 82)
سپس مرا به خودم واگذارد و رفت، با خود گفتم این جوان از ابدال و نمونه‌هایی بی‌نظیر است، زیرا دوباره از نیّت پوشیده‌ی من خبر داد. به مسیر خود ادامه دادیم تا در منزگاه زَباله آن جوان را دیدم کنار چاهی ایستاده و در دستش کوزه‌ی پوستی هست و می‌خواهد از آب آن چاه بیرون آورده و بنوشد، ناگاه آن کوزه از دستش رها شد و در میان چاه افتاد، دیدم به سوی آسمان نگریست و چنین با خدا مناجات کرد:
اَنْتَ رَبِّی اِذا ظَمِئْتُ اِلَی الْماءِ / وَ قُوتِی اِذا اَرَدْتُ الطَّعاما:
«تو ای خدا! هنگام تشنگی، پروردگارم  هستی و هنگام گرسنگی تو هستی که غذایم را می‌رسانی.»
«اَللّهُمَّ سَیِّدِی! مالِی غَیْرَها فَلا تَعْدِمْنِیها:
ای خدای من و سرور من! غیر از این ظرف را ندارم، آن را به من باز گردان»
ناگاه سوگند به خدا دیدم آب چاه بالا آمد، آن جوان دستش را دراز کرد و کوزه را از سر آب گرفت و آن را پر از آب کرد، و با آن آب وضو گرفت و چهار رکعت نماز خواند سپس به تلّ ریگی متوجّه شد و مقداری ریگ برداشت و در میان آن ظرف ریخت و آن را حرکت داد و آشامید، نزدش رفتم و سلام کردم، جواب سلام مرا داد، گفتم: «از زیادی آن نعمتی که خدا به تو داده به من نیز غذا بده.»
فرمود: «ای شقیق، همواره نعمت خدا به طور آشکار و نهان به ما می‌رسد، به خدای خود حسن ظنّ داشته باش.» سپس ظرف را به من داد، از آب آن نوشیدم، ناگاه آن را فالوده‌ی بسیار شیرین یافتم، سوگند به خدا هرگز نوشابه‌ای لذیذتر و خوشبوتر از آن را نیاشامیده بودم، سیراب و سیر شدم به طوری که چند روز اشتهای غذا و آب نداشتم.
شقیق ادامه می‌دهد: دیگر آن جوان را ندیدم، تا این که نیمه‌های شب او را در کنار آبگاه در مکّه در حال نماز دیدم، با راز و نیاز و زمزمه و گریه‌ی مخصوصی نماز می‌خواند، او تا صبح همچنان مشغول عبادت بود، پس از نماز صبح، کنار کعبه رفت و هفت بار طواف کرد و از آنجا بیرون رفت، به دنبالش رفتم، ناگاه غلامان و جمعیّتی را برگرد او دیدم، برخلاف آنچه او را تنها می‌دیدم، جمعیّتی در اطرافش بودند و بر او سلام می‌کردند، از بعضی از کسانی که نزدیکش بودند پرسیدم «این جوان کیست؟»، گفت:
این جوان موسی بن جعفر (ع) است.
گفتم: «از بروز عجایب و شگفتی‌ها در زندگی هر کسی در شگفتم مگر از بروز آن عجایب در وجود این آقا.» (از چنین آقایی، چنان کرامت‌های بزرگ تعجّبی ندارد و عادی است).
ماجرای فوق را بعضی از شاعران پیشین به صورت شعر بیان نموده‌اند.[2]
 

راز دگرگونی دعای امام کاظم(ع) در زندان

 
هنگامی که امام کاظم(ع) را نخست به بصره در زندان عیسی بن جعفر زندانی کردند فرازی از دعایش چنین بود:
«اَللّهُمَّ اِنَّک تَعْلَمُ اَنَّی کُنْتُ اَسْئَلُکَ اَنْ تُفَرِّغَنی لِعِبادَتِکَ، اَللّهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ فَلَکَ الْحَمْدُ:
خدایا! تو می‌دانی که من جای خلوتی را برای عبادت از تو خواسته بودم، و تو چنین جایی برایم آماده کردی، تو را سپاس می‌گویم و سپاس مخصوص تو است.»[3]
ولی سختی زندان سَندی بن شاهِک به قدری شدید بود که دعای آن حضرت عوض شد و چنین به خدا عرض می‌کرد:
«... یا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ ماءٍ وَ طِینٍ، یا مُخَلِّصَ النّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ، یا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ، یا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ، یا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنَ الْاَحْشاءِ وَ الرَّحِمِ، خَلِّصْنِی مِنْ یَدَیْ هارُونَ الرَّشیدِ:
ای خداوندی که گیاه را از بین آب و گل و ریگ نجات می‌دهی! ای خدایی که آتش را از بین آهن و سنگ رهایی می‌بخشی، ای خدایی که شیر را از بین غذاهای هضم شده و خون خلاص می‌کنی. ای خدایی که نوزاد را از بین جفت و رحم نجات می‌دهی! ای خداوندی که روح را از میان حجاب‌های جهاز هاضمه، آزاد می‌سازی، مرا از دست هارون خلاص کن.»[4]
 

خودآزمایی

 
1- شقیق بلخی در ابتدا تصور کرد امام کاظم(ع) جزء کدام گروه(مکتب) می‌باشد؟
2- چرا شقیق بلخی با خود گفت، امام کاظم(ع) از ابدال و نمونه‌هایی بی‌نظیر است؟
3- به چه دلیل دعای امام کاظم(ع) در زندان عیسی بن جعفر و زندان سَندی بن شاهِک، تغییر کرد؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1] با توجّه به تولّد امام کاظم(ع) در سال 128، روشن می‌شود که آن حضرت در این هنگام 21 سال داشت.
[2] کشف الغمّة، ج3، ص4 تا7.
[3] ارشاد مفید (ترجمه شده)، ج2، ص232.
[4] عیون اخبار الرّضا، ج1، ص94.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد محمدی اشتهاردی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: