پرهیز از محرّمات (دوری از گناه و معصیّت)|۱۹
كمك خواستن براى جلوگيرى از منكرات
مورد ديگرى كه از مستثنيات غيبت شمرده شده امر به معروف و نهى از منكر است، چون گاهى از اوقات انسان به تنهايى نمیتواند جلوى منكر را بگيرد و ناگزير میشود از مردم كمك بخواهد و يا به مقامات ذى ربط (پليس و دستگاه قضايى) اطلاع دهد تا به كمك آنها از كارهاى زشت جلوگيرى كند، بنابراين ناگزير است شخص و محل منكر را معرفى نمايد.
به عنوان مثال، اطلاع يافتيد كه خانهاى مركز فساد شده و افراد زيادى به آن لانه فساد رفت و آمد میکنند. حال اگر بخواهيد آنها را از اين كار بازداريد راهى نداريد جز اين كه مردم را خبردار كنيد و يا اين كه به مقامات قضايى و انتظامى اطلاع دهيد. بديهى است در اين قبيل موارد به بهانه حرمت غيبت نمیتوان شانه از زير بار مسئوليّت خالى كرد زيرا وجود اين لانههاى فساد به اساس اخلاق و فرهنگ جامعه لطمه زده و مردم را به فساد و تباهى میکشاند و آنها را از هستى ساقط میکند و نيروهاى فعال جامعه را از كار میاندازد و بدين جهت است كه بسيارى از فقها كارگردانان اين گونه مراكز را مفسد في الارض و محكوم به اعدام میشمرند. بنابراين، در اين گونه موارد چنانچه كسى براى جلوگيرى از فساد، مركز فساد و منكرات و گردانندگان آن را معرفى كند اين افشاگرى گذشته از اين كه غيبت و حرام نيست واجب نيز هست.
استفتاء
از جمله مواردى كه غيبت جايز است استفتاء (پرسش) از حكم شرعى است، به اين معنى كه انسان گاهى در مقام سؤال از حكم شرعى ناگزير میشود مورد مسأله را بيان كند و در اينجا ممكن است نام فرد يا افرادى برده شود كه در اين جريان دست داشتهاند و از ذكر نام خود ناراضى باشند. در اين گونه موارد اگر مسأله مهم و حياتى باشد اشكالى ندارد. به عنوان مثال، میگويد در فلان معامله پدر يا برادر و ... به من ستم نموده و حقوق مرا تضييع كردهاند، آيا نظر من در اين مورد درست است و بر فرض صحّت، آيا من میتوانم عليه آنها شكايت كنم؟ در اين مورد مرا راهنمايى كنيد و از كمّ و كيف موضوع آگاهم سازيد تا در محدوده حقّم اقدام كنم و خداى ناكرده براى استيفاى حقّم از حدود شرعى تجاوز نكرده و بیجهت آبروى آنها را نبرم. علّت تصريح به اسم در اينجا براى آن است كه صورت مسأله براى فقيه روشن شود تا بتواند جواب مناسب بدهد اما اگر بردن نام اشخاص در تبيين صورت مسأله تأثيرى نداشته باشد ذكر آن جايز نيست.
بنابراين در اين گونه موارد بايد حتى الامكان به كنايه و اشاره بسنده كرد تا پاى شخص معيّنى به ميان نيايد و در بازگو كردن جريان نيز به حداقل لازم اكتفا شود، مثلا بگويد نظر شما در باره كسى كه پدر يا برادر او بر وى ستم كرده است چيست؟ امّا اگر راهى جز اظهار نباشد اين گونه غيبتها گناهى ندارد.
غيبت جهت هشدار
هشدار دادن و آگاه ساختن از خطرى كه مسلمانى را تهديد میکند يكى ديگر از اسباب تجويز غيبت است، يعنى اگر انسان ببيند يكى از دوستانش با گروهى در ارتباط است كه به مصلحت او نيست بايد وى را آگاه سازد. به طور مثال، با كسانى معاشرت میکند كه اگر او را متوجّه نكنند به تدريج در اثر رفت و آمد با آنان تحت تأثير رفتار بد آنها قرار میگيرد. در اين صورت لازم است او را از عيوبشان آگاه سازد تا از روى بصيرت و آگاهى با آنها برخورد كند. رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«أَ تَرْعَوُونَ عَنْ ذِكْرِ الْفَاجِرِ حَتَّى يَعْرِفَهُ النَّاسُ اذْكُرُوهُ بِمَا فِيهِ يَحْذَرُهُ النَّاسُ.»[1]
«آيا از گفتن آنچه درباره فاجر و گناهكار میدانيد خوددارى میکنيد تا مردم او را نشناسند؟ عيوب وى را براى مردم بازگو كنيد تا از او كنارهگيرى كنند و برحذر باشند.»
لقب مشهور
اگر كسى به نام و يا لقبى مشهور باشد كه هر چند آن لقب در اصل بيان كننده عيب و نقص اوست ولى با مرور زمان قبح و زشتى آن از بين رفته است به گونهاى كه اگر كسى او را با آن نام يا لقب صدا بزند ناراحت نمیشود، ذكر او با آن نام و لقب مانعى ندارد، مثل اين كه درباره كسى كه كور است بگويند فلان نابينا آمد و يا آن نابينا چنين مطالبى را اظهار كرد و يا درباره كسى كه لنگ است بگويند فلان كس كه لنگ است چنين مطلبى را گفت و ... در اين گونه موارد اگر كسى آنان را با اين صفت نام ببرد غيبت نيست زيرا از شنيدن آن ناراحت نمیشوند و كسى هم كه آنها را صدا میزند در مقام عيبجويى نيست، چنان كه در ميان راويان احاديث كسانى بودهاند كه نقص عضو داشتهاند و در احاديث نيز با همان نقص عضو از آنها ياد شده است، مانند «ماعور» (يك چشم)[2] و «اعمش»[3] (كسى كه ديدگانش تار است). ناگفته نماند كه اين استثناء در صورتى مصداق پيدا میکند كه بازگو كردن عيوب مشهود و نامشهود غيبت باشد ولى اگر غيبت به معنى كشف سرّ باشد اين گونه موارد تخصّصاً از مصداق غيبت خارج است، البته در صورت عدم رضايت، به عنوان توهين يا ايذاء مؤمن اشكال پيدا میکند نه به عنوان غيبت (و اللّه اعلم).
غيبت در مقام مشورت
مورد ديگرى كه غيبت كردن جايز است مقام مشورت است كه اگر كسى در امور مهم شخصى يا اجتماعى از قبيل ازدواج و معاملات و به كارگيرى و عزل و نصب كارمندان و مسئولان با انسان مشورت كند در صورتى كه احتياج به ذكر نقاط ضعف و عيوب وى باشد اظهار عيب اشكالى ندارد بلكه گاهى لازم نيز هست.
امير مؤمنان عليه السّلام فرمود:
«المُستَشَارُ مُؤتَمَنٌ.»[4]
«كسى كه مورد مشورت قرار میگيرد بايد امين باشد و در مشورت خيانت نكند.»
بنابراين، لازم است انسان آنچه میداند به كسى كه با او مشورت میکند بگويد تا از روى آگاهى و بصيرت كار خود را انجام دهد و اگر حقيقت را نگويد خيانت در مشورت كرده است.
مرحوم شيخ انصارى میفرمايد:
«... مِنهَا نصحِ المُستَشيرِ فَانَّ النَّصِيحَةَ وَاجِبةٌ لِلمُستَشيرِ فَانَّ خِيانَتَهُ قَد تَكُونَ اَقوَى مَفسَدَة مِنَ الوُقُوعِ فِي المُغتَابِ وَ كَذلكَ النصحَ مِن غَير استِشَارَة فَانَّ مَن أرادَ تَزوِيجَ امرَأة وَ أنتَ تَعلَمُ بِقَبائِحِهَا الَّتِي تُوجَبُ وُقوع الرَّجُل مِن اَجلِها فِي الغِيبَةِ وَ الفَسَاد فَلَا رَيب انَّ التَّنبِيه عَلَى بَعضِهَا وَ ان اَوجَب الوَقِيعَة فِيهَا اَولَى مِن تَركِ نُصحِ المُؤمِن مَعَ ظُهُورِ عِدَّةٍ مِنَ الاَخبَارِ فِي وُجُوبِهِ.[5]
... يكى از مواردى كه از حكم حرمت غيبت استثناء شده نصيحت مشورت كننده است، زيرا كسى كه مورد مشورت قرار میگيرد وظيفه دارد آنچه را كه به خير و صلاح طرف مشورت است به وى تذكّر دهد و اگر نگويد به او خيانت كرده و گاهى از اوقات مفسده نصيحت نكردن از ارتكاب غيبت بيشتر است. [آنگاه میفرمايد:] حتى اگر كسى با انسان مشورت نكند و بخواهد با زنى ازدواج كند كه عيوب او را نمیداند و اين شخص میداند كه آن زن داراى نواقصى هست كه اگر آنها را به اين مرد تذكّر ندهد زيانهايى به بار خواهد آورد اينجا نيز بايد او را آگاه كند، هر چند از اين طريق مرتكب غيبت شود. و ترديدى نيست كه ارتكاب اين غيبت از ترك نصيحت مؤمن بهتر است، به خصوص آن كه ظاهر برخى از روايات دلالت دارد بر اين كه نصيحت مؤمن واجب است.»
غيبت بدعتگذار
اگر كسى میبيند شخصى مردم را گمراه میکند و میخواهد بدعتى در دين خدا ايجاد كند، براى ريشهکن كردن مادّه فساد میتواند از او بدگويى كند.
در اينجا گذشته از اين كه غيبت او گناه ندارد خداى متعال در نامه عمل وى ثواب نيز مینويسد، چنان كه امام صادق عليه السّلام فرمود:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللّه عَلَيهِ وَ آلِه وَ سَلَّم إِذَا رَأَيْتُمْ أَهْلَ الرَّيْبِ وَ الْبِدَعِ مِنْ بَعْدِي فَأَظْهِرُوا الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَ أَكْثِرُوا مِنْ سَبِّهِمْ وَ الْقَوْلَ فِيهِمْ وَ الْوَقِيعَةَ وَ بَاهِتُوهُمْ كَيْلَا يَطْمَعُوا فِي الْفَسَادِ فِي الْإِسْلَامِ وَ يَحْذَرَهُمُ النَّاسُ وَ لَا يَتَعَلَّمُوا مِنْ بِدَعِهِمْ يَكْتُبِ اللَّهُ لَكُمْ بِذَلِكَ الْحَسَنَاتِ وَ يَرْفَعْ لَكُمْ بِهِ الدَّرَجَاتِ فِي الْآخِرَةِ.»[6]
«رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: هرگاه پس از من اهل ريب [: كسانى كه در دين القاى شبهه میکنند] و بدعت را ديديد، از آنها به طور علنى برائت بجوييد و بيزارى خود را از آنان آشكار نماييد و به آنها سخت دشنام دهيد و دربارهشان بدگويى كنيد تا به فساد در اسلام طمع نكنند و مردم از آنها دورى نمايند و بدعتهاى آنان را ياد نگيرند، [كه اگر اين كار را كرديد] خداوند در برابر اين كار براى شما ثواب مینويسد و درجاتتان را در آخرت بالا میبرد.»
غيبت متجاهر به فسق
از مواردى كه غيبت كردن (حتى بدون وجود مصلحت خاصّى) جايز است غيبت افراد متجاهر به فسق است زيرا با وجود تجاهر، غيبت مصداق پيدا نمیکند. در اين باره به چند حديث اشاره میکنيم:
از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه فرمود:
«ثَلَاثَةٌ لَيْسَ لَهُمْ حُرْمَةٌ صَاحِبُ هَوًى مُبْتَدِعٌ وَ الْإِمَامُ الْجَائِرُ وَ الْفَاسِقُ الْمُعْلِنُ بِالْفِسْقِ.»[7]
«سه نفرند كه احترام ندارند:
1. كسى كه داراى هوسهاى بدعتآميز است.
2. زمامدار ستمگر.
3. كسى كه آشكارا معصيت میکند.»
روايات ديگرى نيز به اين مضمون رسيده است از جمله:
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود:
«ثَلَاثَةٌ لا غِيبَةَ لَهُم صَاحِبُ الهَوَى وَ الفَاسِقُ المُعلِنُ بِفِسقِهِ وَ الإمَامُ الجَائِرُ.»[8]
«سه نفرند كه غيبت ندارند [: غيبتشان اشكالى ندارد]:
1. كسى كه داراى هوسهاى باطل و بيهوده است.
2. كسى كه به طور علنى گناه میکند.
3. زمامدار ستمگر.»
در حديث ديگرى از آن حضرت میخوانيم:
«لَيسَ لِفاسِقٍ غَيبَةٌ.»[9]
«كسى كه آشكارا معصيت میکند غيبت ندارد.»
و نيز فرمود:
«مَن ألقَى جِلبابَ الحَياءِ مِن وَجهِهِ فَلَا غَيبَةَ لَهُ.»[10]
«كسى كه نقاب حيا را از چهره برافكند غيبت ندارد.»
امام صادق عليه السّلام فرمود:
«إذَا جَاهَرَ الفَاسِقُ بِفِسقِهِ فَلَا حُرمَةَ لَهُ وَ لَا غِيبَةَ.»[11]
«هرگاه فاسق به فسق خود تظاهر كند احترامى ندارد و غيبت او جايز است.»
يادآورى:
در خاتمه اين بحث چند نكته را يادآورى مىكنيم:
نكته اوّل: اگر غيبت را به كشف سرّ تفسير كنيم غيبت متجاهر به فسق واقعاً از مصاديق غيبت نيست نه آن كه از موارد استثناى غيبت است زيرا بازگو كردن گناه علنى كشف سرّ نيست.
نكته دوّم: مستثنيات غيبت منحصر به آنچه از نظر شريف شما گذشت نيست بلكه موارد ديگرى نيز وجود دارد كه جهت رعايت اختصار از ذكر آنها خوددارى شد.[12]
نكته سوّم: انسان بايد دقّت كند كه به بهانه اين كه فلان مورد و فلان مورد از موارد استثنايى است مرتكب غيبت نشود و به تعبير ديگر، روى اغراض شخصى از اين موارد سوء استفاده نكند و يا بر اثر اشتباه و آشنا نبودن به موارد تجويز غيبت، خود را مستوجب عذاب دوزخ ننمايد بلكه رعايت قاعده اهمّ و مهم را بايد از ياد نبرد و وقتى بر او ثابت شد كه در اين مورد مصلحت ملزمهاى وجود دارد، میتواند (با بررسى تمام نكات) غيبت كند، زيرا چنان كه میدانيم غيبت حقالنّاس است و تا صاحب غيبت از انسان راضى نشود گناهش بخشوده نخواهد شد.
نكته چهارم: در بعضى اوقات اظهار عيوب و گناهان ديگرى موجب اشاعه فساد و فحشاء ميان مردم میشود و قبح گناهان از بين میرود. در اين گونه موارد اگر مصلحت اهمّى نباشد اجتناب از غيبت لازم است، هر چند طرف متجاهر به فسق باشد.
نتيجه و خلاصه بحث آن كه به طور كلّى تنها در دو مورد غيبت جايز است:
اوّل در موردى كه مصلحت مهمترى در نظر باشد و مورد دوّم غيبت متجاهر به فسق است كه جواز آن متوقف بر مصلحت لازمى نيست. در غير اين دو صورت انسان بايد به طور كامل دقّت كند كه به بهانه استثناء مرتكب معصيت نشود.
خودآزمایی
1- دو مورد (در این درس نامه) كه از مستثنيات غيبت شمرده است را بیان کنید.
2- سه نفری که به فرموده رسول خدا صل الله عليه و آله و سلّم غیبت آنان اشکالی ندارد را برشمرید.
3- در چه موردی غيبت نه تنها گناه ندارد بلکه ثواب نيز دارد؟
پینوشتها
[1]- محجّة البيضاء، ج 5- ص 271.
[2]- براى نمونه رك.: وسائل الشيعه، ج 8- ص 577، كتاب الحج، ابواب احكام العشره، باب 140، حديث 3.
[3]- در اينباره نيز رك.: وسائل الشيعه، ج 11- ص 262، ابواب جهاد نفس، باب 46، حديث 36.
[4]- وسائل الشيعه، ج 8- ص 427.
[5]- مكاسب محرّمه، ج 4- ص 45، چاپ دار الكتاب قم.
[6]- اصول كافى، ج 2- ص 375، مكاسب محرّمه، ص 45.
[7]- مكاسب محرّمه شيخ انصارى، ص 44، وسائل الشيعه، ج 8- ص 605، حديث 5، از باب 154 با اين تفاوت:« ... المعلن بالفسق».
[8]- احياء علوم الدين غزالى، ج 3- ص 153.
[9]- محجّة البيضاء، ج 5- ص 272، بحار الانوار، چاپ بيروت، ج 72- ص 237.
[10]- محجّة البيضاء، ج 5- ص 272، اختصاص مفيد، ص 242، الدر المنثور، ج 6- ص 97، كنز العمال، ج 3- ص 959، بحار الانوار، چاپ بيروت، ج 72- ص 233 با اندكى تفاوت در الفاظ.
[11]- وسائل الشيعه، ج 8- ص 605، امالى صدوق، ص 42.
[12]- براى توضيح و اطلاع بيشتر در اينباره رك.: مكاسب محرّمه شيخ انصارى، ص 44 به بعد، محجّة البيضاء، ج 5- ص 270- 272، احياء علوم الدين غزالى، ج 3- ص 152 و 153، كشف الريبه، ص 14- 16، معراج السعاده، صص 412- 414، بحار الانوار، چاپ بيروت، ج 72- ص 231- 234 و ...
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدرضا مهدوی کنی