اسرار روحی حجّ| ۸
۶- چرا در حجّ، اعمالی که به ظاهر پسندیدهی طبع و عقل انسان نیست، مقرّر شده است؟
باید توجّه داشت، اعمال عبادی، اقسام مختلف دارد. بعضی از آنها در عین آن که عبادت است و برای اطاعت امر خدا آورده میشود، دارای حظّ نفسانی هم میباشد و آدمی بالطّبع نیز تمایل و گرایش به آن دارد، مانند ازدواج کردن و غذا خوردن و خوابیدن و امثال این امور که ممکن است هم عنوان عبادت و امتثال امر خدا به خود بگیرد و هم وسیلهی ارضای تمایل نفس و طبیعت گردد.
قسم دیگر، کارهایی است که لذّت نفسی ندارد ولی از نظر عقل، مورد رغبت و میل انسان است، مانند تحصیل علم و احسان به مستمندان و دستگیری از افتادگان و راهنمایی گمگشتگان و نظایر آن که گر چه هوای نفس و شهوت حیوانی، طالب آن نیست ولی از دیدگاه عقل، مطلوب و نزد خردمندان مقبول است. لذا وقتی در مسیر عبادت هم افتاد و برای جلب رضای خدا انجام شد، جنبهی عبادت و مطلوبیّت الهی، با جنبهی مطلوبیّت عقلی توأم میشود.
حال، البتّه این دو قسم عبادت، عبادت خدا هست ولی چون با حظّ نفسانی و عقلانی توأم است، طبعاً تحصیل اخلاص در آنها مشکل میشود. یعنی انسان، بطور قطع نمیتواند مطمئن شود که داعی و محرّک منحصرش در انجام این امور، خدا بوده و اصلاً عامل دیگری در آن دخالت نداشته؛ بلکه اگر آدمی، در بسیاری از این اعمال که به عنوان عبادت انجام میدهد، دقّت و کنجکاوی کند، خواهد دید سهم عقل و نفس در این قبیل عبادات، بیش از سهم خدا بوده و قهراً جنبهی عبادت، مقهور جنبهی اتّباع از عقل و نفس، واقع شده و نتیجتاً برای سرکوبی نفس امّارهی هوسبازِ ریاکارِ منافق، سلاح مؤثّر قاطعی به کار نرفته است.
بلکه شیطان در این موارد، با حیلهگریهای فراوان، وسوسههای گمراهکنندهاش را در لفّافهی عبادت و کار خیر و تحصیل علم و انفاق و حبّ اشتهار و سایر اغراض و اهواء نسفانی، آلوده میسازد و اعمال عبادی را، از ارزش و بهای واقعی میاندازد.
امّا قسم دیگری از عبادات در شرع مقدّس داریم که از حظوظ نفسانی و فایدههای عقلانی در آنها خبری نیست بلکه یک سلسله اعمالی است که نه نفس به انجام آن مایل است و نه عقل به استحسان آن حاکم. مانند بیرون آمدن از لباس متعارف و رسمی و پوشیدن دو قطعه پارچهی بیدوخت، برهنه نمودن پا و سر، ترک بسیاری از عادات مألوفه، در حال احرام، چرخیدن دور یک خانهی سنگی، بوسیدن یک سنگ سیاه منصوب در رکن کعبه، هفت بار رفتن و برگشتن میان دو کوه صفا و مروه، توقّف نمودن به قید الزام در اوقات معیّن میان بیابانهای سوزان پر از خاک و سنگ منی و عرفات و مشعر، پرتاب نمودن سنگریزههای معدود به ستونهای مخصوص در بیابان منی که بدیهی است این کارها نه مطلوب نفس است و نه محبوب عقل.
نه نفس انسان از اینها لذّتی میبرد و نه عقل انسان برای آنها فایده و فلسفهای میفهمد بلکه فقط امر خدا و فرمان خالق یکتا و آفریدگار عقل و نفس است که انسان مسلمان را وادار به انجام این سلسله اعمال میسازد بدون اینکه توقّع و انتظار رسیدن به یک لذّت نفسی یا بهرهی عقلی از ادای این وظایف در نظرش باشد زیرا در منطق یک مسلمان تربیتیافتهی در مکتب توحیدی قرآن، تنها عامل تأمین سعادت و کمال نهایی انسان، اسلام است:
اِنَّ الدّينَ عِنْدَ اللهِ الاِسْلامَ.[1]
اسلام، یعنی تسلیم خدا گشتن و مطیع صرف خدا بودن، عقل و اراده و اختیار خود را در جنب علم و اراده و اختیار حضرت خالق فانی ساختن، به هر سَمتی که او میخواهد چرخیدن و به هر شکلی که او دوست دارد، متشکّل شدن. عالیترین فلسفهی اوامر و نواهی در شرع مقدّس – از نظر روشندلان واقعبین – همانا بهدست آوردن روح تسلیم و خضوع در مقابل حضرت واهبالکمال و بخشایندهی جمال است.
خدایی که مشک آفریند ز خون / ز سنگ آتش لعل آرد برون
زمرّد دهد تودهی خاک را / عطارد دهد طارم افلاک را
ز ابر افکند قطرهای سوی یم / ز صلب آورد نطفهای در شکم
از آن قطره لؤلؤی لالا کند / وزین قامت سرو بالا کند
دهد نطفه را صورتی چون پری / که کرده است در آب صورتگری!
کواکب را به قدرت کار فرمای / صنایع را به حکمت گوهر آرای
جواهربخش فکرتهای باریک / بهروزآرندهی شبهای تاریک
سواد دیدهی باریکبینان / انیس خاطر خلوت نشینان
نگهدارندهی بالا و پستی / گوا بر هستی او جمله هستی
آری! اگر فرضاً هیچ فایدهای از فواید اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و بهداشتی در امر و نهی و حلال و حرام شرع مقدّس، از حجّ و غیر حجّش نبود، جز همین یک فایدهی عظیم انسانی، یعنی اسلام و تسلیم شدن در مقابل ولی نعمت حیاتبخش عقل و هوشآفرین و مأنوس گشتن با منبع کمال و سرچشمهی حیات و در نتیجه منوّر ساختن حقیقت جان به نورانیّت آن نورالسّموات و الارض، کافی بود که انسان عاقل و عارف را با شوق وافر و اهتمام کامل، به انجام اعمال عبادی و پرهیز از گناه، وادارد.
در دنیا، چه فسلفهای عالیتر از تقرّب به خدا و چه حظّ و نصیبی شریفتر از رضا و خشنودی خدا میشود تصوّر کرد؟!
وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ اَكْبَرُ.[2]
و خشنودی از جانب خدا، بزرگتر [از همه چیز] است.
آنچه مهمّ است!
مسلمان معتقد به خدا، نظر به خودِ کار ندارد که دارای فایده و فلسفهای هست یا نیست. آنچه در نظر او مهم و با ارزش است، موضوع رضای خداست که بنده را بندهی مطیع و فرمانبردار خود ببیند و بس. حالا این هدف و غرض اعلی، از طریق انجام هرگونه کاری که بدست آمد، خوش آمد.
ما چون اکثراً به آثار عظیم اخلاص در عمل توجّه نداریم و نمیدانیم که اگر حال خلوص و تسلیم در مقابل خدا، در دل و جان آدمی پیدا شود، چه سرمایهی عظیمی برای او خواهد بود و چه بهرهها و سعادتهای ابدی بوجود خواهد آورد؛ لذا کاری که عقل ابتدایی، برای آن فایدهای نشناسد و طبع آدمی آن را نپسندد، با نظر شکّ و تردید به آن نگاه میکنیم و نمیتوانیم این حقیقت را بفهمیم که شریفترین و ارجمندترین اعمال، آن عملی است که محضاً خداپسند باشد؛ هر چند از نظر نفس و عقل سطحی، محکوم و مردود شناخته شود و کار خداپسندِ خالص نیز، آن است که صرفاً به منظور اطاعت امر ذات اقدس او که تنها راه جلب رحمت بیپایان حق و موجب تقرّب به کمال مطلق است، انجام داده شود و رسیدن به هیچ فایده و بهرهای، منظور از آن کار نباشد. اگر چه این چنین عمل زنده و با واقعیّتی به دنبال خود، همه گونه فواید و منافع دنیایی و عُقبایی خواهد داشت ولی همه، از تبعات قهری آن عمل پاک و منوّر خواهد بود. نه منظور اصیل و غایت بالذّات. (دقّت شود).
کارهایی که داعی نفسانی و عقلانی ندارد و محضاً برای اطاعت امر خداست، در بوجود آوردن حال خلوص و تسلیم، فوقالعاده مؤثّر است و آدمی را بندهی خالص خدا میسازد و در آن صورت، بهحق، قابلیّت عنوان «عبدالله» پیدا میکند زیرا در مورد کارهای عقلپسند و طبعپسند که همهی مردم انجام میدهند، عبد خالص از غیر خالص، امتیاز پیدا نمیکند و خداپرست و هواپرست شناخته نمیشود.
همه ازدواج میکنند؛ امّا معلوم نمیشود، کدام برای خدا و کدام برای هوی است، همه دنبال تحصیل علم میروند؛ امّا مشخّص نمیگردد چه کسی برای امتثال امر خدا و اِعلای کلمهی حق و هدایت خلق، اشتغال به تحصیل علم داشته و چه کسی برای نیل به اغراض دنیایی و اهواء نفسانی، تن به رنج دانشطلبی داده است. همه احسان به مستمندان و دستگری از درماندگان مینمایند؛ امّا ریاکاران و شهرتطلبان، از خداجویان و آخرتخواهان، تمیّز روشنی پیدا نمیکنند.
ولی کاری که از نظر عقل و نفس، عاری از فایده مینماید و فاقد هرگونه اثر دیده میشود، در عالم عبودیّت و بندگی، محک بسیار خوبی است برای تمیز دادن خالص از مغشوش، ایمان از نفاق و شک از یقین.
وَ مَنْ اَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ اَسْلَمَ وَجْهَهُ للهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ.[3]
چه کسی از حیث دین [و بندگی] زیباتر است از کسی که چهرهی [قلب] خود را تسلیم خدا کرده و متّصف به نیکوکاری باشد؟
یعنی؛ کار نیکو و فعل حَسَن، آن کاری است که فقط بر اساس تسلیم خدا گشتن و اراده و خواست خود را، فانی در اراده و خواست خدا نمودن، انجام شود و لذا، خداوند حکیم، از نظر تمحیص[4] قلوب و آزمایش دلها و پرورش دادن جوهر جانها و رساندن آنان به غایتی که در سیر تکوینی خود دارند از سعادت و شقاوت و بارز ساختن آنچه در کمون ذاتشان میباشد از خبث طینت و یا پاکی سریرت، در ضمن مقرّرات دینی و اعمال عبادی، یک سلسله کارهایی را گنجانیده است که به ظاهر نه حظّ نفسانی دارند و نه فایده عقلانی بلکه احیاناً و بعضاً، بصورت کودکانه و نامتناسب با روش ارباب متانت و وقار، به نظر میآید.
لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ.[5]
تا آن کس که هلاک میشود [و جهنّمی میگردد] با دلیل روشن، هلاک شود [و روح آلوده به شکّ و تردید خود را بشناسد] و آن کس که زنده میشود [و بهشتی میگردد] با دلیل روشن زنده شود [و قلب سلیم و مخلص خود را، وجدان نماید].
خودآزمایی
1- اقسام مختلف اعمال عبادی را بیان کنید. حج در کدام دسته قرار میگیرد؟
2- اگر فرضاً هیچ فایدهای از فواید اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و بهداشتی در حجّ نبود، کدام فایدهی عظیم انسانی، کافی بود که انسان عاقل و عارف را با شوق وافر و اهتمام کامل، به انجام اعمال حج وادارد؟
3- کارهایی که داعی نفسانی و عقلانی ندارد و محضاً برای اطاعت امر خداست، از چه جهت فوقالعاده مؤثّر هستند؟چرا؟
پینوشتها
1. سورهی آل عمران، آیهی ۱۹.
2. سورهی توبه، آیهی ۷۲.
3. سورهی نساء، آیهی ۱۲۵.
4. پاک کردن، خالص کردن.
5. سورهی انفال، آیهی ۴۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی