۵- موقف پنجم: مشعرالحرام
فَاِذا اَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ.[1]
پس چون از عرفات كوچ نمودید، خدا را در مشعرالحرام ياد كنيد.
روز عرفه و وقوف در عرفات به پايان رسيد و شب «عيد اضحى» داخل شد. ميهمانان خدا، آمادهی حركت و «افاضه»ی به سوى مشعرالحرامند. رجاى واثق آن كه نور معرفت خدا در اين وادى عرفان و شناسايى، بر دلهاى با صفا تابيده و الطاف و عنايات خاصّهی حضرت حق، شامل حال همگى گشته و عموماً با قلبى منوّر و روحى تائب و اندوختههاى معنوى فراوان، از دامن «جبلالرّحمة» کوچ کنیم تا شب عيد قربان را در مشعر بيتوته نموده و كنار سفرهی ديگرِ خدا بنشينيم.
البتّه مستحبّ است كه نماز مغرب و عشاى شب عيد، تأخير افتاده و در مشعر خوانده شود، ولى چون از نظر كثرت ازدحام و تراكم جمعيّت در طول مسير و قهراً كندى حركت وسايل نقليه، ترس دير رسيدن و فوت شدن نماز در بين است، بدين جهت فعلاً برنامهی كاروانهاى حجّ چنين است كه نماز مغرب و عشاى شب عيد را در عرفات مىخوانند و بعد از صرف شامى مختصر حركت مىكنند.
در آن ساعت هم، غوغاى عجيبى برپا مىشود، تاريكى اوّل شب و برچيدن خيمهها و همشكل بودن افراد و رفت و آمدهاى توأم با شتاب براى بار بستن و سوار ماشين شدن، مشكلاتى توليد کرده و خطراتى از لحاظ گم شدن و از كاروان بازماندن، براى بسيارى از مردان و زنان، پيش میآید و لذا مراقبت شديد لازم است تا موجبات پريشان فكرى و دلنگرانى بوجود نيايد و حال دعا و فراغت قلبى براى مناجات با خدا در مشعرالحرام از دست نرود. مخصوصاً كه شيطان مطرود در اينگونه مواقع حسّاس كه ساعات تحصيل سعادت ابدى براى آدميان است، بيش از هميشه مىكوشد كه انسان را به نحوى مشغولالقلب و پريشانخاطر بسازد تا حال دعا و توجّه به خدا از او سلب گردد.
مکرّر ديده شده است در آن موقع، به كوچكترين بهانهاى، اشخاص از جا در میروند و با خشونت و تندی به هم پرخاش میکنند؛ سر حمل اثاث و دیر و زود حرکت کردن، جلو و عقب سوار شدن و پیاده گشتن، غذا کم و زیاد شدن و نظایر این امور جزیى که بسیار بىارزش است و مدّت عمرش خیلی کوتاه و زودگذر. انسان عاقل متوجّه بيدار، اصلاً وقت و فكر و زبان و نفس خود را گرانقدرتر از اين مىداند كه در آن ساعت بىنهايت عزيز و در آن مكان فوقالعاده شريف، راجع به اين امور ناچيز بينديشد و حرفى بزند و نفسی صرف كند!
او براى هر لحظه و هر آنی که میگذرد، بیش از تمام دنیا و مافیها، قیمت قائل است. او مىخواهد در هر نفسى كه مىكشد و زبانى كه حركت مىدهد، ذكرى گفته و دعايى کرده و عبادتى انجام دهد و درجات بسيار عظيم و درخشان اخروى بهدست آورد و چه عبادتى در آن موقع محبوبتر باشد نزد خدا از احسان و نيكى به زوّار خانهاش و كمك كردن به آنها و بلكه تحمّل اذيّت و آزار آنها و تبسّم و خوشرويى و نرمگويى در مقابل تندى و خشونت آنها و همه را به حساب حضرت ميزبان كريم گذاشتن كه خود ذات اقدسش فرموده است:
وَ ما تَفْعَلوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللهُ وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوی.[2]
هر کار خیری که انجام دهید، خدا میداند؛ و توشه بردارید، چه آنکه بهترین توشه، تقوا [رعایت نمودن جانب خدا] است.
وَ اتَّقونِ يا اُولِي الاَلْبابِ.[3]
و رعایت جانب من نمایید، ای خردمندان.
آتش خشم خود فرو نشانيد تا عزّت هر دو جهان بیابید
قال ابوعبدالله(ع): ما مِنْ عَبْدٍ كَظَمَ غَيْظاً اِلاّ زادَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ عِزّاً فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ وَ قَدْ قالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: «وَالْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النّاسِ وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ[4]».[5]
امام صادق(ع) فرمود: نيست بندهاى كه خشم خود فرو نشاند مگر اينكه خدا بر عزّت او در دنيا و آخرت بيفزايد كه خداى عزّوجلّ فرموده است: «در زمرهی متّقینند» آنان كه خشم خود فرو خورند و از [بديهاى] مردم درگذرند و خدا دوست میدارد نيكوكاران را.
اینک همه با هم با قلوبى سرشار از محبّت يكديگر در راه خدا، وارد مشعر مىشويم.
مشعر يا ميعاد دلباختگان خدا
این وادی را شايد از آن نظر كه به مكّه نزديكتر است «مُزْدَلِفَه» هم مىگويند كه مشتقّ از «زَلَفْ» به معناى نزديك شدن است و در لسان روايات، به نام «جمع» نيز آمده است، برای اینکه در اينجا با سقوط اذان از نماز عشا، جمع بينالصّلوتين مىشود[6] (یعنی اگر بنا شد نماز مغرب و عشاى شب عيد در مشعر خوانده شود، اذان، از نماز عشا، ساقط گردیده و با يك اذان و دو اقامه، نماز مغرب و عشا خوانده مىشود).
«شعار» یعنی علامت و نشان. «مشعر» يعنى محلّى كه شعار خدا و نشان خداجويى و خداخواهى در آن كاملاً پيداست.
آنجا، هيچ مظهرى از مظاهر دنياطلبى و خودخواهى ديده نمىشود. حتّى نورها و روشنايىهاى دنيايى هم در آن بيابان، خاموش است[7] تا چشم هوسباز انسان چيزى را نبيند و دل را دنبال خود، به اين سو و آن سو نكشاند.
ز دست ديده و دل هر دو فرياد / كه هر چه ديده بيند دل كند ياد
آنجا، نه فرشى و نه سقفى؛ نه چراغ و رختخوابى، نه دودى و دمى، نه غذاهاى الوان و نه مناظر دلربايى. بيابانى است تاريك و پر از سنگ و خاك كه چند ميليون انسان سفيدپوش را كه از تمام دنیا، جز دو قطعه پارچهی سفيد احرام و يك قطعه پتو، براى مصونيّت از سرما، چيز ديگرى همراه ندارند، در آغوش خود گرفته و در زير نور كمرنگ ستارگان پر از اسرار آسمان، به پناه دعا و مناجات با خدا برده است!
راستی كه آنجا «مشعر» است و جز «شعارهاى الهى» و نغمههاى روحبخش آسمانى، صدا و آهنگ ديگرى، در آن صحرا، به گوش نمىرسد. چشم، جايى را نمىبيند و اشخاص از هم شناخته نمىشوند امّا زمزمههاى دعا و مناجاتهاى شورانگيز است که از همه جاى آن وادى به زبانهاى مختلف به گوش مىرسد و لطافت روحانى خاصّى به روح انسان مىبخشد و بعضى آنچنان عميق است و از دل پرسوز برمىخيزد كه هر شنوندهی دلزندهاى را تكان داده و توفان در فضاى جانش برمىانگيزد و اشك از ديدگانش سرازير مىسازد.
بهبه! چه مبارك معبدى و چه فرخنده شبى
شبی كه در تمام عمر انسان، نظير و بديل ندارد. شبى تاريك امّا براى زندهدلان از هر روز روشنى روشنتر!
شب مردان خدا روز جهانافروز است
روشنان را به حقيقت شب ظلمانى نيست
شبی است كه نسيم رحمت مىوزد و باران مغفرت مىبارد.
شبى است كه درهاى الطاف و عنايات بىدريغ خدا به روى بندگان باز است.
شب عيد است و موسم بار عام عفو عمومى حضرت سلطان است.
مشعرالحرام است و مكان پذيرايى خاصّ «مَلِكِالْعَرْشِ الْعَظيمِ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الاَرْضِ» است.
از امام صادق(ع) منقول است:
وَ اِنِ اِسْتَطَعْتَ اَنْ تُحْيِيَ تِلْكَ اللَّيْلَةَ فَافْعَلْ فَاِنَّهُ بَلَغَنا اَنَّ اَبْوابَ السَّماءِ لا تُفْلَقُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ لِاَصْواتِ الْمُؤمِنينَ لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحْلِ يَقُولُ اللهُ جَلَّ ثَناؤُهُ اَنَا رَبُّكُمْ وَ اَنْتُمْ عِبادِي اَدَّيْتُمْ حَقّي وَ حَقٌّ عَلَيَّ اَنْ اَسْتَجيبَ لَكُمْ فَيَحُطُّ تِلْكَ اللَّيْلَةَ عَمَّنْ اَرادَ اَنْ يَحُطَّ عَنْهُ ذُنُوبَهُ وَ يَغْفِرُ لِمَنْ اَرادَ اَنْ يَغْفِرَ لَهُ.[8]
اگر بتوانى امشب را احياء کرده و شبزندهدارى بنمايى، پس چنين كن زيرا به ما رسيده است كه درهاى آسمان در اين شب براى آواز مؤمنين بسته نمىشود، صداهاى آنان بالا مىرود زمزمهها دارند مانند زمزمهی زنبوران عسل. خدا [جلّ ثنائه] مىفرمايد: من پروردگار شمايم و شما بندگان من هستيد، حقّ مرا ادا كرديد و بر من لازم است كه دعاى شما را مستجاب گردانم، پس هر كه را بخواهد گناهانش را از دوشش بر مىدارد و هر كه را بخواهد مشمول مغفرتش مىسازد.
خودآزمایی
1- چه امری در نماز مغرب و عشاى شب عيد(قربان) مستحب است؟
2- چرا شيطان مطرود در مواقع حسّاس(مثلاً زمان حرکت از عرفات به سمت مشعرالحرام)، بيش از هميشه مىكوشد كه انسان را به نحوى مشغولالقلب و پريشانخاطر بسازد؟
3- امام صادق(ع) فرمودند شب عید(قربان) را احياء کنید، به چه دلیل؟
پینوشتها
1. سورهی بقره، آیهی ۱۹۸.
2. سورهی بقره، آیهی ۱۹۷.
3. دنبالهی همان آیه است.
4. سورهی آل عمران، آیهی ۱۳۴.
5. اصول كافى، جلد ٢، صفحهی ١١٠، حديث ۵.
6. عن ابىعبدالله(ع) قال سميت جمع لآنّ آدم جمع فيها بین الصّلوتين المغرب و العشاء. علل الشّرايع، جلد٢، صفحهی ۱۲۲.
7. لازم است تذكّر داده شود تا سال ١٣٩۴ هجرى قمرى در بيابان مشعر نور و چراغى نبود و غير از ماه ده شبه و ستارگان الهامبخش آسمان «مشعرالحرام»، نورافكن ديگرى در آن وادى روحانى، به چشم نمىخورد و خوشبختانه همان نيمه تاريك بودن صحرا و نور كمرنگ توأم با لطافت و معنويّت مخصوص ماه و ستارگان آسمان در ايجاد حال حضور قلب و توجّه دل به خدا و انقطاع از مايُرى بسيار مؤثّر و كاملاً نافع بود چه؛ هستند افرادى كه سرى پرشور و دلى سوزان و چشمى گريان دارند و هميشه مىگردند تا گوشهاى خالى از اغيار و دور از مظانّ هرگونه تظاهر و ريا، بدست آورند كه آنجا، نه آنها كسى را ببينند و نه كسى آنها را ببيند. تنها، خود باشند و خدا در آن گوشهی خلوت درد دلها با خالق مهربان گويند و راز و نيازها به ميان آورند. اشك و آهها سر داده و از فرصت مغتنم آن يك شب بهرههاى فراوان بردارند. طبيعى است كه براى اين دسته از صاحبدلان تاريكى بيابان مشعر نعمتى بس بزرگ و موهبتى بسيار ارزنده و عالى بود، امّا معالاسف اين نعمت نيز همانند ديگر نعمتهاى معنوى از دست رفت و از سال ١٣۵۹ هجرى قمرى، بيابان مشعرالحرام، مانند روز روشن در پرتو انوار چراغهاى قوىّ برق، غرق در نور گردید. اینک چشم و دل ظاهربینان، روشن که فضای مشعر روشن است و طبعاً موجبات سرگرمی و اشتغال به این و آن نیز فراهم. دیگر. از تاریکی به ستوه نمیآیند وجایگاهو همراهان خود را گم نمیکنند. البتّه ما هم میدانیم و تصدیق مینماییم که روشن شدن وادى مشعرالحرام از لحاظ مصونيّت از گمگشتگىها و تسهيل تردّد افراد و وسايل نقليّه و رفع حوايج ديگر، بسيار خوب و رفاهآور و آسايشبخش است و ترديدى در اين نيست، امّا همچنان که بیان شد، اين موضوع، از نظر ارباب قلوب و اهل حال و عبادت، چندان موجب خوشحالى نبوده و احياناً مستلزم نوعى خسران و زيان نيز میباشد. اگرچه هضم این سخن، برای مردم سطحینگر و تودهی بیخبر از رموز جذبههای روحانی، بسیار دشوار و گران است و آن را نوعی مبارزهی با ترقّی و مخالفت با پیشرفت و تمدّن میشمارند و این هم برای آن است که جهات روحانی و معنوی در تمام شئون حیاتی حتّی در امور عبادی، مغفول عنه واقع شده و ارزش خود را در انظار اکثر مردم روز از دست داده و تحتالشّعاع جهات تجمّل مادّی قرار گرفته است.
از باب مثل میبینیم که قبرستان طبق دستور دین باید دور از تزیّنات دنیایی بوده و از همه جای آن نوای «تزهید» و دعوت به بیرغبتی به حیات فناپذیر مادّی برخیزد و آدمیان را به یاد مرگ و برزخ و محشر بیندازد و از خواب هلاکتبار غفلت و بیخبری، بیدارشان سازد که شاید تا حدّی متنبّه گردند و دست از هرزگیها و بیبندوباریها بردارند و قدم در راه خدا و تحصیل سعادت عقبی بگذارند. ولی متاسّفانه درست به عکس غرض، سال به سال بر آرایش و تزیین گورستانها میافزایند و آن «میدانهای عبرت» را هم، با بوجود آوردن گلکاریها و ساختمانهای مفروش و مزیّن به صورت گردشگاهها و پارکهای عمومی مرد و زن در میآورند و هر روز به بهانهی تشییع جنازهی عزیزان و شب هفت ناکامان، مردان و زنان، از پیر و جوان، با وضع و لباسی زننده و شرمآور به هم میآمیزند و کاملاً بر ضد مقصد عالی اسلام، از یاد مرگ و برزخ و روز حساب به غفلت افتاده و سرگرم هوسبازیهای ننگین خود گردیده و دامنهی هرزگی و بیبندوباری را به گورستان و بالای قبر مردگان نیز میکشانند و عجیب آنکه این کجرویها را تحت عناوین تنظیف و برقری انضباط و رعایت بهداشت، تحویل مردم میدهند و همین را عالیترین خدمت به مرده و زندهی ملّت به حساب میگذارند و عجیبتر آنکه ملّت ظاهرپسند نیز همینها را خدمت تلقّی کرده و فریاد تشکّر سر میدهند و اصلاً نمیفهمند که این زخارف بیارزش ظاهراً زیبا را به قیمت از دست دادن عالیترین برکات معنوی که عاید اموات و احیاء میگردید، بدست آوردهاند و لذا از نظر واقعبینان نه تنها سودی نبردهاند بلکه در زیان و خسران فضیحی افتادهاند! «طوبی لمن جعل بصره فی قبله و لم یجعل بصره فی قلبه و لم یجعل بصره فی عینه». البتّه بسیار روشن است که مشاهد مشرّفه و روضات مقدّسهی انبیاء و اولیای خدا و ائمّهی هدی (صلوات الله علیهم اجمعین)از تحت عنوان «قبرستان» خارج است؛ حاشا و کلّا! بلکه آن عتبات عالیه، در حقیقت دارالسّلام و عینالحیات است؛ «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه» و لذا در فقه شیعه نیز احکام مخصوص به خود دارند و لزوم عرض ادب به آستان اقدسشان مقتضای ضرورت مذهب میباشد. تعمیر و تجدید بنای مراقد منوّرهی آن مساکن برکةالله و همهگونه تجلیل و تکریم آثارشان، مصداق بسیار روشن تعظیم شعائرالله بوده و موجب اعزاز اسلام و تقرّب به پیشگاه خالق سبحان است. «رزقنا الله زیارتهم فی الدّنیا و شفاعتهم فی الآخرة».
8. كافى، جلد ۴، صفحهی ۴۶٩، حديث ١.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی