اسرار روحی قربانی
انسان موحّدى كه به حكم وقوف در عرفات و مشعر، به مقام معرفةالله و خداشناسى كامل رسيده و تمام شئون دنيايى و تمايلات نفسانى در نظرش خاك و سنگ آمده و مستغرق در بحر محبّت خالق مهربان گشته، طبيعى است كه از كشتن و سربريدن هر موجودى كه سر راه بر او گرفته و مانع از نيل به قرب معبودش گردد، دريغ و مضايقه نخواهد داشت؛ اگرچه آن موجود، فرزند عزيز و پیوند دلش يا جان خود و خواهشهاى درونىاش باشد.
منتها حضرت معبود محبوب از باب ارفاق و رعايت جانب ضعف بندگان، به كشتن يك حيوان از مايملك انسان، راضى شده و همان را به عنوان مظهر جانبازى و فداكارى در راه خود پذيرفته است.
امّا با اين شرط كه براستی با كشتن اين حيوان، تمام شهوات افراطى و تمايلات پست حيوانى را از قبيل حرص و بخل و طمع، حبّ رياست و شهرت، دوبههمزنی و بدبينى و ساير انواع رذايل نفسانى و خوهاى شيطانى، همه را زير پا نهاده و ذبح نماید و با تصميمى قاطع و عزمى راسخ بگويد:
وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمواتِ وَ الاَرْضَ.[1]
و هنگام انجام اين عمل، به ياد اين آيهی شريفهی قرآن افتاده و از نظر بگذراند كه خدا مىفرمايد:
لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لا دِمائُها وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى مِنْكُمْ.[2]
هرگز گوشت و خون قربانىها به خدا نمىرسد بلكه آنچه به خدا مىرسد، تقواى شماست [يعنى آن دلهاى باتقوا و غرق در حبّ خدا كه با كشتن قربانى، گوشهاى از صفا و رمز عبوديّت خود را نشان مىدهند، به مقام قرب خدا نايل شده و مشمول عنايات خدا مىگردند].
آری! خدا طالب تقواى شماست، «تقوا» هم يعنى كشتن هواى نفس و ريختن افكار شيطانى از دامن دل.
وَ اَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى، فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأوی.[3]
جنّت که همان مقام قرب خدا و جایگاه اهل تقواست [وَ اُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقينَ][4] نصیب کسی میشود که از ترس خدا، ترک هوی کند.
آن حيوان مهيب و گرگ خونخوارى كه به نام نفس امّاره، در داخل وجود انسان، مسكن گزيده و هر دم از جا مىجنبد و براى اشباع شهوات حيوانى خود، دهان به هر سو مىافكند و مال مردم و جان مردم و عِرض و آبروى مردم را مىدرد و مىبلعد و از هيچ گناه و جنايتى در راه سير كردن خود، فروگذاری نمىكند، آن گرگ درنده بايد بر زمين خوابانده شده و كارد به گلويش كشيده شود.
آن حيوان خطرناك است كه سر راه آدمى خوابيده و نمىگذارد انسان به خدا نزديك شود و نايل به سعادت گردد.
کشتن و از بين بردن آن، قربان حقيقى انسان و وسيلهی مقرّبيّت آدمى در پيشگاه خداست نه فقط كشتن گوسفند و ريختن خون آن حيوان بىزبان.
وقتی انسان توانست در سايهی تربيت ممتدّ دينى و تحصيل معارف حقّهی آسمانى، آن صفات زشت و اخلاق ناپسند شيطانى را كه همچون حجابى ضخيم و سدّى عظيم بين او و خدا افتاده و راه سعادت را به روى او بسته است از سر راه خود بردارد و تيرگىهاى رذايل نفسانى را از صفحهی آيينهی قلب بزدايد، در آن موقع است كه راه بسوى خدا باز مىشود و قلب صاف و پاك آدمى براى توجّه به خدا آماده مىگردد و كاملاً بجا و با مورد میشود كه بگويد: «وجّهت وجهي للّذي فطر السّموات و الارض»، یعنی حال كه حيوان نفس را كشتم و افكار شيطانى را از دامن دل ريختم و اين سدّ عظيم را از سر راه برداشتم، راه من به سوى خدا باز شد و وجههی قلبم رو به سمت خدا برگشت.
اگرنه گوسفند علفخوار بىزبان و بىزيان را كشتن و گرگ درّندهی آدمخوار هواى نفس را در باطن جان زنده نگه داشتن و «وجّهت وجهي للّذي فطر السّموات والارض» گفتن، به تمسخر و استهزا شبيهتر و به بازى بچّهها نزديكتر است تا به عبادت و بندگى خدا نمودن و آن هم، منشأئى جز جهل و نيانديشيدن در اسرار احكام خدا ندارد.
امام سجّاد(ع) از مردى كه مكّه رفته و حجّ بجاآورده و برگشته بود، ضمن سؤالاتى راجع به توجّه به مقاصد و اسرار حجّ سؤال مىفرمايد:
فَعِنْدَما ذَبَحْتَ هَدْيَكَ نَوَيْتَ اَنَّكَ ذَبَحْتَ حَنْجَرَةَ الطَّمَعِ بِما تَمَسَّكْتَ بِهِ مِنْ حَقِيقَةِ الْوَرَعِ وَ اَنَّكَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ اِبْراهِيمَ(ع) بِذَبْحِ وَلَدِهِ وَ ثَمَرَةِ فُؤادِهِ وَ رَيْحانِ قَلْبِهِ.[5]
آیا به هنگام سر بريدن قربانى، نيّت این نمودی كه با تمسّك به حقيقت تقوا و ورع، حلقوم طمع را قطع مىكنى؟ آيا توجّه داشتى كه با اين كار، پیروی از سنّت ابراهيم خليل(ع) مینمایی كه فرزند دلبند خود را براى تقرّب به درگاه معبود و جلب رضاى محبوب، به قربانگاه کشانید؟
و از امام صادق(ع) منقول است:
وَ اذْبَحْ حَنْجَرَةَ الْهَوی وَ الطَّمَعِ عِنْدَ الذَّبیحَةِ.[6]
موقع ذبح قربانى، گلوى هواى نفس و طمع را قطع كن.
از این بيانات و نظاير آن، بدست مىآيد كه ذبح قربانى، رمزى از تهذيب روح و تطهير قلب از رذايل اخلاقى است كه مردان خدا و سالكان راه فضيلت و تقوا، بعد از يك عمر مجاهده و جنگ با وساوس شيطان و هوسهاى فتنهانگيز نفس امّارهی بالسّوء، موفّق به غلبهی بر مشتهيات افراطى نفس مىشوند و او را از پا در آورده و همچون گوسفندى بر زمين افکنده و رگهاى گردنش را مىبرند. در نتيجه هم خود از شرّ تسویلات جنايتخيز نفس خود راحت میگردند و هم ديگران از خطرات هویپرستىها و هوسبازىهاى آنان مصون و محفوظ مىمانند.
چنانکه امام امیرالمؤمنین(ع) در توصیف آن دسته از تربیتیافتگان در مکتب فضیلتپرور دین میفرماید:
مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ مَكْظوماً غَيْظُهُ اَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأمُون.[7]
[مرد خداشناس آخربین در اثر مجاهده و ریاضت دادن نفسش، انسانی شده است که] شهوتش مرده و خشمش فرو نشسته است. مردم پیوسته به خیر و صلاح او چشم دوختهاند و از شرّ و بدیهایش آسوده گشتهاند.
و همینها هستند که روز قیامت در آن بازاری که جز قلب سلیم و جان مبرّا از عیوب و رذایل، متاع دیگری خریدار ندارد، در پناه لطف خدا مورد تکریم و تعظیم فراوان واقع میشوند:
يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ، اِلّا مَنْ اَتَى اللهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ.[8]
روزی که نه مال، نفعی به حال انسان دارد و نه اولاد. سعادت از آنِ کسی است که بر خدا وارد شود با قلب سلیم.
روز تقسیم سعادت، دل سالم و قلب بیعیب میخواهند؛ نه گوسفندان پروار و فرزندان شکمخوار.
بار دیگر این آیهی کریمه را به یاد آورده و تلقین به خود نماییم:
لَنْ يَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لا دِمائُها وَلکِنْ يَنالُهُ التَّقْوي مِنْکُمْ.[9]
هرگز گوشت و خون قربانیها به خدا نمیرسد بلکه فقط تقوای شماست که به خدا میرسد [شما را به قرب خدا میرساند].
از حضرت ابراهیم خلیل(ع) کشتن فرزند و ریختن خون گلوی جوان نمیخواستند بلکه فقط «قلب سلیم» منظور بود و نشان دادن پایهی توحید، تا حدّ گذشت از اعزّ عزیزان در راه خدا.
وَ اِنَّ مِنْ شيعَتِهِ لاِبْراهِيمُ، اِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَليمٍ.[10]
و بیگمان ابراهیم از پیروان اوست آنگاه که با قلبی پاک به [پیشگاه] پروردگارش آمد.
در موقف امتحانش آوردند تا به این بشر شکمپرست و شهوتران بفهمانند که تمام حقیقت انسان، آن نیست که همه چیز و همه کس را فدای شهوت خود سازد و در راه اشباع شکم و دامن خود، تر و خشک را بسوزاند، مقام عالی انسان چنان رفیع است و با عظمت که اگر به موقف اعلای خود برسد و چشم عقل و بصیرتش باز شود، با حقیقتی عشق میورزد که در جنب جمال او جمالی نمیبیند و در راه جلب رضا و خشنودی او از تمام محبوباتش میگذرد و با دست خود، طبق دستور و فرمان او کارد به گلوی فرزند دلبندش میکشد.
البتّه این چنین انسانی که برای امتثال فرمان خدا و جلب رضای او، حاضر به کشتن فرزندانش میشود، محال است برای اشباع شهوات و ارضای تمایلات نفسش، هزارها و میلیونها نفر را غرق خون کرده و خانوادهها را تباه کند و به خاک سیاه بنشاند و خشم خدا را برانگیزد. هرگز! هرگز! حاشا و کلّا!
امّا آن انساننماهای خونخوار و گرگهای آدمخواری که برای بقای شئون دنیایی خود با کمال قساوت و بیرحمی سر برادر میبرند و چشم فرزند کور میکنند، اینان با برادر و فرزند دیگران چگونه رفتار خواهند نمود و اگر روزی مسلّط بر مردم شوند چه آتشی خواهند افروخت و چه فساد و تباهی بهوجود خواهند آورد؟!
آری! قرآن کریم، ضمن قصص و داستانهای آموزندهاش که از عالیترین برنامههای تربیتی آن کتاب الهی است، نمونههایی از مقامات شامخهی انسان واقعی را نشان میدهد تا هدف خود را از این دستورات متین آسمانی به بشر بفهماند که منظور من فقط یک سلسله اعمال خشک و جامد و بیروح نمیباشد. گوسفند کشتن شما و فرزند کشتن ابراهیم خلیل(ع) مطلوب اساسی نیست بلکه هدف، پرورش دادن افکار پاک و دلهای مبرّا از رذایل اخلاق و جانهای منزّه از خوهای شیطانی است تا سرچشمهی اعمال پاک و مولّد یک اجتماع طیّب و طاهر گردد و دنیا و عقبای بشر غرق در سعادت شود.
لذا در نقل داستان ابراهیم و اسماعیل(ع) آنچه را که برجسته و جالب نشان داده و دنیا را متوجّه آن میسازد، نقطهی حسّاس «تسلیم» آن پدر و پسر میباشد و «تشریف قبول و رضا» از جانب خدا که میفرماید:
فَلَمّا اَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ * وَ نادَيْناهُ اَنْ يا اِبْراهيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤيا اِنّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ.[11]
پس همین که سر تسلیم فرود آوردند و او را به پیشانی بر زمین خوابانید، ندایش دادیم که ای ابراهیم! به حق، تصدیق [مأموریّت در] خواب نمودی، ما به نیکوکاران، این چنین پاداش میدهیم.
یعنی ما امتحان خود را انجام دادیم و هدف و منظور مقدّس خود را بدست آوردیم که منظور همانا بروز و ظهور حالت اسلام و تسلیم ابراهیم و اسماعیل(ع) بود و ارائهی موقف اعلای انسان کامل به عموم جهانیان تا بدانند آنچه عیار گوهر انسانیّت را بالا میبرد و او را موجودی شریف و معزّز در ساحت قدس خدا میسازد، همان حالت خضوع و تسلیم در برابر فرمان خالق یکتا و انقطاع از ماسوی است و ذبح فرزند و کشتن گوسفند هم از آن نظر که حکایتکنندهی آن حالت ارزندهی روحی و تجسّمدهندهی به روح تسلیم قلبی است، عنوان عبادت خدا به خود گرفته و از شعائر الهیّه محسوب میشود و تعظیم و بزرگداشت آن، واجب و لازم میگردد که میفرماید:
وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ.[12]
هر کس تعظیم شعائر خدا نماید [در بزرگداشت نشانها و علامتهایی که از جانب خدا برای توجّه دادن مردم به خدا مقرّر گردیده و رمز عبادت، معرّفی شده است، ساعی و کوشا باشد، مأجور و مُثاب از قِبَل خدا خواهد بود] زیرا تعظیم شعائرالله مصداقی از مصادیق تقوای دلهاست.
اضافهی کلمهی «تقوی» بر کلمهی «القلوب» در آیهی شریفه، دلالت بر این دارد که حقیقت تقوا، یک امر معنوی و ملکهای از ملکات نفسانیّه است و مربوط به قلب انسان است، نه صورت ظاهر عمل که بوسیلهی بدن انجام میشود و مشترک بین طاعت و معصیت میباشد.[13]
از انضمام این آیه، به آیهی ۳۶ سورهی حجّ: «وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ الله» یعنی شترهای قربانی را برای شما مقرّر داشتهایم چون از شعائر خدا هستند، مخصوصاً با توجّه به تفسیری که از ائمّهی اهل بیت(ع) رسیده است که مراد از شعائر در آیهی مورد بحث (آیهی ۳۲ سورهی حجّ: وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ)، همان شترهایی هستند که کوهان آنها را از جانب راست میشکافند تا علامت انتخاب برای قربانی باشد؛[14] از مجموع آیات و روایات و تفسیر، استفاده میشود که ذبح قربانی از آن جهت که نمایندهی تقوای قلب است و رمز عبودیّت روح، مصداقی از مصادیق شعائر خدا محسوب گشته و تعظیم و بزرگداشت آن، عبادت و بندگی خدا به حساب آمده و ملاک فضیلت و شرافت انسان شناخته شده است.
خودآزمایی
1- کشتن و از بين بردن چه چیزی، وسيلهی مقرّبيّت آدمى در پيشگاه خداست؟
2- هدف از نشان دادن نمونههایی از مقامات شامخهی انسان واقعی در قرآن کریم، را بیان کنید؟
3- از مجموع آیات و روایات و تفسیر، استفاده میشود که ذبح قربانی از چه جهت، عبادت و بندگی خدا به حساب میآید؟
پینوشتها
1 سورهی انعام، آیهی ۷۹.
2 سورهی حجّ، آیهی ۳۷.
3 سورهی نازعات، آیات ۴۰ و ۴۱.
4 سورهی شعراء، آیهی ۹۰.
5 مستدرك، جلد ٢، صفحهی ١٨۶، باب ١٧، حديث ۵.
6 مصباحالشّريعه، باب ٢١.
7 نهجالبلاغهی فیضالاسلام، خطبهی ۱۸۴.
8 سورهی شعراء، آیات ۸۸ و ۸۹.
9 سورهی حجّ، آیهی ۳۷.
10 سورهی صافّات، آیات ۸۳ و ۸۴.
11 سورهی صافّات، آیات ۱۰۳ تا ۱۰۵.
12 سورهی حجّ، آیهی ۳۲.
13 تفسیرالمیزان، جلد ۱۴، صفحهی ۴۱۰.
14 تفسیرالمیزان، جلد ۱۴، صفحهی ۴۱۰.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی