کد مطلب: ۳۸۲۲
تعداد بازدید: ۵۶۰
تاریخ انتشار : ۲۴ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۰
حج؛ برنامه‌ی تکامل| ۵۷
اوقات حجّ، ماه‌هاى معلوم است [شوّال و ذیقعده و ذیحجّه] هر كس كه فريضه‌ی حجّ را در اوقات خودش انجام بدهد بايد بداند كه شهوترانى و فسق و منازعه در حجّ روا نمى‌باشد و هر كار خوبى كه انجام دهيد، خدا آن را مى‌داند. توشه برداريد كه بهترين توشه، تقوا و پرهيزكارى است.

اتمام حجّ و نتایج آن| ۱
 

 

۱- نتيجه‌گيرى از اعمال حجّ


فَاِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ اَوْ اَشَدَّ ذِكْراً.[1]
هنگامی كه مناسكّ [حجّ] خود را انجام داديد، خدا را به ياد آوريد؛ همانگونه كه از پدرانتان يادآورى مى‌كنيد و بلكه از آن هم بيشتر.
در گذشته، مشروحاً بيان شد كه صورت اعمال حجّ و تمام عبادات، در واقع تشريح مقامات روحى و تحليل سير عبودى انسان‌هاى كامل است كه چگونه مراحل و منازل بندگى را مى‌پيمايند و سرانجام به مقام قرب حضرت ربّ و منبع كمال رسیده و یک نوع حيات طيّبه و زندگى سعادتمندانه‌اى بدست مى‌آورند كه هم در دنيا قرين عزّ و شرف اجتماعى و طهارت روحى و اخلاقى می‌باشند و هم در آخرت، متنعّم به نعم باقیه و سعادت خالده مى‌گردند.
حال كه ما به عنايت خدا، موفّق به اتمام صورت اعمال حجّ گشته‌ایم، بايد در خود بنگريم كه آيا از نظر معنى و روح نيز، حركتى كرده و سيرى انجام داده و حجّ جوهرى بجا آورده‌ايم؟ يا خير (العياذ بالله) از حيث جان، همچنان جامد و بى‌حركت در عالم ظلمانى . مضیّق نفس بهیمی و زندگی حیوانی، مانده و در لجنزار هوی‌پرستى‌ها و ارضاى تمنّيات نفسانى، دست و پا مى‌زنيم و تنها اين بدن را از نقطه‌اى حركت داده و به منى و عرفات و مشعر برده و در مطاف كعبه و مسعی چرخانده‌ و اينك با چمدان‌هاى پر از عروسک و اسباب‌بازى، امّا با جان خالى از معارف آسمانى و بهره‌هاى معنوى به وطن برمى‌گرديم! «فَوا اَسَفَاهُ مِنْ خَجْلَتی وَ افْتِضاحی وَ والَهْفاهُ مِنْ سُوءِ عَمَلی وَاجْتِراحی».
واى اگر پرده بيفتد كه ز بس خجلت و شرم /         
همه بر جاى عرق، خون دل آيد ز مسام[2]
 


مردم عصر جاهليّت نيز، حجّ بجا مى‌آورده‌اند!
 


در روايات تفسيرى آمده است كه عادت عرب قبل از اسلام چنين بود:
در موسم حجّ، بعد از انجام مراسم متداوله‌ی در بين خود و كشتن قربانى، در منى مجتمع مى‌شدند و به تفاخرات نسبى و ارائه‌ی تعيّنات دنيايى خود مى‌پرداختند و هريك به داشتن پدرى چنين و جدّى چنان، بر ديگران مفاخره می‌نمودند.[3]
دیگر آنكه همّ اقتصاد و بيع و شراء و خريد و فروش اموال تجارتى و تحصیل پول و ثروت و مكنت دنيايى در وجودشان چنان راسخ گشته بود كه حتّى در همان مجامعى كه در عرفات و منی، به نام حجّ تشكيل مى‌دادند، در فكر تأمين مال و ثروت و رونق دادن به شئون مادّى و بالابردن القاب و عناوين غرورانگيز و تعيّنات نخوت‌آور اجتماعى بودند و هر كس، سراپرده‌اى مجلّل و شمشيرى آبدار و هيكلى جسيم و جامه‌اى ثمين داشت در انظار مردم، بزرگ و باشخصيّت و عالى‌مقام مى‌آمد! آنچه اصلاً در مخيّله‌ی آن جمعيّت خطور نمى‌كرد و مفهومى براى آنان نداشت، كمالات معنوى بود و فضايل اخلاقى که هرگز انتقال به اين مطلب در دل و مغز آنان حاصل نمی‌شد كه انسان به معناى واقعى، غير اين موجودى است كه اينان هستند و زندگى انسانى، غير اين لجنزار عَفِنی است كه اينها بوجود آورده‌اند و مانند «جُعَل» در ميان قاذورات متعفّن مى‌لولند و بانگ نوشانوش از هر طرف سر مى‌دهند و عربده‌ی مستانه مى‌كشند و به زعم خود معتقدند، زندگى همان است كه اينان دارند!
درست مصداق اين آيه‌ی شريفه‌ی قرآن بودند:
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالاَخْسَرينَ اَعْمالاً * اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً.[4]
بگو: آيا خبر بدهيم به شما كه زيانكارترين مردم كيانند؟ آنها كه سعى و فعّاليّتشان در مسير زندگى به راه خطا افتاده و در ضلالت و گمراهى جلو مى‌روند و در عين حال، چنين مى‌پندارند كه كار نيك انجام مى‌دهند و به راه صواب مى‌روند.
لذا مردم عصر جاهلى، بعد از انجام مراسم به قول خود «عبادى»(!) و وقوف در مشاعر عظيم الهى، همه با همان جهالت فكرى و آلودگى روحى و اخلاقى كه آمده بودند برمى‌گشتند. نه معرفتى كسب كرده بودند و نه رذيلتى را تبديل به فضيلت نموده بودند؛ بلكه همان موجودات جاهل‌القلب فاسدالاخلاق قبيح‌الاعمال قبل از حجّ بودند كه بعد از حجّ به شهر و ديار خود مراجعت می‌نمودند. به همين جهت، قرآن كريم به منظور توجّه دادن مردم جاهل غافل به وظيفه‌ی انسانى و ردع و زجر آنان از ادامه‌ی سنّت جاهلانه‌ی حيوانى مى‌فرمايد:
فَاِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آبائِكُمْ اَوْ اَشَدَّ ذِكْراً.[5]
بعد از اينكه فارغ از اعمال حجّ شديد، آنچنان بياد خدا باشيد كه بياد پدرانتان هستيد و بلكه بيش از اين مقدار خدا را ياد كنيد.
یعنی اين ‌قدر كه بياد پدران خود هستيد و به آنها مى‌باليد و انتساب خود را به آنان، مايه‌ی افتخار و مباهات خود مى‌دانيد، آیا آنها براى شما چه كرده‌اند و به شما چه داده‌اند؟ جز اينكه مقدّمه‌ی وجود شما بوده‌اند و احياناً حقّ تربيتى نسبت به شما پيدا كرده‌اند و بالاخره ثروت و مكنتى از خود بجا گذاشته‌اند؟ امّا فكر نمى‌كنيد كه تمام اينها، ريشه از من گرفته و سرچشمه‌ی اين همه اسباب و مسبّبات و مقدّمات و نتايج و آباء و اجداد و اموال و تعيّنات و ديگر شئون هستى من هستم.
خانه، خانه‌ی من است و نعمت، نعمت من. شما و پدران شما، همگى مخلوق و مصنوع دست قدرت من. مخصوصاً نعمت هدايت به رموز سعادت با ارسال رسل و انزال كتب، موهبتى بزرگ از ساحت اقدس من می‌باشد.
بنابراین، آیا من و توجّه من، باید دل‌هاى شما را پر کرده و بر سراسر وجود شما مستولى گردد و شما را مشغول به خود سازد و به اصلاح اعمال و تهذيب اخلاق و تأمين حيات جاودان وادارتان نماید يا ياد پدران مشركِ بى‌هرگونه كمالِ پوسيده‌ی در دل خاك؟! «فَما لَکم کَیف تحکمون»؟[6]
آیا حتّى در اين مواقف و مشاعرى كه ممحّض براى توجّه به خدا و حيات عُقبی است، پول و ثروت دنيا، بايد محور افكار شما باشد و آهنگ سود و زيان زندگى مادّى، در فضاى جان شما، طنين افكنده و ایجاد حزن و فرح، در قلوب شما بنماید، يا نام خدا و نغمه‌هاى روح ‌افزاى اَلله‌ اَكْبرُ و لا اِله اِلّا الله و سُبحانَ الله؟! «فاعتبروا یا اولی الابصار».[7]
فَمِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ * وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ * اُولئِكَ لَهُمْ نَصِيبٌ مِمّا كَسَبُوا.[8]
پاره‌ای از مردم هستند كه [بر اثر پستى همّت، مطلوبى جز دنيا ندارند و به هنگام دعا نيز از خدا جز دنيا نمى‌خواهند] مى‌گويند: خدايا! در دنيا به ما بده و براى آنها در آخرت بهره‌اى نخواهد بود، امّا بعضى هستند كه [همّت عالى دارند و طالب سعادت دارين مى‌باشند] مى‌گويند: خدايا! در دنيا به ما بهره‌ی نيك بده و در آخرت بهره‌ی نيك بده و ما را از عذاب آتش نگه‌دار. آنهايند كه از آنچه در دنيا كرده‌اند، بهره‌اى عايدشان مى‌شود.
حال اى زائران بيت محرّم! به خود آييد كه اين نداى آسمانى قرآن، هم ‌اكنون با سطوت و هيبت مخصوص خود در گوش جان ما طنين‌انداز است كه هان اى قاصدان خانه‌ی حق كه جامه‌ی دنيا از تن كنده و لبّيك‌ گويان بسوى خانه‌ی معبود آمده‌ايد، اى گروه وقوف‌كننده‌ی در منى و عرفات و مشعرالحرام، اى سنگسار كنندگان شيطان و اتباع شيطان، اى ذبح‌كنندگان گوسفند نفس امّاره به امر خالق سبحان، اى كسانى كه با تراشيدن موى سر و چيدن ناخن، رذايل اخلاقى و افكار شيطانى را از سر ريخته و چنگال خود را از حرامكارى و حرامخوارى كوتاه نموده‌اید و با حال طهارت جسمى و روحى، دور خانه‌ی حق چرخيده و با استلام حجر، دست بيعت به دست خدا داده و پيمان وفادار ماندن بر عهد بندگى و اطاعت فرمان با خدا بسته‌ايد، به هوش باشيد كه اين «مواقف» را از ياد نبريد و عهد و ميثاق را فراموش ننمایید.
فَاِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللهَ كَذِكْرِكُمْ آباءَكُمْ اَوْ اَشَدَّ ذِكْراً.
بعد از قضاء مناسك و عود به اوطان و اهل و عيال خود، بيش از همه‌كس به ياد خدا باشيد و ياد خدا را در هيچ‌ جا و در هيچ حال از صفحه‌ی خاطر نزدایيد و الى‌الابد، حليف ايمان و اسلام و خاضع در برابر فرمان خدا بوده و در وفاى به پيمان ثابت بمانيد و پيوسته اين آيه‌ی قرآن را نصب‌العين خود قرار دهيد:
اَلْحَجُّ اَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللهُ وَ تَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى وَاتَّقونِ يا اُولِي الاَلْبابِ.[9]
اوقات حجّ، ماه‌هاى معلوم است [شوّال و ذیقعده و ذیحجّه] هر كس كه فريضه‌ی حجّ را در اوقات خودش انجام بدهد بايد بداند كه شهوترانى و فسق و منازعه در حجّ روا نمى‌باشد و هر كار خوبى كه انجام دهيد، خدا آن را مى‌داند. توشه برداريد كه بهترين توشه، تقوا و پرهيزكارى است. از عذاب من برحذر باشيد و رعايت جانب مرا بنمایید اى خردمندان.
یعنی اى مسلمانان! نه چنين است كه خوددارى از گناه و پرهيز از خوی بهیمی و امساک خشم و درّنده‌خويى، منحصر به حال احرام و چند روز ايّام حجّ باشد بلكه اين، يك نوع تمرين و به اصطلاح، ديدن كلاس تربيت است تا حالت تقوا و كنترل شهوات حيوانى، بصورت ملكه‌ى راسخه در قلب انسان در آيد. آنچنان كه روزه‌ی يك ماهه‌ی ماه مبارك رمضان، براى تحصیل ملکه‌ی تقوا در جان انسان است كه مى‌فرمايد:
يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ.
ای گروه مؤمنان! روزه بر شما واجب شده است آنچنان كه بر امّت‌هاى پيشين واجب بوده، براى اينكه واجد ملكه‌ی تقوا شويد.
پس كسى كه قصد خدا كرده (حجّ در لغت به معناى قصد است) و جامه‌ی احرام پوشيده و لبّيك گفته و استلام حجرالاسود نموده و پيمان بندگى با خدا بسته است، بايد اين آيه‌ی قرآن، برنامه‌ی هميشگى زندگى‌اش باشد: «فَلا رَفَثَ ولا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجّ» رفتار و گفتار آلوده به شهوت نامشروع، مطلقاً ممنوع؛ سخنان ناپسند از دروغ و غيبت و ناسزا، به كلّى متروك؛ منازعه و پرخاشگرى و ماجراجويى از صفحه‌ی زندگى، بركنار و پيوسته به حكم كريمه‌ی «وَتَزَوَّدُوا فاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى» در مقام به دست آوردن توشه‌ی تقوا و رعايت نمودن جانب خدا باشد و همواره، به خود تلقين نماید كه اين اعضاء و جوارح من، شرف تماس با كعبه و حجرالاسود را به دست آورده است. ديگر نسزد كه به لوث خطا و گناه آلوده شود.
چشمی كه نقش خانه‌ی معبود را در مردمکش جا داده است، روا نيست كه گذرگاه مناظر شيطانى ضدّ خدا گردد و خود را از تماشاى صحنه‌هاى ناپسند نزد خدا پُر سازد. گوشی كه در آن مراكز حسّاس عبادت از همه جا، نغمه‌هاى آسمانى اذكار و تلاوت آيات قرآن شنيده است، كى روا باشد كه بار دیگر به پليدى آواى هوس‌انگيز مردان و زنان آلوده ملوّث گردد؟ پايى كه قدم به مطاف كعبه و مسعى نهاده و در موقف‌هاى عرفات و مشعر ايستاده است، نه سزاوار است كه (العياذ بالله) قدم به اماكن فساد و مراكز گناه بگذارد.
زبانی كه لبّيك اجابت دعوت، به خدا گفته است تا آخر عمرش، نبايد لبّيك پذيرش دعوت به شيطان گويد.
آن لب و آن دهانى كه با حجرالاسود و اركان كعبه و مرقد مطهّر پيغمبر اکرم(ص) مساس يافته است، بايد قدر خود بشناسد و هرگز با كلمات زشت و سخنان ركيك و ناپسند آشنا نشود. آری:
فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجّ.
راستی! چه بى‌خبر از معنى و مقصد حجّ است آن زن مسلمانى كه بعد از پوشيدن جامه‌ی احرام و گفتن «لبّيك اللّهمّ لبّيك» بار دیگر از جامه‌ی عفّت بيرون آمده و با كمال وقاحت در برابر مردان و جوانان جلوه‌گری نماید و در عين حال، خود را خانم مكّه رفته و حجّ بجا آورده بداند.
و چه جاهل و سبک مغز و نابخرد آدمی است آن مرد مسلمانى كه در منى، گوسفند هواى نفس را كشته و با چيدن مو و ناخن، چنگال از مال مردم و خرطوم از خون مردم كشيده و با استلام حجرالاسود، پيمان صلح و آشتى با خدا بسته، امّا همين كه به وطن برگشت، بار دیگر خونخوارى و آدمخواری را از سر گرفته و همچون سبع ضاری[10] و گرگ درنده‌ای، به جان مردم افتاده و از طريق رباخوارى و اجناس تقلّبى‌فروشی و انواع جنایتکاری، چنگال، به مال مردم و خرطوم در خون مردم فرو برده و با بی‌شرمی خاصّی، اعلان جنگ با خدا داده است!
فَأذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ.[11]
سعدی می‌گوید:
سالی، نزاع در ميان پيادگان حاجّ افتاد و داعى هم در آن سفر پياده بود. انصاف، در سر و روى يكديگر افتاديم و داد فسق و جدال بداديم. كجاوه‌نشينى را شنيدم كه با عديل خود همى گفت: ياللعجب! پياده عاج، چون عرصه‌ی شطرنج به سر مى‌برد، فرزين مى‌شود. يعنى بِهْ از آن مى‌شود كه بود و پيادگان حاجّ، عرصه‌ی باديه، به سر بردند و بَتَر شدند!!
از من بگوى حاجى مردم گزاى را        
کو پیوستن خلق به آزار می‌درد
حاجی تو نیستی! شتر است از برای آنک           
بیچاره، خار می‌خورد و بار می‌برد[12]
 


خودآزمایی
 


1- عادت عرب قبل از اسلام در موسم حجّ، بعد از انجام مراسم متداوله‌ و كشتن قربانى، در تجمع منى چه بود؟
2- به چه جهت قرآن كريم مى‌فرمايد: «بعد از اينكه فارغ از اعمال حجّ شديد، آنچنان بياد خدا باشيد كه بياد پدرانتان هستيد و بلكه بيش از اين مقدار خدا را ياد كنيد.»؟
3- آیا خوددارى از گناه و پرهيز از خوی بهیمی، منحصر به حال احرام و چند روز ايّام حجّ می‌باشد؟ دلیل این امر را توضیح دهید.
 

پی‌نوشت‌ها


1 سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۰۰.
2 منافذ پوست.
3 به تفسير مجمع البيان و برهان و ابوالفتوح، ذيل آيه‌ی ٢٠٠ سوره‌ی بقره مراجعه شود.
4 سوره‌ی کهف، آیات ۱۰۳ و ۱۰۴.
5 سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۰۰.
6 اقتباس از سوره‌ی قلم، آيه‌ی ٣۶.
7 سوره‌ی حشر، ذیل آیه‌ی ۲.
8 سوره‌ی بقره، آیات ۲۰۰ تا ۲۰۲.
9 سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۱۹۷.
10 حیوان وحشیِ درّنده.
11 سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۷۹.
12 كليات سعدى، صفحه‌ی ٩١، حكايت ٢.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: