فصل چهارم: پیامهای عرفانی| ۱
گذشتن از پوستهی دین و رسیدن به لبّ و لبابِ مکتب انبیا، در گرو معرفت والاتر و جان پاکتر و عشق برتر به «هستی آفرین» است.
در مکتب وحی، آنچه بیشترین و بالاترین جایگاه ارزشی را دارد، «عشق به خدا» است. این محبّت، از معرفت سرچشمه میگیرد و آنکه خدا را شناخت، در او فانی میشود و محبّت آن محبوب ازلی و ابدی، سلطان اقلیم وجودش میشود و اوست که فرمان میراند و عبد، عاشقانه و مشتاقانه اطاعت و امتثال میکند.
بعد عرفانی دین، دلدادگی ویژهای است که میان بنده و خالق پدید میآید و نتیجهی آن، «صبر»، «رضا»، «تسلیم»، «شوق»، «اخلاص»، «یقین»، «اطمینان نفس»، «قرب به حق»، و اینگونه جلوههای مقدس است. در سایهی این تجلّی الهی است که بنده، «خود» را نمیبیند و جز «او» را نمیشناسد و جز «پسند» او را نمیجوید.
عاشورا، به جز بُعد حماسی و ظلمستیزی و قیام برای اقامهی عدل و قسط، بعد عرفانی دارد و متعالیترین درسهای عرفان ناب را میآموزد و جز در کربلا - و صحنههای الهام گرفته از عاشورا - کجا میتوان تلفیق حماسه و عرفان را یافت؟
برخی از مؤلّفان و مقتلنویسان هم که به حادثهی عاشورا پرداختهاند، یا شاعرانی که عاشورا را به نظم کشیدهاند (همچون عمّان سامانی در گنجینة الاسرار) از بُعد عرفانی به این حماسه نگریستهاند. پیام عرفانی عاشورا نیز، راه و رسم سلوکِ خداپسندانه و منطبق با «خط پیامبران و امامان» را بیان میکند و خطّ بطلانی بر عرفان صوفی منشانه و دور بودن از صحنهی حق و باطل و عمل به تکلیف اجتماعی است.
۱. عشق به خدا
از والاترین و زلالترین حالات جان آدمی، عشق به کمال مطلق و معبود حقیقی، خدای متعال است. پیشوایان الهی این عشق را در بالاترین درجهاش داشتند. نحوهی حیات و شهادتشان نیز گویای آن است.
صاحبان چنین عشقهایی، برای خود، تعیّنی نمیبینند و پیوسته در انتظار لحظهی رهایی از قفس تن و زندان خاک و پیوستن به خداوندند.
چنین عشقی «فنای فی الله» را هم در پی دارد و این فنا و جذبه، سبب میشود که جز ذاتِ احدی و جز رضای خالق، چیزی را به حساب نیاورد و از هرچه که مانع این وصال گردد، بگذرد. گذشتن از همه چیز برای خدا، یکی از جلوههای همین عشق عرفانی به خدا است. فداکردن جسم برای تعالی جان، جلوهی دیگر آن است.
اگر از آن حضرت، این شعر نقل شده است که:
تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّاً فی هَواکا
وَ اَیْتَمْتُ العِیالَ لِکَیْ اَراکا
در همین معنا است. مقام سِلم و رضا نیز ثمرهی همین عشق و مجذوبیّت نسبت به آن یگانهی محبوب است. برافروختهتر شدن چهرهی امام حسین(ع) هرچه که به لحظهی شهادت نزدیک میشد، نشانهی دیگری از این عشق برین است. یاران آن حضرت نیز شوق دیدار خدا و جنّت را در دل داشتند که آنگونه بی صبرانه چشم به راه عروس شهادت بودند.
یکی از شاعران بلندپایه، که به حادثهی عاشورای حسینی از زاویهی عرفانی و عشق به خدا نگاه کرده است، «عمّان سامانی» است. دیوانِ «گنجینة الاسرار» او با همین تحلیل به حماسهی حسینی نظر دارد.
عمّان، حسین بن علی(ع) را سرمست از شراب شوق و عشق الهی میبیند و پیاپی جام محبّت و بلای بیشتری میخواهد. او را موجی برخاسته از دریا میداند که محو حقیقت خدا است و میخواهد به همان دریا بپیوندد و در این راه، از هرچه جز «او»ست دست میشوید و «خود» را قربانی میکند و در دیدار با علیّ اکبر که عازم میدان است، بر این «تعیّن والا» هم غلبه میکند و حال که هیچ پردهای از تعیّن و سدّ راهی جز او باقی نمانده است، اجتهادی بیش از اندازه دارد «کان یکی را نیز بردارد ز پیش» و بی حجاب، با خدا روبهرو گردد امام در جدالِ عقل و عشق، سپاه عشق را غالب میسازد و در وداع آخرین با خواهرش زینب، وقتی با آن «زنِ مردآفرین روزگار» مواجه میشود، از او میخواهد که حجاب وصل نشود:
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته در گوشش کشید:
کای عنانگیر من، آیا زینبی؟
یا که آه دردمندان شبی؟
پیش پای شوق، زنجیری مکن
راه عشق است این، عنانگیری مکن[1]
سراسر عاشورا و صحنههای رزم فرزندان و یاران، جلوهای از این جذبهی معنوی و عشق برین است و شهادت یاران و عزیزان، هرکدام «هدیه»ای به درگاه دوست است، تا رضای او تأمین شود و به بزم قرب، بار دهد.
این مشرب عرفانی و عشق به خدا در جبهههای دفاع مقدّس در ایران نیز تجلّی داشت و رزمندگان عارف و صاحبدل، ره صد ساله را یک شبه میرفتند و به تعبیر حضرت امام خمینی(قدّس سره) که شهادت را در ذائقهی اولیای الهی شیرینتر از عسل میدانست و معتقد بود که از این شراب طهور معرفت و عشق، «جوانان در جبههها جرعهای از آن را نوشیده و به وجد آمدهاند»[2] و شهدا را سبکبالان عاشق شهادت میدانست که «بر توسن شرف و عزّت به معراج خون تاختهاند و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع، به شهود و حضور رسیدهاند.»[3] و در مورد توصیفناپذیری جذبههای روحانی بسیجیان عاشق شهادت با قلم و بیان میفرمود:
لکن آن بُعد الهی عرفانی و آن جلوهی معنوی ربّانی که جانها را به سوی خود پرواز میدهد و آن قلبهای ذوب شده در تجلّیات الهی را با چه قلم و چه هنر و بیانی میتوان ترسیم کرد؟[4]
۲. بلا و ابتلا
بلا، رنج و سختی و گرفتاریهایی است که در زندگی و در راه عقیده برای انسان پیش میآید. ابتلا، گرفتار شدن به این محنتها و رنجها است و ثمرهی آن نوعی آزمایش خلوص و پاک شدن از نیّتهای ناسالم و انگیزههای غیر الهی است.
غیر از مفهوم درد و رنج و گرفتاری، که باید از آن به خدا پناه برد و از خدا عافیت طلبید، و غیر از معنای آزمون و امتحان، که برای تشخیص میزان اطاعت و تبعیت و ایمان افراد است، مفهوم عمیقتر و عرفانیتری هم دارد و آن عبارت است از دوست داشتنِ رنج و سختی در راه رضای دوست و تحمّل عاشقانهی محنتها و شداید، برای دست یافتن به قرب الهی.
اینگونه بلا، از سوی خداوند، لطفی به بندگانش محسوب میشود و تحمّل آن نشانهی عشق و صدق ایمان عبد نسبت به خدا است و به مفهوم «رضا» و «تسلیم» از بُعد عرفانی نزدیک است.
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا جام مرا بشکست لیلی
در روایات بسیاری، بلا برای دوستان خدا مطرح شده است و از این دید، هرکه به خدا نزدیکتر باشد، محنت و بلای بیشتری هم خواهد چشید:
هرکه در این بزم مقرّبتر است
جام بلا بیشترش میدهند
برای برخی که کم ظرفیّت و ناخالصاند، بلا و گرفتاری در راه ایمان، آفت است و آنان را از راه حق بیرون میبرد. اینان کسانیاند که حتی دینداریشان با انگیزههای دنیایی و مادّی است. امام حسین(ع) در اشاره به چنین کسانی میفرماید:
اَلنّاسُ عَبیدُ الدُّنْیا وَ الدّینُ لَعِقٌ عَلی اَلسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعایِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.[5]
مردم بندهی دنیایند و دین بر زبانشان میچرخد و تا وقتی زندگیهاشان بر محور دین بگردد، در پی آنند، امّا وقتی به وسیلهی «بلا» آزموده شوند، دینداران اندک میشوند.
اما عارفان با ایمان، نه تنها از بلا نمیگریزند، بلکه آن را نشانهی لطف الهی و سبب پاکی روح و جان و تصفیهی عملها میدانند و به خاطر فضیلت و پاداش آن، به استقبالش میروند.[6] امام صادق(ع) میفرماید:
اِنَّ اللهَ اِذا اَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلاءِ.[7]
خداوند هرگاه بندهای را دوست بدارد، او را غرق در بلا میکند.
در احادیث، اینگونه بلاها، هدیهای از سوی خدا یا ارتقاء درجه نزد پروردگار محسوب شده و شدّت ابتلا به تناسب قوّت ایمان بیان شده است و از این رو است خدای متعال، حضرت علی(ع) را به بلاها و رنجهایی ویژه مبتلا ساخت که هیچ یک از اولیای خودش را به آن مبتلا نکرده بود.[8] و صبر بر بلا نیز اجر شهید دارد.[9]
از این دیدگاه است که سید الشهداء(ع) در روز عاشورا در مناجاتی که در آخرین لحظات حیات با خدا دارد، پروردگار را هم به نعمتهای سرشارش میستاید، هم به بلای نیکویش: «سابِغُ النِعْمَةِ حَسَنُ الْبَلاءِ»[10]
همچنین روز عاشورا، هنگام آخرین وداع با اهل بیت خویش، ضمن آنکه آنان را آمادهی تحمّل بلا و رنج میسازد (اِسْتَعِدُّوا لِلْبَلاءِ)، فرجام خوشی برایشان بازگو میکند و میفرماید: خداوند، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب میکند، ولی به شما در مقابل این بلا و به عوض آن، انواع نعمتها و کرامتها میبخشد؛ پس شکوه نکنید و چیزی بر زبان نیاورید که ارزش شما را بکاهد «وَ یُعَوِّضُکُمْ عَنْ هذِهِ الْبَلیَّةِ اَنْواعَ النِّعَمِ وَ الْکَرامَةِ فَلاتَشْکُوا وَ لاتَقُولُوا بِاَلْسِنَتِکُمْ مایَنْقُصُ قَدْرَکُمْ».[11]
صاحبان همتهای بلند و عشقهای پاک به مبدأ و معاد، از بلای الهی باروی خوش استقبال میکنند و این گرفتاری را به حساب خدا میگذارند و از او انتظار پاداش دارند.
خودآزمایی
1- بعد عرفانی دین و نتیجه آن چیست؟
2- نگرش و دیدگاه سید الشهداء(ع) نسبت به مسئله بلا و ابتلا چگونه است؟
پینوشتها
[1]. گنجینة الاسرار، عمّان سامانی، ص ۶۲، چاپ دوم، نشاط اصفهانی، ۱۳۷۲.
[2]. صحیفهی نور، ج 21، ص 203.
[3]. همان، ج 20، ص 59.
[4]. همان، ج 18، ص 230.
[5]. تحف العقول، ص 245.
[6]. در بحار الانوار، ج 67، ص 196 «باب شدّت ابتلای مؤمن و علّت آن و فضیلت بلاء» دیده شود.
[7]. سفینة البحار، ج 1 (چاپ جدید)، ص 392.
[8]. همان، ص 395، به نقل از امالی شیخ طوسی.
[9]. بحار الانوار، ج 49، ص 51.
[10]. مقتل الحسین، مقرّم، ص 357.
[11]. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 491.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
جواد محدثی