باید باور كنیم كه نگاه اولیای خدا با نگاه ما فرق دارد. ما به این دیوار كه نگاه میكنیم، نمیفهمیم پشت آن چه خبر است؛ امّا حضرت علی(ع) تا نگاه به صورت ابن ملجم مرادی كرد فرمود: تو قاتل من خواهی بود. او گفت : آقا، من پناه به خدا میبرم، من و این جسارت؟ دستم بریده باد، شكمم دریده باد، من دوستدار و بندهی جان نثار شما هستم. او در آن موقع راست میگفت؛ به سطح قلبش كه نگاه میكرد، جز حبّ علی چیزی نمیدید و از این گفتار مولا تعجّب میكرد و میگفت: من كه قلبم از حبّ مولا موج میزند، چگونه ممكن است قاتل او باشم؟ بله، او خودش را نمیشناخت. سطح وجود خودش را میدید و از عمق وجودش بیخبر بود؛ امّا امام(ع) با یک نگاه به پوست ابنملجم تا آخرین طبقات مغزی او را میخواند و نطفهاش را میدید و شرایط صلب پدر و رحم مادر را مشاهده میكرد و موازین سعادت و شقاوتش را از عمیقترین صفحهی وجودش بیرون میكشید. بذر را میدید و خبر از محصولش میداد.
اگر ما به مزرعه و كشتزاری نگاه كنیم، گیاه و سبزهای میبینیم و چیزی نمیفهمیم؛ امّا یک دانشمند گیاهشناس یا یک كشاورز پخته و با تجربه، تا نگاه كند، هم بذرش را میشناسد هم محصولش را. ما به زمین كه نگاه كنیم، جز خاک تیره و سنگ و كلوخ چیزی نمیبینیم. آیا در عمق دویست متر چه هست؟ نمیفهمیم. امّا دانشمند زمین شناس با وسایل فنّی که دارد، میفهمد دویست متر پایینتر مثلاً نفت است یا آب و یا آهن. عالم انسانشناس بیاور تا از ظاهرت به باطنت پی ببرد و عاقبت كارت را بگوید. امامان(ع) که جای خود دارند؛ نوكران درِ خانه و ریزهخواران خوان نعمتشان از فطانتی حیرتانگیز برخوردارند.
این داستان عجیب در كتاب «داستانهای شگفت» از تألیفات مرحوم آیتالله دستغیب(ره) از کتاب «دارالسّلام» مرحوم محدّث نوری(ره) نقل شده است؛ یکی از صلحا گفته است: روزی در خدمت عالم ربّانی، مرحوم حاج سیّدمحمّدباقر قزوینی، به دیدار یكی از ارادتمندان ایشان رفتیم. وقتی سیّد خواست برخیزد، صاحبخانه گفت: امروز در منزل ما نان تازه طبخ شده، من دوست دارم شما از آن میل بفرمایید. سید اجابت كرد و چون سفره آماده شد، سیّد، لقمهای از نان در دهان گذاشت و عقب نشست و هیچ میل نفرمود. صاحبخانه عرض كرد: آقا، چرا میل نمیفرمایید؟ فرمود: این نان را زن حائض پخته است.آن مرد از این حرف تعجّب كرد و رفت تحقیق كرد؛ معلوم شد درست بوده است. پس نان دیگر آورد و سیّد از آن میل فرمود. این نمونهای از فراست مؤمن است كه فرمودهاند:
«اِتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللهِ»؛[۱]
«فراست مؤمن را سبک نشمارید؛ چرا كه او با نور خدا مینگرد».
اوّلاً، آن عالم ربّانی چگونه به حالت حیض زنی كه آن نان را پخته پی برده است؟ ثانیاً، چگونه آن قذرات معنوی را که در آن نان پیدا شده فهمیده است؟ ثالثاً، آن تیرگی را که از خوردن آن نان در روح صاف و لطیفش پیدا میشود درک كرده است و به راستی حیرتانگیز است و نشان میدهد كه روح انسان متّقی آن چنان لطیف میشود كه امور معنوی ماورای حسّ را درک میکند؛ در حالی که این سخن برای دیگران افسانه و موهوم به حساب میآید. این بزرگان كه قطرهای از دریای بیکران فضایل اهل بیت(ع) چشیدهاند اینچنینند؛ خود آن بزرگواران چگونه و در چه حدّ از لطافت روحی بودهاند و هستند؟
پینوشت
[۱]ـ اصول کافی، جلد 1، صفحهی ۲۱۸، حدیث ۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی