شرح صدر عنایت خاصّ خداوند به رسول اکرم(ص)
در سورهی «انشراح» نیز خداوند منّان دربارهی الطاف و عنایات خاصّ خود به رسول مکرّمش خطاب به آن جناب میفرماید:
«أ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ»؛[1]
«آیا ما به تو شرح صدر ندادیم».
یکی از صفات بسیار عالی انسان، شرح صدر* است که نقطهی مقابل آن ضیق صدر* است؛ شرح صدر از نظر قرآن نشانهی هدایت است و ضیق صدر علامت ضلالت.
«فَمَنْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ مَنْ یرِدْ أَنْ یضِلَّهُ یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقًا حَرَجاً كَأَنَّمَا یصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ...»؛[2]
«اگر خدا بخواهد کسی را هدایت کند، به او شرح صدر در مورد اسلام عنایت میکند و اگر بخواهد کسی را مخذول کند به ضیق صدر مبتلایش میکند، چنان که گویی از سینه کش کوه بالا میرود...».
ضیق صدرِ برخی از مردم
متأسّفانه بسیاری از مردم هستند که در مورد مسائل دینی کمتحملّند؛ اصلاً حال و حوصلهای برای گفتن و شنیدن مطالب دینی ندارند. امّا در مورد مسائل دیگر از هر قبیل کاملاً با نشاطند! برای گفت و شنود دربارهی آن مسائل ساعتها وقت صرف میکنند و این به راستی مایهی تأسّف است.
مردمی دیده میشوند که درس خوانده و اهل مطالعهاند، امّا در عین حال به حقایق آسمانی دین بسیار کم رغبتند. وقتی هم از روی ناچاری به مجلس ترحیم یکی از کسانشان میروند، در آن چند دقیقه که قرآن خوانده میشود یا واعظی سخن میگوید، شدیداً ناراحتند و مرتب این پا و آن پا میکنند و منتظرند تا این برنامهی مذهبی تمام بشود و از فضای خفقانآور مسجد و مجلس بیرون بروند! انسان مؤمن در مسجد مانند ماهی شناور در آب است که از آن تغذیه میشود و شاداب و شادمان است. امّا آدم منافق در مسجد مانند موش افتاده در آب است؛ دست و پا میزند تا خود را از آب برهاند.
این بیان قرآن است:
«أَفَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیلٌ لِلْقاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللهِ...»؛[3]
«آیا کسی که خداوند به او در مورد اسلام شرح صدر داده و دارای نوری از جانب خدا شده، با کسی که در ذکر خدا به بیماری قساوت مبتلا شده برابر است...»؟
«...وَلكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَلَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»؛
«آن کس که در برابر کفر و مطالب کفرآمیز، شرح صدر دارد، مغضوب خداست و به عذاب عظیم گرفتار خواهد بود».
اینگونه خود را بیازماییم
چه خوب است که انسان خود را بیازماید؛ اگر دید در برابر قرآن و مسائل دینی واقعاً عاشق و دلباخته و شیفته است، خوشا به حال او که در جانش نور خدا تابیده است و اگر دید (العیاذبالله) از مسائل مربوط به خدا و دینِ خدا منزجر است و شیفتهی مسائل ضدّ دینی است، بداند که زمینه برای غضب و عذاب خدا در جانش فراهم گشته است.
«فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»؛
شرح صدر سرمایهی عظیم الهی
شرح صدر سرمایهی عظیمی است، زیرا وقتی حضرت موسای کلیم(ع) مأمور میشود تا به مقابله با فرعون برود، اوّل چیزی که از خدا میخواهد شرح صدر است. وقتی شنید که خدایش فرمود:
«اذْهَبْ إلی فِرْعَوْنَ إنَّهُ طَغَی»؛[4]
«برو به سوی فرعون که طغیان کرده است».
فهمید که بار سنگینی بر دوشش نهادهاند و به نیروی روحی عظیمی نیاز دارد. سنگینترین بارها بار رسالت الهی است؛ به پیامبرخاتم(ص) گفتهاند:
«یا أیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إلاّ قَلِیلاً * نِصْفَهُ أوِانْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أوْ زِدْ عَلَیهِ وَ رَتِّلِ الْقُرآنَ تَرْتِیلاً * إنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً»؛[5]
«ای جامهی خواب به خود پیچیده، به پا خیز و آماده باش ... که باری بس سنگین بر دوشت نهادیم».
حضرت موسی(ع) فهمید که مأموریت بسیار دشواری به او داده شد: از یک سو در افتادن با جبّار متکبّری همچون فرعون که در سورهی فجر خدا از او تعبیر به ذیالاوتاد کرده است:
«وَ فِرْعَونَ ذِیالاَوْتادِ»؛
«فرعون شکنجهگر [که بنا بر گفتهی بعض مفسّران، مخالفین خود را] میخکوب میکرد».
دستها و پاهای آنها را با میخ بر تخته یا به زمین میکوبید؛ حتّی با همسرش، آسیه، که ایمان به خدا آورده بود نیز همین کار را کرد.[6] در مقام تهدیدِ جمعی از طرفدارانش که ایمان به موسی(ع) آوردند گفت:
«...فَلَاُقَطِّعَنَّ أَیدِیكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَلَاُصَلِّبَنَّكُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ...»؛[7]
«...دستها و پاهایتان را میبرم و از شاخههای درخت میآویزمتان...».
حضرت موسی(ع) دید از یک سو باید با چنین جبّاری طرف شود و از دیگر سو با طایفهی بنیاسرائیل جاهل متعصّب باید هم افق گردد که هر دم بهانهای دارند و تخلّفی میکنند و دشواریها به وجود میآورند! و به راستی میتوان گفت آن زجری که حضرت موسی(ع) روحاً از دست مؤمنان به خود کشید، از دست فرعون نکشید. وقتی از میقات برگشت و دید آن مردمِ نادان، گوساله را به جای خدا میپرستند، خدا میداند چه حالی در او پیدا شد و چه زجری کشید!
خلاصه، وقتی آن پیامبر عظیمالشّأن از جانب خدا به چنین رسالتی برگزیده شد، دست به دعا برداشت و گفت:
«...رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»؛[8]
خدای من، اوّل سلاحی که در این میدان از تو میخواهم شرح صدر است؛ به سینهام گشایش ده، روحم را همچون دریایی ژرف و عمیق ساز تا در برابر حوادث گوناگون توفانی نشود.
پس در عظمتِ نعمت شرح صدر همین بس که اوّلین حاجت حضرت کلیم(ع) در راه جهاد الهی تقاضای شرح صدر است و جالب این که این نعمت بزرگ را، پس از این که حضرت موسی(ع) خواسته است به او دادهاند؛ امّا به حضرت رسولالله اعظم(ص) بدون این که بخواهد شرح صدر دادهاند. حضرت موسی(ع) گفت:
«...رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»؛
«خدایا، شرح صدرم بده».
جواب آمد:
«...قَدْ اُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی»؛[9]
«...دادیم آنچه خواستی».
اما به حضرت خاتم(ص) در مقام اظهار لطف و عنایت فوقالتّمام فرمودند:
«أ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ»؛
«آیا ما به تو شرح صدر ندادیم»؟
استفهام در اینجا اصطلاحاً، استفهام تقریری است؛ یعنی، این نعمت در وجود تو سابقه دارد.
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ»؛[10]
«ما به یقین میدانیم که سینهات از گفتههای مردم نادان تنگی میکند [به تو شرح صدر دادیم]».
«وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ * الَّذِی أنْقَضَ ظَهْرَکَ»؛[11]
«و با دادن شرح صدر، آن سنگینی بار را که داشت پشتت را میشکست برداشتیم و سبک کردیم».
و به راستی اگر آن نعمت شرح صدر خداداد نبود، تحمّل آن همه لطمات و صدمات جسمی و روحی برای وجود اقدس آن حضرت امکان پذیر نبود.
رفتار جسورانهی مرد صحرانشین با رسول اکرم(ص)
مرد بیاباننشین دو تا شتر آورد، جلو در مسجد خواباند و وارد مسجد شد و بیادبانه گفت: یا محمد، این دو شتر را آوردهام، بار کن ببرم؛ مال خداست، مال پدرت که نیست! در همان حال که حرف میزد، عبای پیامبر را گرفت و کشید. حاشیهی عبا زبر بود، گردن آن حضرت را خراشید. حاضران خواستند تنبیهش کنند؛ فرمود: با او کاری نداشته باشید. سپس تبسّمی کرد و به آن مرد فرمود: راست گفتی؛ مال، مال خدا و من هم بندهی خدایم، حالا من هم گردن تو را بخراشم؟ گفت: نه. فرمود: چرا؟ گفت: چون تو کسی نیستی که بدی را با بدی مکافات کنی. پیامبر از این جواب او خوشش آمد. دستور داد که دو شترش را بار کنند؛ یکی را جو و دیگری را خرما. بعد به اصحابش فرمود:
رفتار من با این مردم مانند رفتار آن کسی است که شترش در بیابان رم کرده و در حال فرار است. مردم به قصد خدمت به او، دنبال شترش میدوند و هیاهو میکنند. شتر بیشتر رم میکند. آخر صاحبش میگوید: ای مردم، شما کنار بروید. مرا با شترم واگذارید. خودم بهتر میتوانم رامش کنم. آنگاه مشتی علف بر میدارد آرام آرام جلو شتر میبرد و کمکم رامش میکند و مهار بر گردنش نهاده سوارش میشود. من هم با مردم چنینم. شما به زعم خود میخواهید به من خدمت کنید، داد و فریاد میکنید؛ او میترسد و میرود و دیگر برنمیگردد. من خودم بهتر میتوانم مردم را رام کنم و آنها را رو به خدا ببرم و عاقبت، آنها را بهشتی کنم.
این شرح صدر است که بار سنگین رسالت را سبک میکند و تحمّلپذیر میسازد.
دعای حضرت موسی(ع)
حضرت موسی(ع) از خدا چند چیز را (یکی پس از دیگری) خواست:
«...رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسِّرْ لِی أمْرِی * وَ اَحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی»؛[12]
«... خدایا، سینهام را بگشا و کار را بر من آسان کن و گره از زبانم بردار تا مردم حرفم را بفهمند [و بتوانم مطلب را خوب بیان کنم و مردم بفهمند که چه میگویم و گفتههایم را بر دل بنشانند و در این راه از مال و جان خود بگذرند]».
گاهی کسی قدرت بیان ندارد و از تبیین مطلب عاجز است؛ ولی گاهی قدرت بیان دارد، امّا طوری نمیگوید که مردم بفهمند؛ بالاتر از درک مردم سخن میگوید و گفتارش در عمقِ جان مردم نمینشیند. یکی از امتیازات پیامبران خدا(ع) بر دیگر عالمان و حکیمان و عارفان این است که انبیاء با زبان دل مردم با مردم حرف میزنند، آن چنان که همهی مردم حرف آنها را میفهمند.
خودآزمایی
1- از نظر قرآن، شرح صدر و ضیق صدر علامت چیست؟
2- به چه دلیل، شرح صدر سرمایهی عظیمی است؟
3- استفهام در «أ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» چگونه استفهامی است و به چه معناست؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی انشراح، آیهی ۱.
* شرح صدر: پر حوصله و پر تحمّل بودن، دریا دل بودن.
*ضیق صدر: کمحوصلگی و کمتحمّلی و زود از کوره دررفتن.
[2]ـ سورهی انعام، آیهی ۱۲۵.
[3]ـ سورهی زمر، آیهی ۲۲.
[4]ـ سورهی طه، آیهی ۲۴.
[5]ـ سورهی مزّمّل، آیات ۱ تا ۵.
[6]ـ تفسیر مجمعالبیان، سورهی فجر.
[7]ـ سورهی طه، آیهی ۷۱.
[8]ـ همان، آیهی ۲۵.
[9]ـ سورهی طه، آیهی ۳۶.
[10]ـ سورهی حجر، آیهی ۹۷.
[11]ـ سورهی انشراح، آیات ۲و۳.
[12]ـ سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی