البتّه وقتی تمدّن مادّی با جلوهگریهای خود چشمها را خیره کرد و دلها را مجذوب خود ساخت، طبعاً نتیجهای جز این نخواهد داشت.
از جمله آفات خطرناک فکری مردم زمان ما، آفت غربزدگی است که مِن حَیْثُ لایَشْعُر* در عمق جان بسیاری از مردم نشسته و بسیاری از فعّالیّتهای دینیشان را هم بیروح و بیاثر ساخته است. آفت غربزدگی نوعی احساس حقارت و خود کمبینی در بسیاری از ملل مسلمان بهوجود آورده که حتّی در طرز تفکّر دینیشان نیز اثر گذاشته است؛ آن چنان که جدّاً آن لطافت و نورانیّت و معنویّت که باید در افکار و گفتار مسلمانان، در نوشتهها و کتابهایشان و حتی در مساجد و منابرشان و در سازمانها و مؤسّسات تبلیغیشان جالب و چشمگیر باشد از بین رفته و جای آن را یک سلسله ظواهر پر رنگ و لعاب و تشریفات خشک و بیروح و احیاناً با تعبیرات زننده و تأویل و توجیهات مشمئزّکننده پر کرده است که هیچ تناسب و سنخیّتی با حقیقت دین ندارد و البتّه وقتی مردم، مرعوب و مجذوب تمدّن غربی شدند خیال میکنند همانطور که یک تمدّن کامل و مترقّی تمدّنی است که به رنگ دنیای غرب درآید، یک دین کامل و مترقّی هم دینی است که به رنگ فرهنگ غربی درآید و دانشمندان و متفکّران اروپایی و آمریکایی آن را بپذیرند و بر مسائل اعتقادی و برنامههای عملی آن صحّه بگذارند! در این صورت است که آن مسائل اعتقادی و آن دستورهای عملی مایهی افتخار و سربلندی اسلام و مسلمین میگردد، وگرنه عقیده و دستوری که بر اثر برتر بودن افقش از افق افکار مادّی و دانشمندان غربی قابل هضم برای آنها نباشد و مورد تصدیق و تأیید آنان قرار نگیرد، اعتقاد به آن و گفتن و نوشتن آن نشان خرافاتی بودن و مایهی خجلت و سرافکندگی اسلام و مسلمین است، و لذا باید دست به توجیه و تأویل زد و آن عقیده و دستور را طوری تفسیر کرد که غربپسند باشد و به ذائقهی سردمداران فرهنگ غرب، تلخ و زننده و ناگوار نیاید؛ اگرچه این عمل موجب خشم خدا و رسول خدا(ص) گردد. مثلاً بگوییم: وحی یعنی تجلّی شعور باطن و ضمیر مخفی انسان و نبوغ فکری یک فرد ممتاز از افراد عادی بشر! ملائکه یعنی عوامل طبیعی که دانشمندان بشری با کاوشهای علمی خویش آنها را شناختهاند! شیاطین یعنی وسوسههای درونی آدمیان و ... اینچنین که گفتیم متناسب با فرهنگ غربی سخن گفتهایم و دیندار روشنفکر شناخته شدهایم.
آری، به جای این که به «فکر اروپایی»، رنگ دین بزنیم، به دین، رنگ اروپایی زدهایم! به جای این که زمینی را آسمانی کنیم، آسمانی را زمینی کردهایم! «خاکت به سر، ترقّی معکوس کردهای»! شما ملاحظه میفرمایید که ما مسلمانها آن قدر که به زیبا و مزیّن ساختن صورت ظاهر سازمانهای دینی خود، اعمّ از مساجد و مشاهد و حسینیّهها و... اهمّیّت میدهیم، به آراستن خود به فضایل اخلاقی که هدف اصلی سازمانهای دینی است اهمّیّت نمیدهیم! ما برای جالب نبودن بعضی از اماکن مذهبی یا احیاناً کثیفبودن فرشها و دستشوییهای مساجد احساس شرمندگی میکنیم و با خود میگوییم ای وای! اگر یک فرد خارج از مذهب شیکپوش بیاید و این وضع مساجد ما را ببیند، به ما چه خواهد گفت؟ ولی همین ما مردم برای از دست دادن زیباییهای معنوی و فضایل اخلاقی که روح مساجد و اماکن دینی است اصلاً احساس شرمندگی نمیکنیم و از وقوع دروغ و غیبت و ایذاء و به هم پریدن و اهانت به یکدیگر در مسجد ناراحت نمیشویم و خود را عقبمانده و دور از خصایص انسانی نمیدانیم. چرا چنینیم؟ چرا برای از دست دادن زیباییهای معنوی دین احساس حقارت نمیکنیم؛ امّا برای از دست دادن زیباییهای ظاهری دین این قدر احساس شرمندگی میکنیم؟!
آری، سرّش این است که چون تمدّن مادّی غربی ظاهرش زیباست و اعتنایی به باطن ندارد، ما هم که مرعوب آن تمدّن شدهایم میخواهیم مانند آنها ظاهری زیبا داشته باشیم و اعتنایی به باطن نکنیم، و لذا جا دارد که بگوییم: ما غربزدهایم نه اسلام و قرآن زده. زیرا اگر اسلام و قرآن زده و مرعوب دین پیامبر بودیم، از باطن شروع میکردیم و به ظاهر میرسیدیم، نه این که با جدّ تمام ظاهر را میچسبیدیم و باطن را رها میکردیم.
اگر مسلمانهای صدر اسلام دنیا را مجذوب خود ساختند، در اثر داشتن نیروی قویّ ایمان بود نه صورت و ظاهر زیبا. آنها از همان مسجدهای خشت و گلیِ بیسقف، ندای توحید را سر دادند و دنیا را در برابر اعتقادات حقّه و اخلاق فاضل و اعمال صالح خود به زانو درآوردند! آنها مسجدها را به رنگ کاخهای سلاطین درنیاوردند بلکه کاخهای سلاطین را به رنگ مسجدها درآوردند.
مسجد و محفل دینی زیباییش مربوط به ظاهرش نیست. در محیط مسجد توحید واقعی مطلوب است و بیرغبتی به شئون مادّی و جلوههای دنیایی که در منطق دین، لهو و لعب معرّفی شده است. در محیط مسجد، صدق و صفا لازم است و عدالت و امانتداری؛ و ما به وضوح میبینیم که محافل دینی و اماکن مذهبی ما هر چه جلوهی ظاهریش بیشتر میشود، معنویّت و روحانیّتش مخفیتر و کمرنگتر میگردد و از هدف و مقصد خود دورتر و از دادن میوه و محصول واقعی خود ناتوانتر میشود.
ما اگر میتوانستیم با اخلاق و اعمال خود حقیقت اسلام و قرآن را به دنیا نشان بدهیم، همان مسجدهای خشت و گلی ما و همان مجالس ساده و خالی از تشریفات ما کعبهی آمال حقیقتطلبان میگردید و ملجأ و مأوای روشنفکران جهان میشد. امّا با این اخلاق و اعمال ضدّاسلامی خود، اگر مساجد و معابد خود را هزار برابر هم زیباتر و پر تشریفاتتر بسازیم طرفی نخواهیم بست و نتیجهای نخواهیم گرفت. یعنی قلبهای باایمان و جانهای متخلّق به اخلاق فاضل و متعبّد به اعمال صالح بهوجود نخواهیم آورد.
البتّه، شکّی نیست که غوغا و جنجال و تظاهر زیاد میشود، امّا لبّ و مغز و حقیقت بسیار کم.
«کَثُرَ الْضَّجیج وَ قَلَّ الْحَجیج»؛
«فریادزننده و نالهکننده در عرفات و مشعر و منا بسیارند، امّا حاجیان واقعی بسیار اندکند».
حال آن که خدا میفرماید:
«لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ...»؛
من که منّت بر شما گذاشتم و رسول به سوی شما فرستادم، منظورم این بود که او شما را تزکیه و تهذیب کند؛ از رذایل خلقی پاکتان سازد و با حقایق هستی آشناتان کند و برنامهی صحیح زندگی به دستتان بدهد. همچنین گفته است:
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...»؛[1]
هدف از ارسال رسول این بود که او اُسْوَه و الگویی برای شما باشد و شما از او تأسّی کنید و در تمام شئون زندگی به او اقتدا کنید! اگر میخواهید معنای صحیح تأسّی از رسول(ص) را بفهمید، به گفتار امام امیرالمؤمنین(ع) توجّه کنید که میفرماید:
«لَقَدْ کُنْتُ أتَّبِعُهُ اتّبَاعَ الْفَصِیلِ أثَرَ اُمِّهِ»؛
«من پیوسته دنبال پیامبر میرفتم مانند بچّه شتری که دنبال مادرش میرود».
چون بچّه شتر از مادر تغذیه میشود؛ حیاتش به او بستگی دارد و از شیر مادر زنده است. حضرت امیرالمؤمنین(ع)، آن امیر عالم امکان، میفرماید: من از پیامبر تغذیه میشدم و حیات از او میگرفتم.
«یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أخْلاقِهِ عَلَماً وَ یَأمُرُنِی بِالاِقْتِدَاءِ بِهِ»؛[2]
«در هر روز از اخلاق خودش پرچمی برای من میافراشت و به من میگفت: از من پیروی کن».
جملهی (لَقَد کُنتُ)؛ که به اصطلاح ادبی همراه با «لام» قسم و «قد» تحقیق و «کان» دالّ بر ثبات و دوام است، به این معناست که من پیوسته و در همه جا و در همه حال مانند بچّهای که دنبال مادرش برود، دنبال رسول الله(ص) میرفتم و از برکات آسمانی آن اقرب الی الله استفاضه* میکردم. علیّ(ع) آن قهرمانی که شجاعتش زبانزد دوست و دشمن است، دربارهی شجاعت پیامبر میگوید:
«کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللهِ(ص) فَلَمْ یَکُنْ أحَدٌ مِنَّا أقْرَبَ إِلَی الْعَدُوِّ مِنْهُ»؛[3]
«در میدانهای جنگ وقتی تنور جنگ داغ و سرخ میشد و وضع بحرانی پیش میآمد و دلها میلرزید، ما به رسول خدا پناه میبردیم و در کنار او آرامش خاطر مییافتیم؛ احدی از ما به دشمن نزدیکتر از او نبود»!
پیامبر اکرم(ص) در صف اوّل جبهه و رو در روی دشمن میایستاد. علی(ع) آن چنان در برابر پیامبر خاضع بود که در مدّت بیست و سه سال که با آن حضرت بوده است، تاریخ نشان نداده که جایی خطبهای انشاء کرده و سخنرانی کرده باشد. تمام خطبهها و نامهها و سخنان حکیمانهاش پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) است. در زمان آن حضرت سکوت محض و خاموشی مطلق بود و میگفت:
«اَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبیدِ مُحَمَّد»؛[4]
«من بردهای از بردگان و غلامی از غلامان محمّدم».
«اَللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَ مَوْلانا صاحِبِ الْزَّمانِ وَ اَظْهِرْ بِهِ دینَکَ وَ اَحْیِ بِهِ سُنَّةَ نَبیِّکْ وَاجْعَلْنا مِنْ اَعواِنهِ وَ اَنْصارِهِ وَ مِنَ اْلمُنْتَظِرینَ لِظُهُورِهِ.»
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
1- از جمله آفات خطرناک فکری مردم زمان ما چیست؟
2- در چه صورت مسائل اعتقادی و دستورهای عملی مایهی افتخار و سربلندی اسلام و مسلمین میگردد؟
3- چرا برای از دست دادن زیباییهای معنوی دین احساس حقارت نمیکنیم؛ امّا برای از دست دادن زیباییهای ظاهری دین این قدر احساس شرمندگی میکنیم؟
[1]ـ سورهی احزاب، آیهی ۲۱.
[2]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ٢٣٤، قسمت ١٣.
*استفاضه: طلب فیض کردن.
[3]ـ نهجالبلاغهی فیض، غریب ٩، صفحهی ١٢٠٠.
[4]ـ توحید صدوق(ره)، صفحهی ١٧٤.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت