در دل شب برخیز
یا اَیُّهَا الْمُزَّمَّل * قُمِ اللَّیلَ...[1]
ای جامهی خواب به خود پیچیده، به هنگام شب برخیز.[2]
برخیز و با خالق و آفریدگار خویش به راز و نیاز و عرض ادب بپرداز. آخر نه مگر وقت كار و عمل، همین دقیقهها و لحظههای روز و شب است كه به سرعت میگذرد و سرانجام با پایان یافتن این عمر زود گذر، روز پر غوغای بشر فرامیرسد؛ روزی که تهیدستیها و بیچارگیهای آدمیان آشكار میشود.
کَلّا اِذا دُکَّتِ الْاَرْضُ دَکّاً دَکّاً * وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً * وَجییءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْاِنْسانُ وَ اَنّی لَهُ الذِّکْری * یَقوُلُ یا لَیْتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی.[3]
زنهار، آنگاه كه زمین سخت در هم كوبیده شود و فرمان پروردگارت در رسد، فرشتگان صف در صف بایستند و آن روز جهنّم [به صحنهی محشر] آورده شود. آن روز آدمی پندپذیر [و بیدار] گردد، ولی آنجا چه جای پندپذیری [و بیداری] وی است. [پس با نهایت افسوس و ندامت] گوید: ای کاش برای زندگیام [چیزی] از پیش میفرستادم.
رمز تهیدستی انسان در روز جزا
به فرمودهی رسول اكرم(ص) مادر سلیمانبنداوود(ع) به سلیمان میگفت:
یا بُنیَّ اِیّاکَ وَ کَثْرَةَ النَّوْمِ بِاللَّیْلِ فَاِنَّ کَثْرَةَ النَّوْمِ بِاللَّیْلِ تَدَعُ الرَّجُلَ فَقیراً یَوْمَ الْقِیامَةِ.[4]
فرزندم، از زیاد خوابیدن در شب بپرهیز كه زیاد خوابیدن در شب به روز رستخیز، آدمی را فقیر و تهیدست وامیگذارد.
امام صادق(ع) هم در حدیثی به سلیمان دیلمی فرمود:
یا سُلَیْمان لا تَدَعْ قِیامَ اللَّیْلِ فَاِنَّ الْمَغْبُونَ مَنْ حُرِمَ قِیامَ اللَّیْلِ.[5]
ای سلیمان، دست از شب خیزی بر مدار كه زیان دیده كسی است كه از قیام به هنگام شب محروم بماند.
مَخُسب ای دیده چندان غافل و مست
چو هشیاران بر آور در جهان دست
كه چندان خفت خواهی در دل خاک
که فَرمُوشت کُند دورانِ افلاک
مبغوضترین مردم در نزد خدا
رسول اكرم(ص) در حدیثی، مبغوضترین شخص نزد خداوند متعال را چنین معرّفی كرده است:
اَبْغَضُ الْخَلْقِ اِلَی اللهِ جیفَةٌ بِاللَّیْلِ بَطّالٌ بِالنَّهارِ.[6]
مبغوضترین مردم در نزد خدا كسی است كه مردار شب است و تبهكار در روز.
تا كی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد كه تو در خوابی و نرگس بیدار
برخیز، ای انسان به خواب ماندهی مغرور
گیاهان بیابان سر از بالش خاک برداشتند و غنچهها شكفتند؛ درختان كوهساران بارور شدند و قُمریان و بلبلان نغمهها سر دادند و به اوج آسمان پر كشیدند؛ امّا تو، ای بشر، هنوز در خوابی و همچنان در غفلت و خمودگی.
یا اَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیلَ إلاّ قَلِیلاً.[7]
ای جامهی خواب به خود پیچیده، به پا خیز! ای اشرف كائنات جهان، به پا خیز.
آری، تو ای انسان عزیز، زودتر از دیگران بیدار شو. پیش از گل نرگس و یاسمن چشم بگشا و جلوتر از مرغ سحر بانگ بردار.
اُذْکُرِ اللهَ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلین.
آدم آن نیست كه بانگ مرغ سحر از خواب بیدارش كند؛ آدم آن است كه پیش از مرغ سحر به شور و نوا برخیزد و «سُبُّوحٌ قُدُّوس» گوید.
خروس صبح زد سُبّوح و قُدّوس
بر آوردیده از این خواب منحوس
به غیر از خوردن و خفتن ندانی
نصیب اینت شد از معقول و محسوس
ز بالا سوی پستی چون كنی روی
به مقصد كی رسی زین سیرِ معکوس؟
هُشدار كه خروس از تو هشیارتر نباشد
لقمان حكیم به فرزندش میگفت:
یا بُنَیَّ لا یَکُنِ الدّیکُ أکْیَسَ مِنکَ وَ اَکْثَرَ مُحافَظَةً عَلَی الصَّلَواتِ اَلا تَراهُ عِنْدَ کُلِّ صَلوةٍ یُؤَذِّنُ لَها وَ بِالْاَسْحارِ یُعْلِنُ بِصَوْتِهِ وَ اَنْتَ نائِمٌ.[8]
فرزند عزیزم، مبادا چنین شود كه خروس صبح از تو هشیارتر و در حفظ اوقات نماز از تو مراقبتر باشد. آیا نمیبینی كه به هنگام هر نماز، اعلام وقت میكند و سحرگاهان به آوای بلند ندا سر میدهد، در حالی كه تو در خوابی.
هنگام سپیده دم خروس سحری
دانی كه چرا همی كند نوحه گری؟
یعنی كه نمودند در آینهی صبح
كز عمر شبی گذشت و تو بیخبری[9]
یا جیفَةً بِاللَّیْلِ بَطّالَةً بِالنَّهارِ تَعْمَلُ عَمَلَ الْفُجّارِ وَ اَنْتَ تَطْلُبُ مَنازِلَ الْاَبْرارِ؟! هَیْهاتَ هَیْهاتَ کَمْ تَضْرِبُ فی حَدیدٍ بارِدٍ.[10]
ای مردار در شب و تبهكار در روز، اعمال ناپاكان پیشهی خود ساختهای و آنگاه آرزوی رسیدن به جایگاه پاكان داری؟ زهی تصوّر باطل، زهی خیال محال! تا کی بر آهن سرد میکوبی.
ای لباس اقتباس از دوش خویش انداخته
وی ز بهرِ دام و دانه دین و دل در باخته
ز آتش سودای دل در آتش حرص و امل
همچو سیم و زر ز بهرِ سیم و زر بگداخته
از جَهولی بر طریق حق نرفته یک قدم
وز ظَلومی سوی شهر شر دو اسبه تاخته
بس خجالتها ببینی گر بمیری همچنان
شكر نعمتها نگفته، قدر خود نشناخته
شرم باد از حضرت حق آدمی را هر سحر
كو به خواب غفلت است و حمدگویان فاخته[11]
دروغ میگوید آن كسی كه...
یابْنَ عِمْرانَ کَذَبَ مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ یُحِبُّنی فَاِذا جَنَّهُ اللَّیْلُ نامَ عَنّی؛ اَلَیْسَ کُلُّ مُحِبٍّ یُحِبُّ خَلْوَةَ حَبیبهِ؟ ها اَنَا ذا یَابْنَ عِمْرانَ مُطَّلِعٌ عَلی اَحِبّائی اِذا جَنَّهُمُ اللَّیْلُ حَوَّلْتُ اَبْصارَهُمْ فی قُلوُبِهِمْ وَ مَثَّلْتُ عَقُوبَتی بَیْنَ اَعْیُنِهِمْ یُخاطِبُونی عَنِ الْمُشاهَدَةِ وَ یُکَلِّمُونی عَنِ الْحُضُورِ. یَابْنَ عِمْرانَ هَبْ لی مِنْ قَلْبِکَ الْخُشُوعَ وَ مِنْ بَدَنِکَ الْخُضُوعَ وَ مِنْ عَیْنَیْکَ الدُّمُوعَ فی ظُلَمِ اللَّیْلِ وَ ادْعُنی فَاِنَّکَ تَجِدُنی قَریباً مُجیباً.[12]
ای پسر عمران، دروغ میگوید آن كس كه گمان میكند مرا دوست دارد؛ در حالی كه چون شب فرا میرسد، از من چشم میپوشد و به خواب میرود. آیا چنین نیست كه هر عاشقی خلوت با معشوقش را دوست میدارد؟ هان ای پسر عمران، این منم كه بر حال دوستانم آگاهم. چون شب آنان را فرا گیرد، چشم دلشان را دگرگون میسازم [كه جز من چیزی نمیبینند] و عقوبتم را در مقابل دیدگانشان مجسّم میكنم [بدان گونه] كه از راه شهود و رویارویی با من به گفتگو مینشینند. ای پسر عمران، در دل شبهای تار از دلت خشوع، از تنت خضوع و از چشمانت قطرات اشک نثار من كن و مرا بخوان كه مرا به خود نزدیک و اجابتكنندهی دعایت خواهی یافت.
چو شب گردد، اگر هشیاری ای دوست
نباشد خوشتر از بیداری ای دوست
چو شب گردد، چو شمع محفل ای جان
به دل سوز و به چشم اشكی بیفشان
چو شب گردد، به ساز عشق برخیز
رها كن دل، به زلف دلبر آویز
به همراه شبانگاهان افلاک
به راه عشق تاز از بستر خاک
به خاک، از آب چشمان آتشافروز
دل از مَه طلعتان آسمانسوز
به دیده باش چون ابر گهربار
به دل سوزانتر از شمع شرربار
چو مرغ حق به دل با ناله و زار
به ذكر حق سحر گردان شب تار
كه بخشندت ز الطاف الهی
ز آه شب نشاط صبحگاهی[13]
***
بگو به خواب كه امشب میا به خانهی ما
جزیرهای كه مكان تو بود آب گرفت
***
نه هر عاشق تواند اشک ریزی
نه هر طالب تواند صبح خیزی
تو را آن به كه چون مردان سرمست
شبی از خود به سوی حق گریزی
خودآزمایی
1- مبغوضترین مردم در نزد خدا کیست؟
2- لقمان حكیم به فرزندش چه نصیحتی کرد؟
پینوشتها
[1]ـ سورهی مزمّل، آیات 1 و 2.
[2]ـ نکتهی مهمّ در اینجا این است که مخاطب «یا ایهّا المزمّل» در آیهی شریفه، شخص رسول خدا(ص) است، ولی روشن است که تکلیف برخاستن در دل شب برای خواندن نماز استحبابی، به حکم آیات و روایات، تکلیف همگانی است.
[3]ـ سورهی فجر، آیات 21 تا 24.
[4]ـ بحارالانوار، جلد 87، صفحهی 152، حدیث 29 (نقل از خصال و امالی صدوق).
[5]ـ همان، صفحهی 146، حدیث 20 (نقل از علل الشّرایع).
[6]ـ بحارالانوار، صفحهی 158، حدیث 46 (نقل از غایات).
[7]ـ سورهی مزمّل، آیات ۱ و ۲.
[8]ـ ارشاد القلوب دیلمی، باب 18.
[9]ـ حکیم عمر خیّام.
[10]ـ ارشاد القلوب دیلمی، باب 22، نقل از گویندهای گمنام.
[11]ـ خواجه عبدالله انصاری.
[12]ـ بحارالانوار، جلد 87، صفحهی 139، به روایت از امام صادق(ع) (قسمتی از سخنان خداوند حکیم با حضرت موسی کلیمالله(ع)، نقل از امالی صدوق).
[13]ـ مرحوم الهی قمشهای.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی