پرواز با نماز | ۱
سرانجام دزد نمازگزار!
آری شما همین نماز بیروح و دست و پا شکسته را ترک نکنید و این یک رشتهی باریک بین خود و خدا را حفظ کنید که عاقبت همین نماز با روح میشود و به خدا نزدیکتان میسازد.
این قصّه را نمیدانم در کتابی خواندهام و یا از بزرگی شنیدهام که در زمانهای گذشته کاروانها با اسب و الاغ و شتر به سفر میرفتند و احیاناً در میان بیابانها دچار دزدها و راهزنها شده و اموالشان به غارت میرفت. از یکی از آقایان علما نقل شده که گفته: من برای تحصیل علوم دینی عازم نجف اشرف شده، با کاروانی همراه گشتم. من فقط چند جلد کتاب برای درس و مطالعه میبردم و چیز دیگری نداشتم؛ بین راه دزدان راهزن هجوم آورده و اموال کاروان را بردند و کتابهای مرا هم بردند.
من به یکی از آنها گفتم این چند جلد کتاب، ارزش چندانی ندارد و به درد شما نمیخورد تنها نافع به حال من میباشد آنها را به من برگردانید. او گفت: شما با رئیس ما صحبت کنید. گفتم: رئیس شما کجاست؟ گفت: بالای آن تپّه است. رفتم آنجا با کمال تعجّب دیدم در حال نماز است. حیرتزده پیش خود گفتم عجیب است دزد راهزن کجا و نماز کجا؟! اندکی ایستادم تا نمازش تمام شد. گفتم: من مشکلی داشتم آمدم که شما حلّ کنید، اینک مشکلم دو تا شد. اوّل این که رفقای شما چند جلد کتاب از من که برای تحصیل علم به نجف میبردم گرفتهاند، اینها به درد شما نمیخورد دستور بدهید آنها را به من برگردانند. امّا مشکل دوّمم این که شما را در حال نماز دیدم و تعجّب کردم که با این کارتان چگونه نماز هم میخوانید، این دو عمل با هم نمیسازند.
او در جواب گفت: آری ما کارهای زشت و گناه انجام میدهیم ولی این رشتهی باریک بین خود و خدا را هرگز قطع نمیکنیم، این را گفت و بعد صدا زد بیایید کتابهای این آقا را به خودش برگردانید و به احترام او تمام اموال کاروان را به صاحبانشان برگردانید.
این جریان گذشت و من در نجف مشغول تحصیل شدم، پس از سالها یک روز اتّفاقاً در حرم مطهّر امیرالمؤمنین(ع) مردی به نظرم آشنا آمد و فکر کردم که کجا او را دیدهام. جلو رفتم و سلام کردم و گفتم شما را کجا دیدهام به نظرم آشنا میآیید. او لبخندی زد و گفت: یادتان هست در بیابان گرفتار راهزنها شدید و مرا در حال نماز دیدید و از کار من تعجّب کردید و من گفتم ما این یک رشتهی باریک بین خود و خدا را قطع نمیکنیم آری همان رشتهی باریک عاقبت کار خود را کرد و ما را با خدا مرتبط ساخت، از همهی کارهای زشت دست برداشتم و اموال کسانی را که میشناختم به صاحبانشان برگرداندم و کسانی را هم که نمیشناختم از طرف آنها صدقه دادم و اینک برای زیارت مولا علی(ع) آمدهام.
البتّه باید توجّه داشت اینگونه موارد نادر و استثنایی، مجوّز این نمیشود که آدم بیپروای در ارتکاب گناه باشد و تنها دل به نمازش خوش کند که روزی دستش را خواهد گرفت و از گنداب گناهان نجاتش خواهد داد، از کجا که چنین مورد نادری پیش آید و آنچنان توفیقی نصیب انسان گردد؟ منظور از نقل این داستان، نشان دادن موقعیّت بسیار بزرگ «نماز» در زندگی یک مسلمان است که در هر حال و در هر مسیری که هست نماز را که رکن اساسی دین است ترک نکند که آدم بینماز در دنیا و آخرت، روز خوش نخواهد دید؛ امّا انسان نمازخوان تنبّه یافته و رو به خدا خواهد رفت و به سعادت ابدی نائل خواهد گشت ان شاءالله.
نماز روشنی بخش
در گذشته بیان شد تنها عبادتی که انسان در آن به طور مستقیم با خدا در ارتباط قرار میگیرد «نماز» است از این جهت دارای نورانیّت خاصّی است که روشناییبخش به سایر عبادات نیز میباشد. آری انسان در نماز (البتّه نماز به معنای واقعیاش) با خداوند حکیم مواجه میگردد و روشن میشود؛ در فضای روشن قلب با حقایقی آشنا میشود و با بهرههای معنوی فراوان از نماز فارغ میگردد و لذا نماز برای این چنین افراد، اوقاتش اوقات تجارت بسیار پر سود است، دائماً منتظرند کی وقت نماز فرا برسد و ندای «حیّ علی الصّلوة» و «حیّ علی الفلاح» طنینانداز گردد و آنها دست از همه چیز و همه کس بردارند و به سوی نماز بشتابند و با معبود محبوب خود به سخن بایستند و «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» بگویند.
رسول اکرم(ص) میفرمود:
«قُرَّةُ عَیْنِی فِی الصَّلوةِ؛[1]
نور چشم من در نماز است.»
نماز روشنی بخش قلب من است، موقع اذان که میشد، به بلال مؤذّن میفرمود: «اَرِحنا یا بلال» بلال! اذان بگو و با صدای اذانت آرام بخش دلهای ما باش.
از بعضی همسران پیامبر اکرم(ص) نقل شده که گفته است(اند) چه بسیار پیش میآمد که آن حضرت با ما نشسته بود و صحبت میکرد و انس میگرفت، همین که وقت نماز میرسید از جا برمیخاست و آمادهی نماز میشد آنچنان که گویی اصلاً ما را نمیشناسد و هیچگونه آشنایی با ما ندارد.
کاهش اثر عبادت به سبب گناه
حال آن مطلبی که لازم است ما توجّه کامل به آن داشته باشیم این که بر حسب استفاده از آیات و روایات ارتکاب گناه و معصیت اعمال عبادی ما را از جهت سیر و سلوک روحی و تقرّب به خدا و اجر و ثوات اخروی بیاثر و یا بسیار کم اثر میسازد. تشبیهاً میتوان گفت تأثیر عبادات دینی در شفابخشی بیماریهای روحی است؛ یعنی همانگونه که اثرگذاری داروی طبّی در علاج بیماری جسمی مشروط به پرهیز از غذاهای مضرّ است اثرگذاری عبادات دینی هم در علاج بیماریهای روحی مشروط به پرهیز از گناه و معصیت است.
طبیب برای علاج بیماری تن دو دستور به بیمار میدهد:
اوّل: تناول دارو و دوّم: پرهیز از غذاهای مضرّ، تناول دارو اثربخش در رفع بیماری نخواهد بود.
پیامبر اکرم(ص) نیز که طبیب روح از جانب خداست برای علاج بیماری روح و جان دو دستور داده است: اوّل انجام عبادات و دوّم پرهیز از گناهان.
در ضمن حدیثی آن حضرت فرموده است:
«ما مِنْ عَمَلٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النّارِ إلّا وَ قَدْ نَبَّأتُکُمْ بِهِ وَ نَهَیْتُکُمْ وَ ما مِنْ عَمَلٍ یُقَرَّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ إلّا وَ قَدْ نَبَّأتُکُمْ بِهِ وَ أمَرْتُکُمْ بِهِ؛[2]
حقیقت این که من شما را از هر کاری که به آتش نزدیکتان سازد آگاهتان کرده و از ارتکاب آن نهیتان نمودهام و هر کاری که شما را به بهشت نزدیک کند آگاهتان ساخته و به انجام آن امرتان کردهام.»
حال اینک ما هستیم و عمل به دستور این طبیب آسمانی که باید از گناه و معصیت دوری جوییم تا عبادات در سیر و سلوک روحی ما اثر گذار باشد ولی متأسّفانه ما بیماران از لحاظ تناول دارو و انجام عبادات تا حدّی کم و کسری چندانی نداریم، مساجد ما وصفهای نماز جماعت ما و جلسات تعلیم و تعلّم قرآن و ادعیه و زیارات ما به گونهی جالب و چشمگیر رونق دارد، امّا از لحاظ پرهیز از گناه و معصیت که شرط اساسی تأثیر داروی عبادات در بهبودی یافتن از بیماریهاست، نقصهاست و نافرمانیهای بسیار داریم و لذا آن اثر شفابخشی روحی که باید از عبادات خود بگیریم، نمیگیریم و همچنان روح و جان خود را پس از سال ها نماز و دعا و زیارت در نوعی ظلمت بیگانگی از خدا و اولیای خدا، در حال در جا زدن میبینیم.
کدام دل بینای حق است؟
خدا هم فرموده است:
«إنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرَی لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أوْ ألْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ»؛[3]
این قرآن با تمام دستوراتش وسیله برای تنبّه و تذکّر و بیدار گشتن انسان است امّا کسی میتواند از ندای قرآن به هوش آید و بیدار شود که دارای قلبی فهمنده و پذیرا و یا گوشی شنوا باشد. حال ممکن است کسی بگوید ما همه هم قلب داریم و هم گوش پس چرا تذکّر از قرآن و تأثیر از عبادات خود نمیگیریم؟
در جواب عرض میکنیم: آن قلب و گوشی که همه داریم حیوانات دیگر هم دارند و کارش شناختن مواد لازم برای فربه ساختن تن و شنیدن صداهای هوسانگیز و شهوتزاست.
دِه بود آن، نه دل که اندروی / گاو خر باشد و ضیاع[4] و عَقار[5]
آن قلب و گوشی از قرآن، تذکّر و از عبادات تأثّر مییابد که در نظام آفرینش عالم و آدم بیندیشد و به وجود آورندهی این نظام را بشناسد و در مسیری که او معیّن کرده پیش برود، در آن صورت است که با چشم دل جمال او را میبیند و با گوش دل ندای او را میشنود و میشود از مصادیق: «إنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أوْ ألْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ» و گرنه جهنّمیها هم به فرمودهی قرآن دارای قلب و چشم و گوش بودهاند و در عین حال جهنّمی شدهاند چون نخواستهاند در مسیری که خدا معیّن کرده است حرکت کنند و قلب و چشم و گوش خود را در آن مسیر به کار افکنند.
این قرآن است که میفرماید:
«وَ لَقَدْ ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها اُولئِکَ کَالْأنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ اُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ؛[6]
به طور یقین ما بسیاری از جنّ و انس را جایگزین در جهنّم مینماییم آنان که قلب دارند امّا با آن فهم نمیکنند، چشم دارند امّا با آن نمیبینند، گوش دارند امّا با آن نمیشنوند اینان بسان چهارپایانند بلکه از آنها نیز گمراهترند اینان همان غفلت زدگانند که عمری خود را با لذّات فناپذیر دنیا سرگرم ساخته و از فکر دربارهی مبدأ و منتهای عالم بیخبر ماندهاند، آری اینان سزا و جزایی جز جهنّم سوزان ندارند.»
خودآزمایی
1- منظور از نقل داستان «سرانجام دزد نمازگزار» مجوّزی برای ارتکاب گناه انسان و تنها دل به نمازش خوش کردن میباشد؟ منظور اصلی نقل اینگونه داستانها چیست؟
2- دو دستور که پیامبر اکرم(ص) برای علاج بیماری روح و جان داده است را بیان کنید.
3- کدام دل بینای حق است؟
پینوشتها
[1]- کافی، جلد 5، صفحهی 321.
[2]- تحفالعقول، صفحهی 40.
[3]- سورهی ق، آیهی 37.
[4]- زمینهای مزروع.
[5]- آب و زمین و ملک.
[6]- سورهی اعراف، آیهی 179.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامیمسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی