(۱۸)
اَللّهُمَّ وَ عَلَیَّ تَبِعاتٌ قَدْ حَفِظْتُهُنَّ وَ تَبِعاتٌ قَدْ نَسِیتُهُنَّ وَ كُلُّهُنَّ بِعَینِکَ الَّتِی لاَ تَنامُ وَ عِلْمِکَ الَّذی لاَ ینْسى فَعَوِّضْ مِنْها اَهْلَها وَ احْطُطْ عَنِّی وِزْرَها وَ خَفِّفْ عَنِّی ثِقْلَها وَ اعْصِمْنِی مِنْ اَنْ اُقارِفَ مِثْلَها.
بارالها، بر ذمّهی من و بالهایى است كه آنها را به یاد دارم و بالهایى است كه فراموششان كردهام و همهی آنها مقابل چشم توست، آن چشمى كه به خواب نمىرود و در علم توست؛ آن علمى كه فراموش نمىكند. حال در برابر آنها به صاحبانش عوض بده و گرانبارى آن را از [دوش] من فرود آور و سنگینىاش را از [پشت] من سبك گردان و مرا از اینكه به امثال آن تَبِعات و گناهان نزدیك و آلوده شوم، مصون نگهدار.
خوشا به حال آدمى كه گناهانش نَصبالعین و مقابل چشمش باشد و فراموشى و نسیان نسبت به گناهان گذشته عارضش نشود تا پیوسته «خائف» بوده و در حال استغفار و انابهی در محضر حق باشد. راوی گوید:
سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إنَّ الرَّجُلَ لَیذْنِبُ الذَّنْبَ فَیدْخِلُهُ اللهُ بِهِ الْجَنَّةَ.
قُلْتُ: یدْخِلُهُ اللهُ بِالذَّنْبِ الْجَنَّةَ؟! قَالَ: نَعَمْ. إنَّهُ لِیذْنِبُ فَلا یزَالُ مِنْهُ خَائِفاً مَاقِتاً لِنَفْسِهِ، فَیرْحَمُهُ اللهُ فَیدْخِلُهُ الْجَنّةَ؛[1]
از آن حضرت [امام صادق(ع)] شنیدم که میفرماید: انسان مرتكب گناهى مىشود، آنگاه خدا به سبب همین گناه، او را وارد بهشت مىسازد. سؤال كردم: آیا خدا به سبب گناه او را به بهشت مىبرد؟ فرمود: آرى و این براى آن است كه آن آدم گنهكار از جهت گناه گذشتهی خود دائماً در حال ترس و بر خودش خشمگین است و لذا خدا او را به سبب همین خوف از گناه گذشتهاش مورد رحمت خویش قرار داده به بهشت داخلش مىنماید.
پس فراموش كردن گناهان، از شقاوت انسان است و موجب گرفتاریها در روز جزا بهخصوص اگر با حقوق النّاس توأم باشد و حقّى از حقوق مالى یا عِرضى مردم به تباهى كشیده شده باشد كه تدارك آن در روز حساب بسى دشوارتر از تدارك دیگر معاصى خواهد بود و مستلزم سبك یا خالى گشتن كفّهی حسنات و احیاناً سنگین بار شدن كفّهی سیئات! اعاذناالله من هذا!
حال اگر انسان در جریان ارتباط با مردم به حقّى از حقوق آنان تجاوز كرده و حقّ مردم بر ذمّهی او است، تا آنجا كه در امكانش هست باید در تأدیهی[2] حقوق و ترضیهی[3] خاطر صاحبان حقوق (بدانگونه كه در گذشته مشروحاً بیان شد) تلاش و كوشش بنماید و خود را پیش از فرارسیدن روز حساب از زیرِ بار این سنخ از معاصى بیرون بكشد؛ كه آنجا بسیار گران تمام خواهد شد و توجّه كامل به این نكته باید داشته باشد كه رهایی از تبعات این نوع از گناهان با دعا و گریه و زارى ممكن نیست، بلكه تأدیهی حقوق لازم است و تحصیل رضاى ذوىالحقوق از ضروریات مسلّم براى انجام توبهی واقعى است.
آرى، گاهی انسان به حقوق مردم تجاوز میکند، امّا آن را فراموش میکند؛ به طوری كه اصلاً نمىداند دربارهی چه كسى بوده یا چه حقّى از فلان شخص تضییع شده است و یا آن كه مىداند چه حقّى و از چه كسى ضایع نموده امّا راه تأدیهی آن حق و تحصیل رضاى صاحب حق، اكنون به رویش بسته است و به هیچوجه از براى وى دسترسى به ذوىالحقوق و وارث آنان میسّر نیست.
در چنین موردى است كه امام سیدالسّاجدین(ع) ضمن این فراز از دعا، راه رهایی از تَبِعات و گرفتاریهاى حقوقى را كه بار سنگینى بر دوش انسان میباشد، نشان مىدهد و او را از بنبست یأس و حرمان نجات مىبخشد و آن راه، راه تضرّع و زارى به درگاه خدا صاحب اختیار كلّ جهان و جهانیان است.
آرى؛ باید از او بخواهد تا از خزائن رحمت لایتناهاى خویش عوض حقوق ضایع شده را به صاحبان حقوق، اعطا فرموده و رضاى خاطر آنها را به لطف و كرم خود تأمین نماید بدون این كه چیزى از «حسنات» این بندهی نادم از گناه در عوض آن حقوق به آنان داده شود و یا چیزى از «سیئات» آنان به این ناتوان تحمیل گردد.
چنانكه روایت شده است كه مردى به نام محمّدبن بِشْر وَشّاء به حضور امام صادق(ع) رسید و عرضه داشت: من یك هزار دینار به شخصى به نام شهاب بدهكارم. او مطالبهی قرض خود دارد و من هم فعلاً تهیدستم؛ از جناب شما تقاضا مىكنم از او بخواهید تا انقضاى موسم حجّ به من مهلت دهد. امام(ع) كسى را دنبال مرد طلبكار فرستاد و او شرفیاب شد. امام(ع) به او فرمود: تو محبّت محمّد را نسبت به ما مىدانى و قدر و منزلت او را در نزد ما مىشناسى، پولى راهم كه از تو قرض گرفته است در هوسرانیها تلف ننموده؛ بلكه صرف ضروریات زندگى كرده و فعلاً قادر بر اداى آن نیست؛ حال از تو مىخواهم كه از حقّ خود چشم پوشیده و از وى درگذرى.
پس از آن فرمود: تو شاید از كسانى باشى كه مىپندارند اگر مدیون، اداى دین نكرده بمیرد در روز حساب از حسناتش در عوض دینش به صاحب حق مىپردازند! گفت: آرى به ما چنین رسیده است. فرمود:
اَللهُ اَكْرَمُ وَ اَعْدَلُ مِنْ اَنْ یتَقَرَّبَ اِلَیهِ عَبْدٌ فَیقُومَ فِى اللَّیلَةِ الْقُرَّةِ وَ یصُومَ فِى الْیوْمِ الْحارِّ اَوْ یطُوفَ بِهذا الْبَیتِ، ثُمَّ یسْلَبَهُ ذلِكَ فَتُعْطاهُ! وَلكِنْ للهِ فَضْلٌ كَثیرٌ یكافِى الْمُؤمِنَ؛
خدا بزرگوارتر و عادلتر از این است كه بندهاى براى تقرّب به او در دل شبهاى سرد قیام به عبادت بنماید و روزهاى گرم روزه بدارد یا طواف خانهی خدا انجام دهد، آنگاه خدا این همه حسنات را از او بگیرد و به تو بدهد [نه، این از عدل و كرم به دور است] ولى خداوند داراى فضل بسیار است و مؤمن [صاحب حق] را به عوض حقّش مىرساند [و از فضل خود تمام حقوق فوت شدهی او را جبران مىنماید بدون این كه از عبادات و حسنات شخص بدهكار به عنوان عوض چیزى بكاهد].
وقتى مرد طلبكار این سخن را از امام(ع) شنید، گفت: «فَهُو فِى حِلٍّ» حال كه مطلب چنین است، من هم او را حلال كردم و از حقّ خود گذشتم، او از جانب من آزاد و ذمّهاش رهاست.[4]
البتّه اینگونه جبران حق، همچنان كه گفتیم و از موردِ صدورِ روایت نیز پیداست، در صورتى است كه بدهكار به هیچوجه از وجوه ممكن، قادر بر اداى حق و تحصیل رضاى صاحب حق نباشد وگرنه در صورت تضییع عمدى و تقصیر از اداى حق بدون هیچگونه عذر شرعى در روز جزا و حساب از حسناتش برمىدارند و به ذوىالحقوق مىدهند و چنانچه حسناتش نیز وافى نباشد، از سیئات صاحبان حق برمىدارند و بر دوش این بدبخت بینوا مىگذارند. به فرمودهی قرآن كریم:
وَ لَیحْمِلُنَّ أثْقالَهُمْ وَ أثْقالاً مَعَ أثْقالِهِمْ...؛[5]
علاوه بر بارهاى سنگین خودشان، بارهاى سنگینى هم بر دوش مىكشند...
لِیحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً یوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ أَوْزارِ الَّذِینَ یضِلُّونَهُمْ...؛[6]
تا بار گناهان خود را در روز قیامت تماماً بر دوش كشند و هم سهمى از گناهان كسانى را كه گمراهشان مىسازند...
البتّه این دو آیه در مورد گمراهکنندگان و اغواگران است كه علاوه بر گناه ضلالت خود گناه اضلال دیگران را نیز باید حمل كنند بدون این كه از گناه آنان چیزى كم شود و اینجا تأییداً آورده شد.
از امام صادق(ع) منقول است:
اِنَّ اَشَدَّ ما یكُونُ النّاسُ حالاً یوْمَ الْقِیامَةِ اَنْ یقْومَ اَهْلُ الْخُمُسِ فَیتَعَلَّقُونَ بِذلِكَ الرَّجُلِ فَیقُولُونَ: رَبَّنا! اِنَّ هذا الرَّجُلَ قَدْ اَكَلَ خُمُسَنا وَ تَصَرَّفَ فِیهِ وَ لَمْ یدْفَعْهُ اِلَینا. فَیدْفَعُ اللهُ اِلَیهِمْ عِوَضَهُ عَنْ حَسَناتِ ذلِكَ الرَّجُلِ وَ كَذلِكَ اَهْلُ الزَّكاةِ؛[7]
سختترین حالات مردم به روز قیامت، در وقتى است كه مستحقّین خمس و زكات برخیزند و به آن شخص [مانع خمس و زكات] درآویزند و بگویند: پروردگارا! این شخص، خمس یا زكات ما را خورده است و به ما نداده است. آنگاه خداوند از حسنات وى در عوض حقّ آنان به آنان بپردازد.
در برخى از اخبار آمده است:
اِنَّ اَهْلَ الرَّجُلِ وَ اَوْلادَهُ یتَعَلَّقُونَ بِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ فَیوقِفُونَهُ بَینَ یدَىِ اللهِ تعَالى وَ یقُولُونَ: یا رَبَّنا! خُذْ لَنا بِحَقِّنا مِنْهُ! فَاِنَّهُ ما عَلَّمَنا ما نَجْهَلُ، وَ كانَ یطْعِمُنا مِنَ الْحَرامِ وَ نَحْنُ لا نَعْلَمُ. فَیقْتَصُّ لَهُمْ مِنْهُ؛[8]
زن و فرزندان مرد در روز قیامت به وى درمىآویزند و او را در پیشگاه خداوند تعالى نگه مىدارند و مىگویند: اى پروردگار ما! از این مرد حقّ ما را بگیر! چه آنكه او آنچه را ما نمىدانستیم به ما نمىآموخت و از حرام به ما مىخورانید در حالى كه ما ناآگاه بودیم. آنگاه از حسنات وى تقاصّ مىكنند و حقوق آنان را مىپردازند.
و همچنین در روایات آمده است:
اِنَّ الْعَبْدَ لَیوقَفُ عِنْدَ الْمیزانِ وَ لَهُ مِنَ الْحَسَناتِ اَمْثالُ الْجِبالِ فَیسْاَلُ عَنْ رِعایةِ عِیالِهِ وَ الْقِیامِ بِهِمْ وَ عَنْ مالِهِ مِنْ اَینَ اكْتَسَبُهُ وَ فیمَ انْفَقَهُ حَتّى تُفْنِىَ تِلكَ الْمُطالِباتُ كُلَّ اَعْمالِهِ فَلا تَبْقَى لَهُ حَسَنَةٌ.
فَتُنادِى الْمَلائِكَةُ: هذا الَّذِى اَكَلَ عِیالُهُ حَسَناتِهِ فِى الدُّنْیا وَ ارْتَهَنَ الْیوْمَ بِاَعْمالِهِ؛[9]
بنده در كنار میزان نگه داشته مىشود، در حالی كه حسناتى همچون كوهها [برجسته و عالى] به همراه آورده است. آنگاه از وضع اكتساب مال و مصارف آن و رعایت حال عیال و حفظ حقوق آنان مورد پرسش قرار مىگیرد تا آنجا كه مطالبات صاحبان حق، تمام اعمالش را فنا مىكنند و یك حسنه هم برایش نمىماند! در آن موقع فرشتگان ندا مىكنند: این، كسى است كه اهل و عیالش در دنیا حسناتش را خوردهاند و او امروز در گرو اعمال [بد] خویش باقى مانده است.
و ایضاً نقل شده است كه امام سیدالسّاجدین(ع) در مسجد رسول خدا(ص) در حالی كه با مردم سخن مىگفت، فرمود:
حَدَّثَنِی أبِی أَنَّهُ سَمِعَ أَبَاهُ عَلِیَّ بْنَ أبِی طَالِبٍ(ع) یُحَدِّثُ النَّاسَ قَالَ: إذَا كَانَ یوْمُ اَلْقِیامَةِ بَعَثَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی النَّاسَ مِنْ حُفَرِهِمْ عُزْلاً بُهْماً جُرْداً مُرْداً فِی صَعِیدٍ وَاحِدٍ... فَیشْرِفُ اَلْجَبَّارُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَکَمُ الْعَدْلُ عَلَیهِمْ فَیقُولُ: أَنَا اَللهُ لا إلَهَ إلاّ أَنَا الْحَكَمُ اَلْعَدْلُ اَلَّذِی لا یجُورُ. اَلْیوْمَ أحْكُمُ بَینَكُمْ بِعَدْلِی وَ قِسْطِی لا یظْلَمُ الْیوْمَ عِنْدِی أَحَدٌ.
اَلْیوْمَ آخُذُ لِلضَّعِیفِ مِنَ اَلْقَوِیِّ بِحَقِّهِ وَ لِصَاحِبِ اَلْمَظْلِمَةِ بِالْمَظْلِمَةِ بِالْقِصَاصِ مِنَ الْحَسَنَاتِ وَ السَّیئَاتِ... فَتَلاَزَمُوا أَیهَا اَلْخَلائِقُ وَ اطْلُبُوا مَظَالِمَكُمْ عِنْدَ مَنْ ظَلَمَكُمْ بِهَا فِی الدُّنْیا وَ أَنَا شَاهِدٌ لَكُمْ عَلَیهِمْ وَ كَفَى بِی شَهِیداً.
قَالَ: فَیتَعَارَفُونَ وَ یتَلازَمُونَ فَلا یبْقَى أحَدٌ لَهُ عِنْدَ أحَدٍ مَظْلِمَةٌ أوْ حَقٌّ إلاّ لَزِمَهُ بِهَا... فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْ قُرَیشٍ: یا ابْنَ رَسُولِ اللهِ إذَا كَانَ لِلرَّجُلِ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ الرَّجُلِ الْكَافِرِ مَظْلِمَةٌ أىَّ شَىْءٍ یأْخُذُ مِنَ الْكَافِرِ وَ هُوَ مِنْ أهْلِ النَّارِ؟
فَقَالَ لَهُ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَینِ(ع): یطْرَحُ عَنِ الْمُسْلِمِ مِنْ سَیئَاتِهِ بِقَدْرِ مَا لَهُ عَلَى الْكَافِرِ فَیعُذَّبُ الْكَافِرُ بِهَا مَعَ عَذَابِهِ بِكُفْرِهِ عَذَاباً بِقَدْرِ مَا لِلْمُسْلِمِ قَبَلَهُ مِنْ مَظْلِمَةٍ.
فَقَالَ لَهُ الْقُرَشِىٌّ: فَإذا كَانَتِ الْمَظْلِمَةٌ لِلْمُسْلِمِ عِنْدَ مُسْلِمٍ كَیفَ تُؤْخَذُ مَظْلِمَتُهُ مِنَ الْمُسْلِمِ؟ قَالَ: یؤْخَذُ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ مِنْ حَسَنَاتِهِ بِقَدْرِ حَقِّ الْمَظْلُومِ فَتُزَادُ عَلَى حَسَنَاتِ الْمَظْلُومِ.
فَقَالَ لَهُ الْقُرَشِىُّ: فَإنْ لَمْ یكُنْ لِلظَّالِمِ حَسَنَاتٌ قَالَ إنْ لَمْ یكُنْ لِلظَّالِمِ حَسَنَاتٌ فَإنَّ لِلْمَظْلُومِ سَیئَاتٍ یؤْخَذُ مِنْ سَیئَاتِ الْمَظْلُومِ فَتُزَادُ عَلَى سَیئَاتِ الظَّالِمِ؛[10]
پدرم براى من نقل كرد كه از پدرش علىّ بن ابیطالب(ع) شنیده است در حالی كه با مردم سخن مىگفت، فرمود: چون روز قیامت شود، خداوند تبارك و تعالى مردم را از قبورشان در حالی كه عارى از سِلاح و لباس و دیگر اشیایى كه در دنیا موجب سَتر خفیاتشان بوده است، برمیانگیزد، در مكان واحد هموارى جمع میشوند... آنگاه حضرت جبّار حاكم عدل [عزّوجلّ] اِشراف بر اهل محشر نموده و مىفرماید: منم الله كه جز من معبودى نیست؛ داورى دادگستر كه جور روا نمىدارد. امروز به عدل و قسط خود در بین شما حكم مىكنم. امروز در پیشگاه من به احدی ظلم نمىرود. امروز حقّ ضعیف را از قوى مىگیرم و با تقاصّ از سیئات و حسنات تدارك حقّ ستمدیدگان مىنمایم...
حال اى خلایق! رو به هم آورید و به مطالبهی حقّ از یكدیگر برخیزید. آنچه در دنیا ستم بر شما رفته و حقّى از حقوقتان ضایع گشته است، از ستمگران پس گیرید كه من شاهد شما برآنان هستم و همین بس كه شاهدتان من باشم! در آن موقع است كه محشریان به شناسایى هم پرداخته و رو به هم مىآورند و به مطالبهی حق از یكدیگر برمىخیزند [سخن امام سجّاد(ع) به اینجا که رسید] مردى از قریش عرضه داشت: اى فرزند رسول خدا، اگر مرد مؤمن و مسلمانى از مرد كافرى طلبكار حقّى باشد، در محشر چگونه ممكن است از وى حقّ خویشتن را بگیرد در حالی كه آن مرد كافر اهل آتش است و دستش خالى از حسنات است.
امام علىّ بن الحسین(ع) فرمود: از سیئات مرد مسلمان به قدر مالى كه از كافر طلبكار است بر مىدارند و روى خطیئات كافر مىافكنند و او را علاوه بر كیفر كفرش به عذاب گناهان آن شخص مسلمان نیز كه مورد ستم قرار گرفته است معذّب مىسازند. سپس مرد قریشى گفت: اگر مسلمانى بر مسلمانى ستم كرده است استیفاى حق از مسلمان چگونه مىشود؟ امام(ع) فرمود: از حسنات ظالم بهقدر حقّ مظلوم برمىدارند و بر حسنات مظلوم مىافزایند. عرضه داشت: اگر آن ظالم حسناتى نداشت چه مىشود؟ فرمود: از سیئات مظلوم برمىدارند و به قدر حقّش بر سیئات ظالم مىافزایند.
از رسول اكرم(ص) روایت شده است كه فرمود: «هَلْ تَدْرُونَ مَنِ الْمُفْلِسُ»؛ آیا مىدانید، تهیدست و مفلس چه كسى است؟ گفتند:
اَلْمُفْلِسُ فینا یا رَسُولَ اللهِ مَنْ لا دِرْهَمَ لَهُ وَ لا مَتاعَ؛
مفلس در میان ما اى رسول خدا آن كسى است كه نه پولى دارد و نه متاعى.
رسول خدا(ص) فرمود:
اَلْمُفْلِسُ مِنْ اُمَّتِى مَنْ یأْتِى یوْمَ الْقِیامَةِ بَصَلاةٍ وَ زَكاةٍ وَ صِیامٍ وَ یأْتِى قَدْ شَتَمَ هَذا وَ قَذَفَ هذا وَ اَكَلَ مالَ هذا وَ سَفَكَ دَمَ هذا وَ ضَرَبَ هذا، فَیعْطَى هذا مِنْ حَسَناتِهِ وَ هذا مِنْ حَسَناتِهِ وَ اِنْ فَنِیتْ حَسَناتُهُ قَبْلَ اَنْ یقْضَى ما عَلَیهِ، اُخِذَ مِنْ خَطایاهُمْ فَطُرِحَتْ عَلَیهِ ثُمَّ طُرِحَ فِى النّارِ؛[11]
مفلس از امّت من كسى است كه روز قیامت در حالی كه نماز و روزه و زكات بسیار آورده است وارد محشر مىشود؛ ولى از سوى دیگر [گناهانى آورده، از قبیل] این را دشنام داد و آن را متّهم به بىعفّتى كرده، مال این را خورده و خون آن را ریخته و دیگرى را زده است و لذا از حسناتش بر میدارند و به این و آن مىدهند و اگر حسناتش به پایان رسید و هنوز حقّ مردم بر ذمّهی اوست، از گناهان ذوىالحقوق مىگیرند و بر او مىافكنند و سپس او را به آتش مىاندازند.
آه آه، از صحنهاى چنین رسواگر و شرمآور! و واغوثاه از موقفى چنان نقّاد و خُردهبین و حسابگر! كه در همان حال كه انسانهاى بینوا با ذلّت و خوارى عجیب، برهنه و عریان، دِهشَتزده و حیران، با ترس و وحشتى عظیم به هر سو مىنگرند و ملتمسانه فریادرسى مىطلبند، به یکباره مورد هجوم هزاران خصم طالب حق قرار گیرند!
در حالتی كه این، دست به گریبانش افكنده و آن ناصیهاش را چسبیده و دیگرى به گردنش درآویخته است؛ آن مىگوید دشنامم دادهاى. این مىگوید در معامله مغبونم كردهاى، آن یكى مىگوید در غیاب من به من تهمتها زدهاى، این یكى مىگوید در همسایگى به من اذیت و آزارها نمودهاى!...
از یك سو اَرحام به مخاصمه برخاستهاند و از دیگر سو رفقا و آشنایان از دور و نزدیك به مُدّاقهی[12] در حساب پرداختهاند! تا آنجا كه حتّى یك فرد اجنبى كه این بدبخت در تمام عمر خود تنها یك بار با او هم مجلس یا همسفر شده و حقّى از او هر چند بهقدر یك درهم مثلاً تضییع كرده و یا یك گوشهی چشمى به گونهی تحقیر به وى نگریسته است، در آن موقف پربلا به مطالبهی حقّ خویش ایستاده است.
آرى، این صحنه همان است كه خداوند متعال در كتاب حكیمش پیش از وقوع، از آن خبر داده كه:
اَلْیوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیوْمَ إنَّ اللهَ سَرِیعُ الْحِسابِ؛[13]
امروز، هر كسى به آنچه كه به دست آورده است جزا داده مىشود. امروز ظلم و ستمى نیست، چه آن كه خداوند سریعالحساب است [بیدرنگ و بى سهو و خطا، به حساب و جزاى هر كسى آن چنان كه بایسته و شایسته است رسیدگى مىنماید]
1- فراموش كردن گناهان نتیجه چیست؟
2- آیا خدا به سبب گناه کسی را به بهشت مىبرد؟ توضیح دهید.
3- راههای تخلّص از تبعات «حقوقالنّاس» را بیان کنید.
4- «مُفلس» از نظر رسول خدا(ص) چه كسى است؟
[1]ـ کافی، ج 2، ص 426، ح 3 و المحجّةالبیضاء، ج 7، ص 26.
[2]ـ تأدیه: ادا نمودن.
[3]ـ ترضیه: رضایت طلبیدن.
[4]ـ تلخیصالرّیاض، ج 2، ص 340، نقل از کلینی(رض).
[5]ـ سورهی عنکبوت، آیهی ۱۳.
[6]ـ سورهی نحل، آیهی ۲۵.
[7]ـ منقول از لئالی الاخبار، ص 549.
[8]ـ جامعالسّعادات، ج 2، ص 165.
[9]ـ همان.
[10]ـ کافی، ج 8، ص 104 تا 106.
[11]ـ المحجّةالبیضاء، ج 8، ص 341.
[12]ـ مدّاقه: خردهبینی.
[13]ـ سورهی مؤمن، آیهی ۱۷.