(۲۴)
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ شَفِّعْ فِی خَطایایَ كَرَمَکَ وَ عُدْ عَلى سَیئاتِی بِعَفْوِکَ وَ لاَ تَجْزِنی جَزائِی مِنْ عُقُوبَتِکَ وَ ابْسُطْ عَلی طَوْلَکَ وَ جَلِّلْنی بِسِتْرِکَ وَ افْعَلْ بی فِعْلَ عَزیزٍ تَضَرَّعَ اِلَیهِ عَبْدٌ ذَلِیلٌ فَرَحِمَهُ، اَوْ غَنِیٍّ تَعَرَّضَ لَهُ عَبْدٌ فَقِیرٌ فَنَعَشَهُ.
بار خدایا! بر محمّد و آلش درود و رحمت فرست و كرمت را در خطاهای من شفیعِ من گردان و به عفو و گذشتت دربارهی اعمال بدم عنایت فرما و مرا به مجازاتی كه سزاوار آن هستم [و آن عقوبت تو است] مجازاتم مفرما و [دامن] احسان خود را بر من بگستران و مرا به پردهی [عفو و غفران] خویش بپوشان و با من رفتار شخص مقتدری بنما كه بندهای ذلیل، تضرّعکنان به درگاهِ وی شتافته و آنگاه آن نیرومند عزیز، او را مورد رحمت خویشتن قرار داده یا همچون توانگری که بندهای فقیر رو به وی آورده و آنگاه آن توانگر غنیّ، او را از خاک برداشته و رفع نیاز از وی نموده است.
امام(ع) در این قسمت از دعا، از خدا تقاضا میكند كه با من به «فضل و کرم» معامله فرمای تا مورد عفوت واقع شوم و به طریق «عدل» از من حساب مكش كه محكوم به عقوبتت میگردم.
آری، تا باب فضل و احسان خداوندی به روی ما بندگان خطاكار و مجرم مفتوح نگردد و به میزان عدل اگر بخواهند دربارهی ما به تصفیهی حساب بنشینند، دشواریها بسیار است و گرفتاریهای عظیم بس فراوان آنگونه كه تخلّص از عذاب به صورت قریب به مُحال بهنظر میآید.
در دعا آمده است:
اِلهَنا! عامِلْنا بِفَضْلِکَ وَ لا تُعامِلْنا بِعَدْلِکَ؛
خدای ما! با ما به فضلت معامله بفرما و به عدلت با ما معامله مفرما.
از برخی عارفان نقل است كه یک تخلّف از فرمان خدا كافی است كه آدمی را مستحقّ عذاب بسازد تا آنجا كه تمام حسنات وی با تمام كثرتش در مقابل آن به حساب نیاید.
زیرا گناه و طغیان بر خدا بدون هیچگونه شرطی مستتبع عقاب است. امّا عفو و مغفرت خدا مشروط به توبه است و توبه هم موقوف بر قبول است و قبول هم بسته به خواست خداوند است؛ اگر بخواهد میپذیرد وگرنه كه رد میكند.
حال اگر پذیرفت «تفضّلاً» پذیرفته است و اگر رد كرد از روی «عدل و حق» رد كرده است؛ چه آنكه با ارسال رسول و اعطای عقل اتمام حجّت فرموده است.[1]
امّا باب رحمت حق اگر گشوده شود و تفضّل و احسان خدای اگر دامن بگستراند، دیگر مجالی برای اثرگذاری عصیان انسان باقی نمیماند؛ تا آنجا كه شیطان نیز در شمول آن رحمت دربارهی خویش طمع میورزد! چنان كه امام صادق(ع) جعفربن محمّد(ع) میفرماید:
اِذا کانَ یَومُ الْقِیامَةِ نَشَرَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی رَحْمَتَهُ حَتّی یَطْمَعَ اِبْلیسُ فِی رَحْمَتِهِ؛[2]
چون روز قیامت شود، خداوند تبارک و تعالی رحمت خود را گسترش دهد تا آنجا كه شیطان نیز در رحمتِ او طمع نماید.
از رسول خدا(ص) منقول است:
اِنَّ لِلّهِ تَعالی مِائَةَ رَحْمَةٍ اَنْزَلَ مِنْها رَحْمَةً واحِدَةً بَیْنَ الْجِنِّ وَ الاِنْسِ وَ الطَّیْرِ وَ الْبَهائِمِ وَ الْهَوامّ. فَبِها یَتَعاطَفُونَ وَ بِها یَتَراحَمُونَ وَ اَخَّرَ تِسْعاً وَ تِسْعینَ رَحْمَةً یَرْحَمُ اللهُ بِها عِبادَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ؛[3]
خدا را صد رحمت است، یک قسمت از آن صد رحمت را نازل فرموده و در بین جنّ و انس و بهائم و طیور و وحوش تقسیم نموده است و بر اثر همان [یک صدم] رحمت است كه خلایق عالم به یكدیگر تعاطف[4] میورزند و با هم به مهربانی و رحمت تلاقی مینمایند و نود و نه قسمت آن را تا روز قیامت تأخیر انداخته است كه با آن در آن روز به بندگان خود ترحّم فرماید.
آوردهاند: در یكی از میدانهای جنگ در هوای داغ و سوزان، پسر بچّهای را دیدند روی ریگهای تفتیدهی صحرا ایستاده است. ناگهان زنی از میان خیمه بیرون دوید و با شتاب تمام خود را به آن بچّه رسانید و او را در آغوش گرفت و خودش روی ریگهای داغ خوابید و بچّه را به سینهاش چسبانید تا حرارت سوزان زمین به پای طفل نرسد و آنگاه دمبدم میگفت: پسرم! پسرم!
مردم از دیدن این صحنه رقّت كردند و گریان شدند. رسول اكرم(ص) باخبر گشت و از مشاهدهی آن جریان كه نموداری از رحمت و عطوفت انسانی بود، اظهار مسرّت نمود و سپس به مردم بشارت داد و فرمود:
اَعَجِبْتُمْ مِنْ رَحْمَةِ هذِهِ لابْنِها؟!
آیا از مهربانی این زن نسبت به پسرش تعجّب كردید؟
گفتند: آری یا رسول الله. فرمود:
فَاِنَّ اللهَ تَعالَی اَرْحَمُ بِکُمْ جَمیعاً مِنْ هذِهِ بِابْنِها؛
حقیقت آنكه خداوند تعالی مهربانتر است نسبت به تمام شما از این زن نسبت به پسرش.
مسلمانان از شنیدن این گفتار از رسول خدا(ص) بشارتی عظیم به دست آوردند و خوشحالی فوقالعاده شدید در قلبِ خویش احساس نمودند.[5]
مردی بادیهنشین از اِبن عبّاس شنید که این آیه را تلاوت میکرد:
...وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأنْقَذَکُمْ مِنْها...؛[6]
... شما بر لب گودالی از آتش بودید، خدا از آن نجاتتان بخشید...
مرد اعرابی گفت:
وَ اللهِ ما اَنْقَذَکُمْ مِنْها وَ هُوَ یُریدُ اَنْ یُوقِعَکُمْ فیها؛
به خدا سوگند، او كه شما را از آتش رهاینده است، در این صدد نبوده كه مجدّداً شما را به آتش بیفكند.
یعنی او اگر میخواست شما را در آتش بسوزاند، از اوّل شما را از آتش بیرون نمیكشید. اِبن عباس گفت:
خُذُوها مِنْ غَیْرِ فَقیهٍ؛
بگیرید این كلام حكیمانه را كه از فردی غیرِ فقیه استفاده شد.[7]
***
(۲۵)
اَللّهُمَّ لاَ خَفیرَ لِی مِنْکَ فَلْیخْفُرْنی عِزِّکَ وَ لاَ شَفیعَ لِی اِلَیکَ فَلْیشْفَعْ لی فَضْلُکَ وَ قَدْ اَوْجَلَتْنی خَطایایَ فَلْیؤْمِنِّی عَفْوُکَ.
بار خدایا، مرا از [عقاب] تو پناهی نیست؛ پس عزّت تو باید پناهم دهد و مرا به سوی تو شفیعی نیست؛ پس فضل تو باید شفیعم شود و گناهانم مرا ترسانیده است؛ پس عفو تو باید در امانم دارد.
«خَفارَت» به معنای حمایت كردن و پناه دادن است و «خَفیر» یعنی حمایتكننده و پناه دهنده.
حصر شفاعت در خدا منافات با ثبوتِ شفاعت دربارهی اولیای خدا ندارد! اینجا تذكّر این نكته لازم است كه اگر میبینیم امام(ع) در این فراز از دعا «شفیع» و «خفیر» را منحصر به ذات اقدس حق ـ تعالی شأنه العزیز ـ ارائه فرموده است، این، منافاتی با مسألهی شفاعت اولیای خدا(ع) که در جای خود تحقیقاً به ثبوت رسیده است ندارد.
زیرا بدیهی است كه منصب «شفاعت» دربارهی اولیاء(ع) منصبی است كه از جانب خداوند متعال به آن بزرگواران اعطا شده است؛ چنانكه قرآن كریم میفرماید:
...مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إلاّ بِإذْنِهِ...؛[8]
...چه كسی بدون اذن او میتواند در پیشگاه او شفاعت كند...
...ما مِنْ شَفِیعٍ إلاّ مِنْ بَعْدِ إذْنِهِ...؛[9]
...بدون اذن خدا شفیعی نیست...
قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً...؛[10]
بگو: شفاعت تماماً [به جمیع اقسامش] مربوط به خدا و در اختیار خداست [به هر كس كه بخواهد اعطا میكند]...
پس «شفیع» و «خفیر» به معنای مالک و صاحب اختیار منصب «شفاعت» در واقع همان ذات اقدس حق است و بس و مقام «دعا» هم که مقام «اِنقطاع اِلَی الله» است، اقتضای طبعش همین است كه بندهی خدا خوان، از جمیع ماسوا، چشم و دل بركنده، رو به كانون اصل وجود و منبع كلّ كمال آورد كه:
فَاِنّا بِکَ وَ لَکَ وَ لا وَسیلَةَ لَنا اِلَیْکَ اِلاّ اَنْتَ؛[11]
ما به ایجاد تو موجود گشته و از آن توییم و ما را به سوی تو جز تو وسیلهای نیست. و لا حَول و لا قوّة الاّ بالله
البتّه بنابراین معنا كه بیان شد، خداوند متعال، اعطاكنندهی منصب «شفاعت» است؛ نه اینكه خود ذات اقدسش متّصف به شفاعت باشد؛ یعنی او ـ جلّ و علا ـ خودش شفیع نیست بلكه شفیعانگیز است.
ولی ـ معالوصف ـ از برخی آیات قرآن و همین جمله از دعای مورد شرح استفاده میشود كه خداوند متعال علاوه بر اعطای منصب شفاعت به اولیای كرام(ع) خود ذاتِ اقدسش شفیع نیز نمیباشد. چنانكه میفرماید:
...لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ...؛[12]
... برای آنان جز او [خدا] سرپرست و شفاعتكنندهای نیست...
...ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ...؛[13]
...برای شما جز او [خدا] سرپرست و شفیعی نیست...
علاّمه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان(رضوان الله علیه) برای شفیع بودن خدا معنای دقیق و لطیفی ذكر فرمودهاند و آن اینكه:
بعضی از صفات خدا در ایصال فیض از ذات اقدس او به عالم خلق واسطه میباشد؛ مثلاً صفت «رحمت» و «مغرفت» بین خدا و بندهی «مُذنِب» در روز جزا شفیع واقع میشود و او را از عذاب میرهاند[14] و واضح است كه بنا بر این معنا شفاعت اولیای خدا(ع) نیز از شئون شفاعت صفات عُلیای الهیّه خواهد بود.
1- امام(ع) در فراز 24 از دعا، از خدا چه چیزی را تقاضا میكند؟
2- چرا یک تخلّف از فرمان خدا كافی است كه آدمی را مستحقّ عذاب بسازد؟
3- به چه دلیل حصر شفاعت در خدا منافات با ثبوتِ شفاعت دربارهی اولیای خدا ندارد؟
[1]ـ تلخیصالرّیاض، ج 2، ص 347.
[2]ـ بحارالانوار، ج 7، ص 287، ح 1، نقل از امالی صدوق، ص 123.
[3]ـ المحجّةالبیضاء، ج 8، ص 384 و تفسیر مجمعالبیان، سورهی فاتحةالکتاب، معنای بسماللهالرّحمنالرّحیم با اندکی تفاوت در نقل.
[4]ـ تعاطف: عطوفت متقابل.
[5]ـ المحجّةالبیضاء، ج 8، ص 389.
[6]ـ سورهی آل عمران، آیهی 103.
[7]ـ المحجّةالبیضاء، ج 8، ص 38۶.
[8]ـ سورهی بقره، آیهی ۲۵۵.
[9]ـ سورهی یونس، آیهی ۳.
[10]ـ سورهی زمر، آیهی ۴۴.
[11]ـ ضمن مناجات هفتم از مناجات خمس عشره، مفاتیحالجنان، ص 123.
[12]ـ سورهی انعام، آیهی 51.
[13]ـ سورهی سجده، آیهی 4.
[14]ـ تفسیر المیزان، ج 1، ص 163 و ج 17، ص 286.