کد مطلب: ۵۴۷۶
تعداد بازدید: ۴۱۳
تاریخ انتشار : ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۶
شرح خطبه قاصعه | ۱۲
آزمایش باید به گونه‌اى باشد كه توان پاسخگویى وجود داشته باشد‌؛ مثلاً هیچ گاه حل فرمول‌هاى پیچیده‌ی ریاضى عالى را از یك دانش‌آموز ابتدایى نباید خواست‌؛ از این رو اگر خداوند یك هزارم امتحان‌هاى انبیا و اولیا را از ما به عمل آورد، همان اول مردود خواهیم شد.

شرح بزرگترین خطبه نهج‌البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان | ۱۲


عمومیت ممنوع بودن تکبّر


فَلَوْ رَخَّصَ اللهُ فِی الْكِبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِیهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِیَائِهِ وَأَوْلِیَائِهِ، وَلَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ كَرَّهَ إِلَیْهِمُ التَّكَابُرَ وَرَضِیَ لَهُمُ التَّوَاضُعَ، فَأَلْصَقُوا[1] بِالْأرْضِ خُدُودَهُمْ، وَعَفَّرُوا[2] فِی التُّرَابِ وُجُوهَهُمْ، وَخَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِینَ‌؛ پس اگر بنا بود، اجازه تکبّر به احدى از بندگانش بدهد، چنین اجازه‌اى را در خصوص پیامبران و اولیاى خود صادر مى‌فرمود و لكن خداوند خودبزرگ‌بینى را براى آنها نامطلوب نمود و فروتنى را از ایشان پسندید. آنان نیز، گونه‌ها بر زمین نهاده و چهره‌ها بر خاك ساییدند و براى اهل ایمان خاكسارى نمودند.
انبیاى عظام(ع) هم با آن مقام باعظمتى كه داشتند، در برابر اهل ایمان فروتنى مى‌كردند و به تعبیر قرآن كریم به «خفض جناح» مى‌پرداختند. خداوند پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) را به خصوص مورد این خطاب قرار داده و فرمود: «وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»،[3] آن بزرگوار نیز در فرمان بردن از امر حق‌تعالى آن‌چنان در برابر مؤمنان تواضع مى‌فرمودند كه گویى مورد منّت و نعمت آنان قرار گرفته‌اند.

وَكَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِینَ قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللهُ بِالْمَخْمَصَةِ[4] وَابْتَلاَهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ[5] وَامْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ وَمَخَضَهُمْ[6] بِالْمَكَارِهِ‌؛ آنها مردمى بودند كه دیگران ضعیفشان مى‌شمردند‌؛ خداوند ایشان را با گرسنگى، دشوارى‌ها و ترس آزمود، و با امور ناخوشایند خالصشان نمود.
مستضعف، یا به معناى «ضعیف شمرده شده و چیزى به حساب نیامده» است، یا «به ضعف و ناتوانى كشیده شده». در اینجا براى بیان سنّت آزمایش، از چهار ماده استفاده شده كه تقریباً همه‌ی آنها به معناى آزمون و بیان حقیقت حال است تا بدین وسیله شایستگى ایشان براى احراز این مقام والا آشكار شود. بنابراین وجود چنین حالاتى در بندگان خوب خدا، دلیل بر پستى آنان نزد خداوند نیست، همان گونه كه برخوردارى دشمنان ایشان از ثروت‌هاى كلان و نعمت‌هاى فراوان، نشانه‌ی عزت آنها نزد حق‌تعالى به شمار نمى‌رود. خداوند در سوره مباركه فجر نگرش انسان به نعمت‌ها و دشوارى‌ها را این گونه بیان مى‌فرماید:
فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَكْرَمَنِ * وَأَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ‌ * كلاّ...[7]
خداوند پس از بیان تفسیر انسان از گسترده شدن نعمت و كاسته شدن آن، و تأكید بر آزمون بودن هر دو حالت، چنین نگرشى را مردود مى‌شمارد. نه ثروت دلیل عزیز بودن نزد خداست، نه فقر دلیل ذلت‌؛ بلكه هر دو وسیله‌ی آزمونى است كه حق‌تعالى از بندگانش به عمل مى‌آورد. او هر كه را به هر نحو صلاح بداند، امتحان مى‌كند و ما نباید پیشنهاد كنیم‌؛ چرا كه او وضعیت هر كس را بهتر مى‌داند. در فرازى از حدیثى قدسى آمده است:
وَإنَّ مِنْ عِبادِىَ الْمُؤمِنینَ لَمَنْ لا یَصْلُحُ ایمانُهُ إلاّ بِالْفَقْرِ وَلَوْ أَغْنَیْتُهُ لَأفْسَدَهُ ذلِكَ، وَإنَّ مِنْ عِبادِىَ الْمُؤمِنینَ لَمَنْ لا یَصْلُحُ إیمانُهُ إلاّ بِالْغِنى وَلَوْ أفْقَرْتُهُ لَأفْسَدَهُ ذلِكَ، وَإنَّ مِنْ عِبادِىَ الْمُؤمِنینَ لَمَنْ لا یَصْلُحُ ایمانُه إلاّ بِالسُّقْمِ وَلَوْ صَحَّتْ جِسْمُهُ لَأفْسَدَهُ ذلِكَ، وَإنّ مِنْ عِبادِىَ الْمُؤمِنینَ لَمَنْ لا یَصْلُحُ إیمانُهُ إلاّ بِالصِّحَّةِ وَلَوْ أسْقَمْتُهُ لَأفْسَدَهُ ذلِكَ. إنّی اُدَبِّرُ عِبادی بِعِلْمی بِقُلُوبِهِمْ فَإِنّی عَلیمُ خَبیرٌ‌؛[8]

و ایمان برخى از بندگان مؤمنم، تنها با تنگدستى درست خواهد شد و اگر او را توانگر نمایم، همان (توانگرى) تباهش خواهد نمود. (و در نقطه مقابل)، صلاحِ ایمان بعض بندگان باایمانم، در توانگرى است و اگر تنگدستش نمایم، همان (نادارى) او را به تباهى خواهد كشید. (چنان‌كه) بعضى از بندگان مؤمنم، فقط با بیمارى ایمانشان محفوظ خواهد ماند، و اگر بدن آنها صحیح و سالم باشد، آن (سلامتى) موجب فسادشان خواهد گشت (و در مقابل)، مصلحت دسته دیگرى از بندگان باایمانم در سلامتى و تندرستى است و اگر بیمارشان نمایم، همین (مرض و ناخوشى) زوال ایمانشان را در پى خواهد داشت. من بندگانم را با علم و آگاهى و شناختى كه از دل‌هاشان دارم‌؛ تدبیر مى‌نمایم‌؛ چرا كه من دانا و آگاهم.
بنابراین، بود و نبود نعمت‌ها، هر دو وسیله‌ی آزمایش است‌؛ ولى مردم كوتاه‌فكر برخوردارى بیشتر از نعمت‌ها را دلیل برترى مى‌دانند.[9]


تناسب آزمون با افراد


آزمایش باید به گونه‌اى باشد كه توان پاسخگویى وجود داشته باشد‌؛ مثلاً هیچ گاه حل فرمول‌هاى پیچیده‌ی ریاضى عالى را از یك دانش‌آموز ابتدایى نباید خواست‌؛ از این رو اگر خداوند یك هزارم امتحان‌هاى انبیا و اولیا را از ما به عمل آورد، همان اول مردود خواهیم شد. داستان‌هاى قرآن كریم درباره آزمایش‌هاى سخت و مصیبت‌هاى بزرگ انبیا(ع) و صبر آنان بسیار قابل توجه، و درس‌هاى بسیار زیبایى براى مقابله با دشوارى‌ها است‌؛ یعنى ضمن آنكه آزمون افراد عادى در آن حد از دشوارى نیست، توجه به شیوه‌ی برخورد ایشان با آن ناملایمات و پشت سر گذاشتن سختى‌ها، سرمشق گرانبهایى است كه انسان را براى مقابله با گرفتارى‌ها مقاوم مى‌كند. البته هر چه انسان درجه‌ی نزدیك‌ترى به آنان كسب كرده باشد، طبعاً با آزمایش‌هاى دشوارترى روبه‌رو خواهد شد‌؛ چنان كه از پیامبر(ص) نقل شده است:

«اَعظَمُ النَّاسِ بَلاءً الاَنبیاءُ ثُمَّ الاَمثل، فَالاَمثل».[10]
*****
فَلاَ تَعْتَبِرُوا الرِّضَى وَالسُّخْطَ بِالْمَالِ وَالْوَلَدِ، جَهْلاً بِمَوَاقِعِ الْفِتْنَةِ وَالْإخْتِبَارِ فِی مَواضِعِ الغِنى و الإقتارِ،[11] فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى: «أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مالٍ وَبَنِینَ * نُسارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْراتِ بَلْ لا یَشْعُرُونَ»‌؛[12]

بنابراین شما به لحاظ ناآگاهى از موقعیت‌هاى ویژه‌ی آزمون الاهى، و بى‌اطلاعى از جایگاه خاص توانگرى و تنگدستى در آزمایش‌هاى حق‌تعالى، (هیچ‌گاه) داشتنِ مال و فرزند را میزان و ملاك خشنودى و ناخشنودى خداوند به حساب نیاورید‌؛ زیرا خداى تعالى فرموده است: آیا اینان مى‌پندارند مال و فرزندانى كه به آنها عطا كردیم، درصدد تسریع در فراهم نمودن نیكى‌ها براى آنها هستیم؟ نه، چنین نیست و آنان (حقیقت مطلب را) درك نمى‌كنند.
خداوند متعال در آیات فراوان دیگرى بر این پندار غلطْ خط بطلان كشیده و اعطاى ثروت و مكنت را ملاك محبوبیت صاحبان آن نمى‌داند:

«فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كافِرُونَ».[13]



آزمون مستکبّران و مستضعفان به وسیله‌ی یكدیگر


فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتکبّرینَ فِی أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِیَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی أَعْیُنِهِمْ‌؛

خداوند بندگان تکبّرپیشه‌اى كه خود را بزرگ مى‌پنداشتند، به اولیاى خود كه در چشم آنها كوچك شمرده مى‌شوند، مى‌آزماید.
هنگامى كه جامعه به دو دسته‌ی مستکبّر و مستضعف تقسیم شد، بدانیم كه هر دو وسیله‌ی آزمایش یكدیگرند.
مستکبّر باید از روح استكبارى كناره بگیرد، تواضع كند‌؛ از نعمت‌هاى خدادادى خود به مستمندان برساند و حقّى براى ایشان در اموال خود در نظر بگیرد[14] تا از امتحان سرفراز بیرون آید. مستضعف هم ظلم‌پذیر نباشد، ذلّت را از خود دور كند، به دفاع از حق خویش برخیزد یا حداقل دست خود را به حرام آلوده نكند و بر سختى‌ها و تلخى‌ها صبر كند‌؛ همچنان كه حق‌تعالى در این‌مورد فرموده است:

«...یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النّاسَ إِلْحافاً‌...».[15]
اینان آن‌چنان آبرودارى مى‌كنند و به اصطلاح صورت خود را با سیلى سرخ نگه مى‌دارند كه دیگران ثروتمندشان مى‌پندارند.
خداوند، ماهیت نعمت‌هاى دنیا را «ابزار آزمایش» بودن معرّفى فرموده و اصالتى به آن نداده است‌؛ بلكه براى روشن شدن این نكته براى همگان است كه آیا بندگان، در برابر بود و نبود این نعمت‌ها به وظایف دینى خود عمل مى‌كنند یا به غرور و تکبّر، از سویى و ناسپاسى و بى‌صبرى از سوى دیگر گرفتار مى‌شوند‌؛ چنان كه فرمود:
وَهُوَ الَّذِی جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَكُمْ فِی ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِیعُ الْعِقابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ.[16]
امیر مؤمنان(ع) از میان همه‌ی گردن‌كشان فرعون را كه صراحتاً «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»[17] را فریاد مى‌كرد، مثال مى‌زنند، بزرگ تبهكارى كه به ربّ بودن اكتفا نكرده، ادعاى «برترین رب بودن» داشت. استدلال وى این بود كه این نهرها، تحت قدرت من است و اگر بخواهم، جلو آنها را خواهم گرفت و به مزارع شما نمى‌رسد، و این همان ربوبیت است‌؛ چرا كه اختیار زندگى شما دست من است.
اگر بنا بود ما كسى را براى هدایت فرعون بفرستیم، چه مى‌كردیم؟ طبعاً شخصى با شوكت و جلال ظاهرى برمى‌گزیدیم كه آثار عظمتى در او ظاهر باشد و تناسبى بین او و فرعون وجود داشته باشد‌؛ ولى خداوند، دو چوپان پشمینه‌پوش را در حالى كه چوبدستى هم به دست دارند، مأمور انجام دادن چنین مهمى كرد و پیام داد كه اگر دست از بیگارى گرفتن بنى‌اسرائیل بر ندارى، نزول عذابْ قطعى است.
بر اساس بعضى احادیث،[18] حضرت موسى و هارون ـ على نبینا و آله و علیهما السلام ـ مدت زیادى جلو دربار ماندگار شدند و مورد استهزاء قرار مى‌گرفتند كه شما كجا فرعون كجا؟ اینجا دربار «أَنَا رَبُّكُمُ الْأْعْلى» است. با این لباس آمده‌اید با فرعون هم‌سخن شوید؟ آورده‌اند: یك روز دلقك فرعون كه طبق روال كار خود با شوخى و بازى درآوردن وى را مى‌خنداند، به ذهنش رسید نقش حضرت موسى و هارون ـ على نبینا و آله و علیهما السلام ـ را بازى كند‌؛ از این رو لباسى پشمینه به تن كرد و چوبدستى هم به دست گرفت و جلو فرعون ایستاد. وى پرسید: این چه وضعى است؟ گفت: فردى آمده تو را به طاعت خویش خوانده و مدعى است اگر سرپیچى كنى، عذاب بر تو نازل خواهد شد‌؛ آن‌گاه با حركات مسخره‌آمیز صحنه‌هایى شاد و پرخنده براى فرعون و فرعونیان به نمایش گذاشت. آنان پس از تفریح و خوش‌گذرانى، اشتیاق پیدا كردند كه صاحبان این ادعا، خود بیایند و ـ نستجیر بالله ـ چنین تئاترى را بازى كنند. بدین وسیله این دو پیامبر والامقام ـ على نبینا و آله و علیهما السلام ـ وارد كاخ فرعون شدند.
*****
وَلَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَمَعَهُ أَخُوهُ هَارُونُ(ع) عَلَى فِرْعَوْنَ وَعَلَیْهِمَا مَدَارِعُ[19] الصُّوفِ وَبِأَیْدِیهِمَا الْعِصِیُّ[20] فَشَرَطَا لَهُ إِنْ أَسْلَمَ بَقَاءَ مُلْكِهِ وَدَوَامَ عِزِّهِ. فَقَالَ: أَلاَ تَعْجَبُونَ مِنْ هَذَیْنِ یَشْرِطَانِ لِی دَوَامَ الْعِزِّ وَبَقَاءَ الْمُلْكِ وَهُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَالذُّلِّ؟ فَهَلاَّ أُلْقِیَ عَلَیْهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَجَمْعِهِ وَاحْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَلُبْسِهِ؟‌؛ حضرت موسى و هارون ـ على نبینا و آله و علیهما السلام ـ در حالى بر فرعون وارد شدند كه لباس‌هاى پشمینه بر تن [داشتند]، و عصا به دست گرفته بودند، و بقاى سلطنت و استمرار عزت وى را موكول به پذیرش دعوت خود نمودند. فرعون گفت: تعجب نمى‌كنید این دو نفر با این حالت فقر و ذلتْ استمرار عزت و سربلندى و باقى ماندن پادشاهى مرا مشروط نموده‌اند؟ وى در حالى كه براى طلا و اندوختن آن عظمت و ارزش فراوان قائل بود، و لباس پشمینه و پوشیدن آن را كوچك مى‌شمرد، ادامه داد: اگر آنها در این ادعا راست مى‌گویند، پس چرا دست‌بندهاى طلا به آنها داده نشده است؟
براى فرعون، چنین دعوتى فوق‌العاده، از دو چوپان پشمینه‌پوش، بسیار مضحك و مسخره مى‌نمود. ملاك ارزش در منطق وى، فقط پول بود و منزلت افراد، بر اساس توانگرى مالى آنها تعیین مى‌شد. بر این اساس، طبعاً لباس پشمینه نزد او بسیار حقیر و بى‌ارزش به نظر مى‌رسید.


خودآزمایی


1- تعبیر «خفض جناح» در قرآن كریم به کدام معناست؟
2- خداوند در سوره مباركه فجر نگرش انسان به نعمت‌ها و دشوارى‌ها را این چگونه بیان مى‌فرماید؟
3- خداوند، ماهیت نعمت‌هاى دنیا را چگونه معرّفى فرموده است؟

 

پی نوشت ها


[1]. لَصِقَ...: لَزِقَ: چسبانیدن‌؛ صحاح اللغه، ج 4، ص 1549.
[2]. تعفیر، همچون تمریغ، به خاك مالیدن است. همان، ج 2، ص 751.
[3]. شعراء (26)، 215.
[4]. گرسنگى. مصباح المنیر، ص 182.

[5]. مشقّت، سختى زیاد هنگامى كه مركب سوارى را بیش از حد طاقت به طى مسیر وادار مى‌كنند از این «ماده» استفاده مى‌شود: «جَهَدَ دابَّتَهُ و أَجْهَدَها». مصباح المنیر، ص 112 و صحاح اللغه، ج 2، ص 460.
[6]. گرفتن سرشیر از شیر‌؛ خالص كردن. لسان العرب، ج 13، ص 47.
[7]. فجر (89)، 15 ـ 17.
[8]. علل الشرایع، ج 1، ص 47 (نسخه دیگر، ص 23)، حدیث 7 و بحارالانوار، ج 70، ص 16، حدیث 8.
[9]. چنان كه این حقیقت به زیبایى در سوره مباركه قصص جلوه‌گر است، خداوند عكس‌العمل مردم را در برابر دیدن گنج قارون چنین ذكر مى‌فرماید: «یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» (قصص، 79)‌؛ و سپس بعد از فرو رفتن قارون و گنجش در مورد پشیمانى آنها از آرزوى قبلى مى‌فرماید: «وَأَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْكَأَنَّ اللهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَیَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ بِنا وَیْكَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْكافِرُونَ» (قصص، 82).
[10]. بحارالانوار، ج 12، ص 348‌؛ ج 11، ص 69‌؛ ج 67، ص 200، 201، 207، 222، 231‌؛ ج 81، ص 188، 189 و 195 و‌... .
[11]. در بعضى نسخه‌ها «فی موضِع الغنى و الاقتدار» دیده مى‌شود. «إقتار» هم در مقابل غِنى به معناى تنگدستى است.
[12]. مؤمنون (23)، 55ـ56.
[13]. توبه (9)، 55، (شبیه 85). از دارایى‌ها و فرزندان آنان تعجب منما‌؛ چراكه خدا مى‌خواهد بدین وسیله در زندگانى دنیا آنها را شكنجه دهد، و (سرانجام) در حال كفر جانشان بیرون آید.
[14]. معارج (70)، 24 ـ 25: «وَالَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ * لِلسّائِلِ وَالْمَحْرُومِ».
[15]. بقره (2)، 273.
[16]. انعام (6)، 165.

[17]. نازعات (79)، 24.
[18]. بحارالانوار، ج 13، ص 143.
[19]. جمع مدرعه است: جبّه‌اى پشمینه با چاكى در قسمت جلو آن العین، ج 2 و ص 35، لسان العرب، ج 4، ص 331.
[20]. جمع عصا‌؛ مانند طه (20)، 66.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: