شرح بزرگترین خطبه نهج البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان | ۱۷
فَاللهَ اللهَ فِی عَاجِلِ الْبَغْیِ وَآجِلِ[1] وَخَامَةِ الظُّلْمِ وَسُوءِ عَاقِبَةِ الْكِبْرِ فَإِنَّهَا مَصْیَدَةُ[2] إِبْلِیسَ الْعُظْمَى وَمَكِیدَتُهُ الْكُبْرَى الَّتِی تُسَاوِرُ[3] قُلُوبَ الرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ السُّمُومِ الْقَاتِلَةِ، فَمَا تُكْدِی[4] أَبَداً وَلاَ تُشْوِی[5] أَحَداً، لاَ عَالِماً لِعِلْمِهِ وَلاَ مُقِلّاً[6] فِی طِمْرِهِ؛[7] خدا را خدا را از نظر دور مدارید؛ در مورد (پىآمدهاى دنیوى و) سریعِ سركشى و تجاوز از حق، و (كیفرِ) زیانبار و دردناك ستم در آخرت و بدى عاقبت خودبزرگبینى، چرا كه (این امور) مهمترین دام و كمینگاه شیطان و بزرگترین جایگاه فریب و نیرنگ اوست. دام و حیلهاى كه همچون زهر كشنده با قلب انسان آمیخته گردیده (و او را از پاى درمىآورد)، و هرگز سست و كُند نمىگردد و هیچ كس را در هدفگیرى اشتباه نمىگیرد (كسى از آن جان سالم بیرون نخواهد برد). نه علم دانشمند و نه لباس كهنهی درویش (هیچ یك موجب قطع طمع ابلیس ملعون نمىگردد).
درس بسیار آموزندهاى كه از این فراز از خطبهی پر بركت گرفته مىشود و براى همگان ـ به ویژه دستاندركاران امور اخلاقى و تربیتى ـ از اهمیت والایى برخوردار است، «توجه به ریشهها» است.
براى مثال، گاهى ممكن است پزشك با معاینهاى سطحى، مشكل بیمار خود را «دلدردى ساده» تشخیص داده و دارویى برایش تجویز كند.
اگر بیمار، شكایت دلدرد خود را به پزشكى حاذقتر برده و با وى به گفتوگو بنشیند، چه بسا عامل دردش «زخم معده» باشد و با مراجعه به پزشكى با تجربهتر، منشأ زخم معده را، در «مشكلات روحى و افسردگى روانى» بیابد و سرانجام با مراجعه به روانشناسى متعهد، این واقعیت برایش ملموس شود كه سرچشمهی افسردگى وى، ضعف روحى و ریشهدارى همچون «زودرنج بودن» و «پرتوقعى» است كه از دوران كودكى او را همراهى مىكرده است. به یاد مىآورد كه از دیرباز مسائل پیش پا افتاده برایش دشوار مىنمود و از زمین و زمان توقع چرخش بر وفق مراد خود را داشت. بسیار روشن است كه علاج قطعى بیمارى وى، در گرو خشكاندن ریشهی اصلى است و هر اقدام دیگر چیزى جز مسكّنى زودگذر كه خود پدید آورنده پیامدهاى ناخوشایند دیگرى است، و به تدریج همان خاصیت موقت را نیز از دست خواهد داد، نخواهد بود.
بر همین منوال مشكلات رایجى كه شكایت از آن فراوان دیده مىشود، باید بررسى شود و با شناسایى ریشههاى آن، با آن برخوردى منطقى و لازم گردد. نمونههایى از این موارد را مىتوان «نداشتن حضور قلب در نماز و دیگر افعال عبادى»، «تمركز نداشتن هنگام مطالعه»، ذكر كرد؛ همچنین «عصبانى شدنهاى بىجهت و پشیمانى و پیامدهاى دیگر كه خود فصل جدیدى از رنج و اندوه را براى انسان رقم مىزند» نیز، از مواردى است كه متأسفانه براى بسیارى از مردم مطرح است.
در این موارد چه باید كرد؟ آیا همچون دلدردى كه با چند قرص مسكن پاسخ داده مىشود، با آن به مقابله برخیزیم یا در صدد از بیخ و بن بر كندن ریشه برآییم؟
بسیارى از كسانى كه مقامى را اشغال مىكنند، در صدد توجیه كارهاى ناصواب خود برآمده و لب به اعتراف نمىگشایند و یا خداى ناكرده اعترافشان همراه اهداف غیر منطقى است. اینان فقط به منافع خود مىاندیشند و بس. قرآن كریم این خصلت نكوهیده را این گونه وصف فرموده است:
وَإِذا تَوَلّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَیُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللهُ لا یُحِبُّ الْفَسادَ * وَإِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهادُ؛[8]
و هنگامى كه برگردد (یا ریاست و مقامى پیدا كند)، به تلاش براى ایجاد فساد در زمین مىپردازد، و در پى نابودى كشتزارها وكشتار انسانها برمىآید، و خداوند فساد و تباهى را دوست ندارد. و آنگاه كه (مصلحان اندرزش دادند و) به او گفته شد از خدا بترس (و حریم الاهى را رعایت كن) عزّت (و عظمتِ پندارى) او را به گناه (و ادامهی تبهكارى) وادار نمود. چنین فردى را دوزخ كافى است و البته جایگاه بدى است.
حتى اگر رسیدنشان به خواستههاى نفسانى مستلزم لگدمال كردن ارزشهاى اخلاقى جامعه، ایجاد فساد و هلاكت نسلها و امكانات آنها باشد، برایشان اهمیتى ندارد. آنچه آنها را شیفته خود كرده، نیل به شهوتهاى گوناگون دنیاست و اگر راه دستیابى به آن، جلب رضایت مقطعىِ مردم باشد، به هر نحو ممكن خود را به آب و آتش زده و در كسب وجاهت ملّى از هر كوششى فروگذار نمىكنند، هرچند همان مردم با گذشت اندك زمانى حقیقت را بیابند و چهرهی واقعى آنها را بازشناسند.
اینجاست كه دل دادن به كلام جانان و آویزهی گوش كردن سخن پرمهر و محبت پدر بصیرمان، حضرت امیرالمؤمنین(ع) وظیفه حتمى انسانى ما است. راهنماى پرعاطفه و دلسوختهاى كه همچون محبوب بىمثالشان، رسولاكرم(ص)، درخور وصفى بلند هستند كه خود درباره آن حضرت فرمودند:
...طَبیبٌ دَوّارٌ بِطبِّه قَدْ أَحْكَمَ مَراهِمَهُ وَاَحْمى مَواسِمَهُ...؛[9]
پزشك دلسوزى كه به خاطر طبابتش، همواره گردش مىكند و مرهمهایش را (براى زخم دلها) محكم و آماده نموده و ابزارها را سرخ كرده و تافته است.
اما افسوس و صد افسوس كه بیمار، قدر پزشك حاذق بىتوقع را ندانسته و سالها در كنار نهجالبلاغهی زیبایشان كه گوشهاى از رهنمودهاى رهگشاى ایشان[10] و حاوى درمان دردهاى بىعلاج آن امام هُمام است و به حق باید «آشناى ناآشنایش»[11] نامید، عمر سپرى كند و خداى ناكرده به این فرجام نامیمون برسد كه:
«...یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللهِ...».[12]
آرى، این خطبه قاصعهی امیرمؤمنان(ع) است و خدا را شاكریم كه پاى سخن حضرت نشسته و گوش جان به كلام روحبخش وى سپردهایم.
در احادیث اهلبیت(ع) به مناسبتهاى مختلف ریشههایى براى كفر ذكر شده است[13] (مانند حرص، استكبار و حسد)[14] ولى در اینجا امام(ع) «كبر» را ریشهی اصلى دانسته و تمام پلیدىها حتى آن دو ریشهی دیگر را ناشى از این صفت نكوهیده شناختهاند. و این خود رهنمودى پرارج براى رهپویان راه نورانى عبودیت، و نسخهاى شفابخش از آن طبیب فرزانه آسمانى است كه همواره باید فرا روىمان باشد و با تمام وجود از این ریشهیابى حكیمانه و مغتنم بهره برده و با استعانت از خداى تعالى از ابتلا به چنین دردِ دردآفرینى گریزان باشیم.
1- مهمترین دام و كمینگاه شیطان کدام است؟
2- در احادیث اهلبیت(ع) کدام ریشهها براى كفر ذكر شده است؟
3- امام علی(ع) ریشهی اصلى کفر را کدام صفت دانسته است؟
[1]. «الآجل والآجلة ضد العاجل والعاجلة». صحاح اللغه، ج 4، ص 1621 (به ترتیب: آخرت و دنیا). قال الله تعالى: «إِنَّ هؤُلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَراءَهُمْ یَوْماً ثَقِیلاً». (انسان (76)، 27)
[2]. وسیله شكار. مصباح المنیر، ص 353.
[3]. با یكدیگر دست و پنجه نرم كردن و سعى در مغلوب كردن طرف مقابل. همان، ص 295.
[4]. مرحوم طبرسى در آیه شریفه: «وَأَعْطى قَلِیلاً وَأَكْدى» (نجم، 34) فرمودهاند: أكدى، به معناى «خوددارى از بخشش» است. مجمع البیان، ج 9 و10، ص 180. در جملهی متن، این فعل به صورت منفى به كار رفته؛ از این رو این گونه معنا مىكنیم: هیچگاه «بىتأثیر» و سُست نخواهد شد.
[5]. «یقال: رماه فأشواه: اذا لم یصب المقتل...» (به خطا رفتنِ تیر). صحاح اللغه، ج 6، ص 2396. بنابراین منفى آن، به معناى خطا نرفتن و اصابت به هدف است.
[6]. ناتوان و كمبضاعت.
[7]. طِمر، لباس كهنه و پوسیده را گویند و جمع آن اطمار است. صحاح اللغه، ج 2، ص 726.
[8]. بقره (2)، 205 ـ 206.
[9]. نهجالبلاغه، خطبه 107 (۱۰۸).
[10]. مرحوم سید رضى (359 ـ 406 ق) كه خود استاد بلاغت و ادبیات بودهاند، از میان مجموعه سخنان امام(ع) حدود یكسوم را گلچین كردهاند و مجموعاً 241 خطبه، 79 نامه و 489 حكمت كوتاه را گردآوردهاند. مسعودى (متوفاى 346ق) در مروج الذهب تعداد خطبههاى حضرت را 480 خطبه ثبت كرده است. مرحوم سید رضى حدود نصف این تعداد از خطبهها را نقل فرموده؛ ولى در بسیارى از موارد به نقل بخشى از خطبهها بسنده كردهاند. ر.ك: سید جمال دینپرور و همكاران، در محضر خورشید.
[11]. كمتر كسى است كه نام زیباى نهجالبلاغه را نشنیده باشد؛ ولى متأسفانه على رغم این آشنایى ابتدایى، كمتر كسى است كه با این تالى تلوِ قرآن كریم انس داشته باشد.
[12]. زمر (39)، 56: «دریغا بر (عمر بر باد رفتهاى كه قدر ندانستم و) در كنار خدا، به كمكارى سرگرم شدم».
[13]. بحارالانوار، ج 72، ص 104 ـ 123 مشتمل بر 20 حدیث.
[14]. بحارالانوار، ج 72، ص 104، حدیث اول.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت