کد مطلب: ۵۷۰۶
تعداد بازدید: ۳۶۲
تاریخ انتشار : ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۰:۲۲
پرتوی از عظمت امام حسین (ع)| ۳۰
معاویه با این حساب‌ها دشمن سرسخت علی(ع) بود و این علامت نفاق در وجودش ریشه دوانیده، همه نواحی وجودش را مثل سرطان گرفته بود، و قصدش از آن همه جسارت و سبّ بر سر منابر، سبّ پیغمبر اعظم(ص) بود، از سیوطی نقل شده که در ایام بنی‌امیّه بیش از هفتادهزار منبر بود که بر آنها به علی(ع) لعن می‌کردند.

بخش دوّم: بنی هاشم و بنی امیّه| ۵


نفاق معاویه


چنانچه در روایات بسیار، اهل سنّت روایت کرده‌اند یکی از روشن‌ترین علائم نفاق، بغض علی بن ابی‌طالب(ع) است، و چنانچه گفته شد و همه می‌دانند معاویه در این صفت معروف و سرخیل اهل نفاق بود. او تمام کینه‌ها و عداوت‌هایی را که با پیغمبر(ص) داشت به حساب علی(ع) گذاشت و انتقامی را که خودش و پدرش می‌خواستند از پیغمبر(ص) بکشند از علی(ع) و فرزندانش کشید.
او با پیغمبر(ص) و علی(ع) و قرآن و اسلام دشمن بود، و وقتی از دشمنی با شخص پیغمبر(ص) مأیوس شد با خاندانش در مقام کینه‌توزی و دشمنی برآمد و در خاندان آن حضرت کسی از علی(ع) سزاوارتر به اینکه هدف تیر دشمنی کفار و منافقین و دشمنان اسلام و پیغمبر(ص) شود نبود؛ زیرا علاوه بر آنکه کسی از علی(ع) به آن حضرت نزدیک‌تر نبود، کسی هم مانند علی(ع) با پیغمبر(ص) همکاری نکرد واو را یاری ننمود. پیغمبر(ص) و علی(ع) هر دو درخت اسلام را نشاندند و آبیاری کردند با این تفاوت که، پیغمبر نبیّ بود، و علی، ولیّ و وصیّ.
معاویه با این حساب‌ها دشمن سرسخت علی(ع) بود و این علامت نفاق در وجودش ریشه دوانیده، همه نواحی وجودش را مثل سرطان گرفته بود، و قصدش از آن همه جسارت و سبّ بر سر منابر، سبّ پیغمبر اعظم(ص) بود، از سیوطی نقل شده که در ایام بنی‌امیّه بیش از هفتادهزار منبر بود که بر آنها به علی(ع) لعن می‌کردند.
در کتاب العتب‌الجمیل محمد بن عقیل نقل کرده وقتی عمر بن عبدالعزیز این بدعت نکوهیده را الغاء کرد، خطیب مسجد جامع حرّان خطبه خواند، و از منبر به زیر آمد، و آن حضرت را چنانچه پیش از آن رسم بود سبّ نکرد. مردم نادان از هر طرف فریادشان بلند شد:

«وَیْحَکَ وَیْحَکَ اَلسُّنَّةَ اَلسُّنَّةَ تَرَکْتَ السُّنَّةَ...» زیرا گمان می‌کردند این سبّ و ناسزا از اجزای مشروعه خطبه است.[1]
تبلیغات دروغ معاویه خصوصاً در شام که از مرکز اسلام دور بودند خواه‌وناخواه تأثیر کرد، و سبب گمراهی جمعیت‌های انبوه گردید.
معاویه با پول و وسایلی که در دست داشت، گویندگان، شعرا و کسانی را که از افترا و تهمت به اشخاص پاک باک نداشتند به مزدوری گرفت، و حقایق اسلام را تحریف و آنها را واداشت که علی(ع) و سایر صحابه بزرگوار را به باد تهمت بگیرند تا خاندان نبوّت و بنی‌هاشم از مقام و مرتبه‌ای که در اجتماع دارند ساقط گردند و اسلام در میان امواج فتن و جهالات و ظلم و کفر و سیاست بنی‌امیّه غرق شود.
ابن‌اثیر نقل کرده است: در جنگ صفین در یکی از روزها جوانی از سپاه معاویه برای نبرد بیرون آمد، و شعر می‌خواند و حمله می‌کرد و شمشیر می‌زد و لعن می‌نمود. هاشم مرقال که از افسران ارشد سپاه امام(ع) بود به او گفت: بعد از این سخنان که می‌گویی و این نبردی که می‌نمایی فردای قیامت حساب است، از خدا بترس که از این ایستگاه از تو می‌پرسد. از این جنگ و حمله چه می‌خواهی؟ گفت: من با شما جنگ می‌کنم برای آنکه صاحب شما نماز نمی‌خواند و شما نماز نمی‌خوانید و او خلیفه ما را کشته و شما او را در کشتن خلیفه یاری کرده‌اید.
هاشم گفت: تو را با عثمان چه کار است؟ او را اصحاب رسول خدا(ص) و فرزندان اصحاب آن حضرت، و قرّاء قرآن ـ که همه اهل دین و علم هستند و یک چشم به هم زدن کار این دین را مهمل نگذاشتند ـ کشتند.
و اما اینکه گفتی: صاحب ما نماز نمی‌خواند پس بدان که صاحب ما اول کسی است که نماز به جا آورد، و داناترین خلق خدا به دین خداست، و نزدیک‌ترین همه به رسول الله(ص) است و این لشکر و سپاهی که با من می‌بینی همه از قرّاء قرآن هستند، شب‌ها را به عبادت و تهجد بیدارند. متوجّه باش که این اشقیا (یعنی معاویه و مزدورانش) تو را گمراه نسازند.
جوان گفت: آیا برای من توبه است؟ هاشم گفت: آری توبه کن! خدا توبه را قبول می‌کند و از گناهان عفو می‌نماید؛ جوان برگشت.[2]
از جاحظ نقل شده که گروهی از بنی‌امیّه به معاویه گفتند: تو به آنچه آرزو داشتی رسیدی، خوب است این روش سبّ و ناسزا به علی را ترک کنی. گفت: نه به خدا ترک نمی‌کنم تا بچه‌های کوچک بر این روش، بزرگ و سالمندان پیر گردند، و یک نفر فضایل علی را یاد نکند.[3]
یکی دیگر از علائم نفاق معاویه دشمنی او با انصار بود که چون آنها پیغمبر(ص) را یاری کردند معاویه آنها را دشمن می‌داشت و استهزا می‌کرد، حتی افرادی مانند جابر را بار نمی‌داد.
مسعودی نقل کرده است که جابر برای ملاقات معاویه وارد دمشق شد، تا چند روز به او اذن ملاقات نداد، وقتی به او اذن ملاقات داد، جابر گفت: معاویه مگر نشنیده‌ای که پیغمبر(ص) فرمود:
مَنْ حَجَبَ ذَا فَاقةٍ وَحَاجَةٍ حَجَبَهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَوْمَ فَاقَتِهِ وَحَاجَتِهِ؛
«هرکس فقیر و حاجتمندی را بار و اجازه‌ی ملاقات ندهد خدا او را در روز فقر و احتیاجش به بارگاه قدس و ثواب خودش راه ندهد».
معاویه خشمناک شد (از روی تمسخر و استهزا به سخن پیغمبر(ص))، گفت: شنیدم از او که می‌فرمود:
«إِنَّکُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی اُثْرَةً فَاصْبِرُوا حَتَّی تَرِدُوا عَلَیَّ الْحَوْضَ»؛
«شما (انصار) بعد از من گرفتار کسانی خودخواه و سرکش می‌شوید، پس صبر کنید تا نزد حوض وارد شوید بر من (یا بر حوض وارد شوید)».
چرا صبر نکردی؟ جابر گفت مرا به یاد چیزی آوردی که فراموش کرده بودم و از نزد معاویه بیرون آمد، و سوار شد و برگشت. معاویه ششصد دینار برای او فرستاد. جابر آن را رد کرد، و اشعاری به او نوشت و به فرستاده معاویه گفت: به خدا سوگند، هرگز پسر هند جگرخوار در صحیفه اعمالش حسنه‌ای نخواهد یافت که من سبب آن باشم.[4]


ننگ بزرگ تاریخی


یکی از گناهان غیرقابل عفو معاویه که تا زمان او سابقه نداشت این بود که وقتی می‌خواست به صفّین برود و با خلیفه به حقّ، معارضه نماید، و آتش جنگ داخلی و برادرکشی را در بین مسلمین روشن سازد، از بیم کنستانتین امپراطور روم که مبادا ازطرف بنادر شام به دمشق حمله نماید قرار باج و خراجی برای امپراطور داد که هر سال آن را بدهد. این ننگ تاریخی یک لکه سیاهی بود که بر جبهه آن همه فتوحات درخشان مسلمین و خدمات مجاهدین نشست.
هرکس تاریخ اسلام و غیرت و همّت و فداکاری‌های سربازان و افسران رشید مسلمین را مطالعه کرده باشد، می‌داند که در صدر اسلام پذیرفتن چنین ننگی از بدترین خیانت‌ها شمرده می‌شد، و وضع تربیت مسلمانان و سربازان غیور و خداپرست آنها از قبول این‌گونه معاهدات ابا داشت.
مجاهدین اسلام هزار بار در میدان جهاد شهید شدن را بر تحمل ننگ ذلت در برابر بیگانه و دشمنان خدا و تسلط کفار ترجیح می‌دادند و مسئله تسلیم و معاهدات ننگین که امضای ضعف و زبونی مسلمین باشد در فکرشان خطور نمی‌کرد.
معاویه برای اینکه می‌خواست حکومت واقعی و مرکزی اسلام را ساقط کند برخلاف دستور محکم:
وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ؛[5]
با رومیان عهدنامه ذلت‌آمیز و دادن جزیه را امضا کرد، و با مسلمانان و وصیّ پیغمبر(ص) اعلان جنگ داد.
ای کاش به این اکتفا کرده بود. پس از مرگ کنستانتین، که در سال 668 میلادی تقریباً 47 هجری اتّفاق افتاد ـ یک بار دیگر در سال 60 هجری ـ مطابق 679 میلادی ـ چند ماه پیش از مرگش رسماً برطبقِ معاهده‌ای دیگر عهده‌دار شد که همه ساله به کنستانتین (معروف به پوکونات) جزیه بدهد.
معاویه بعد از آنکه در حوالی قسطنطنیه شکست فاحشی از رومیان خورد دانست که مسلمانان مانند گذشته فداکاری و ثبات‌ قدم نشان نمی‌دهند، زیرا هم روحیه و اخلاق اکثر سربازان در اثر بدی دستگاه حکومت، فاسد و ضعیف شده بود، و هم مسلمانان از توسعه فتوحات چندان خوشحال نمی‌شدند و به جهاد رغبت اظهار نمی‌کردند، برای اینکه فداکاری آنها موجب توسعه قلمرو حکومتی می‌شد که عَلم ضداسلام و خاندان نبوّت را به دست گرفته و در دارالاسلام و مراکز مهم اسلام، مثل مکه معظمه و مدینه طیبه و کوفه و بصره به شدّت با اسلام مبارزه می‌کرد، و احکام و برنامه‌های اسلامی را عملاً متروک و موقوف‌الاجرا ساخته بود.
ازطرفی هم، معاویه طرح ولایتعهدی یزید را با رشوه و زور سرنیزه عملی کرده بود و می‌دانست که پس از مرگش اغتشاشات داخلی به ظهور می‌رسد و یزید و سپاه اموی را با اغتشاش داخلی و حکومت بر ملت ناراضی، استعداد آن نیست که بتوانند با رومیان جنگ کنند و حمله آنها را دفع کنند؛ لذا برای بار دوم تسلیم رومیان شد، و چند تن از اعراب نصرانی را با هدایای بسیار به قسطنطنیه فرستاد و معاهده‌ای به مدت سی سال بین او و کنستانتین برقرار شد، و برطبق آن معاویه و جانشینانش متعهد شدند همه ساله سی هزار عدد مسکوک طلا و هشتصد نفر از اسرای عیسوی و هشتصد رأس اسب عربی به قسطنطنیه باج بفرستند، و مخصوصاً در ماده چهارم مقرّر شد که این اموال را به اسم خراج به دربار امپراطور ارسال دارند و پس از معاویه یزید خراج بیشتری را قبول کرد.[6]
به این ترتیب معاویه و پسرش برای اینکه می‌خواستند خود را برخلاف افکار عمومی بر مسلمانان تحمیل کنند و اسلام را از میان بر گیرند تن به زیر بار این ننگ بزرگ دادند، و مملکت اسلام را خوار و خفیف و تحت نفوذ بیگانه قرار دادند.


خودآزمایی


1- یکی از روشن‌ترین علائم نفاق کدام است؟
2- چرا در خاندان پیامبر(ص)، کسی از علی(ع) سزاوارتر به اینکه هدف تیر دشمنی کفار و منافقین و دشمنان اسلام شود نبود؟
3- یکی از گناهان غیرقابل عفو معاویه که تا زمان او سابقه نداشت را بیان و شرح دهید.

 

پی نوشت ها

 

[1]. ابن عقیل علوی، العتب‌الجمیل، ص56؛ دفتردار المدنی، الاسلام بین السنة و الشیعه، ص25.
[2]. ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج3، ص213.
[3]. ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج4، ص57؛ محدث قمی، الکنی و الالقاب، ج1، ص89.
[4]. مسعودی، مروج‌الذهب، ج 3، ص115 ـ 116.
[5]. فتح، ۲۹.
[6]. حجة السعاده، ج2، ص70 ـ 71.


دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: