بخش دوّم: بنی هاشم و بنی امیّه | ۷
از بزرگترین عبرتهای دنیا پیدا شدن شخصی مانند یزید در صحنه تاریخ اسلام و حکومت یافتن او بر رجال بزرگ از صحابه و تابعین است.
سیاهترین صفحات تاریخ بشر صفحاتی است که در آن، شرح زندگی یزید ثبت شده است. اگرچه رسواییها و جنایتهای بنیامیه آنها را در میان بزهکاران تاریخ و زمامداران پست و جبار، مشهورتر از همه ساخت؛ ولی یزید برای این دودمان ننگ و عاری شد که نزدیک بود مردم آنهمه ننگ و رسوایی سایر افراد این فامیل را فراموش کنند و فقط یزید را یگانه قهرمان کفر و شرارت، طغیان و سبک مغزی، دنائت و عداوت با خاندان پیغمبر(ص) بشناسند.
بنیامیّه مانند یک صفحه سیاه در تاریخ ظاهر شدند، و یزید در آن صفحه سیاه نقطهای شد که سیاهیش بیشتر، و مصداق ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ؛ گشت.
به گفته علایلی برای آنکه معنای شهادت حسین را بفهمیم لازم است یزید را بشناسیم و برای آنکه یزید را بشناسیم باید به تربیت خانوادگی او توجّه کنیم چون واضح است که محیط تربیت و پرورش در تکوین شخصیت بسیار مؤثر است.
دامن و شیر مادر، رفتار و اخلاق پدر، سوابق خانوادگی در روی انسان اثر میگذارند، این حقیقتی است که هم علمای اخلاق و روانشناسی آن را تأیید کردهاند، و هم در تعالیم اسلامی به طور جامع و کافی مراعات آن شده است.
میان آن کس که در محیط آلوده به گناه و فحشا، قمار و میگساری و ستم بزرگ شده و سالها از سفره ظلم و غصب اموال مردم و حقوق فقرا خورده با آن کس که در محیط صداقت، عفت، نجابت، عدالت و پارسایی و قناعت پرورش یافته، فرق و جدایی بسیار است.[1]
بنابراین مطالعه تربیت خانوادگی افراد و رجال تاریخ، و ملاحظه چگونگی محیط رشد افکار و نفسیّات آنها لازم است، و یزید از آن کسان است که اعمال و رفتارش با تربیت خانوادگی و محیط زندگیش ارتباط داشت، و نسخهای مطابق اصل بود.
در این کتاب پدر و قبیله و اجداد یزید و مادربزرگ و جمعی از افراد فامیلش را بهطور مختصر شناساندیم، و در قسمتهای بعد هم شاید توضیحات بیشتر بدهیم. اکنون به نگارش هویت مادرش که تا حال از آن سخن به میان نیاوردهایم بپردازیم و سپس تربیت و اخلاق و سایر مشخصات او را نشان میدهیم.
مادر یزید میسون دختر بجدل کلبی است و بهطور اختصار بنا به نقل تجارب السّلف،[2] و الزامالنواصب[3] و ربیعالابرار،[4] و اشعار نسّابه کلبی، نسب یزید مورد طعن و مردود است و مادرش را وقتی پیش معاویه بردند به یزید از غلام پدرش حامله بود.[5]
علایلی میگوید: نشو و نمای یزید و تربیتش مسیحی بود یا به مسیحیت نزدیکتر بود تا به اسلام (سپس میگوید):
شاید غریب به نظر آید اگر تربیت یزید را مسیحی بدانیم بهطوری که از تربیت اسلامی و آشنایی او به عرف اسلام بسیار دور باشد، و شاید خواننده از آن تعجّب کند ولی تعجّب ندارد هرگاه بدانیم که یزید ازطرف مادر از بنیکلب است که پیش از اسلام دین مسیحی داشتند، و از بدیهیات علمالاجتماع این است که ریشهکن ساختن عقایدی که جامعهای داشته، و آن عقاید در عرف و عادت آنها اثر گذاشته محتاج به گذشت زمان و طول مدت است.
یزید در چنین قبیلهای که هنوز افکار و عادات مسیحیت را پشت سر نگذاشته بود تربیت شد؛ علاوهبراین بنا به نظر طایفهای از مورخین بعضی از استادان یزید مسیحی بوده، و سوء تأثیر چنین تربیتی در کسی که زمامدار امور مسلمین باشد معلوم است.
و به همین جهت بود که یزید، مسیحیان را به خود نزدیک کرد، و برخلاف دستور قرآن:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَی أَوْلِیَاءَ؛[6]
به آنها اعتماد کرد و آنان را از خواص و محرم اسرار حکومت کرده بود و به قدری به آنها اطمینان داشت که تربیت فرزندش خالد را به اتّفاق مورخین به یک نفر مسیحی واگذار کرد و همچنین با اخطل، شاعر نصرانی روابط صمیمانهداشت، و او را به هجو انصار پیغمبر(ص) واداشت، و رابطهاش با اخطل چنان گرم بود که وقتی مرد، یزید برایش مرثیه گفت.
تمام این دقایق تاریخی شهادت میدهد که یزید از تربیت اسلامی محروم بود و مانند بعضی از غربزدگان زمان ما شدیداً تحتتأثیر عادات بیگانگان بود. رقص، اشتغال به غنا و لهو، میگساری، سگبازی همه از عادات مسیحیها بود که یزید در تحتتأثیر آن تربیت فاسد، به آن معتاد شد، و شعائر اسلام را محترم نمیشمرد و علناً مرتکب این معاصی میگشت، و به خاندان رسالت، و به مقام روحانی و معنوی حسین(ع) اعتنا و توجّه نمیکرد.
پس عجب نیست اگر جمعی از مورخین نقل کردهاند که یزید قوای مسلمین را از فتح یونان و قبرس باز گرداند، و در مقابل مبالغی اموال گرفت؛ زیرا برای یزید فتح اسلامی معنایی نداشت.[7]
یزید در کارها با مسیحیها و بیگانگانی چون سرجون رومی مشورت میکرد، و رأی آنها را به کار میبست، و (چنانچه گفته شد) عبیدالله بن زیاد را به استانداری کوفه نیز با مشورت سرجون انتخاب کرد.[8]
علاوه بر این تربیت، یزید یک تربیت بادیهای نیز داشت که از آن هم کمتر از عادات نکوهیدهای که در تربیت مسیحی فراگرفته بود متأثر نبود، چنانچه میدانیم معاویه ناچار شد با مادر یزید متارکه نماید، و او را به بادیه فرستاد، و یزید در بادیه متولد شد، و هرچند علت این متارکه را بعضی کراهت میسون از زندگی شهری در آن کاخ مجلل، و کنیزکان زیبا و فرشهای گرانبها و ظروف طلا و نقره دانستهاند؛ ولی آیا واقعاً علت این متارکه این بود یا علت همان علاقه به غلام پدرش بود، که چون بر عشق او توانایی شکیب نداشت؛ اشعار میخواند و بیتابی میکرد تا معاویه ناچار شد او را به همان محل دلخواهش فرستاد.
عقّاد میگوید: یزید جوان بدخویی بود که شب و روزش را در میگساری و اشتغال به تار میگذراند و از مجلس زنان و ندیمانش بر نمیخاست مگر برای شکار، و هفتهها را در شکار بیاطلاع از جریان امور کشور سر میکرد.[9]
هم او میگوید: علاقه شدید یزید به شعر، او را به میگساری و معاشرت با شعرا و ندیمان راغب کرده بود، و میل مفرط او به شکار او را از رسیدگی به امور ملک و سیاست باز میداشت. توجّه او به تربیت یوزها و بوزینگان او را در عداد و هم ردیف صاحبان یوز و بوزینه قرار داد. یزید بوزینهای داشت که آن را ابوقبیس میخواند، و لباس حریر به او میپوشاند و آن را به طلا و نقره زینت مینمود و در مجالس شراب حاضر میساخت و در مسابقات اسبدوانی بر الاغی سوارش میکرد و تحریص مینمود تا مسابقه را از اسبها ببرد.[10] یزید حتی در مدینه پیغمبر(ص) نیز از میگساری، و گناه خودداری نمیکرد.[11]
حسین(ع) در حضور معاویه یزید را اینگونه معرفی کرد:
یزید خودش خود را معرفی کرده تو برایش همان چیز را بگیر که خودش گرفته که سگها را برای آنکه به جنگ هم اندازد، و کبوترها را برای کبوتربازی و زنهای آوازهخوان و مغنّیه و صاحبان آلات طرب را برای خوشگذرانی، جمعآوری کرده است.[12]
دانشمند مصری محمد رضا میگوید: نشو و نمای اولاد طبقه اشرافی عادتاً اینطور است که به تعالیم دین اعتنا ندارند، و حلال را از حرام نمیشناسند، و همّتشان به خوشگذرانی، لهو و شکار، رقص، غنا و میگساری است، بنابراین تربیت یزید برخلاف تربیت فرزندان صحابه بود؛ زیرا تربیت آنها دینی بود.
معاویه توانست با قدرت سلطنت از اهل شام برای یزید بیعت بگیرد. اما نتوانست در اهل مدینه اثر کند لذا وقتی مرد، یزید به استعمال اسلحه متوسل شد.[13]
مسعودی میگوید: یزید صاحب طرب و بازها و سگهای شکاری و بوزینهها و یوزها و مجالس شراب بود. بعد از شهادت حسین(ع) روزی بر سر سفره شراب نشست درحالی که ابن زیاد در طرف راست او نشسته بود. به ساقی شراب گفت:
إِسْقِنِی شَرْبَةً تُرَوِّی فُؤَادِی / ثُمَّ مِلْ فَاسْقِ مِثْلَهَا اِبنَ زیَادِ
صَاحِبَ السِّرِّ وَالأمَانَهِ عِنْدِی / وَلِتَسْدِیدِ مَغنَمِی وَجِهَادِی[14]
سپس مغنیان را امر به تغنّی و آوازخوانی کرد.[15]
خواص یزید و عمّال و کارگزاران او در فسق و فجور از او پیروی میکردند و در حکومت او در مکه و مدینه غنا آشکار شد، آلات لهو به کار افتاد و میگساری آشکار و علنی گردید.
سپس داستان بوزینهاش ابوقبیس را که در مجالس شراب و لهو حاضرش میساخت و برایش متکا میگذاشت و او را بر خر وحشی سوار میکرد و تزیینات و تشریفات ابوقبیس و خر وحشیاش را شرح داده که هر خواننده را به شگفت میآورد.[16]
کیاهراسی شافعی میگوید: یزید با یوز شکار میرفت و نرد میباخت و به میگساری معتاد بود و پس از اینکه دو بیت از او در وصف شراب نقل کرده، فصل طویلی در مذمّت او نگاشته و در پایان گفته است که اگر به کاغذ مدد میشدم عنان قلم را رها میساختم و کلام را در مخازی این مرد گسترش میدادم.[17]
1- علایلی درباره تربیت یزید چه میگوید؟
2- چرا یزید، مسیحیان را به خود نزدیک کرد؟
3- امام حسین(ع) در حضور معاویه یزید را چگونه معرفی کرد؟
[1]. این قاعده کلی و تخلفناپذیر نیست و به عبارت دیگر علت تامهی تکوین شخصیت، محیط تربیت نیست، بسا اتّفاق میافتد که از افراد ناپاک و در محیطهای آلوده افرادی پارسا و پرهیزکار به وجود میآیند و برعکس کسانی که در محیطهای مناسب و شرایط مساعد تربیت بزرگ شدهاند خوب از امتحان بیرون نمیآیند و مصداق: یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ؛ میشوند، اما این دلیل آن نیست که محیط اثر ندارد بلکه دلیل آن است که با محیط فاسد هم مبارزه ممکن است، و بدی محیط برای بدان عذر بدرفتاری نیست.
[2]. نخجوانی، تجاربالسلف، ص66 ـ 67.
[3]. صیمری، الزامالنواصب، ص169.
[4]. زمخشری، ربیعالابرار.
[5]. مراجعه شود به: معتمدالدوله، قمقام زخار، ج1، ص 229؛ مغنیه، المجالسالحسینیه، ص130.
[6]. مائده، 51. «ای اهل ایمان! یهود و نصاری را به دوستی مگیرید».
[7]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص66 ـ 68.
[8]. ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج3، ص268؛ محمد رضا، الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص84 ـ 85؛ حجة السعاده، ج2، ص6.
[9]. عقّاد، ابوالشهداء، ص149.
[10]. عقّاد، ابوالشهداء، ص149.
[11]. ابن اثیر جزری، الکامل فیالتاریخ، ج 3، ص 317.
[12]. محمد رضا، الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص 60.
[13]. محمد رضا، الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص 60.
[14]. با جرعهای از شراب مرا سیراب کن، که دلم را سیراب سازد، سپس پر کن با مثل آن پسر زیاد را سیراب کن، او رازدار من است و کسی است که پایههای حکومت و غنیمت مرا محکم کرده است.
[15]. مسعودی، مروجالذهب، ج 3، ص67.
[16]. مسعودی، مروجالذّهب، ج 3، ص67 ـ 68.
[17]. دمیری، حیاةالحیوان، ج2، ص306.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی