کد مطلب: ۵۹۵۲
تعداد بازدید: ۸۳۷
تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۴۰۱ - ۱۷:۱۴
همسرداری | ۲۹
این مطلب مسلم است که مادر خانم دشمن و بدخواه داماد نیست، بلکه برطبق ناموس طبیعت باید دوست‌دارش باشد، چنان که در اوایل خویشاوندی غالباً چنین است. به علاوه، مقتضای محبتی که نسبت به دخترش دارد این است که دامادش را نیز دوست داشته باشد؛ زیرا سعادت و خوش‌بختی دخترش را در دست او می‌داند.

مادر خانم


از امور جدایی‌افکن بین زن و شوهر و آن چیزی که آسایش و خوشی میان آنان را سلب می‌کند و حتی گاهی باعث قتل و جنایت نیز می‌شود، مزاحمت‌ها و دخالت‌های بی‌جای مادر زن است.
مادر زن پیش از این که دخترش را شوهر دهد، دلش می‌خواهد دامادش کسی باشد که دارای تمام کمالات و خوبی‌ها بوده و از همه‌ی نواقص و کژی‌ها به دور باشد. انتظار دارد چنین جوان ایده آلی از دخترش خواستگاری کند و او را سعادتمند و قرین خوش‌بختی گرداند. با این آرزو، جوانی را به دامادی انتخاب می‌کند. نخست می‌پندارد که او همان داماد ایده‌آل است. از این رو، نسبت به او اظهار علاقه می‌نماید، پذیرایی و احترام می‌کند. با خود می‌گوید: اگر وی مختصر عیبی هم داشته باشد با دخالت و راهنمایی‌های من اصلاح می‌شود.
اگر تازه داماد، مطابق میلش در آمد، شاد و خرّم می‌شود و هیچ حرفی در میان نیست، ولی اگر مطابق دل‌خواه او در نیامد فوراً در صدد چاره‌جویی بر می‌آید. ابتدائاً تصمیم می‌گیرد از تجربه‌هایی که در دوران زندگی زناشویی خود داشته استفاده نماید و دامادش را مطابق دل‌خواه بارآورد. بدین منظور نقشه‌ها می‌کشد و از همه‌ی امکانات استفاده می‌کند. گاهی به عنوان دل‌سوزی و خیرخواهی پند و اندرز می‌دهد، گاهی مصلحت اندیشی و راهنمایی می‌کند. گاهی از طریق قهر و دعوا و غُرغُر وارد عمل می‌شود.
بهترین حربه‌اش این است که در دخترش نفوذ می‌کند و او را وسیله‌ای برای رسیدن به هدفش قرار می‌دهد. با تلقینات خود او را به ناسازگاری و بهانه‌جویی وادار می‌کند.
گاهی دستور قهر و دعوا می‌دهد، گاهی دستور التماس و گریه می‌دهد، گاهی از شوهرش بدگویی و عیب‌جویی می‌کند و ... دختر بیچاره هم که از سویی هنوز سردی و گرمی روزگار را نچشیده و با شوهرش کاملاً مأنوس نشده و به مصالح واقعی خویش آگاهی کامل ندارد، و از سویی دیگر مادرش را بهترین حامی و خیرخواه می‌پندارد، تحت تأثیر افکار و تلقینات او قرار گرفته و بر طبق دستوراتش رفتار می‌کند و خلاصه اگر توانستند بدین وسایل داماد را مسخّر خویش سازند خوب دیگر حرفی در میان نیست؛ اما اگر داماد تسلیم خواسته‌ی ‌آنان نشد لج‌بازی و کشمکش به صورت شدیدتری نمود پیدا می‌کند. حتی ممکن است در اثر لج‌بازی، کار به طلاق بلکه قتل و جنایت بینجامد. بدین دلیل، بیش‌تر دامادها از دست مادر زنشان ناراضی هستند و از مزاحمت‌ها و دخالت‌های بی‌جای او آه و ناله دارند و ناسازگاری‌ها و بهانه‌گیری‌های همسرشان را به گردن او می‌گذارند. می‌گویند: اوست که به دخترش آموزش می‌دهد و نمی‌گذارد که زندگی کند.
بد نیست به عنوان نمونه به درد دل چند داماد توجه کنید:
(جواد ـ م) می‌نویسد: مادر زن من یک دیو است، یک اژدهاست، افعی دو سر است. خدا چنین مادر زنی را نصیب گرگ بیابان نکند. چنان دماری از من در آورده و روزگارم را سیاه و زندگی را به کامم تلخ کرده که نزدیک است از دستش دیوانه شوم و سر به کوه و بیابان بگذارم و ... تنها من نیستم که از دست مادر زنم دل خونی دارم این یک درد عمومی است. فکر می‌کنم از هر صد نفر مرد متأهل 95 نفرشان به آن مبتلا هستند. تازه بقیه هم لابد مادر زن ندارند.
(محمد ـ ف) می‌نویسد: مادر زنم در زندگی من و زنم دخالت می‌کند. بی‌خود باعث ناراحتی ما می‌شود. پشت سر فامیل من غیبت می‌کند. وقتی برای زنم چیزی می‌خرم فوراً ایراد می‌گیرد. از رنگ آن انتقاد می‌کند، مدلش را نمی‌پسندد و با هزار و یک جور دلیل سعی می‌کند چیزی را که خریده‌ام بی‌ارزش جلوه دهد.
(پرویز ـ ک) می‌نویسد: تا حال سه مرتبه ما را تا آستانه‌ی طلاق برده است. مثل عقرب نیش ‌می‌زند. به دخترش یاد می‌دهد که به من بی‌احترامی کند و کارهای منزل را انجام ندهد و توقعات بی‌جا داشته باشد. هر گاه به خانه‌ی ما می‌آید تا یک هفته منزل ما را به جهنم تبدیل می‌کند. بدین دلیل، چشم دیدنش را ندارم.[1]
بیش‌تر دامادها چاره‌ی کار را در این می‌بینند که هر طور شده نفوذ مادر زنشان را قطع‌ کنند و جلو دخالت‌های او را بگیرند. بدین منظور ملاقات‌ها و رفت و آمدها را حتی المقدور محدود می‌سازند. اجازه نمی‌دهند همسرشان به خانه‌ی پدر و مادرش برود یا آن‌ها به خانه‌اش بیایند. با آن‌ها قطع رابطه می‌کند، گوش به حرفشان نمی‌دهد، بی‌اعتنایی می‌کند. به دخالت‌های آنان اعتراض می‌نماید. و خلاصه این که در برابر آن‌ها سرسختی و مقاومت نشان می‌دهد.
ولی روش مذکور، با این که متعارف است، روش عقلایی نیست بلکه غالباً نتیجه‌ی معکوس می‌دهد؛ زیرا محبت دختر و مادر یک پیوند طبیعی است که قطع کردن آن به‌آسانی امکان‌پذیر نیست. چگونه مرد انتظار دارد دختری که سال‌ها در دامن مادرش پرورش یافته و از مهر و محبت بی‌شایبه او برخوردار بوده و هنوز او را بهترین حامی و خیرخواه خویش می‌شمارد به مجرد این که با یک مرد ناشناس پیمان زناشویی بست بدون چون و چرا تسلیم او شود و زحمت‌ها و محبت‌های پدر و مادرش را یک‌سره نادیده بگیرد و به طور کلی با آنان قطع رابطه کند؟!
هرگز چنین امری امکان‌پذیر نیست. و اگر هم در اثر ناچاری چند روزی با آن‌ها قطع رابطه کند، دوام پیدا نخواهد کرد؛ زیرا حرکت جبری، همیشگی نخواهد بود. تا مدتی ممکن است صبر و حوصله کند، ولی سرانجام به ستوه می‌آید و در موقع لازم عکس‌العمل شدیدی از خویش نشان می‌دهد. ممکن است، در اثر سخت‌گیری‌های زیاد، گستاخ و پررو شود و بنا را بر نافرمانی و عصیان قرار دهد. ممکن است به قصد انتقام، با خویشان شوهرش ناسازگاری و اوقات تلخی کند و هر روز اسباب نزاع و کدورت فراهم سازد. به علاوه خیلی بعید است که مرد بتواند بدین‌وسیله روابط مادرزنش را به کلی قطع کند، زیرا او از دخترش دست بردار نیست، بلکه همین امر باعث می‌شود که کینه و کدورتش زیادتر شود و مستقیم و غیر مستقیم با دخترش تماس بگیرد و او را به ناسازگاری، اذیت و آزار شوهر تشویق کند.
در این صورت ممکن است در اثر لج‌بازی و کینه‌توزی کار به طلاق و جدایی بکشد. بسیاری از طلاق‌ها در اثر همین لج‌بازی‌ها و ستیزه‌گری‌های غیر عقلایی به‌ وجود آمده است.
از همه‌ی این‌ها گذشته، اصولاً به نفع انسان نیست که با خویشان همسرش که می‌تواند از حمایت آن‌ها برخوردار شود و از معاشرت و رفت و آمد با آن‌ها استفاده کند به طور کلی قطع رابطه کند.
به هر حال، این روش نه تنها کار را اصلاح نمی‌کند، بلکه مشکلات را زیادتر و اوضاع را وخیم‌تر می‌کند. حتی ممکن است به خودکشی یا قتل و جنایت هم منتهی شود. به نمونه‌های زیر توجه فرمایید:
پلیس هند گزارش داد که روابط نامساعد میان داماد و مادر خانم یکی از علل اصلی 146 خودکشی است که در سال گذشته در دهلی نو وقوع یافته است.[2]
مردی که از دخالت‌های مادر خانمش ناراحت بود خودکشی کرد.[3]
مردی که از دخالت‌های بی جای مادر خانمش به تنگ آمده بود او را از تاکسی بیرون انداخت.[4]
دامادی سر مادر خانمش را با چکش شکست. و برادر خانمش کینه او را در دل گرفت و سرانجام وی را با چاقو، مجروح کرد و متواری شد.[5]
مردی به نام ... چون از دست مادر خانمش به ستوه آمده بود ظرف کله و پاچه‌ی ‌جوشان را روی سر و صورت او ریخت. مادر خانم فریادی کشید و نقش بر زمین شد. او را به بیمارستان رساندند. پزشک معالج پس از معالجات اولیه گفت:
چون سوختگی وی عمیق و خطرناک است باید او را به تهران ببرید. خانم در حالی که به همراه مادرش عازم تهران می‌شد، به شوهرش گفت: ما، در شوشتر ازدواج کردیم، ولی به زودی در تهران از هم جدا خواهیم شد؛ چون شوهری مثل تو به درد من نمی‌خورد.[6]
پس نتیجه می‌گیریم که روش مذکور، روش خوبی نیست و تا ضرورت اقتضا نکند نباید آن را انتخاب کرد. چاره‌ی کار هم منحصر به آن نیست، بلکه راه معقول و مطمئن‌تری نیز وجود دارد که علاوه بر این که ضرری ندارد، غالباً با موفقیت هم توأم است. قبلاً لازم است دو نکته را یادآور شویم:
اول، این مطلب مسلم است که مادر خانم دشمن و بدخواه داماد نیست، بلکه برطبق ناموس طبیعت باید دوست‌دارش باشد، چنان که در اوایل خویشاوندی غالباً چنین است. به علاوه، مقتضای محبتی که نسبت به دخترش دارد این است که دامادش را نیز دوست داشته باشد؛ زیرا سعادت و خوش‌بختی دخترش را در دست او می‌داند. پس اگر در زندگی داخلی آن‌ها دخالت می‌کند، مسلماً قصد سوئی ندارد، بلکه هرچه هست از روی دل سوزی و خیرخواهی است.
البته امکان دارد که دخالت‌های بی‌جا و پیشنهادهای نادرست و حتی زیان‌بخشی هم داشته باشد، لیکن آن هم در اثر نادانی و جهالت است. نباید به نظر بدبینی به آنها نگاه کرد.
دوم، علاقه‌ی مادر و فرزندی، یک علاقه‌ی طبیعی است که قطع آن به آسانی امکان‌پذیر نیست. اگر کسی در صدد قطعش برآید چون برخلاف ناموس خلقت قدم برداشته آثار سوئی به بار خواهد آورد. اصولاً دلیلی ندارد و دور از انصاف نیز هست که انسان بخواهد رابطه‌ی مادر و دختر را قطع کند و در بینشان جدایی بیفکند.
چنان که مرد می‌خواهد با پدر و مادرش آزادانه رفت و آمد کند همسرش نیز اهل عاطفه است و دلش می‌خواهد با خویشانش معاشرت داشته باشد.
با توجه به مطالب مذکور می‌توان گفت: بهترین راه حل این مشکل این است که با مادر خانم بلکه سایر خویشان همسرش معاشرت و روابط حسنه داشته باشد و به آنها کاملاً احترام کند. با زبان خوش و مهربانی سعی کند محبت آن‌ها را جلب نماید. بانیکی و اظهار محبت دلشان را به‌دست آورد. در کارها با آن‌ها مشورت نماید. مشکلات زندگی را در میان نهاده از فکر آن‌ها استمداد کند. به پیشنهادها و راهنمایی‌های مفیدشان گوش بدهد. از همسرش انتقاد نکند. کاری کند که آن‌ها یقین داشته باشند که نسبت به دخترشان وفادار است و واقعاً او را دوست دارد. اگر پیشنهاد نادرستی داشتند که انجام دادن آن صلاح نیست یا برایش امکان ندارد، بداند که قصد سوئی ندارند. در این صورت سعی کند با زبان خوش و دلیل و برهان مفاسد آن را برای‌شان اثبات کند، در رد پیشنهادشان به تندی و خشونت یا بی‌اعتنایی متوسل نشود. حتی اگر از همسرش دل‌خوری داشت، می‌تواند به عنوان استمداد نه اعتراض، مطلب را دوستانه به آن‌ها بگوید و از نظریاتشان استفاده کند.
داماد باید همواره این مطلب را در نظر داشته باشد که مدارا و سازش با مادر و پدر و برادرِ خانم و جلب دوستی آن‌ها، از رموز بزرگ زناشویی و از لوازم همسرداری به‌شمار می‌آید و بدین وسیله است که داماد می‌تواند اعتماد و محبت آنان را نسبت به خود جلب ‌کند و بر بسیاری از مشکلات زناشویی فایق آید. بنابراین، اگر دیده می‌شود که بیش‌تر دامادها از دست مادرخانمشان ناراضی هستند، چنان نیست که تمام تقصیر را مادر خانم داشته باشد، بلکه خود آنان نیز بی‌تقصیر نیستند؛ زیرا آن‌ها هستند که با رفتار غیر خردمندانه‌شان یک دوست واقعی را به‌صورت یک مزاحم در می‌آورند.
بسیارند دامادهایی که با مادر خانم، پدر خانم و برادر خانمشان روابط نیک دارند و از معاشرت و پشتیبانی آن‌ها برخوردار می‌شوند.
به نمونه‌ی زیر توجه فرمایید:
منوچهر ... می‌نویسد: مادر خانم من یک فرشته است، بلکه از فرشته هم بهتر. از مادرم بیش‌تر او را دوست دارم. مهربان، رئوف، فهمیده و خوش قلب است. مادرخانم من حلاّل مشکلات زندگی داخلی من است. وجود او، ضامن خوش‌بختی و سعادت خانوادگی من است.[7]
البته ممکن است در میان مادر خانم‌ها افراد لجوج، نادان و خودخواه هم پیدا شوند که قابلیت تفاهم و اصلاح نداشته باشند و به‌هیچ وجه نتوان جلو دخالت‌های بی‌جا و پیشنهادهای سفیهانه‌ی آن‌ها را گرفت، لیکن در این صورت هم صلاح نیست که با تندی، خشونت، قهر و دعوا با آن‌ها رفتارکرد، بلکه بهتر است حتی‌الامکان با نرمی، مدارا و اخلاق خوش با آن‌ها رفتار کرد؛ زیرا اگرچه قابلیت اصلاح ندارند، لیکن بدین وسیله می‌توان تا حدودی از لج‌بازی‌ها و ایرادهای آن‌ها کاست و از خطرهای بزرگی که ممکن است کاخ زناشویی را از هم بپاشد جلوگیری کرد.
در این گونه موارد بر مرد لازم است سعی کند با همسرش تفاهم کامل برقرار سازد. با اظهار محبت قلبش را مسخر نموده اعتمادش را جلب کند. در خصوص پیشنهادها و دخالت‌های نادرست مادر خانمش با زبان خوش و مهربانی مطلب را با همسرش در میان بگذارد و مفاسد آن‌را برایش تشریح کند و با دلیل و برهان برایش اثبات کند که پیشنهاد مادرش از روی نادانی صادر شده و به صلاح واقعی نیست.
اگر مرد توانست با همسرش تفاهم کامل برقرار کند و او را هم ‌عقیده و هم سلیقه خویش گرداند، همه‌ی مشکلات و از جمله مشکل مادر خانم‌ هم خود به خود برایش حل‌ می‌شود. به هر حال این مطلب را هیچ‌گاه نباید فراموش کرد که با نرمی، مدارا، اخلاق خوب و تدبیرهای خردمندانه، همه‌ی مشکلات را می‌توان حل کرد و پیمان مقدس زناشویی را استوار ساخت.
حضرت علی(ع) می‌فرماید:
جلب دوستی نصف عقل است.[8]
و در حدیثی دیگر می‌فرماید:
نزدیکی با مردم و خوش اخلاقی با آن‌ها از شرور و بدی‌ها جلوگیری می‌کند.[9]
و نیز از آن حضرت نقل است که فرمود:
با کسی که در مقابل تو خشونت و درشتی می‌کند، نرمی و مدارا کن شاید بدین وسیله رام‌گردد.[10]
و در جایی دیگر می‌فرماید:
با یک دیگر نزدیک شوید و احسان کنید. از قهر و جدایی بپرهیزید.[11]


خودآزمایی


۱- در مقابل دخالت‌های بی‌جای مادر زن، بیش‌تر دامادها چاره‌ی کار را چه می‌بینند؟
۲- چرا قطع رابطه‌ی دختر با مادرش دوام پیدا نخواهد کرد؟
۳- بهترین راه حل این مشکل (مزاحمت‌ها و دخالت‌های بی‌جای مادر زن) چیست؟

 

پی نوشت ها

 

[1]. اطلاعات هفتگى، شماره‌ی 1646.
[2]. روزنامه‌ی كيهان، 15 فروردين 1352.
[3]. روزنامه‌ی اطلاعات، 12 اردى‏بهشت 1349.
[4]. همان، 13 اردى‏بهشت 1349.

[5]. روزنامه‌ی كيهان، ۴ اسفند ۱۳۵۰.
[6]. روزنامه‌ی اطلاعات، ۱۴ اسفند ۱۳۵۰.
[7]. اطلاعات هفتگى، شماره‌ی 1646.
[8]. بحارالأنوار، ج 74، ص 168.
[9]. همان، ج 74، ص 168.
[10]. همان، ج 74، ص 168.
[11]. همان، ص ۴۰۰.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: