کد مطلب: ۶۱۴۴
تعداد بازدید: ۵۸۱
تاریخ انتشار : ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۷:۵۶
معاد در قرآن | ۹
احتمال اول مردود است، چون بنابراین فرض، قالب برزخی بدن دنیوی نیست که انسان بوسیله آن کارهای نیک یا عمل‌های زشت را انجام داده باشد تا استحقاق پاداش خوب یا کیفرهای سخت را داشته باشد. به علاوه، روح انسان بعد از تجرّدِ کامل و ترک بدن دنیوی چه نیازی دارد تا در قالب پیش ساخته برزخی که بدن دنیوی او هم نیست مستقر گردد.

برزخ


از آیات و احادیث فراوان استفاده می‌شود که مرگ پایان زندگی انسان نیست بلکه پس از مرگ به جهان دیگری به نام «برزخ» منتقل می‌شود و به حیات خویش ادامه می‌دهد. عالم برزخ بین عالم محسوس دنیوی و عالم قیامت و حشر کلی قرار دارد. عالم برزخ از قبر شروع می‌شود و تا حشر کلی و قیام قیامت ادامه دارد. ولی نه بدان گونه که تناسخیه گفته‌اند که روح انسان پس از مرگ به بدن انسان یا حیوان دیگری حلول می‌کند و پس از مرگ او به بدنی دیگر و ... و بدین صورت به حیات خویش ادامه می‌دهد تا از آلودگی‌ها پاک گردد و برای حشر کلی لیاقت پیدا کند. اندیشه تناسخ، باطل است و با عقاید اسلامی هم‌خوانی ندارد.
در آغاز به برخی آیات و احادیثِ مربوط به برزخ به عنوان نمونه اشاره می‌شود:
قرآن می‌گوید: «هنگامی که مرگ هر یک از آنان فرا می‌رسد می‌گوید:
پروردگارا مرا باز گردانید شاید در آنچه وا نهاده‌ام عمل خیری انجام دهم.
هرگز نه، سخنی است که او می‌گوید، پشت سرشان تا قیامت برزخ وجود دارد.»[1]
و می‌گوید: «كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌‏اند مرده نپنداريد، بلكه زنده‌اند و نزد پرودگار شان روزى می‌گيرند. به آنچه خدا به فضل خود به آنان عطا كرده شادمانند و به كسانى كه هنوز به آنان نپيوسته‌‏اند بشارت مى‌‏دهند. نه ترسى دارند نه اندوهگين مى‏‌شوند.»[2]
در این آیه تصریح شده که شهیدان بعد از مرگ زنده‌اند و توجیه آن به باقی ماندن نام وجهی ندارد. البته حیات بعد از مرگ با حیات دنیا تفاوت‌هایی دارد. اگر حیات بعد از مرگ را برای شهیدان پذیرفتیم حیات سایر مردگان را نیز باید بپذیریم، تفاوت شهیدان با سایر مردگان دراین است که آنها در مقام عالی «عند ربهم يرزقون» از خدای متعال روزی می‌گیرند.
بنابراین باید گفت: همه انسان‌ها بعد از مرگ نیز زنده‌اند و به جهان دیگر به نام برزخ منتقل می‌شوند و به حیات خویش ادامه می‌دهند.

در احادیث فراوانی نیز به همین مطلب اشاره شده است از باب نمونه:
ابو ولاد می‌گوید: «خدمت حضرت صادق(ع) عرض کردم: فدایت شوم. روایت شده که ارواح مؤمنین بعداز مرگ در سنگ‌دانِ پرندگان سبز قرار می‌گیرند و دور عرش الهی می‌چرخند؟ فرمود: نه، مؤمن گرامی‌تر از این است که روحش در سنگ‌دانِ مرغ جای بگیرد، بلکه ارواح مؤمنین در بدن‌هایی همانند بدن‌های دنیوی خواهند بود.»[3]
یونس می‌گوید: «نزد حضرت صادق(ع) بودم فرمود: مردم درباره ارواح مؤمنان چه می‌گویند؟ عرض کردم می‌گویند: آنها در چینه دان پرندگان سبز، در قندیل‌هایی زیر عرش جای دارند. فرمود: سبحان الله! مؤمن نزد خدا گرامی‌تر از این است که روح او در چینه دان مرغ‌ها نهاده شود.
ای یونس! هنگامی که مرگ مؤمن فرا رسید پیامبر اکرم و علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) و فرشتگان مقرب الهی نزد او حضور می‌یابند، وقتی خدا او را قبض روح کرد روح در قالبی همانند قالب دنیوی قرار می‌گیرد.
پس می‌خورند و می‌آشامند. وقتی روح تازه‌ای بر آنها وارد شد او را به همان صورتی که در دنیا داشته می‌شناسند.[4]
ابو بصیر از امام صادق(ع) نقل کرده که فرمود: «ارواح (مؤمنین) در شکل جسدها در میان درختان بهشتی زندگی می‌کنند. تعارف و گفت‌گو دارند. وقتی روح جدیدی بر آنها وارد شد به یک‌دیگر می‌گویند: وی را رها سازید، تازه از هول بزرگی نجات یافته است. سپس از او سؤال می‌کنند:
فلانی و فلانی در چه حالی بودند؟ اگر پاسخ داد! زنده بود به نجات او امیدوار می‌شوند، و اگر گفت: مرده بود می‌گویند: به هلاکت رسیده به هلاکت رسیده است.»[5]
از این قبیل احادیث و احادیثی که در بحث قبر به برخی از آنها اشاره شد استفاده می‌شود که روح انسان پس از مرگ به جهان دیگری به نام «برزخ» منتقل می‌شود و در آن جهان دارای بدنی جسمانی است و از جهت شکل و صورت و رنگ و قیافه کاملاً شبیه بدن دنیوی است؛ به گونه‌ای که آشنایان او را می‌شناسند و با او گفت‌گو می‌کنند.
بنابراین روح انسان در برزخ، بدنِ جسمانی دارد ولی بدنش دنیوی نیست، چون اگر دنیوی باشد برزخی و اخروی نخواهد بود.


بدن برزخی


اکنون این سؤال مطرح می‌شود که بدن برزخی کجاست و چگونه به وجود می‌آید تا روح میت بعد از مفارقت از بدن دنیوی در آن مستقر گردد؟
آیا در عالم برزخ قالب‌های پیش ساخته و بدون صاحبی وجود دارد تا روح یکی از آنها را برای خود انتخاب کند؟ یا این که روح در دنیا بدن برزخی دارد و بعد از مرگ به همراه خود می‌برد؟
احتمال اول مردود است، چون بنابراین فرض، قالب برزخی بدن دنیوی نیست که انسان بوسیله آن کارهای نیک یا عمل‌های زشت را انجام داده باشد تا استحقاق پاداش خوب یا کیفرهای سخت را داشته باشد. به علاوه، روح انسان بعد از تجرّدِ کامل و ترک بدن دنیوی چه نیازی دارد تا در قالب پیش ساخته برزخی که بدن دنیوی او هم نیست مستقر گردد.
بنابراین و با توجه به احادیث مذکور باید گفت: روح انسان در همین دنیا بدن برزخی را با خود داشته و پس از مرگ، آن را به همراه خود به جهان برزخ می‌برد. بزرگانی از فلاسفه اسلام همانند صدرالمتألهین بر این عقیده‌اند و از آن دفاع می‌کنند. ولی تصور و تصدیق چنین مطلبی بسیار دشوار است. بهتر می‌دانم قضاوت در این مسئله‌ی مهم را بر عهده صدر المتألهین که از بزرگان و صاحب نظران این معارف می‌باشد بگذاریم و مستقیماً از کلام ایشان بهره بگیریم. این فیلسوف بزرگ، اطراف و جوانب این مسئله را در جایْ جایِ کتاب اسفار به هر مناسبتی بررسی و درباره‌ی آن اظهار نظر کرده است که ذکر همه آنها در این نوشتار کوتاه امکان‌پذیر نیست. ما در این جا به دو بخش از سخنان ایشان اشاره می‌کنیم.


اول حدوث یا قدم نفس:


جمعی گفته‌اند: ارواح انسان‌ها قبل از جسدها آفریده شده‌اند و قدیم و مجرد هستند. هرگاه که ماده‌ای از مواد عالم استعداد پذیرفتن روح را پیدا کرد یکی از ارواح در آن مستقر می‌شود و در کسب کمالات از آن بهره می‌گیرد. همانند یک ناخدا که کشتی را هدایت می‌کند و به مقصد می‌رساند. و هرگاه که بدان نیاز نداشت یا کشتی خراب و فرسوده شد آن را رها می‌سازد. ولی محققان از فلاسفه اسلامی از جمله مرحوم صدرالدین شیرازی این نظر را مردود می‌شمارند. ایشان در رد این احتمال چنین می‌نویسد:
اگر نفس انسان در ذات خود قدیم بود باید در مقام ذات کامل و بدون نقص و مجرد از ماده باشد و اگر کامل بود نیازی به تعلق به بدن و استفاده از ابزار و قوای نباتی و حیوانی نداشت. به علاوه، اگر مجرد تام و قدیم بود باید نوع انسان منحصر به یک فرد باشد، چون تکثّر از آثار ماده است.[6]
ایشان نفس انسانی را حادث به حدوث بدن می‌داند؛ بدین معنا که وقتی ماده بدن انسان با حرکت جوهری و تبدلات جسمانی به حدی رسید که می‌تواند نفس انسانی را بپذیرد آخرین صورت ماده جسمانی او به نفس انسانی تبدیل می‌شود. در این خصوص می‌نویسد:
نفس انسان از جهت حدوث و تصرف در بدن جسمانی است و از جنبه بقا و تعقل روحانی است. تصرفش در اجسام جسمانی است و تعقلش نسبت به ذات خود و آفریدگارش روحانی است.[7]
هم‌چنین درباره‌ی کیفیت تعلق نفس به بدن می‌نویسد:
تعلق نفس به بدن از جهت وجود و تشخص حادث است ولی از جهت بقا چنین نیست. نفس انسان در اوایل پیدایش و حدوث حکم طبایع مادی را دارد که نیاز به ماده مبهم دارند. نفس نیز در اوایل وجود نیاز به ماده مبهم بدنی دارد. چون بدن انسان در طول زندگی همواره در معرض تغیر و تبدل و مقدارهای مختلف می‌باشد. بنابراین شخص انسان گرچه از جهت هویت نفسانی یک شخص بیش نیست ولی از جهت جسمیت به معنای ماده یا موضوع ـ نه به معنای جنس و نوع ـ یک واحد شخصی نیست.[8]
در جای دیگر می‌نویسد:
نفس انسان دارای مقام‌ها ونشانه‌های ذاتی و وجودی است که بعضی از عالم امر و تدبیر هستند. چنان که در قرآن می‌گوید: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى» و برخی از عالم خلق و تصویرند؛ چنان که در قرآن آمده: «مِنْها خَلَقْناكُمْ وَفِيها نُعِيدُكُمْ وَمِنْها نُخْرِجُكُمْ». پس حدوث و تجدد از آثار بعض مقامات نفس می‌باشد. بنابراین چنین می‌گوییم: چون نفس انسانی وقتی در مسیر ترقی و تحول از نشأه اول به سوی نشأه آخر خود واقع شد چنان که در قرآن آمده: «وَلَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ» پس هنگامی که از عالم خلق ترقی کرد و به عالم امر صعود نمود وجودش وجود مفارق عقلی می‌شود که احتیاجی به بدن و کارها و استعدادهای او ندارد. بنابراین باید درباره‌ی نفس گفت: از جهت حدوث جسمانی است ولی از جهت بقا روحانی می‌باشد.[9]
از مجموع این سخنان چند مطلب مهم استفاده می‌شود:
1. نفس انسان قدیم و مجرد با لذات آفریده نشده بلکه حادث است به حدوث بدن. بدین معنا که وقتی ماده بدن انسان در اثر حرکت جوهری و استکمال ذاتی به حدی رسید که استعداد پذیرش روح انسانی را پیدا کرد آخرین صورت جسمانی به نفس مجرد انسانی تبدیل می‌شود. ولی نفس در این زمان نسبت به درک علوم هنوز بالقوه است. می‌تواند به همراه بدن کامل و کامل‌تر گردد و استعداد درک علوم و کلیات به فعلیت تبدیل شود.
بنابراین انسان عبارت است از: بدن جسمانی و روح مجرد ملکوتی، که این دو متحد هستند و یک وجود و تشخص دارند.
2. نفس انسانی از جهت حدوث و استکمالات ذاتی دارای مراتبی از وجود است. مرتبه پایین آن که تعلق به بدن مادی و جسمانی دارد از عالم خلق محسوب می‌شود. چنان که در قرآن آمده و مرتبه عالی آن مجرد و ملکوتی است و از عالم امر به شمار می‌رود.
3. درست است که نفس انسان در حدوث و ادامه وجود و استکمالات خود به بدن جسمانی نیاز دارد، ولی بدن مورد نیاز او ثابت و غیر قابل تغییر نیست، بلکه بدنِ سیالی است که بین دو حد آغاز کودکی و پایان زندگی دنیوی واقع شده است. گرچه سلول‌های بدن انسان در اثر تغذیه همواره در حال تغییر و تبدیل هستند ولی این امر به وحدت شخصی نفس و بدن جسمانی او لطمه وارد نمی‌سازد.


خودآزمایی


۱- عالم برزخ چیست و چگونه است؟
۲-  معنی و مفهوم « نفس انسان قدیم و مجرد با لذات آفریده نشده بلکه حادث است به حدوث بدن» را توضیح دهید.

 

پی نوشت ها


[1]. مؤمنون (23) آيه 99: «حَتّى‏ إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ المَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلاّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ».
[2]. آل‏عمران (3) آيه 169: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ».
[3]. بحارالأنوار، ج 6، ص 267: أبوولّاد الحنّاط عن أبي‏عبدالله(ع) قال: قلت له: ـ جعلت فداك ـ يروون أنّ أرواحَ المؤمنين في حواصلِ طيورٍ خُضْرٍ حولَ العرشِ؟ فقال: «لا، المؤمن أكرم على الله من أن يجعل روحه في حوصلة الطير، لكن في أبدان كأبدانهم».
[4]. همان، ص 269: يونس بن ظبيان قال: كنت عند أبي‏عبدالله(ع) فقال: «ما يقول الناس في أرواح المؤمنين؟» فقلت: يقولون: تكون في حواصل طيورٍ خُضْرٍ في قناديلَ تحتَ العرشِ. فقال أبوعبدالله(ع): «سبحان الله! المؤمن أكرم على الله من أن يجعَلَ روحه في حوصلة طيرٍ، يا يونس! إذا كان ذلك أتاه محمّد(ص) و عليّ و فاطمة و الحسن و الحسين(ع) و الملائكة المقرّبون، فإذا قبضه الله عزّوجلّ صَيّرَ تلك الروح في قالب كقالبِه في الدنيا، فيأكلون و يشربون، فإذا قَدِم عليهم القادمُ عرفوه بتلك الصورة التي كانت في الدنيا».
[5]. همان، ص 269: أبوبصير عن أبي‏عبدالله(ع) قال: «إنّ الأرواح في صفةِ الأجساد في شجرةٍ في الجنّة تعارفُ و تساءلُ، فإذا قدمت الروح على الأرواح تقول: دعوها فإنّها قد أفلتت من هول عظيم، ثمّ يسألونها ما فعل فلان و ما فعل فلان؟ فإن قالت لهم: تركته حيًّا ارتجّوه. و إن قالت لهم: قد هلك قالوا: قد هوى، هوى».
[6]. اسفار، ج 8، ص 331، الجزء الأوّل من السفر الرابع.
[7]. همان، ص 347، الجزء الأوّل من السفر الرابع.
[8]. همان، ص 326، الجزء الأوّل من السفر الرابع.
[9]. همان، ص 393، الجزء الأوّل من السفر الرابع.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: