جلوگیری از گسترش فضائل حضرت علی(ع)
تاریخ بشریّت کمتر شخصیّتی را چون حضرت علی(ع) سراغ دارد که دوست و دشمن است دست بهدست هم دهند تا فضائل برجسته و صفات عالی او را مخفی دارند و در عین حال، مکارم و مناقب او عالم را پُر کند.
خلیل ابن احمد دانشمند بزرگ ادبیات عرب در این زمینه میگوید: وقتی از او سؤال شد دربارهی علیّ ابن ابیطالب(ع) چه میگویی گفت چه بگویم در حقّ مردی که دوستان او مناقبش را از ترس دشمنانش پنهان کردند و دشمنان او از حسدی که داشتند آنچه میدانستند نگفتند، ولی در میان این دو کتمان و دو مخفیداری آنقدر فضیلت از او بروز کرد که تمام جهان را فرا گرفت.
تلاشهای ناجوانمردانه خاندان اموی در محو آثار و فضائل خاندان علوی فراموش ناشدنی است. کافی بود کسی به دوستی حضرت علی(ع) متّهم شود و دو نفر بهاین دوستی گواهی دهند، آنگاه نام او از فهرست کارمندان دولت حذف شود و حقوق او از بیتالمال قطع گردد، معاویه در یکی از بخشنامههای خود به استانداران و فرمانداران چنین خطاب کرد و گفت: اگر ثابت شد که فردی دوستدار علی(ع) و خاندان اوست نام او را از فهرست کارمندان دولت محو کنید و حقوق او را قطع و از همهی مزایا محرومش سازید.
در بخشنامهی دیگری گام را فراتر نهاده و بهطور مؤکّد دستور داد که گوش و بینی افرادی را که بهدوستی خاندان علی(ع) تظاهر کنند، ببرند و خانههای آنان را ویران نمایند.[1]
درنتیجه این فرمان، بر ملّت عراق به ویژه کوفیان آنچنان فشاری آمد که احدی از شیعیان از ترس مأموران مخفی معاویه نمیتوانست راز خود را حتّی به دوستان ابراز کند مگر اینکه قبلاً سوگندش میداد که راز او را فاش نسازد.[2] معاویه برای سومین بار بهنمایندگان سیاسی خود در استانهای سرزمین اسلامی نوشت که شهادت شیعیان علی(ع) را در هیچ مورد نپذیرند.
امّا این سختگیری بیش از حدّ نتوانست جلوی گسترش فضائل خاندان علی(ع) را بگیرد، از این جهت، معاویه برای بار چهارم بهاستانداران وقت نوشت:
«به کسانی که مناقب و فضائل عثمان را نقل میکنند احترام کنید و نام و نشانی آن را برای من بنویسید تا خدمات آنان را با پاداشهای سنگین جبران کنم.»
یک چنین نویدی سبب شد که در تمام شهرهای بازار، جعل دروغ, بهصورت نقل فضائل عثمان، داغ و پررونق شد و راویان فضائل از طریق جعل احادیث دربارهی خلیفهی سوم ثروت کلانی بهچنگ آوردند. کار بهجایی رسید که معاویه خود نیز از انتشار فضائل بیاساس و رسوا ناراحت شد و این بار دستور داد که از نقل فضائل عثمان نیز خودداری کنند و بهنقل فضائل دو خلیفهی اوّل و دوم و صحابهی دیگر همّت گمارند و اگر محدّثی دربارهی ابوتراب (یعنی حضرت علی(ع)) فضیلتی نقل کند فوراً شبیه آن را دربارهی یاران دیگر پیامبر(ص) جعل کنند و منتشر سازند، زیرا این کار برای کوبیدن دلیلها و سخنان شیعیان علی(ع) مؤثرتر است.
مروان ابن حکم از کسانی بود که میگفت دفاعی که علی(ع) از عثمان کرد هیچ کس نکرد ولی در عین حال، ورد زبان همین مروان لعن کردن بر حضرت علی(ع) بود، وقتی به او اعتراض کردند که با چنین اعتقادی دربارهی علی(ع)، چرا به او ناسزا میگویی در پاسخ گفت:
پایههای حکومت ما جز با کوبیدن علی(ع) و لعن کردن او محکم و استوار نمیگردد. برخی از آنان با آن که بهپاکی و عظمت و سوابق درخشان حضرت علی(ع) معتقد بودند ولی برای حفظ مقام و موقعیّت خود بهآن حضرت و فرزندانش ناسزا میگفتند.
عمر بن عبدالعزیز میگوید:
پدرم فرماندار مدینه و از گویندگان توانا و نیرومند بود و خطبهی نماز جمعه را با کمال فصاحت و شیرینی و جاذبه ایراد میکرد ولی چون مجبور بود طبق بخشنامه حکومت شام، در میان خطبه علی(ع) و خاندان او را لعن کند، هنگامی که سخن بهاین مرحله میرسید ناگهان در بیان خود دچار لکنت میشد و چهرهی او دگرگون میگشت و سلامت سخن را از دست میداد. من از پدرم علّت را پرسیدم گفت: اگر آنچه را که من از علی(ع) میدانم، دیگران نیز میدانستند کسی از ما پیروی نمیکرد، و من با توجه بهمقام منیع علی(ع) بهاو ناسزا میگویم، زیرا برای حفظ موقعیّت آل مروان ناچارم چنین کنم.[3]
به هرحال دلهای بنیامیّه مالامال از دشمنی حضرت علی(ع) بود. وقتی گروهی بهمعاویه نصیحت کردند که دست از این کار بردارد، گفت این کار را آنقدر ادامه خواهم داد که کودکان ما با این فکر بزرگ شوند و بزرگانمان با این فکر پیر شوند. بدین ترتیب شصت سال تمام برفراز منابر و در مجالس وعظ و خطابه و درس و حدیث، ناسزا گفتن بهحضرت علی(ع) در میان خطبا و محدّثان وابسته بهدستگاه معاویه ادامه داشت و بهحدّی مؤثر افتاد که میگویند:
روزی حجاج بهمردی تندی کرد و با او بهخشونت سخن گفت و او که فردی از قبلیهی «بنیّأزد» بود، بهحجاج گفت:
ای امیر با ما اینطور سخن مگو، ما دارای فضیلتهایی هستیم!
حجاج از فضائل او پرسید و او در پاسخ گفت:
یکی از فضائل ما این است که اگر کسی بخواهد با ما وصلت کند یا از ما دختر بگیرد، اوّل از او میپرسیم که آیا ابوتراب را دوست دارد یا نه؟ اگر کوچکترین علاقهای بهاو داشته باشد هرگز با خویشاوندی او موافقت نمیکنیم، عداوت ما با خاندان علی(ع) بهحدّی است که در قبیلهی ما مردی پیدا نمیشود که نام او حسن یا حسین و دختری نیست که نام او فاطمه باشد. اگر به یکی از افراد قبیلهی ما گفته شود که از علی(ع) بیزاری بجوید فوراً از فرزندان او نیز بیزاری میجوید.[4]
براثر پافشاری خاندان اُمیّه در مخفیسازی و انکار فضائل حضرت علی(ع) و ترویج و تشویق لعن و ناسزا گفتن بهآن حضرت این امر چنان در دلهای پیر و جوان رسوخ کرده بود که آن را یک عمل مستحب میشمردند!، روزی که عمر بن عبدالعزیز تصمیم گرفت این لکّهی ننگ را از دامن جامعهی اسلامی پاک سازد تربیت یافتگان مکتب اموی اعتراض کردند که خلیفه میخواهد سنّت اسلامی را از بین ببرد.
به هرحال نقشههای ناجوانمردانه بنیامیّه نقش برآب شد و کوششهای مستمر آنان نتیجه معکوس داد، و سبب شد دربارهی آن حضرت بررسی بیشتری صورت گیرد و شخصیّت امام(ع) دور از جنجالهای سیاسی مورد قضاوت قرار گیرد تا آنجا که عامر نوهی عبدالله زبیر دشمن خاندان علوی(ع) به فرزند خود سفارش کرد:
که از بدگویی در بارهی علی(ع) دست بردارد زیرا بنیامیّه او را شصت سال در بالای منبرها ناسزا گفتند ولی نتیجهای جز بالا رفتن مقام و محبوبیّت علی(ع) و جذب دلها به سوی وی نگرفتند.
اولين روزی که شخصيّت اجتماعی حضرت علی(ع) بهعنوان فرد شمارهی دو تاريخ اسلام بروز کرد وقتی بود که فرمانی از سوی خداوند متعال صادر شد که:
(وَأنْذِرْ عَشيرَتَکَ الْاَقْرَبين)[5]
«بستگان نزديک خويش را از عذاب الهی بترسان.»
رسول خدا(ص) به دنبال اين فرمان، بهحضرت علی(ع) دستور دادند که چهل و پنج نفر از شخصيّتهای بزرگ بنیهاشم را بهمهمانی دعوت کنند و غذايی از گوشت، همراه با شير برای پذيرايی آماده سازد.
مهمانها همگی در وقت معيّن به حضور پيامبر(ص) شتافتند پس از صرف غذا، ابولهب عموی پيامبر(ص) با سخنان سبک خود مجلس را از آمادگی برای طرح دعوت و تعقيب هدف بيرون برد و مهمانی بدون نتيجه بهپايان رسيد.
روز بعد دوباره همان افراد منهای ابولهب بهخانه رسول خدا(ص) دعوت شدند و همانگونه از آنان پذيرايی بهعمل آمد. پس از صرف غذا پيامبر(ص) سخنانی را در آن محفل ايراد فرمودند که بخشی از آن عبارت است از:
هيچ کس از مردم برای اهل خود بهتر از آنچه من برای شما آورده ام نياورده است که شما را بهوحدانيّت خدا و رسالت خويش دعوت میکنم چه کسی از شما در اين راه مرا کمک میکند تا برادر و وصی و نمايندهی من در ميان شما باشد؟
سکوتی آميخته با بهت و حيرت بر مجلس حاکم شده و همه سر به زير افکنده و در فکر فرو رفته بودند که ناگهان حضرت علی(ع) که سن او در آن روز از پانزده سال تجاوز نمیکرد سکوت را درهم شکست و برخاست و رو به پيامبر(ص) کرده و گفت: ای پيامبر خدا من تو را در اين راه ياری میکنم. سپس دست خود را دراز کرد تا دست او را به عنوان پيمان فداکاری بفشرد.
پيامبر(ص) دستور دادند که علی(ع) بنشيند و بار ديگر سؤال خود را تکرار کرد، بار ديگر علی(ع) برخاست و آمادگی خود را اعلام کرد که اين بار هم پيامبر(ص) به او دستور داد بنشيند. در نوبت سوم نيز همچون دو نوبت قبل، جز علی(ع) کسی برنخاست و تنها او بود که به پا خواست و پشتيبانی خود را از هدف مقدّس پيامبر(ص) اعلام کرد. در اين موقع، پيامبر(ص) دست خود را بر دست حضرت علی(ع) زد و کلام تاريخی خود را دربارهی حضرت علی(ع)، در مجلس بزرگان بنیهاشم چنين بر زبان آوردند:
هان ای خويشان و بستگان من، بدانيدکه علی(ع) برادر و وصی و خليفهی من در ميان شماست.[6]
بنا بهنقل سيرهی حلبی، رسول اکرم(ص) بر اين جمله دو مطلب ديگر نيز افزود و گفت: او وزير و وارث من نيز هست.[7]
بدينگونه در آغاز رسالت و در زمانی که جز عدّه ای قليل، کسی بهآيين وی نگرويده بود، رسول خدا(ص) اولين وصی خود را تعيين فرمودند.
از اينکه پيامبر(ص) در يک روز، نبوت خود و امامت حضرت علی(ع) را همزمان اعلام و اعلان کرد میتوان مقام و موقعيّت امامت را بهنحو روشن، فهم و ارزيابی کرد و دريافت که اين دو مقام از يکديگر جدا نيستند و همواره امامت، مکمّل و متمّم رسالت است.
اين سند تاريخی را گروهی از محدّثان و مفسّران شيعی و غير شيعی با همين ترتيبی که ذکر شد نقل کردهاند و اين جريان را از اسناد فضائل و مناقب امام(ع) دانستهاند.
يکی از محقّقان بهنام اسکافی درباره اين فضيلت تاريخی که حضرت علی(ع) در محضر پدر و عموها و شخصيّتهای برجستهی بنیهاشم با پيامبر(ص) پيمان فداکاری بست و آن حضرت نيز او را برادر و وصی و خليفهی خود خواند، داد سخن داده چنين میگويد: کسانی که میگفتند ايمان امام(ع) در دوران کودکی بوده است، دورانی که کودک در آن خوب و بد را بهدرستی تشخيص نمیدهد، دربارهی اين سند تاريخی چه میگويند؟
آيا ممکن است پيامبر(ص) رنج پختن غذای جمعيت زيادی را بر دوش کودکی بگذارد ؟ و يا بهکودک خردسالی فرمان دهد که آنان را برای ضيافت دعوت کند؟ آيا صحيح است پيامبر(ص) کودک نابالغی را رازدار نبوت بداند و دست در دست او بگذارد و او را برادر و وصی و نمايندهی خود در ميان مردم معرّفی کند؟
مسلّماً خير، بلکه بايد گفت علی(ع) در آن روز از لحاظ قدرت جسمی و رشد فکری بهحدّی رسيده بود که برای همهی اين کارها شايستگی داشت لذا اين نوجوان هيچگاه با نوجوانان ديگر اُنس نگرفت و در جرگهی آنان وارد نشد وبه بازی با آنان نپرداخت، و بلکه از لحظه ای که دست پيمان خدمت و فداکاری بهرسول خدا(ص) دراز کرد، در تصميم خود راسخ بود و پيوسته گفتار خود را با کردار توأم میساخت و در تمام مراحل زندگی انيس پيامبر(ص) بود.[8]
1- معاویه در بخشنامههای خود به استانداران و فرمانداران در مورد ابراز محبت به علی(ع) چه خطاب کرد؟
2- چرا مروان ابن حکم به حضرت علی(ع) ناسزا میگفت؟
3- اولين روزی که شخصيّت اجتماعی حضرت علی(ع) بهعنوان فرد شمارهی دو تاريخ اسلام بروز کرد چه زمانی بود؟
[1]- شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید ج 11/44 و 45
[2]- شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید ج 11/44 و 45
[3]- شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید ج 13/221
[4]- فرحۀ الغری نوشتهی سیّد ابن طاوس ص 13
1- سوره شعراء آيه214
[6] - تاریخ طبری ،إبن جریر طبری ، ج 2 ، ص 319
[7] - السیرۀ الحلبیۀ، أبو الفرج حلبی ، ج 1 ص 406
[8] - شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 13 / 244
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله علی تهرانی