درس هشتم | ۱
یَا ابْنَ جُندب لَو اَنَّ شیعتَنا اسْتَقامُوا لَصافَحَتْهُمُ الملائكةُ و لَاَظَلَّهُمُ الغَمامُ وَ لَاَشرَقُوا نَهاراً و لأَكَلُوا مِن فَوقِهِم و مِن تَحتِ اَرجُلِهِمْ و لَما سَأَلُوا اللهَ شَیئاً اِلاّ اَعطاهُم.
ای پسر جندب، اگر شیعیان ما استقامت داشته باشند (یعنى به وظایف دینىشان درست عمل كنند و به آنچه معتقدند، پاىبند باشند و در پیروى ما از راه صحیح خارج نشوند) فرشتگان با آنان مصافحه مىكنند و (در حرارت آفتاب) ابرها بر سرشان سایه مىاندازند (حتى هنگامى كه قرار است باران ببارد، خداوند باران را در شب نازل مىكند تا در روز هوا برایشان آفتابى باشد) و از بالاى سر و زیر پا برایشان روزى مىفرستد (یعنى نعمت از اطراف بر آنها مىریزد) و هیچ درخواستى از خدا نمىكنند، مگر اینكه به آنها عطا مىكند.
همهی مردم طالب سعادت و فطرتاً به دنبال خوشبختىاند، از گرفتارىها به تنگ مىآیند و براى خلاصى از آنها تلاش مىكنند. اما در چند زمینه با همدیگر اختلافنظر دارند؛ یكى از آنها تعیین «مصداق سعادت» است. همه مىخواهند خوشبخت باشند و هیچ وقت دچار گرفتارى و بدبختى نشوند، اما بسیارى از آنها نمىدانند كه خوشبختى واقعى كدام است.
بسیارى از مردم تصور مىكنند مطلوب فطرى آنها همین لذتهاى زودگذر دنیوى است. از این رو، همهی توان خود را صرف رسیدن به آن مىكنند و دنبال چیز دیگرى نمىروند. اینها تلاش نمىكنند تا دریابند سعادت واقعى كدام است.
دستهاى دیگر از مردم اجمالاً مىدانند كه لذتهاى زودگذر لیاقت دلبستگى را ندارد. آنها مىبینند كه هر روز مردم به چیزى دل مىبندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن مىكنند، ولى هر قدر هم نسبت به چیزى علاقهمند بوده و از رسیدن به آن خرسند شده باشند، برایشان باقى نمىماند و از بین مىرود. مىبینند كه آنچه مردم زندگیشان را صرف به دست آوردن آن كرده بودند پایدار نمىماند و به اصطلاح، «آنچه را نپاید دلبستگى را نشاید.» درمىیابند كه اینها لیاقت دلبستن ندارند، اما نمىدانند آنچه را باید دنبال كنند چیست. این قبیل افراد دو دستهاند:
یك دسته كسانىاند كه به كمك عقل و راهنمایىهاى افرادى كه از سوى خداوند آمدهاند هدف اصلىشان را مىشناسند و مىفهمند سعادت واقعى چیست؛ همان كه در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبیر مىكنیم و به تعبیر قرآن:
خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ.[1] این دسته به این نتیجه مىرسند كه سعادت واقعى این است كه انسان نزد خداوند از خوشبختى ابدى و بىنهایت بهرهمند باشد.
اما دستهی دیگر وقت صرف مىكنند، فكر مىكنند، بحث مىكنند، اما در شرایطى قرار مىگیرند كه موفق نمىشوند حقیقت را بفهمند. دچار شك و شبهههاى واهى و وسوسههاى شیطانى مىشوند؛ نه خدا را درست مىشناسند و نه قیامت را درست باور دارند؛ كوتاهى نمىكنند، اما تشخیص هم نمىدهند.
كسانى كه سعى مىكنند و راه درست را مىشناسند و مىفهمند كه سعادت واقعى در قرب خدا و جوار رحمت او است، باید در صدد برآیند كه راه صحیح رسیدن به آن را بشناسند. اما برخى از افراد در این زمینه وقت كافى نمىگذارند و به قدر كافى تحقیق نمىكنند. آنان متوجه مىشوند كه سعادت حقیقى در ایمان به خدا و روز جزا است، در این است كه انسان نزد خداوند معزّز و مقرّب باشد، اما سعى نمىكنند كه بفهمند راه آن كدام است. به حرف هر كس اعتماد مىكنند و تحت تأثیر شرایط حاكم بر جامعه قرار مىگیرند و به قدر كافى به تحقیق نمىپردازند. دیگرانى هم كه در اطراف آنها هستند، نمىتوانند راه صحیح را به آنها نشان دهند. البته نشناختن این دسته مراتبى دارد؛ برخى در مسایل فردى به شناخت كافى نمىرسند و برخى در مسایل اجتماعى یا سیاسى یا غیر آن.
در هر صورت، برخى افراد موفق مىشوند به شناخت كافى برسند؛ اما شناخت پیداكردن كافى نیست و پس از آن، نوبت «عمل» مىرسد؛ یعنى رسیدن چنین اشخاصى به سعادت مطلوبشان در گرو این است كه چقدر در این راه پاىمردى نمایند، از راه صحیح منحرف نشوند و افراط و تفریط ننمایند.
اگر كسانى تحقیق كردند، هدف را شناختند و به درستى هم عمل كردند، آیا ممكن است خداى متعال چیزى از آنها كم بگذارد؟ آیا ممكن است چه در دنیا و چه در آخرت چیزى به صلاحشان باشد و خدا به آنها ندهد؟ محال است چنین باشد؛ زیرا خداوند بخیل نیست، عالم را هم آفریده تا انسانها با حركت اختیارى خودشان، راه تكامل را طى كنند و به فیوضات و رحمتهاى ابدى او نایل شوند. اصلاً هدف الهى این است كه وقتى كسى راه درست را شناخت و تمام نیرویش را صرف عمل كرد و كوتاهى ننمود، خداوند دربارهاش كوتاهى نكند. خداوند به كسانى كه اهل عصیان و تمرّدند و از یاد خدا غفلت ورزیدهاند نعمتهاى فراوان مىدهد، آیا ممكن است به كسانى كه توانشان را صرف یافتن راه هدایت و عمل به دستورات خدا كردهاند، عنایت نكند؟ روشن است كه خداوند هر چه را به نفعشان باشد، در دنیا و آخرت به آنها خواهد داد. از نعمتهاى آخرت، كه هیچ تزاحمى با همدیگر ندارد، به قدرى كه افراد لیاقت داشته باشند به آنها خواهد داد:
جَنَّةٍ عَرْضُها كَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ؛[2] بهشتى كه گسترهاش به اندازهی تمام آسمانها و زمین است در اختیارشان مىگذارد. هر قدر بتوانند از آن استفاده كنند مضایقهاى نخواهد بود؛ زیرا بهشت و نعمتهاى آن مثل این دنیا نیست كه مثلاً اگر كمى غذا خوردند سیر شوند یا اگر زیاد خوردند مریض شوند. در آنجا تزاحمى نیست. چنین نیست كه اگر از چیزى تمتّع بردند، خسته شوند یا دیگر نتوانند استفاده كنند. در آن جا نه خستگى وجود دارد، نه ملالت، نه ضعف، نه درد،... . تنها خدا مىداند كه آنجا چه عالمى است و چه نعمتهایى در اختیار بندگان شایستهاش قرار مىدهد! چنین كسانى كه راه را به خوبى شناختهاند و به خوبى آن را پیمودهاند، در آخرت هیچ مشكلى ندارند و هر چه بخواهند در اختیارشان قرار مىگیرد، حتّى بیش از آنچه تصور مىكنند و به عقلشان مىرسد. معمولاً انسان باید تصورى از چیزى داشته باشد تا آن را بخواهد؛ اما خداوند آن قدر نعمت مىدهد كه تصورش را هم نمىكنند:
فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأعْیُنُ.[3] در جایى هم مىفرماید:
لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ؛[4] هر چه بخواهند مىدهیم، بیشتر هم مىدهیم.
اما در دنیا، خیرات و نعمتها كمابیش با یكدیگر تزاحم دارد. نعمتها هرچند حلال و مشروع هم باشد، انسان به قدر محدود مىتواند از آنها استفاده كند، چه در خوردنىها باشد، چه در نوشیدنىها، چه در پوشیدنىها یا دیگر نعمتها. دنیا همه چیزش محدود است و به قدر محدود مىتوان از نعمتهایش استفاده كرد. اگر از حد خودش بگذرد نتیجهی معكوس مىدهد؛ مثلاً، اگر انسان پرخورى كند، مریض مىشود. خداوند هم وقتى مىخواهد در این دنیا به كسى چیزى بدهد به مقدار محدود مىدهد، وقتى هم نعمتهاى مادى و معنوى او با یكدیگر تزاحم پیدا مىكند، نعمتى را كه برایش اصل است به او مىدهد.
به همین دلیل است كه گاهى بندگان شایسته در این دنیا مبتلا به گرفتارىهایى مىشوند. این طبیعت دنیا است كه به دلیل این تزاحمات، گرفتارىها ایجاد مىشود. اصلاً زندگى دنیا بدون سختى ممكن نیست. اما قرار بر این است كه بندگان شایستهی خدا هر چه خواستند، خداوند در این دنیا هم به آنها بدهد، مگر مصلحتى قوىتر در كار باشد و نعمتى با دیگرى تزاحم پیدا كند. گاهى بندگان صالح خدا چیزهایى را مىخواهند، اما این خواست گاهى موجب محرومیت آنها از چیزهاى دیگر مىشود. در چنین مواقعى، خداوند به آنها چیزى مىدهد كه به صلاحشان باشد. البته بندگان شایستهی خدا هم كارشان را به خدا واگذار مىكنند و معمولاً مطابق خواستهی دلشان از خدا چیزى نمىخواهند، مىگویند: خدایا، هر چه را براى ما بهتر است نصیبمان كن. خداوند هم چنین اراده مىكند كه براى مثال، براى محفوظ ماندن آنها از گرما، ابرى بفرستد تا بر سرشان سایه بیندازد یا اگر از باران روز ناراحت مىشوند، شب برایشان باران بفرستد. خواست خداوند چنین است كه اگر این نعمتها با یكدیگر تزاحم پیدا كرد، آن را كه برایشان بهتر است عطا كند؛ حتى گاهى از دنیایشان كم مىگذارد و بر نعمتهاى اخرویشان مىافزاید و درجاتشان را بالا مىبرد.
پس با دلایل عقلى و برهانى، مىتوان اثبات كرد كه اگر كسانى راه صحیح را بشناسند و آن را درست بپیمایند، هر چه را برایشان خیر باشد خدا به آنها مىدهد، حتى اگر به این صورت باشد كه در روز گرم تابستان، ابرى بر سرشان سایه بیندازد یا اگر مریض شدند شفا پیدا كنند؛ مگر اینكه خداوند خیرشان را در غیر از این دیده باشد. در هر صورت، قرار بر این است كه هیچ ناراحتى نبینند.
اینها چه كسانىاند؟ آیا كسانى كه مقصد را شناختهاند، راه رسیدن به آن را هم در میان تمام مسایل فردى و اجتماعى و دیگر جنبههاى زندگیشان به خوبى شناختهاند و توفیق عمل داشتهاند، یهودىاند یا نصرانى یا بودایى یا غیر آن؟
بر اساس عقیدهی ما، یگانه راه صحیح «اسلام» است و هر كس مسلمان باشد سعادت آخرت را به خوبى شناخته است. گمشدهی حقیقى انسان نزد خدا و در عالم ابدى است. پس مطلوب مسلمان «خدا» است. براى رسیدن به او نیز تنها راه «اجراى دستورات اسلام» است. بنابراین كسى كه مسلمان باشد ضروریات و احكام اسلام را فرا مىگیرد. پس هر كس مقصد را شناخته، راه را هم كمابیش یافته است. چنین شخصى مستحقّ دریافت نعمتهاى بىمنتهاى خدا در دنیا و آخرت است.
1- مصادیق سعادت از نظر انواع گروههای مردم را بیان کنید.
2- چرا گاهى بندگان شایسته در این دنیا مبتلا به گرفتارىهایى مىشوند؟
[1]. هود (11)، 107.
[2]. حدید (57)، 21.
[3]. زخرف (43)، 71.
[4]. ق (50)، 35.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی