کد مطلب: ۶۴۸۵
تعداد بازدید: ۲۲۴
تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۹
آشنایی با اسلام | ۸
البته هر اسلامى‌ موجب سعادت اخروى‌ نمى‌‏شود، بلكه اين آثار تنها بر اسلامى‌ مرتب مى‌‏شود كه از قلب انسان سرچشمه بگيرد و با عمل به وظايف دينى‌ همراه باشد. از همين رو، در احاديث، عمل به واجبات به عنوان پايه‏هاى‌ اسلام معرفى‌ شده است. ابوحمزه از امام باقر(ع) روايت كرده كه فرمود: اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت. البته بر هيچ امرى‌، مانند ولايت تأكيد نشده است.

بخش سوّم: اسلام و ایمان | ۱


اسلام


اسلام، در لغت به معناى‌ فرمانبردارى‌ و تسليم شدن و در اصطلاح، به معناى‌ پذيرفتن دين اسلام است. حضرت محمد(ص) دين اسلام را تشريع نموده و پيروانش مسلمان ناميده مى‌‏شوند، زيرا خود را تسليم خدا و قوانين آسمانى‌ او كرده‌‏اند.
قرآن مى‌‏گويد:
دينِ چه كسى‌ بهتر از فردى‌ است كه دلش را تسليم خدا كرده، در حالى‌ كه نيكوكار است و از دين حنيف ابراهيم پيروى‌ مى‌‏كند و خدا ابراهيم را به دوستى‌ برگزيد.[1]
در قرآن به صراحت آمده است كه دين حضرت ابراهيم نيز به نام اسلام بوده است. وى‌ مسلمان بوده و از خدا نسل و امتى‌ مسلمان خواسته است.
هم‏چنين در قرآن آمده است:
ابراهيم يهودى‌ و نصرانى‌ نبود، بلكه مسلمان حنيف بود و از مشركان هم نبود.[2]
و مى‌‏فرمايد:
پروردگارا، ما را فرمانبردار خويش ساز، و از فرزندان ما نيز امتى‌ مسلمان [فرمانبردار] قرار بده، مناسك عبادت را به ما بياموز و توبه‌ی ما را بپذير كه تو، توبه‌‏پذير و مهربانى‌.[3]
هم‏چنين مى‌‏فرمايد:
در راه خدا جهاد كنيد، او شما را برگزيد و در دينتان دشوارى‌ قرار نداد، كيش پدرتان ابراهيم است، او از پيش، شما را مسلمان ناميد.[4]
و نيز مى‌‏فرمايد:
دين نزد خدا، فقط اسلام است، و اهل كتاب راه خلاف نرفتند مگر بعد از اين كه به حقانيت آن آگاه شدند، و [آن هم‏] از روى‌ حسد. آنان كه به آيات خدا كفر ورزيدند بدانند كه او زود به حساب‏ها خواهد رسيد.[5]
در جاى‌ ديگر مى‌‏گويد:
هر كس دينى‌ جز اسلام، اختيار كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيان‌كاران است.[6]
هركس به سه اصل، اعتراف كند مسلمان محسوب مى‌‏شود: توحيد، معاد و پيامبرى‌ حضرت محمد(ص) با قبول اين سه اصل، آثار اسلام، مانند طهارت، جواز ازدواج با مسلمان، ارث بردن و حفظ جان و مال بر او مرتب مى‌‏شود.
قاسم صيرفى‌ مى‌‏گويد: امام صادق(ع) فرمود: با اسلام، جان انسان محترم و محفوظ مى‌‏ماند، امانتش باز گردانده مى‌‏شود و ازدواج با او حلال مى‌‏گردد، اما پاداش بر ايمان مرتب مى‌‏شود.[7]
البته هر اسلامى‌ موجب سعادت اخروى‌ نمى‌‏شود، بلكه اين آثار تنها بر اسلامى‌ مرتب مى‌‏شود كه از قلب انسان سرچشمه بگيرد و با عمل به وظايف دينى‌ همراه باشد. از همين رو، در احاديث، عمل به واجبات به عنوان پايه‏هاى‌ اسلام معرفى‌ شده است. ابوحمزه از امام باقر(ع) روايت كرده كه فرمود: اسلام بر پنج پايه استوار است: نماز، زكات، روزه، حج و ولايت. البته بر هيچ امرى‌، مانند ولايت تأكيد نشده است.[8]


ایمان


ایمان، در لغت به معناى‌ اطمينان، آرامش نفس و از بين رفتن شك و در اصطلاح، به معناى‌ اطمينان به وجود آفريدگار جهان و وحدانيت او و يقين به وجود معاد و زندگى‌ پس از مرگ و تصديق قلبى‌ به رسالت پيامبر اسلام است.
راغب در اين‏باره مى‌‏نويسد: ايمان، يعنى‌ پذيرفتن حق و تصديق آن و اين امر با اجتماع سه چيز تحقق‏مى‌‏يابد: اعتراف قلبى‌، اقرار با زبان و عمل بر طبق آن.[9]
اصلِ ايمان، همان باور و اطمينان قلبى‌ است، ولى‌ عمل به وظايف دينى‌ از لوازم حتمى‌ آن مى‌‏باشد. ممكن نيست كسى‌ چيزى‌ را از روى‌ قلب باور نمايد، ولى‌ برخلاف آن عمل كند. اگر عمل او طبق مدعايش نباشد، ايمانش واقعى‌ نيست.
قرآن مى‌‏فرمايد:
مردمى‌ را نمى‌‏يابى‌ كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشند، ولى‌ با كسانى‌ كه با خدا و رسول مخالفت مى‌‏ورزند دوستى‌ كنند. هر چند آن مخالفان، پدران، فرزندان، برادران و يا قبيله‌ی آنان باشند. خدا ايمان را در قلب مؤمنان جاى‌ داده و با روحى‌ از خود، ياريشان كرده است. مؤمنان را به بهشتى‌ مى‌‏برد كه نهرهاى‌ آب در آن جارى‌ است. در آن جا جاودانه هستند. خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از خدا راضى‌‏اند. اينان حزب خدايند و حزب الله رستگار است.[10]
محمد بن مسلم مى‌‏گويد: از حضرت صادق(ع) درباره‌ی ايمان سؤال كردم، فرمود: شهادت به وحدانيّت خدا، اين كه محمد رسولِ خداست و آن‏چه آورده از جانبِ او است. شهادت به اين امور در صورتى‌ كه از قلب سرچشمه بگيرد، ايمان است. محمد بن مسلم عرض كرد: آيا خود شهادت عمل نيست؛ فرمود: آرى‌، بدون عمل ايمان تحقق نمى‌‏يابد، عمل جزء ايمان است، بدون آن، ايمان ثبوت ندارد.[11]
در تحققِ ايمان سه چيز شرط است:
1. اطمينان قلبى‌ به وحدانيّت خدا، يقين به معاد و زندگى‌ پس از مرگ و اعتراف به حقانيت رسالت پيامبر اسلام(ص)؛
2. شهادت به همين سه امر با زبان؛
3. عمل به وظايف و تكاليف دينى‌ كه لازمه‌ی ايمان و يقين قلبى‌ است.
بنابراين، ايمان برتر از اسلام است، زيرا در تحقق اسلام، شهادت به امور سه‌گانه كافى‌ بود؛ گرچه از يقين قلبى‌ صادر نشده باشند، ولى‌ در ايمان علاوه بر شهادت زبانى‌، يقين و اذعان قلبى‌ نيز ضرورت دارد. پس هر مؤمنى‌ مسلمان است، اما هر مسلمانى‌ مؤمن نيست.
سماعه مى‌‏گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: آيا بين ايمان و اسلام تفاوت وجود دارد؟ فرمود: ايمان با اسلام شريك است، ولى‌ اسلام با ايمان چنين نيست. گفتم: پس ايمان و اسلام را براى‌ من توصيف نما. فرمود:
اسلام، يعنى‌ شهادت به توحيد و تصديق به رسالت پيامبر اسلام. با اين شهادت‏ها انسان مسلمان مى‌‏شود، جانش مصونيت مى‌‏يابد و ازدواج وارث تجويز مى‌‏گردد. اسلام مسلمين، طبق همين ظواهر است.
اما ايمان، هدايت و يقين قلبى‌ و عمل بر طبق آن مى‌‏باشد. ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است؛ اگر چه با اسلام در ظاهر شريك است، ولى‌ در باطن چنين نيست.[12]
خداوند در قرآن مى‌‏فرمايد:
عرب‏هاى‌ باديه نشين گفتند: ايمان آورديم: بگو: ايمان نياورده‌‏ايد، بلكه بگوييد: اسلام آورده‌‏ايم، هنوز ايمان در دل‏هايتان داخل نشده است.[13]
جميل بن دراج مى‌‏گويد: از حضرت صادق(ع) از تفسير آيه‌ی:

«قالَتِ الأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا يَدْخُلِ الإِيمانُ فِى‌ قُلُوبِكُمْ».
سؤال كردم: فرمود: آيا نمى‌‏دانى‌ كه ايمان غير از اسلام است.[14]
حمران بن اعين روايت كرده است امام محمد باقر(ع) فرمود: ايمان، چيزى‌ است كه در قلب نفوذ كرده و آن را به سوى‌ خدا سوق مى‌‏دهد. اطاعت و تسليم در برابر فرمان‏هاى‌ خدا نيز ايمان واقعى‌ را تصديق مى‌‏كند. اما اسلام همان قول و فعل ظاهرى‌ است و اين همان است كه مردم برآنند. اين اسلام، موجب حفظ جان و تجويز ازدواج وارث مى‌‏شود.
مسلمانان بر نماز و زكات و روزه و حج اتفاق نموده‏اند و بدين وسيله از كفر خارج شده و به ايمان منسوب گشته‏اند. اسلام با ايمان شريك نيست، ولى‌ ايمان با اسلام مشترك است. ايمان و اسلام در گفتار و كردار با هم جمع مى‌‏شوند، چنان كه كعبه داخل مسجد الحرام است، ولى‌ مسجد در كعبه نيست. همين‏طور ايمان با اسلام شريك است، اما اسلام با آن چنين نيست. خداى‌ متعال در قرآن مى‌‏فرمايد:

«قالَتِ الأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا يَدْخُلِ الإِيمانُ فِى‌ قُلُوبِكُمْ».

پس فرموده‌ی خدا، صادق‏ترين گفته‏‌ها است.[15]
البته بايد گفت كه ايمان داراى‌ مراتب و درجات است. همه‌ی مؤمنان از جهت اطمينان قلبى‌ در يك مرتبه نيستند، بلكه درجات متفاوتى‌ دارند، زيرا ايمان افراد قابل تكامل و ارتقا است.
خداوند مى‌‏فرمايد:
مؤمنان كسانى‌‏اند كه چون نام خدا برده شود، خوف بر دل‏هايشان چيره گردد و چون آيات خدا بر آنان خوانده شود، ايمانشان افزون گردد و بر پروردگارشان توكل مى‌‏كنند.[16]
عبدالعزيز مى‌‏گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: اى‌ عبدالعزيز! ايمان ده درجه دارد، و به منزله‌ی پله‏اى‌ است كه يكى‌ يكى‌ از آن بالا مى‌‏روند، پس كسى‌ كه داراى‌ دو مرتبه و امتياز است، نبايد به صاحب يك درجه بگويد: تو ايمان ندارى‌؛ تا اين كه به درجه دهم برسد. پس تو افراد پايين‏تر از خود را از ايمان ساقط نكن، زيرا افراد بالاتر از تو نيز تو را ساقط مى‌‏سازند. وقتى‌ كسى‌ را در ايمان پايين‏تر از خود ديدى‌ او را با مدارا بالا ببر و چيزى‌ را بر او تحميل نكن كه طاقت آن را ندارد، زيرا هر كس شخصيت مؤمنى‌ را بشكند بايد آن را جبران كند.[17]
علامه‌ی مجلسى‌ رحمه الله در اين باره مى‌‏نويسد: حق اين است كه ايمان قابل افزايش و كاستى‌ است، زيرا اعمال را جزء ايمان يا شرط آن، و يا آثار آن‏ مى‌‏دانيم، زيرا هرچه ايمان قوى‌‏تر شود، آثارش بر اعضا و جوارح نيز زيادتر مى‌‏گردد. پس زيادى‌ و كمى‌ اعمال بر شدت و ضعف ايمان دلالت دارد. هر مرتبه‏اى‌ از ايمان، اعمال مناسب با خود را به دنبال دارد. وقتى‌ مؤمن آن اعمال را انجام داد، ايمانش نيز قوى‌‏تر مى‌‏شود.
از سوى‌ ديگر، وقتى‌ مؤمن مرتكب گناه كبيره شد ايمانش نقصان مى‌‏يابد، تا حدى‌ كه امكان دارد حقيقت ايمان را از دست بدهد. كسى‌ كه به خدا و معاد ايمان دارد، چگونه ممكن است مرتكب گناهى‌ شود كه موجب دخول در دوزخ است. پس ارتكاب گناه جز در اثر ضعف يقين نيست.[18]


خودآزمایی


1- چگونه اسلامى‌ موجب سعادت اخروى‌ مى‌‏شود؟
2- با قبول و اعتراف به کدام اصول، هر کس مسلمان محسوب مى‌‏شود؟

 

پی نوشت ها


[1]. نساء آيه 125: «وَمَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَمُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَاتَّخَذَ اللهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً».
[2]. آل‏عمران (3) آيه 67: «ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيّاً وَلا نَصْرانِيّاً وَلكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَما كانَ مِنَ المُشْرِكِينَ».
[3]. بقره (2) آيه 128: «رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنا مَناسِكَنا وَتُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحِيمُ».
[4]. حج (22) آيه 78: «وَجاهِدُوا فِى‌ اللهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى‌ الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ هُوَ سَمّاكُمُ المُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ».
[5]. آل‏عمران (3) آيه 19: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللهِ الْإِسْلامُ وَما اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الكِتابَ إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ العِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَمَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللهِ فَإِنَّ اللهَ سَرِيعُ الحِسابِ».
[6]. آل‏عمرن، آيه 85: «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلامِ دِينَاً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِى‌ الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِينَ».
[7]. كافى‌، ج 2، ص 24: القاسم الصيرفي قال: سمعت أبا عبدالله(ع) يقول: «الإسلام يُحقَن به الدمُ، و تُؤَدّى‌ به الأمانةُ، و تستحلّ به الفروجُ، و الثواب على‌ الإيمان».
[8]. كافى‌، ج 2، ص 18: أبوحمزه، عن أبي‏جعفر(ع) قال: «بنى‌ الإسلام على‌ خمس: على‌ الصلاة، و الزكات، و الصوم، و الحج، و الولاية، ولم يُنادَ بشي‏ء كما نُودي بالولاية».
[9]. المفردات، ص 26.
[10]. مجادله (58) آيه 22: «لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِك كَتَبَ فِى‌ قُلُوبِهِمُ الإِيمانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنّاتٍ تَجْرِى‌ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِىَ الله عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِك حِزْبُ اللهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ المُفْلِحُونَ».
[11]. كافى‌، ج 2، ص 38: محمد بن مسلم عن أبي‏عبدالله(ع)، قال: سألته عن الإيمان. فقال: «شهادة أن لا إله إلّا الله، و أنّ محمداً رسولُ الله، و الإقرارُ بما جاء من عندالله، و ما استقرّ في قلوب من التصديق بذالك» قال: قلت: الشهادة أليست عملاً؟ قال:« بلى‌»، قلت: العمل من الإيمان؟ قال: «نعم الإيمان لايكون إلاّ بعمل و العمل منه، ولا يثبت الإيمان إلاّ بعمل».
[12]. كافى‌، ج 2، ص 25: سماعة، قال قلت لأبى‌ عبدالله(ع): أخبرني عن الإسلام و الإيمان أهما مختلفان؟
فقال: «إنّ الإيمان يشارك الإسلام، و الإسلام لايشارك الإيمان». فقلت: فصفهما لي، فقال: «الإسلام شهادة أن لا إله إلاّ الله، و التصديق برسول الله 9، به حُقِنت الدّماء، و عليه جرت المناكحٌ و المواريث، و على‌ ظاهره جماعة الناس.
و الإيمان: الهدى‌، و ما يثبت في القلوب من صفة الإسلام و ما ظهر من العمل به.
و الإيمان أرفع من الإسلام بدرجة.
إنّ الإيمان يشارك الإسلام في الظاهر، و الإسلام لايشارك الإيمان في الباطن و إن اجتمعا في القول و الصفة».
[13]. حجرات (49) آيه 14: «قالَتِ الأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا يَدْخُلِ الإِيمانُ فِى‌ قُلُوبِكُمْ».
[14]. كافى‌، ج 2، ص 24: جميل بن درّاج، قال: سألت أبا عبدالله(ع) عن قول الله عزّو جلّ: «قالَتِ الأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا يَدْخُلِ الإِيمانُ فِى‌ قُلُوبِكُمْ» فقال لي: «ألاترى‌ إنّ الإيمان غير الإسلام».
[15]. همان، ص 26: حمران بن أعين، عن أبي‏جعفر(ع) قال: سمعته يقول: «الإيمانُ ما استَقرَّ في القلب، و أفضى‌ به إلى‌ الله عزّ و وجلّ، و صدّقه العمل بالطاعة لله، و التسليم لأمره.
و الإسلام ما ظهر من قول و فعل، و هو الذى‌ عليه جماعةُ الناس من الفرق كلَّها، و به حُقِنت الدماءُ، و عليه جرت المواريث، و جاز النكاح، و اجتمعوا على‌ الصلاة، و الزكاة، و الصوم، و الحج، فخرجوا بذلك من الكفر و أضيفوا إلى‌ الإيمان.
و الإسلام لايُشرك الإيمانَ، و الإيمان يُشرك الإسلام و هما في القول و الفعل يجتمعان، كما صارت الكعبة في المسجد و المسجد ليس فى‌ الكعبة و كذلك الإيمان يُشرِك الإسلامَ و الإسلام لايُشرِك الايمان.
و قد قال الله عزّو جلّ: «قالَتِ الأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَلَمّا يَدْخُلِ الإِيمانُ فِى‌ قُلُوبِكُمْ» فقول الله و عزّوجلّ أصدق القول.
[16]. انفال (8) آيه 2: «إِنَّما المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً * وَعلى‌‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ».
[17]. كافى‌، ج 2، ص 45: عبدالعزيز القراطيسى‌، قال: قال لي أبو عبدالله(ع): «يا عبدالعزيز! إنّ الإيمان عشر درجات بمنزلة السلّم يُصعَد منه مرقاةً بعد مرقاةٍ، فلا يقولنّ صاحب الاثنين لصحاحب الواحد: لست علي شى‌‏ء، حتى‌ ينتهي إلى‌ العاشر، فلا تسقط مَن هو دونك فيسقطك من هو فوقك، و إذا رأيت من هو أسفل منك بدرجةٍ فارفعه إليك برفق، ولا تحملنّ عليه مالا يطيق فَتكسُره؛ فإنَّ من كسر مؤمناً فعليه جبره».
[18]. بحارالانوار، ج 69، ص 210.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: