کد مطلب: ۶۶۲۵
تعداد بازدید: ۵۰۶
تاریخ انتشار : ۰۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۳:۲۰
گفتارهای اخلاقی و اجتماعی | ۴۳
تو یک چیز را برای من ضمانت کن، من سه چیز را برایت ضامن می‌شوم. ضمانت کن که هر یک از دوستان ما را دیدی، احترام کنی و حاجتش را برآوری، من ضامن می‌شوم که هرگز سقف زندان بر سرت سایه نیفکند و تیزی شمشیر، پیکرت را فرا نگیرد و فقر و تنگ‌دستی، به خانه‌ات راه نیابد. ای علی! هر کس مؤمنی را شاد کند، خدا و پیامبر و ما را شاد کرده است.

فصل نهم:  عدالت | ۹


شهادت دروغ


اگر کسی عقلش رشید و کامل باشد، شهادت دروغ نمی‌دهد؛ نه موافق حق و نه مخالف حق. خلاف حق، شهادت نمی‌دهد چون با شهادت دروغش حقی را بر خلاف، اثبات می‌کند و ضرر بزرگی به جامعه می‌رساند و راه حق‌شکنی در جامعه باز می‌شود و خلاف رواج می‌گیرد و حتی ممکن است روزی صدمه‌اش به خود شهادت‌دهنده نیز برسد؛ «با تو همان می‌کنند که با دیگران می‌کنی».[1] حق باید بر همه چیزها مقدّم باشد. همین که حق محفوظ و برقرار ماند و در جامعه حاکم شد همه‌ی افراد از هرگونه تعدی و ضرر، مصون خواهند ماند و اگر حق در هم شکست و حکومتی آن را از دست داد، حقِّ هیچ فردی محفوظ نخواهد ماند. ما که خودمان حق را می‌شکنیم، چگونه توقع داریم به حق برسیم! به همین جهت است که حتی در موردی هم که کسی حقِّ مشروع دارد، نباید برای اثبات حقِّ او شهادت دروغ داد، زیرا اگر حقِّ مشروع یک نفر پایمال شود، بهتر از آن است که باب شهادتِ دروغ باز شود و در هزار جای دیگر با شهادت دروغ؛ هزاران حقّ نامشروع به کرسی نشانده شود. از امام صادق(ع) نقل شده که از آن حضرت پرسیدند: کسی بر دیگری حقی دارد، ولی بیّنه و شاهدی ندارد، لذا آن شخص حقش را منکر شده و می‌خواهد قسم بخورد تا تبرئه شود. آیا ما می‌توانیم برای اِحیای حقِّ این مرد، شهادت دروغ بدهیم؛ مثلاً شهادت بدهیم ما از خود شخص منکر شنیده‌ایم که این مرد بر او چنین حقی دارد؟ چون اگر ما چنین شهادتی ندهیم، حقِّ این مرد از بین می‌رود. امام فرمود: نه، چنین شهادتی جایز نیست. این تدلیس و تزویر است و حق را نمی‌توان با تدلیس و تزویر به چنگ آورد.[2]
کسی هم که حقی ندارد، نباید از مردم و دوستانش توقع شهادت به ناحق داشته باشد. باید به حق احترام بگزارد تا همگان از نعمت آن برخوردار باشند، حتی کسی هم که حقی دارد، نباید از مردم تقاضا کند بر خلاف علم و با جهل به نفع او شهادت دهند.


نقش قدرت‌مندان در گسترش عدالت


در اجتماع افرادی هستند که وجودشان مؤثر است و سر و کار بیشتری با کارهای اجتماعی دارند. بیشتر می‌توانند ظلم کنند و یا به عکس احیای عدالت نمایند. این‌گونه افراد اگر مجری عدالت باشند، اوّلاً: چون مردم محتاج آن‌ها هستند اگر درست، عدالت را اجرا کنند امر مردم به خوبی اداره می‌شود و ثانیاً: مردم نیز از این افراد مؤثر، تأثیر می‌پذیرند، چرا که اخلاق آن‌ها در مردم مؤثر واقع می‌شود. این اشخاص حتی اگر به ظاهر در سلک اهل ظَلَمه باشند، ملجأ و کمک و یاور اولیای خدایند. پناه و دادرس بیچارگانند. این‌ها قدرت خود را در راه اقامه‌ی حق صرف می‌کنند. نفوذ دارند، ولی به کسی تعدی نمی‌کنند. آن‌ها اولیای خدا و مؤمنان به قرآن هستند. امام رضا(ع) فرمود:
برای خدای تعالی در دربار ظالمین بندگانی است که به وسیله‌ی آن‌ها حجت را واضح کرده و در بلاد به آن‌ها قدرت و امکان داده است که به وسیله‌ی آن‌ها بلا و گرفتاری اولیای خدا دفع گردد و امور مسلمانان اصلاح شود، چون آن‌ها ملجأ و پناهگاه مؤمنین هستند نسبت به هر ضرر و شری و شیعیان نیازمند ما به سوی آنان رو می‌کنند و به وسیله آنان مؤمنین در دربار ظَلَمه و ستمگران در امانند و آنان مؤمن حقیقی می‌باشند. ـ تا این که فرمود: ـ مانعی نیست بر اَحَدی از شما که چنین فضیلتی را درک کنید. محمد عرض کرد: چگونه ممکن است به دست آوردن آن یابن رسول‌الله؟ فرمود: با آن‌ها باشد و ما را مسرور کند به مسرور کردن مؤمنین و داخل کردن شادی بر قلب شیعیان ما. پس ای محمد! تو از آن‌ها باش.[3]
چنین افرادی در جامعه کم نیستند. «علی بن یقطین»؛ یکی از این آنان بوده که در دستگاه دولت عباسی کار می‌کرد، ولی امام کاظم(ع) به او اظهار علاقه می‌کرد. «داوود رقّی» می‌گوید: عید قربان، خدمت امام رسیدم، فرمود: در موقف عرفات پیوسته به یاد علی بن یقطین بودم و در قلب من جای داشت. در چندین حدیث آمده است که: آن حضرت فرمود:
بهشت را برای وی ضامن نمودم؛ به گونه‌ای که هیچ‌گاه آتش جهنم به او نرسد.[4]
در یک سال، احصا کردند در موقف عرفات، 150 نفر برای علی بن یقطین، تلبیه می‌گفتند. وقتی به حضرت از ابتلا به مجالست و وزارت هارون الرّشید، شکایت کرد، حضرت فرمود:
ای علی بن یقطین! از برای خداوند تعالی، اولیایی است با اولیای ظلمه تا دفع کند به واسطه‌ی آنان ظلم و اذیت را از اولیای خود. تو از آنان هستی ای علی!.[5]


عدالت‌ورزی علی بن یقطین در حکومت جور


هم‌چنین آمده است:
علی بن‌یقطین از امام هفتم(ع) اجازه گرفت که از کارش استعفا کند و برای حکومت وقت، کار نکند. امام اجازه نفرمود و دستور داد به کارش ادامه دهد. سپس فرمود: ما به تو اُنس داریم و تو مایه‌ی عزت برادرانت هستی، امید است خداوند به وسیله‌ی تو شکستگی‌ها را جبران نماید و قدرت مخالفین را دَرهم بشکند. ای علی! کفاره کارهای شما احسان و نیکی به برادرانتان است. ای علی! کفاره‌ی خدمت تو در دربار سلطان، همان نیکی به برادران دینی است. تو یک چیز را برای من ضمانت کن، من سه چیز را برایت ضامن می‌شوم. ضمانت کن که هر یک از دوستان ما را دیدی، احترام کنی و حاجتش را برآوری، من ضامن می‌شوم که هرگز سقف زندان بر سرت سایه نیفکند و تیزی شمشیر، پیکرت را فرا نگیرد و فقر و تنگ‌دستی، به خانه‌ات راه نیابد. ای علی! هر کس مؤمنی را شاد کند، خدا و پیامبر و ما را شاد کرده است.[6]


خطای علی بن یقطین!


«عبدالله بن یحیی الکاهلی» از مقربان امام صادق و امام کاظم(ع) بود و امام کاظم به علی بن یقطین فرمود: تو ضمانت کن برای من کفالت اهل و عیال او را و من برای تو بهشت را ضامن می‌شوم. علی قبول کرد و پیوسته طعام و پول و سایر نفقات را برای ایشان می‌فرستاد؛ آن‌چنان که عیالات و قرابات او مستغنی شده بودند. همین شخص می‌گوید: خدمت حضرت موسی بن جعفر(ع) بودم که علی بن یقطین، وارد شد. حضرت به اصحاب خود فرمود:
هر که می‌خواهد مردی از اصحاب پیامبر را ببیند، نظر کند به این که می‌آید. پس یکی گفت: پس علی اهل بهشت است؟ فرمود: من شهادت می‌دهم که اهل بهشت است.[7]
همین شخص وزیر با این‌که مقرب درگاه حضرت موسی بن جعفر بود. وقت دیگری خواست خدمت امام برسد، ولی حضرت اجازه نداد؛ چون وقتی «ابراهیم جمّال» که یکی از شیعیان بود خواست خدمت علی برسد به دلیل این‌که ابراهیم، ساربان و علی وزیر بود دربانان او را راه ندادند. علی‌بن یقطین در آن سال به حج مشرّف شد. در مدینه خواست خدمت موسی بن جعفر شرفیاب شود، حضرت او را راه نداد. روز دوم در بیرون خانه، آن حضرت را ملاقات نمود، عرض کرد: تقصیر من چه بود که مرا راه ندادید؟ فرمود: «چون برادرت ابراهیم را راه ندادی و خدا سعی تو را قبول نخواهد کرد تا ابراهیم از تو راضی شود». عرض کرد: من ابراهیم را در این وقت کجا ملاقات نمایم؟ فرمود: «شب تنها به بقیع برو، شتری خواهی یافت بر آن سوار شو». علی شب به بقیع رفته، سوار شتر شد ـ به اذن الله ـ وارد کوفه شده و در خانه‌ی ابراهیم رسید. در را کوبید. ابراهیم گفت: کیست؟ گفت: علی بن یقطین. ابراهیم گفت: علی بن یقطین در خانه‌ی من چه می‌کند؟ علی او را قسم داد که اذن دخول دهد و چون داخل شد، گفت: ای ابراهیم! آقای من ابا نمود که سعی مرا قبول کند، مگر این‌که تو از من راضی شوی. گفت: غَفَرَاللهُ لَکَ. پس علی صورت خود را بر خاک نهاد و ابراهیم را قسم داد که پا روی من گذار و صورت مرا زیر پای خود بمال. ابراهیم امتناع ورزید. علی او را قسم داد، ابراهیم چنین کرد و علی می‌گفت: خدایا! تو شاهد باش. وقتی به مدینه آمد حضرت او را قبول نمود.[8]
ای کسانی که قُدرت دارید! به داد بیچارگان و درماندگان برسید، اگر مظلومی را دیدید که حقش پایمال می‌شود، از او دفاع کنید. برای خدا و روز جزا، دل دردمندان بیچاره را به دست آورید. قلب شکسته، خانه‌ی خداست، خانه‌ی خدا را آباد کنید. خودتان را به جای این مظلوم فرض کنید که در چه حالی است و چه توقعی از شما دارد. موسی‌بن جعفر(ع) فرمودند: «شدّت و سختی جور را کسی می‌داند که در حقّ او حکم به جور شده باشد». به عدل رفتار کنید، ببینید چه لذتی دارد. خدا را شاد خواهید کرد. پیامبر را شاد خواهید کرد. امام را شاد خواهید کرد. خودتان را محبوب کرده‌اید. این قدرت همیشه باقی نمی‌ماند. در دَمِ مرگ، نتیجه‌ی اعمالتان را خواهید دید. قدرت خودتان را پایدار کنید. این چند روزه‌ی دنیا ارزش ندارد، پس خودتان را رستگار کنید و بهشت جاویدان را ضمیمه‌ی قدرت دنیای خود کنید. حضرت علی(ع) فرمود: هر کس که به عدل و داد عمل کند، خدای تعالی دولت او را در حصار امن خود نگاه دارد و هر که جور و ستم کند، به زودی او را هلاک گرداند؛ «نیکویی سیاست، دوام ریاسَت را در بر دارد».[9]
خدای نکرده، حشمت و بزرگی شما مانع از دادرسی بیچارگان نشود. از ناله‌ی ستم‌دیدگان نرنجید. به تظلّم بی‌ادبانه‌ی بیچارگان گوش دهید. افغان و ناله‌ی بی‌تابانه‌ی مظلومین بی‌کس را ترتیب اثر دهید. علی بن ابی طالب(ع) در ایام خلافت، روزها به کار خلق، رسیدگی و شب‌ها به عبادت خالق مشغول بود. عرض کردند: یا علی! این همه تعب به خود مده، یا شب استراحت کن یا روز. فرمود: «اگر روز آسایم، کارِ رعیت ناساخته مانَد، اگر شب بیاسایم، کار من ناتمام مانَد». پادشاه هوش‌مندی از یکی از افراد اهل دل التماس پندی نمود، او گفت:
اگر سعادت دو جهان خواهی، شب‌ها در درگاه حق دادِ گدایی بده و روزها در بارگاه خود به دادِ گدایان برس.[10]


خودآزمایی


1- چرا حتی در موردی هم که کسی حقِّ مشروع دارد، نباید برای اثبات حقِّ او شهادت دروغ داد؟
2- چرا امام هفتم(ع) به علی بن‌ یقطین اجازه استعفا از کارش را نداد؟

 

پی نوشت ها


[1]. «کما تدین تدان» (کلینی، الکافی، ج2، ص134).
[2]. حرّ عاملی، وسائل‌الشّیعه، ج18، ص247.
[3]. «إنّ للهِ تعالی بابواب الظالمین من نوّرالله به البرهان، و مکّن له فی البلاد لیدفع بهم عن أولیائه، و یصلح الله به أمور المسلمین؛ لأنّهم ملجأ المؤمنین من الضرر، و إلیهم یفزع ذوالحاجة من شیعتنا، و بهم یؤمّن الله روعة المؤمن فی دارالظلمة، اولئک هم المؤمنون حقّاً [إلی أن قال] ما علی أحدکم إن لو شاء لنال هذا کلّه، فان قلت: بماذا جعلنی الله فداک قال: یکون معهم فیسّرنا بإدخال السرور علی المؤمنین من شیعتنا فکن منهم یا محمد» (همان، ج20، ص317).
[4]. «ضَمَّنَتُ لعلیّ بن یقطین الجنّة أن لا تمسّه النار أبداً» (همان، ص273).
[5]. «یا عَلی! إنّ للهِ تعالی أولیاء مع اولیاء الظلمة لیدفَع بهم عن أولیائِه، و أنت منهم یا علیّ!» (مجلسی، بحارالانوار، ج72، ص350).
[6]. «استأذن علیّ بن یقطین مولانا الکاظم فی ترک عمل السلطان فلم یأذن له، و قال(ع): لا تفعل، فإنّ لنا بک أنساً، و لإخوانک بک عزّاً، و عسی أن یجبر الله بک کسراً، و یکسر بک نائرة المخالفین عن أولیائه، یا علی! کفّارة أعمالکم الإحسان إلی إخوانکم اضمِن لی واحدة و أضمنُ لک ثلاثاً، اضمن لی أن لا تلقی أحداً من اولیائنا إلاّ قضیت حاجته و أکرمته، و أضمنُ لک أن لایظلَک سقف سجن أبداً، و لاینالک حدّ سیف أبداً، و لا یدخل الفقر بیتک أبداً، یا علی! من سرّ مؤمناً فبالله بدأ و بالنبی(ص) ثنّی و بنا ثلّث» (همان، ص37۹).
[7]. حرّ عاملی، وسائل‌الشّیعه، ج20، ص273.
[8]. مجلسی، بحارالانوار، ج48، ص85.
[9]. «حسن السّیاسة یستدیم الریاسة» (محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج2، ص1384).
[10]. ملا احمد نراقی، معراج السّعاده، ص496.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: