بررسی و تذکّر چند مطلب مهم| ۳
۵- پیرامون غلوّ
اعتقاد به امكان اين كه خداوند، ممكنات را مطيع و فرمانبر بشرى قرار دهد، يا بشر مانند فرشته، مناصب يا مأموريتهايى در داخل سازمان كائنات و رتقوفتق امور و امر خلق و رزق داشته باشد، مثل ملائكه صورتگر، يا ملائكه موكَّل بر امطار و سحاب و حتى حاملان عرش، شرک نيست؛ ولى بعضى ممكن است ازطريق «غلو» اينگونه عقايد را مورد اشكال قرار دهند و بگويند: «اين مناصب از خواصّ ذاتى ملائكه است و بشر اين خواص را ندارد و اعتقاد به اينكه فردى از افراد بشر اين مناصب را دارد، اعتقاد به ارتفاع و خروج او از عالم بشريّت است، مانند اينكه كسى بگويد، انبيا مثل ملائكه بالذات خوردن و خوابيدن و خستهشدن و بيمارى و گرسنگى و تشنگى و رنج و درد ندارند. اين عقيده اگرچه شرک نيست؛ چون ملائكه اين عوارض را ندارند، ولى غلوّ است. بنابراين اگر كار و عملى كه مقتضاى ذات بشرى نيست، از نبىّ و ولىّ ظاهر شود، خرق عادت بوده و حقيقتاً فعل خداست».
امّا پاسخ از اين توهم اين است كه:
اوّلا: از كجا مىگوييد مداخله ملائكه در امورى كه مأموريت دارند، و مناصبى كه برعهده دارند، از خواص ذات آنهاست، تا بنا بر اين كه خاصه مشترک بين آنها و انسان نباشد، قول به آن نسبت به بشر غلوّ باشد؟ بلكه ممكن است مأموريت و منصب باشد و بعضى از افراد بشر نيز مانند آنها مناصب غيبى داشته باشند. مانند بندهاى كه در سوره كهف، شرح ملاقات حضرت موسى(ع) با او مذكور است، و مأموريتهاى غيبى و باطنى و غيرعادى انجام مىدهد.[1] و مؤيّد اين كه اين مناصب خاصيت ذات ملائكه نيست، اين است كه هركدام از ملائكه، قائم به منصبى و مختص به مأموريتى هستند؛[2] در حالى كه اگر خاصيت ذات آنها بود، بايد همه داراى تمام اين مناصب باشند، و قول به اينكه هر فردى از ملائكه خاصيت ذاتى جداگانهاى دارد كه اقتضاى مقام خاصى را دارد، مستلزم قول به اين است كه ملائكه انواع مختلف هستند و چه انواع مختلف باشند و چه نباشند، اين جهت كه مداخله آنها در امور کائنات، خاصيت ذات آنها باشد، آنهم نه خاصيت مشترک بين آنها و انسان، مردود است.
ثانیاً: اگر از خواص ذات آنها باشد، خاصيت مشترک بين آنها و بشر است؛ زيرا چنان که گفته شد بعضى از افراد بشر نيز از اينگونه مناصب سرّى و مخفى و غيرعادى دارند. اگر گفته شود: پس چرا تمام افراد بشر اين مداخله را ندارند؟ ممكن است جواب داده شود كه اصل اين خاصيت، در بشر هست ولى ممكن است ظهور آن شرايطى داشته باشد، يا موانعى از ظهور آن منع كنند، يا عللى اصل آن را فاسد و باطل نمايند.
ثالثاً: جماعتی از حکما و فلاسفه ـ چنانکه خواهیم گفت ـ خرق عادت و قدرت بر تصرّف در اكوان را لازم ذات نبىّ و ولىّ مىدانند، و حداقل اين رأى، اين است كه قدرت بر تصرّف، از لوازم ذوات و نفوس كامله است، خواه مَلَک باشد، خواه بشر.
رابعاً: اگر بگوييم: قدرت غيرعادى بر تصرّف در اكوان و اطاعت و فرمانبرى مخلوقات، از بشر، ذاتى او نيست، از كجا بگوييم حصول اين قدرت يا اطاعت، و فرمانبرى کائنات از بشر، منافى با ذات اوست،[3] چنانکه در عوارض ديگر نيز همينطور مىتوان گفت. مثلا سهو و نسيان براى بشر امكان دارد، امّا ضرورى نيست و چنان نيست كه بشر «واجبالسهو و النسيان» باشد، چنانکه مراتب و موارد سهو و نسيان و همچنين تذكّر و توجّه، بهحسب همه افراد امكان دارد، ولى اين مراتب براى همه واجب نبوده و اتفاق نمىافتد. و با چنين تحقيقى، مىتوان بين قولى كه قائل به سهو نفوس كامله است، كه مراد او امكان ذاتى سهو آنها باشد ـ هرچند خلاف ظاهر كلام او و استدلال اوست ـ و بين قولى كه قائل به عدم جواز سهو است، به اينكه مراد او نفی امکان وقوعى آن است، وفق و سازگارى داد؛ و اين نظر در ملائكه هم جارى است.
بنابراين، هيچ مانعى ندارد كه انبيا و اوليا، تحت رعايتهاى خاصى اين مناصب را داشته باشند، و مثلاً از سهو و نسيان مصون باشند و غلوى در اين فرض نمىشود و احتمال غلو ناشى از عدم تحقيق و بررسى موضوع است.
اميرالمؤمنين(ع) راجعبه پیغمبر اعظم(ص) در خطبه قاصعه مىفرمايد:
«وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ أَنْ كَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَك مِنْ مَلآئِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكارِمِ وَ مَحاسِنَ أَخْلاقِ الْعالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهارَهُ»[4]؛
«خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگانش را از وقتى كه پيغمبر(ص) از شير گرفته شده بود همنشين آن حضرت گردانيد كه او را در شب و روز به راه بزرگوارىها و خوىهاى نيكو سير دهد».
و اينكه يك نفر تحتنظر خاص تربيت و رعايت الهى يا جنود غيبى حقّ باشد و ديگرى نباشد، امر نادرى نيست و:
«اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ»[5]؛
«خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد».
مثلا يك نفر صدقه مىدهد، يا صله رحم مىكند، يا دعا مىنمايد، بلا از او دفع مىگردد، و جنود غيبى الهى از او نگهدارى مىنمايند و به او كمک مىدهند. يا يك نفر صدقه نداده و قطع رحم كرده است، عمرش كوتاه گرديده و ملائكهاى كه از او محافظت مىنمايند، او را ترک مىكنند. اينها غلوّ نيست بلكه مسائلى است كه در نظام تدبير امور کائنات ـ كه قائم به آن خداوند قيوم است ـ وارد و از اسرار قضاوقدر الهى است.
خامساً: ممكن است گفته شود، ريشه تمام كمالاتى كه براى موجود ممكن، متصور و معقول باشد، در تمام انسانها نهفته است، و مراتب ظهور آن بهحسب وجود اسباب و شرايط و عدم آنها و همچنين وجود يا عدم موانع، مختلف و متكثّر است و شدت و ضعف دارد، و اختلاف مراتب بهقدرى است كه بعضى از مراتب عالى آن مافوق مرتبه انسان جلوه مىكند، چون اُنس اغلب با مراتب مادون است. مثلاً استعداد تعلّم غيوب، به وحى و الهام الهى و حتى ازطريق خواب و تفرّسات، نيرويش در وجود بشر هست، هرچند بالذات عالم به غيب نيست؛ لذا مىبينيم بسيارى حتى با خواب، از امور غيبى و آينده مطلّع مىشوند؛ حال اگر افرادى باشند كه تحت رعايت و عنايت الهى، و در اثر رياضات و عبادات و خلوص نيت و كمال معرفت با الهامات و عنايتهايى از غيب مطّلع باشند، جايز است و غلو نيست و فوق مرتبه بشری نمىباشد، اگرچه خارق عادت است؛ آنچه فوق مرتبه بشر است، علم غيب ذاتى است.
سادساً: برحسب روايات معتبر، انوار و ارواح رسول اكرم و ائمه ـ صلواتالله عليهم اجمعين ـ در عوالم قبل از اين عالم، هميشه مشمول عنايتهاى الهى، و داراى كيفيات خاص و خصوصيات ممتاز و واجد شئون و مراتب و مقامات عالى بودهاند كه احدى آن مراتب و مقامات را نيافته است و سوابق آفرينش و سير آنها در عوالم مختلف و ظهور انوارشان، حاكى از كمالات وجودى ايشان است و هرچند سرّ اختصاص آنها را به اين عنايتها ـ كما هو حقّه ـ درک نكنيم، ولى اختصاص آنها به مقامات و درجات و كمالات و مناصب رفيع و علوم غيبى و قدرت تصرّف در کائنات و اطاعت و فرمانبرى مخلوقات از آنها، امرى مسلّم و واقع شده است و محل استبعاد نيست. در حالی که ما در عصر خود دیدهایم، برخی از اهلعبادت و تقوا را که با خواندن قرآن و دعا و کشیدن دست بر محل درد، درد را آرام میکردند، از ذوات مقدّس محمّد و آل محمّد(ص) که نخبه کائنات و علّت غایی مخلوقات میباشند و مراتب و مقدماتی که خدا به آنها اعطا کرده است، استبعاد ندارد و در عین حال با آیه:
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ»[6]؛
«بگو: من فقط بشری هستم مثل شما (امتیازم این است که) به مَن وحی میشود».
منافات ندارد و لازمه این كمالات «بشر برتر» بودن است، نه برتر از بشر بودن و غيربشر بودن، تا غلوّ محسوب شود.
و آخرين نكتهاى كه در اين قسمت متذكّر مىشويم اين است كه اعتقاد به اينكه نبىّ و ولىّ پارهاى از خصائص ملائكه را دارند، غلو نيست؛[7] زيرا پيغمبر اكرم(ص) و ائمه(ع) از ملائكه افضل هستند و بلكه ساير انبيا نيز از ملائكه افضلند. چنانکه خواجهنصير طوسى در تجريدالاعتقاد گفته است:
«وَ هُوَ أفضلُ مِنَ المَلائِکَةِ وَ کَذا غَیرُه من الأنبِیاءِ أفضَلُ من المَلائِکَةِ لِوُجُودِ الْمُضآدِّ لِلقُوَّةِ العقلیة وَ قَهرِهِ عَلَی الإنقِیادِ عَلَیها».2
بلى، چون بشر بودن انبيا و ائمه(ع) از ضروريات است، انكار بشر بودن ايشان چون انكار ضرورى دين است، كفر مىباشد و امّا غلوى كه در كتب فقه و كلام از آن بحث شده و قائل به آن كافر و نجس شمرده شده اين است كه پيغمبر اكرم و ائمه طاهرین(ع) را خدا و معبود بداند، يا ايشان را در الوهيت و ربوبيت و خالقيت و رازقيت شريك خدا بداند يا اينكه بگويد خدا در ايشان حلول كرده يا متّحد شده است يا اينكه بدون تعليم خدا و افاضه او عالم به غيوب هستند، يا آنكه براى ائمه(ع) نيز مقام پيغمبرى و نبوّت قائل باشد، يا اينكه معتقد باشد كه با ولايت و محبّت خاندان رسالت، حاجتى به عبادت و اطاعت، و پرهيز از معاصى نيست، و امثال اين عقايد كه يا شرك است و يا انكار ضرورى که در هر دو صورت كفر است.
خودآزمایی
1- آیا مناصب يا مأموريتهای ملائکه، خاصيت ذات ملائكه است؟ توضیح دهید.
2- چرا تمام افراد بشر اين مداخله(خاصيت مشترک بين ملائکه و بشر) را ندارند؟
3- غلوى كه در كتب فقه و كلام از آن بحث شده و قائل به آن كافر و نجس شمرده شده، چگونه است؟
پینوشتها
[1] کهف، 65- 78.
[2] ر.ک: ذاریات، 4؛ نازعات، 5.
[3] چنان که در ملائكه نيز بعضى از مناصب و صفاتى كه دارند، بيشتر از اين كه منافى با ذات آنها نيست، ثابت نمىباشد و ذاتىبودن تمام مناصب و صفات آنها معلوم نيست.
[4] نهجالبلاغه، خطبه192 (ج2، ص157).
[5] انعام، 124.
[6] کهف، 110.
[7] «پیامبر اکرم(ص) برتر از ملائکه است و همچنین پیامبران دیگر نیز، برتر از ملائکه هستند؛ به دلیل برخورداری از قوایی که ضد قوة عقلیهاند اما این قوا را مقهور و فرمانبردار عقل ساختند». ر.ک: علامه حلی، کشفالمراد، ص488.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی