کد مطلب: ۳۴۱۱
تعداد بازدید: ۹۱۶
تاریخ انتشار : ۳۰ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۹:۵۳
ولایت تکوینی و تشریعی| ۶
ابن‌خلدون، فيلسوف و جامعه‌شناس، بعد از آنكه به صدور خوارق از نبىّ و ولىّ اعتراف مى‌كند، بين نبىّ و ولىّ در اين جهت، به اين نحو فرق مى‌گذارد كه: خوارق نبىّ، مانند صعود به آسمان و نفوذ در اجسام و احياى موتى و سخن‌گفتن با ملائكه است، امّا از ولىّ، كمتر و محدودتر است، مثل تكثير قليل و خبر از غيب و امثال آن.

بررسی و تذکّر چند مطلب مهم| ۵


۷- خوارق عادات

 

ظهور خوارق ‌عادات و حوادث و وقايع و افعالِ خارج از قلمرو و اسباب و مسببات عادى و متعارف و مألوف، به دست گروهى از افراد بشر، مسلّم و غيرقابل‌انكار است و به‌طور تواتر و فوق تواتر نقل شده، و قرآن هم باصراحت آن را اثبات نموده است، و نه ‌فقط ملّيّون و پيروان اديان آسمانى و عقيده‌مندان به عالم‌ غيب، اين موضوع را قبول دارند، و شواهد و وقايع حسّى و عينى آن را نقل مى‌نمايند؛ بلکه آنچه بين متكلّمان و دانشمندان علم كلام، و فلاسفه و حكما، محلّ نظر واقع شده است، چگونگى صدور اين خوارق، و مستند آن است. حكماى بزرگ و فلاسفه الهى معتقدند كه خوارق‌ عادات فعلِ نبىّ و ولىّ و به‌عبارت‌ديگر شخص صاحب نفس كامل و قدسى است، و قدرت او بر فعل خارق، و اطاعت اكوان از او، از خواصّ ذاتى نفس كامل اوست. اينان مى‌گويند، نفس نبیّ و ولیّ، دارای خواص و خصائصى است كه ازجمله قدرت بر اظهار اين خوارق و اطاعت تكوينى عناصر از اوست و خلاصه از ذاتيات نفس نبىّ و ولىّ، قدرت تصرّف در اكوان و کائنات است. بنابراين صدور خارق عادت از نبىّ و ولىّ جايز است؛ چه براى تحدّى باشد و چه نباشد و اين اطاعت اكوان و کائنات از او، شاهد صدق اوست.
ابن‌خلدون، فيلسوف و جامعه‌شناس، بعد از آنكه به صدور خوارق از نبىّ و ولىّ اعتراف مى‌كند، بين نبىّ و ولىّ در اين جهت، به اين نحو فرق مى‌گذارد كه: خوارق نبىّ، مانند صعود به آسمان و نفوذ در اجسام و احياى موتى و سخن‌گفتن با ملائكه است، امّا از ولىّ، كمتر و محدودتر است، مثل تكثير قليل و خبر از غيب و امثال آن.[1] و با اينكه نسبت به اهل‌بيت‌‌‌(ع) در كتاب «مقدمه» از حدود ادب خارج شده و تحت‌تأثير سياست امويان و تربيت اموى خود سخن رانده است، علم امام ‌جعفر صادق‌(ع) را به غيوب تصديق كرده است[2] و غرضش اين است كه دايره قدرت صاحب خارق عادت، به كمال نفس او ارتباط دارد و لذا چون در نظرش مطلق نبىّ از ولىّ، در كمال نفس، اكمل است، اين‌گونه فرق گذارده است و الاّ بايد بگويد، قدرت صاحب خارق به‌حسب اشخاص و نفوس آنها و اطاعت تكوينى اشيا و عناصر از آنها مختلف است. ائمه‌(ع)[3] و حضرت زهرا(علیها‌السلام)[4] هم محدَّث بودند و ملائکه با آنها حدیث می‌گفتند، چنان‌که با مریم عذرا‌‌‌(علیها‌السلام)  سخن گفتند و قرآن مى‌فرمايد:
وَ إِذْ قالَتِ الْمَلآئِكَةُ يا مَرْيَمُ[5]؛
«و (به یاد آورید) هنگامی را که فرشتگان گفتند: اى مريم».
ظاهراً اين‌ نظر، با توجّه ‌به مطلب پنجم از مطالبى كه در اين مقدمه بيان شد، خالى از اشكال عقلى باشد، يعنى به شرك و غلو برخوردى ندارد؛ زيرا اگر مقصود ايشان اين باشد كه اين قدرت از خواصّ كمال نفس ولىّ و نبىّ است و كمال نفس مستقيماً افاضه و موهبت الهى است، اين قدرت هم بالعرض موهبت الهى خواهد بود و مانعى ندارد كه خدا چنين قدرتى را به عبدى از عباد خود اعطا كند.
و اگر مقصود اين باشد كه كمال نفس انبيا و اوليا، كسبى است و كمال نفس مقدّمه قدرت بر تصرف در اكوان است، و به‌عبارت‌ديگر، لازم و ملزوم يكديگر هستند، باز هم در حدود همان مطلب پنجم، اشكالى پيدا نمى‌كند و نظير اين مى‌شود كه شخصى توسّط اكمال علم، بر اظهار صنايع كوچك و بزرگ قدرت پيدا كند و در هر دو صورت نبىّ و ولىّ فاعل بالاستقلال نمى‌باشند و جريان كار و تصرّف آنها، مانند تصرفات عادى ايشان، از مسير تقدير و قضاوقدر الهى خارج نيست و به آنچه در مطلب دوم و سوم، بطلان آن ثابت شد، ارتباط ندارد.
گروهى هم گفته‌اند كه فعل خارق، چنان‌که حكما گفته‌اند، فعل نبىّ و ولىّ است، ولى قدرت بر اظهار آن، و اطاعت اكوان از نبىّ و ولىّ، خاصه كمال ذات آنها نيست، هرچند نفس آنها در مرتبه كمال است. بلكه خدا به انبيا و اوليا در هر مورد كه مصلحت بداند، اين قدرت را اعطا مى‌فرمايد، يا به بعضى از آنها به‌طورمطلق اين قدرت را مى‌دهد، و اكوان را مطيع و فرمان‌بر آنها مى‌سازد، تا هر تصرّفى را كه مصلحت باشد، طبق آنچه در مطلب پنجم مرقوم شد، بنمايند.
گروهى هم از متكلمان و غيرايشان مى‌گويند: خوارق فعل خداوند متعال است كه برحسب مصلحت، به تقاضاى نبىّ و ولىّ يا بدون درخواست آنها، براى اثبات صدق نبى، يا اظهار و تأييد مقام ولىّ يا مصالح ديگر، اظهار مى‌شود. پس اگر از نبىّ در موقع تحدّى ظاهر شود، دليل بر صدق نبوّت اوست و به‌منزله تصديق قولى و صريح خداست.
صاحبان اين نظر، آياتى را كه دلالت دارند بر اينكه خوارق فعل نبىّ است، به اين نحو تفسير مى‌كنند كه: چون آوردن و نشان‌دادن فعل خارق، يا توسط نبىّ و ولىّ و يا به خواست و اراده و دعاى آنها انجام مى‌شود، نسبت دادن آن به‌طور مجاز به نبىّ و ولىّ ـ كه به‌سبب عرفى يا فاعل ظاهرى آن است ـ جايز است؛ چنان‌که اگر كسى فعلى را به امر و فرمان ديگرى انجام دهد، آن فعل را ـ كه مأمور فاعل آن است ـ به آمر نسبت مى‌دهند ـ چنان‌که در «بنى الامير المدينة» مى‌گويند ـ و در اين مطلب، فرقى بين آمر و ملتمس و تقاضاكننده نيست.
 

خودآزمایی

 
1- ابن‌خلدون، بين نبىّ و ولىّ در جهت صدور خوارق، به چه نحو فرق مى‌گذارد؟
2- آیا محدَّث بودن ائمه(ع) و حضرت زهرا(س) و حدیث گفتن ملائکه با آن‌ها به شرك و غلو است؟ توضیح دهید.
3- گروهى که معتقدند خوارق فعل خداوند متعال است كه برحسب مصلحت، به تقاضاى نبىّ و ولىّ اظهار مى‌شود، آياتى را كه بر خوارق فعل نبىّ دلالت دارد، به چه نحو تفسير مى‌كنند؟ 
 

پی‌نوشت‌ها


[1] ابن‌خلدون، تاریخ، ج1، ص93 - 95 «مقدمه ششم».
[2] ابن‌خلدون، تاریخ، ج1، ص334 «مقدمه».
[3] مفید، الاختصاص، ص329؛ طوسی، الامالی، ص245؛ فیض‌ کاشانی، الوافی، ج3، ص623 ـ 627
[4] هلالی عامری، کتاب سلیم بن قیس، ص351؛ کلینی، الکافی، ج1، ص241؛ طبری امامی، دلائل‌الامامه، ص81.
[5] آل عمران، 42.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: