يكى از بزرگان معاصر ـ طاب ثراه ـ در جواب سؤال از معنای ولايت كلّى و ولايت تكوينى، فرموده است:
يك قسم از ولايت تكوينى عبارت است از: فيالجمله مجراى فيض بودن نسبت به کائنات كه عموم انبيا و اوصيا داشتهاند؛ و قسم ديگر آن، عبارت است از: ولايت كلّى تكوينى كه مجراى فيض بودن نسبت به جميع عالم امكان است كه در حقّ پيغمبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(علیهمالسلام) ثابت شده و دليل آن عبارت است از: گفته خود صاحبان ولايت.
باتوجّهبه آنچه در
مطالب پیشین بيان شد، عرض مىكنيم: به نظر ما اين فرمايش براى شرح ولايت تكوينى كافى نبوده و سؤالكننده را بيشتر متحيّر مىسازد؛ زيرا:
اوّلا: ولایت تكوينى را به مجراى فيض تفسيركردن، تفسيرى است كه عرف و لغت آن را نمىپذيرند.
ثانیاً: مجرای فيض بودن، ولايت نبوده؛ بلكه حرف ديگرى است، چنانکه پيغمبران همه مجراى فيض هدايت الهى بودهاند؛ ولى از اين شأن آنها كسى تعبير به ولايت نمىكند. بله ممكن است ولايت تكوينى را اثر و لازم مجراى فيض بودن گرفت؛ امّا عين آن شمرده نمىشود.
ثالثاً: اگر این مجراى فيض و وسايط صدور فيض بودن، از قماش سخنان فلاسفه باشد كه منبع آن سلسله ربط حادث به قديم و قاعده:
«اَلْواحِدُ لا يَصْدُرُ (عنه) مِنْهُ إِلاَّ الْواحِدُ»؛[1]
«از يكی جز يكی صادر نمیشود».
و تصویر عقول عشره است كه فلاسفه مسلمان خواستهاند از این طریق جمع بين آراى فلاسفه و مضامين بعضى از احاديث بنمايند، دراينصورت بايد گفت: اعتقاد به اصل چگونگى صدور حادث از قديم، در مقام معرفت خدا و صفات و افعال او واجب نيست، تا چه رسد به اينكه در مقام شناخت شئون ولايت لازم باشد. بهعلاوه چنانکه كراراً تذكّر داديم، ظواهر آيات قرآن و احاديث متواتر دلالت دارند بر خلق و ايجاد بدون واسطه و اينكه خلق و ايجاد، فعل بلاواسطه خداوند متعال بوده و صادر از اوست.
و آیاتی چون:
﴿إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ﴾؛[2]
«فرمان او چنين است که هرگاه چيزی را اراده کند، تنها به آن میگويد: موجود باش. آن نيز بیدرنگ موجود ميشود».
دلالت بر اين معنا دارد كه اگر خدا چيزى را اراده كند، با امر «كُن» و «باش» ايجاد كرده و به وجود مىآورد، نه اينكه اوّل عقل را بيافريند و بعد به آن نحوى كه فلاسفه در نزول فيض وجود مىگويند، مراتب سافل به تأثير علل يكى پس از ديگرى در معلولات ايجاد شود تا برسد به عالم ماده و طبيعت يك شىء مادى مثلاً موجود گردد. علاوهبراين، لازمه اين سخن، قول به تعدّد فواعل و علل است.
البته نمىخواهيم انكار كنيم اگر برهان قاطع عقلى اقامه شود، قرينه بر مجاز بودن برخى از ظواهر، يا تقييد اطلاق آنها نمىشود؛ بلكه غرض اين است كه اين سخن «مجراى فيض بودن» را ازهرجهت بشناسيم و منبع آن را ازنظر يك حكيم و فيلسوف نشان بدهيم و در اينجا به مفاسد اين آرا برحسب نظر مخالفان آن از متكلّمان و محدّثان كارى نداريم.
رابعاً: اینکه اخبار متواتر دلالت داشته باشند كه آن بزرگواران مجراى فيض و وسايط آن مىباشند، ثابت نيست و اگر بازگشت اين سخن به اين باشد كه بالايجاب خداوند متعال از اين مجارى افاضه فيض وجود مىنمايد، يا هريك از مجارى ـ خواه آنها را عقول بگويند يا ائمه اطهار(علیهمالسلام) ـ بالايجاب يا بالاختيار، علل و فواعل هستند، صحيح نيست و باطل است.
بله، اخبار كثيرى دلالت دارند بر اينكه ايشان علّت غايى خلقت هستند و فيض وجود و بركات براى آنها و به طفيل وجودشان به تمام ممكنات رسيده و مىرسد و اخبار به اين معنا از حدّ تواتر گذشته و از مسلّمات مذهب است، چنانکه اخبارى نيز دلالت دارند كه خداى تعالى از نور آنها عالم را آفريد. اگر مقصود از مجارى فيض اينگونه معانى باشد كه علّت و فاعل و خالق خدا باشد، اشكالى در آن به نظر نمىرسد، امّا باز هم ولايت تكوينى، غير از اين معناست.
خودآزمایی
1- يكى از بزرگان معاصر معنای ولايت كلّى و ولايت تكوينى را چه فرموده است؟
2- آیا مجرای فيض بودن، عین ولايت است؟ منظور را مختصری شرح دهید.
3- آیاتی چون: إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ؛ «فرمان او چنين است که هرگاه چيزی را اراده کند، تنها به آن میگويد: موجود باش. آن نيز بیدرنگ موجود ميشود» دلالت بر چه معنایی دارد؟
پینوشتها
[1]- ابنميثم بحرانی، قواعدالمرام، ص45.
[2]- یس، 82.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی