اینجا اگر به گوشهای از یک بحث عمیق «فلسفی» اشارهای کرده و بگذریم شاید از نظر موقعیّت سخن، بیتناسب نباشد؛ و آن، اینکه:
یکی از مسائل بسیار عالی و پرازش که در «فلسفه» و حکمت الهی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد، مسئلهی «چگونگی آفرینش و کیفیّت صدور موجودات از ذات باری ـ تعالی شأنه العزیز ـ» است.
و در این بحث، از طریق براهین عقلیّهی متقنه، به ثبوت میرسد که «فعل» خدا و صدور اشیاء از خدا روی «ترتیب» و «نظام» معیّنی برقرار است.
و به عبارت دیگر، «فاعلیّت» خدا، نسبت به اشیاء، بر اساس نظام معیّن و ترتیب مشخّصی در جریان است.
یعنی «علوّ» ذات و کبریاء و قدّوسیّت حضرت حقّ ـ جلّ شأنه العزیز ـ اقتضاء میکند که سلسلهی موجودات، از نظر خلق و آفرینش، بر حسب شدّت و ضعف وجودیشان، در طول یکدیگر و پشت سر هم قرار بگیرند؛ و یکی پس از دیگری بطور «الاشرف فالاشرف» تحقّق پذیرفته و ایجاد شوند.
و هر یک از آنها، در رتبهی خاصّ بخودش، معلول رتبهی مقدّم بر خود بوده و در عین حال، خودش نیز سبب و علّت رتبهی مؤخّر از خود باشد.
و معالوصف، تمام این ایجادات کثیره که از سلسلهی علل و معلولات مترتّبه، صادر میشوند، عین همان ایجاد واحدی است که از مقام منیع «علّیّت» و خالقیّت حضرت حقّ، صادر میگردد؛ چنانکه میفرماید: «وَ ما اَمْرُنا اِلاّ واحِدَةٌ؛[1] «کار ما، جز یک کار، بیش نیست».
منتهای امر، آن ایجاد واحد و آن یک کار، در عین وحدت، دارای مراتب و درجات و طولیّهی کثیره است که هر مرتبهای از آن مراتب، به صورتی خاصّ، تجلّی کرده و منشأ ایجاد مرتبهی پائینتر از خود، میگردد.
از باب مَثَل، نور خورشید در آینه میافتد و از آینه به دیوار میتابد؛ تردیدی نیست در اینکه، نور دیوار، از آینه است؛ ولی این هم بدیهی است که نور آینه نیز از خورشید است؛ و در واقع، اشراق واحدی است که از منبع فیّاض خورشید، صادر گردیده و اوّلاً در صفحهی آینه و ثانیاً در سینهی دیوار، ظاهر شده است؛ که نه آینه، از خود، نوری داشته است تا به دیوار، اشراق نماید، و نه خورشید، اشراق خویش را بدون وساطت آینه، به دیوار رسانیده است.
لسان ظواهر شرع مقدّس در این باب:
این نظام طولی خلقت که از طریق براهین فلسفیّه به ثبوت رسیده است، در لسان قرآن حکیم و پیشوایان بزرگ دین نیز به گونهای سادهتر و واضحتر، بیان شده است.
چه آنکه میدانیم، آیات کریمهی قرآن و تعالیم عالیهی انبیاء و امامان علیهم السّلام، مکرّراً سخن از وجود «ملائکه» و فرشتگان و «جنود ربّ»،[2] با میان آورده و آنها را به عناوین گوناگون از: «مُدبّرات امر»[3] و «مُقَسِّمات امر»[4] و «مُعَقّبات»[5] و «کاتبین و حافظین اعمال»[6] و «فرود آورندگان وحی»[7] و «متصدّیان قبض ارواح»[8] و نظایر اینها، معرّفی میکنند، و برای هر یک از فرشتگان مکرّم، مقامی مشخّص و پایگاهی معیّن؛ نشان میدهند که: «وَ ما مِنّا اِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ».[9] «هیچیک از ما (فرشتگان) نیست، مگر اینکه مقام معلومی دارد».
و همچنین توضیح میدهند که در میان فرشتگان نیز سلسلهی مراتب «عالی» و «دانی»، مقرّر است؛ و هر کدام از ملائکهی «مقرّب»، به سمت فرماندهی از جانب خدا، نسبت به گروه معیّنی برگزیده شدهاند که با وساطت اعوان و انصارشان، به تدبیر امور محوّل شدهی از جانب حقّ، ادامه میدهند.
مثلاً حضرت جبرئیل(ع)، ملک انزال وحی است، و میکائیل(ع)، فرشتهی موکّل بر ارزاق، و عزرائیل(ع)، مأمور قبض ارواح است، و اسرافیل(ع)، صاحب الصّور و زندهکنندهی اهل قبور.
و هکذا، فرشتگانی، موکّل بر تدبیر امور جوّی از ابر و باد و باراناند؛ و فرشتگانی، مأمور ضبط اعمال عباد، در دنیا و سپس محاسبهی آن، در عُقبا؛ و بالاخره، ملکی، مالک دوزخ است و ملک دیگری موکّل بر امر جِنان؛ و هر کدام نیز فرشتگانی تحت فرماندهی خود، دارند؛ و جملگی؛ مطیع فرمان حضرت یزداناند و مجریان امر خالق سبحان.[10]
و همچنین میبینیم، قرآن و روایات، در کمال وضوح و صراحت، مقامات تدبیریّهی خاصّی را بعنوان: عرش و کرسی و لوح و قلم، برای تنزّل فرمان، از ساحت اقدس ربوی و تحقّق آن، در عالم خلق، ارائه مینمایند؛ و گروهی از فرشتگان را هم، با وصف «حاملان عرش» و «مَنْ حَوْلَ الْعَرْش».[11] دست اندرکار تدبیر امور جهان، نشان میدهند.
و حاصل آنکه: مجموع این نوع بیانات صریح دینی، خبر از وجود یک نوع تشکیلات منظّم و نظام متشکّل و مرتّبی در جریان آفرینش عالم و صدور سلسلهی موجودات از مقام ربوبیّت و فاعلیّت حضرت حقّ ـ تعالی شأنه العزیز ـ میدهند.
و این حقیقت را بروشنی میفهمانند که چنان نیست که ارادهی خداوند متعال به آفرینش هر موجودی، بطور مستقیم و بلاواسطهی موجود دیگری، تعلّق گرفته باشد، و کلّ موجودات جهان، هر یک یکشان بطور مستقلّ و جداگانهی از سایر موجودات، آفریده شده باشند.
چه آنکه این تصوّر، علاوه بر اینکه با ادلّهی قطعیّهی عقلیّه که در جای خود تشریح شده است،[12] منافات دارد، و موجب نوعی هرج و مرج در آفرینش میگردد، در منطق روشن دین نیز با اصل مسلّم «وساطت در تدبیر» و اعتقاد قطعی به وجود فرشتگان مدبّر و فعّال در نظام وسیع خلقت و ابعاد گستردهی آفرینش، ناسازگار است.
زیرا به این حقیقت، توجّه کامل باید داشت و آن را هیچگاه از نظر نباید دور داشت که نوع «وساطت» فرشتگان، در تدبیر امور و مأذون بودن آنان از جانب خدا، در کارهای گوناگون، و دارا بودن هر کدامشان، مقام معلومی را در نظام الهی که در بیانات صریح دینی آمده است، از نوع وساطت «تکوینی» و «ایجادی» است؛ نه از نوع قراردادهای اعتباری و مقام و منصبهای اجتماعی که در تشکیلات جوامع بشری دیده میشود؛ و غیر از قرارداد و «اعتبار»، اساسی ندارد؛ و با یک امضاء از جانب یک «وزیر» مثلاً مقام «مدیر کلّی» به کسی اعطا میشود و با یک امضاء دیگر، از وی سلب میگردد.
در نظام و تشکیلات خدا، وقتی گفته میشود که «ملکالموت» مثلاً از جانب خدا، مأذون در قبض ارواح است و مقام «قابض الارواحی» به او اعطا شده است، میدانیم که نه اذن خدا در این باب، بصورت دستخطّ و سخن گفتن است؛ و نه مقام آن ملک مقرّب، بگونهی اعتبار و قرارداد از سنخ قراردادهای بشری است.
بلکه اذن خدا، اذن «تکوینی»، و مقام ملک هم، مقام «وجودی» است.
یعنی خدا، ساختمان وجودی «عزرائیل» را طوری ساخته و در بُنیهی وی نیروئی قرار داده است که میتواند انسان زنده را بمیراند و بین روح و بدن، جدائی بیندازد.
و همچنین، «اسرافیل»، فرشتهای است که خدا او را اینچنین آفریده و نیروئی به او داده است که میتواند موجود مرده را زنده گردانیده و ایجاد جان، در جسم بیجان بنماید.
و معالوصف، این «اِماته» و «اِحیاء» و این میراندن و زنده کردن، کاری است که از خدا، صادر میشود؛ و فاعل حقیقی و اصل آن، خدا است؛ امّا فاعلیّت او ـ جلّ جلاله ـ از طریق فاعلیّت آن فرشتگان مقرّب، به ظهور میرسد. عزرائیل، ارادهی میراندن میکند؛ امّا به ارادهی خدا؛ خدا هم ارادهی میراندن میکند، ولی به ارادهی عزرائیل. البتّه این دو اراده در طول یکدیگرند؛ یعنی ارادهی خدا، ارادهی «ذاتی» و «اوّلی» است و ارادهی عزرائیل، ارادهی «اعطایی» و «ثانوی» است.
نه عزرائیل میتواند در حدّ ذات خود، بیارادهی خدا زندهای را بمیراند؛ و نه چنین است که خدا در «نظام فعل» و «سنّت ثابتهی» خود، بیوساطت ارادهی عزرائیل، ارادهی میراندن زندهای را بنماید.
بلکه اماتهی خدا عین اماتهی عزرائیل است؛ و اماتهی عزرائیل نیز عین اماتهی خدا است.
اِنّا کُلَّ شَیءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ. وَ ما اَمْرُنا اِلاّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ؛[13]
«ما هر چیزی را با اندازه و قدر مشخصّی آفریدهایم؛ و کار ما جز یکی، بیش نیست همچون چشم بهمزدنی».
آری فرمان، یک فرمان و صنع، یک صنع است؛ امّا همین صنع واحد، تشکیل یافتهی از سلسلهی اسباب و مسبّبات است.
...فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لُسِنَّتِ اللهِ تَحْویلاً؛[14]
«نه هرگز در سنّت (و قانون) خدا، تبدیل و جابجا شدنی مییابی، و نه هرگز در سنّت خدا تغییر و دگرگونی مییابی».
و لذا با وجود اینهمه دست اندرکاران و عُمّال و وسائط در نظام آفرینش، همگی در هر آن و در هر لحظهای، دست بدامن خالق کلّ جهان میباشند؛ و روی فقر و نیاز جملهی عالم، به درگاه او است.
یسْئَلُهُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَالْاَرْضِ كُلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ:[15]
«هر که در آسمانها و زمین است (همه چیز خود را) از او میخواهد و از او میطلبد؛ و او نیز همه روزه در کاری است».
چه آنکه نظام سببی و مسبّبی عالم خلق، عین ارادهی «فعلی» حضرت حقّ و کار دائمی او است؛ و ارادهی فعلی و کار دائمی حضرت حقّ نیز، عین نظام سببی و مسبّبی عالم خلق است.
1- چگونگی آفرینش و کیفیّت صدور موجودات از ذات باری ـ تعالی شأنه العزیز ـ» چگونه است؟
2- نوع «وساطت» فرشتگان، در تدبیر امور چگونه است؟
3- نظام طولی خلقت در لسان قرآن حکیم با کدام تعابیر بیان شده است؟
[1]ـ سورهی قمر، آیهی ۵۰.
[2]ـ «وَ ما یعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ اِلاّ هُوَ»: «لشگریان خدایت را جز او کسی نمیداند» (سورهی مدّثر، آیهی ۳۱)
[3]ـ سورهی نازعات، آیهی ۵.
[4]ـ ذاریات، ۴.
[5]ـ رعد، ۱۱.
[6]ـ انفطار، ۱۰و۱۱.
[7]ـ نحل، ۱۰۲.
[8]ـ انعام، ۶۱.
[9]ـ سورهی صافّات، آیهی ۱۶۴.
[10]ـ امام سجّاد علیه السّلام، در دعای سوّم صحیفهی سجّادیّه، با بیانی لطیف و عالی به اصناف فرشتگان و وظائف آنان، اشاراتی فرموده است.
[11]ـ به آیات آخر سورهی «زُمَر» و اوّل سورهی «غافر» رجوع شود.
[12]ـ اشاره به قاعدهی معروف «الواحد لایصدر منه الاّ الواحد» در فلسفه است.
[13]ـ سورهی قمر، آیهی ۴۹ و ۵۰.
[14]ـ سورهی فاطر، آیهی ۴۳.
[15]ـ سورهی رحمن، آیهی ۲۹.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت