شرح بزرگترین خطبه نهج البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان | ۲۴
در دیدگاه فرهنگ اصیل اسلام «اتّفاق» و تصادف، در وقوع هیچ پدیدهاى معنا ندارد؛ و خداى تعالى كار گزاف انجام نمىدهد و همهی افعال او حكیمانه است. وظیفه ما، توجه كامل به سنّتهاى پروردگار متعال است. یكى از آنها، این سنّت است كه تا آن هنگام كه جمعیتى حالِ نیك یا بد خود را تغییر ندهند، خداوند در سرنوشتشان تغییرى ایجاد نخواهد فرمود:
...إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ...[1]
اكنون گوش دل به سخن روحافزاى مولایمان بسپاریم و دگرگونى آنان را از كلام جانان بشنویم:
*****
حَتَّى إِذَا رَأَى اللهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِی مَحَبَّتِهِ وَ الْإحْتِمَالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً، فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكَانَ الذُّلِّ، وَالْأمْنَ مَكَانَ الْخَوْفِ، فَصَارُوا مُلُوكاً حُكَّاماً وَأَئِمَّةً أَعْلاَماً، وَقَدْ بَلَغَتِ الْكَرَامَةُ مِنَ اللهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ الْآمَالُ إِلَیْهِ بِهِمْ. فَانْظُرُوا كَیْفَ كَانُوا حَیْثُ كَانَتِ الْأمْلاَءُ[2] مُجْتَمِعَةً وَ الْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً وَ الْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً[3] وَ الْأَيْدِی مُتَرَادِفَةً وَ السُّيُوفُ مُتَنَاصِرَةً وَ الْبَصَائِرُ نَافِذَةً وَ الْعَزَائِمُ وَاحِدَةً؛ أَ لَمْ يَكُونُوا أَرْبَاباً فِی أَقْطَارِ الْأَرَضِينَ وَ مُلُوكاً عَلَى رِقَابِ[4] الْعَالَمِينَ؛
هنگامی که خداوند پاک و منزّه، جدّیت و تلاش راستین آنان را در برابر اذیت و آزار (و شکنجههای مختلف فرعونیان) در راه محبت خود، و تحمل ناملایمات و تلخیها به خاطر ترس از او دید، از تنگناهای دنیا برایشان گشایشی قرار داد، و ذلّت آنها را به عزت و سربلندی، ترس و ناامنیشان را به امنیت و آسودگی خاطر مبدّل ساخت. در نتیجهی این لطف الاهی بود که آنان (پس از پشت سر گذاشتن دوران اختناق و خفقان) پادشاهانی حکمفرما و پیشوایانی راهنما گشتند و به نقطهای از کرامت و بزرگواری رسیدند که تصور آن را هم نمیکردند. پس بنگرید چگونه آن هنگام که دستهجات مردم یکپارچه، و خواستهها هماهنگ، و دلها یکسان، و دستها پی در پی (در راه گشودنِ گرههای کور جامعه) و شمشیرها (و امکانات دفاعی) به یاری یکدیگر برخاسته، چشمها (یِ دل) بسیار تیزبین، تصمیمگیریها همسان بود، وضعیت آنان چگونه بود. آیا در گوشه و كنارِ زمین، اختیار امور جهانیان به دست آنها نبود؟ و آیا ایشان زمامدار امور مردم جهان نبودند؟
مهمترین عامل پیروزى بشر بر همهی مشكلات فردى و اجتماعى در همهی زمانها، «ارتباط با خداى تعالى» و محبت و دوستى[5] او و ترس[6] از عواقب نافرمانى اوست. پایمردى و استقامت در دین، از آثار شیرین این شجرهی طیّبه است.
مسلماً با دلدادگى به محبوب بىمثالى كه همه چیز در كف باكفایت اوست، آنچنان صلابتى در انسان پدید مىآید كه همهی ناهموارىها را به راحتى پشت سر مىگذارد، و با همه دشوارىها مقابله كرده و سر تسلیم در مقابل هیچ مشكلى خم نخواهد كرد.
پیشواى دینباوران(ع)، رمز پیروزى بنىاسرائیل را «دوست داشتن خداوند» و در پرتو آن، همدلى و یگانگى معرفى فرموده و بر آن به عنوان درسى آموزنده براى همگان تأكید فرمودند. و این خود پیامى براى همهی جوامع بشرى است كه اكسیر گرانقدر «اتحاد و یكپارچگى» به نحو كامل، فقط در سایهسار «توجه دلها به یك محور قدرتمند شكستناپذیر» میسّر است و بس؛ از این رو آنان نیز در برههاى از زمان كه بر مسیر نورانى «محبت خداى تعالى» گام نهادند و در این جهت دستهاى یكدیگر را به گرمى فشردند و «ترس از خدا» را همواره عامل مهم بازدارنده از اختلاف به شمار آوردند، در اوج اقتدار، عظمت و توانمندى قرار گرفتند.
در مقابل باید گفت، هرگاه ملتها به این دو عامل پرارج بىمهرى كردند، صفا و صمیمیت، و نشاط و بالندگى از میان آنها رخت بربست، زمینهی مساعدى براى رشد كینهتوزىها و دشمنىها پدید آمد. این همان خطر مهلكى است كه خداى تعالى در قرآن كریم، آن را هدف شیطان رجیم دانسته است:
إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَالْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ وَیَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَعَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؛[7]
همانا انگیزه جدى شیطان این است كه با شراب و قمار، بین شما ایجاد دشمنى و كدورت نماید و از یاد خدا و نماز بازتان دارد. پس آیا دستبردار هستید؟ (یا اینكه همچنان در پى ارتكاب چنین گناهانى هستید؟).
روشن است كه این هدف شوم، به شراب و قمار اختصاص ندارد و از هر وسیله ممكن در مسیر ایجاد دشمنى و كدورت بهره خواهد برد. براى نمونه خداوند متعال در جاى دیگر ما را به رعایت ادب در سخن گفتن و انتخاب برترین گزینه امر فرموده، و در مورد كمین كردن این دشمن قسم خورده براى دور كردن دلها از راه سخنان ناروا، هشدار داده است:
وَقُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِیناً؛[8]
و به بندگانم بفرما، آن گویند كه نیكوتر است (و به نیكو بودن اكتفا نكنند) چراكه شیطان در پى ایجاد فساد[9] در بین آنهاست. همانا شیطان براى انسانها دشمنى آشكار است.
نكتهاى بسیار ضرورى كه نباید مورد غفلت واقع شود، این است كه آیا محبت و دوستى، چارچوبهاى خاص دارد یا نه؟ آیا صفا و صمیمیت در فضایى محدود مورد توجه قرار مىگیرد یا حد و مرزى ندارد و باید به همگان، در همه شرایط دست دوستى داد؟
از آنچه گذشت پاسخ این سؤال به خوبى واضح مىشود؛ ولى تذكر این مطلب خالى از فایده نیست كه حد و مرز آن، در خود «محبت» لحاظ شده است؛ یعنى اگر دوستى صادقانه باشد، انسان از آنچه براى محبوب ناخوشایند است، خواه ناخواه دورى خواهد كرد. هرچه این محبت شدیدتر باشد، انزجار شخص از دشمنان محبوبش افزون مىشود و همواره مىكوشد در چارچوب خاصى كه معطّر به بوى خوش محبوب است، گام بردارد و دل پرمحبت و صفاى او را بهتر به دست آورده و مقدمات آزردگى خاطرش را فراهم نكند.
با این بیان مىتوان گفت كه علامت صدق دوستى حقتعالى، دو چیز است: یكى روى آوردن و توجه كامل به تمام امورى كه او مىپسندد، و دیگرى پرهیز از هر كس و هر چیزى كه به نحوى براى او نامطلوب است؛ بنابراین اگر ضمن اظهار صمیمیت و وفا با اهل ایمان، با دشمنان خدا هم طرح دوستى ریخت، هر عاقلى وى را در ادّعاى محبت خداى تعالى، دروغگو مىداند. این حقیقت را در كلام وحى اینگونه زیبا مىبینیم:
ما جَعَلَ اللهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ...[10]
خداوند به انسان دو دل نداده است تا با یكى، فردى را و با دل دیگر، فرد دیگرى را دوست بدارد؛ بلكه او را همچون سایر موارد موظف به توحید كرده، و در اینجا نیز «توحید در محبت» را از او خواسته است.
یا در آیه دیگر مىخوانیم:
لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ...؛[11]
گروهى را نمىیابى كه به خدا و روز جزا ایمان داشته باشند (و در عین حال) با دشمنان خدا و رسول او(ص) صمیمیت و دوستى داشته باشند، هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند.
در احادیث اهلبیت(ع) نیز بر بیزارى و تبرّى، همچون انقیاد و تولّى تأكید فراوان شده و اظهار دوستى بدون تنفر از دشمنان، ادعایى پوچ و بیهوده تلقى شده است؛ مانند حدیث ذیل:
قیلَ لِلصّادِقِ(ع): إنَّ فُلاناً یُوالیكُمْ إلاّ أنّهُ یَضْعُفُ عَنِ البَرائَةِ مِنْ عَدُوِّكُمْ، فَقالَ: هَیْهاتَ كَذِبَ مَنِ ادّعى مَحَبَّتنا وَلَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنا؛[12]
كسى به امام صادق(ع) عرضه داشت: فلانى ولایت شما را پذیرفته است؛ ولى در عین حال در بیزارى جستن از دشمنانتان قدرى سُست است. حضرت (به شدّت عملكرد وى را نكوهش كرده و) فرمودند: چه دور است (چنین ادعایى). اگر كسى ادعاى دوستى ما را داشته باشد، اما از دشمن ما بیزارى نجوید، چنین فردى دروغ مىگوید.
در احادیث متعدد، این دو (تولّى و تبرّى) محكمترین و مطمئنترین وسیله براى تمسك در دین شمرده شده است.[13] وجود مبارك حضرت بقیةاللهالاعظم ـ عجلالله تعالى فرجه الشریف ـ در فرازى از توقیع شریف به مرحوم شیخ مفید، ما را به انجام دادن تمام امورى كه سبب افزایش دوستى و محبتشان مىشود، امر فرموده و از هر چه خشم و غضبشان را در پى دارد، برحذرمان داشتند:
فَلْیَعْمَلْ كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ بِما یَقْرُبُ بِهِ مِنْ مَحَبَّتِنا وَیَتَجَنَّبْ ما یُدْنِیهِ مِنْ كَراهَتِنا وَسَخَطِنا؛[14]
1- مهمترین عامل پیروزى بشر بر همهی مشكلات فردى و اجتماعى در همهی زمانها را بیان کنید.
2- آیا محبت و دوستى، چارچوبهاى خاص دارد یا نه؟ توضیح دهید.
3- بیمهری به کدام عوامل باعث رشد كینهتوزى و دشمنى در بین ملتها است؟
[1]. رعد (13)، 11.
[2]. جمع مَلَأْ، به معناى «دستهاى از مردم».
[3]. مقصود از اعتدال قلب؛ سلامت روح و دورى آن از كینهها و حسادتها و صفات مشابه است.
[4]. رقاب، جمع رقبه، به معناى گردن است كه به لحاظ اهمیت آن در بدن، گاهى ـ مثل اینجا ـ بر «انسان» اطلاق مىشود؛ از این رو مقصود، از این جمله، پادشاهى بر همه انسانهاى روى زمین است.
[5]. محبت خداى تعالى، شالوده همه نیكىها و محك مناسبى براى تشخیص میزان خوبى همه امور است. خداوند در آیه ذیل «تمام محتواى دین» را كه در جمله «فَاتَّبعُونى» نهفته است، بر محبت خود مترتب فرموده است و پاداش آن را نیز دوست داشتنى شدن نزد خداوند مىداند:
«...قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللهُ...». آل عمران (3)، 31.
خداوند مهربان، در قرآن كریم تأكید فراوان بر این اكسیر گرانقدر فرموده. در احادیث دلنشین آلالبیت(ع) نیز، بر این امرِ والا تأكید زیادى شده است. مرحوم علامه مجلسى غیر از صدها حدیثى كه در ابواب مختلف نقل كردهاند، سى و ششمین باب از كتاب ایمان و كفر را به این مطلب اختصاص داده و احادیث فراوانى در این زمینه نقل كردهاند؛ مثلاً در حدیث پنجم این باب، امام صادق(ع) با استناد به آیه فوق دین را چیزى جز دوستى ندانسته و فرمودند: «هل الدین الا الحبّ» (ج 69، ص 236 ـ 255، و بحارالانوار، ج27). یا در بعضى احادیث محكمترین دستآویز دین شمرده شده است: همان، ص57، به نقل از محاسن برقى(ره).
مطلب در این مورد فراوان است؛ فقط به ذكر این نكته مهم بسنده مىكنیم كه اصولاً در مقابل دو عامل سیلآساى غضب و شهوت، تنها عاملِ قدرتمند «محبت» است كه مىتواند بایستد و به نیكوترین وجه عقل را كمك مىكند.
[6]. «خوف»، «خشیت»، «وجل» و امثال آنها كلماتى هستند كه «ترس از خدا» را در كلام وحى نشان مىدهند براى مثال خداىتعالى در مورد كسانى كه از چنین نعمتى بهرهمند باشند، فرموده است: «وَلِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ». الرحمن (55)، 46.
در احادیث نورانى اهلبیت(ع) نیز به همین صورت شاهد اهمیت فراوان آن هستیم؛ مثلاً در حدیثى از امام صادق(ع) آمده است: «المؤمنُ بَیْنَ مَخافَتَینِ: ذَنْبٌ قَدْ مَضى لا یدری ما صَنَعَ اللهُ فیه و عُمرٍ قد بقىَ لا یَدری ما یَكتَسِبُ فیهِ مِنَ الْمَهالِكِ فَهُوَ لا یُصْبِحُ إلاّ خائِفاً وَلا یُصْلِحُهُ إلاّ الخَوْفُ؛ انسان با ایمان (همواره) بین دو «ترس» قرار دارد: یكى گناهى كه قبلاً مرتكب شده و نمىداند خداوند با او چه خواهد كرد، و دیگرى، عمرى كه باقى مانده و نمىداند به چه امور هلاكتآفرینى آلوده خواهد شد؛ از این رو پیوسته ترسان است، و فقط همین ترس است كه امر او را به صلاح و شایستگى مىرساند (و فرجامِ نیك و خوشایندى برایش به ارمغان خواهد آورد)». كافى، ج 2، ص 70؛ بحار الانوار، ج 70، ص 365 و همان، ص 323 ـ 401.
[7]. مائده (5)، 91.
[8]. اسراء (17)، 53.
[9]. مجمع البحرین، ج 5، ص 17.
[10]. احزاب (33)، 4.
[11]. مجادله (58)، 22.
[12]. بحارالانوار، ج 27، ص 58، حدیث 18. این حدیث و احادیث گرانبهاى 17 و 19 از بخش مُسْتَطْرَفاتِ آخر سرائرِ مرحوم ابن ادریس (قرن 6) نقل شده است سرائر، ج 3، ص 639.
[13]. مانند این حدیث كه پیامبر اكرم(ص) از ابوذر(ره) پرسیدند: «اَیُّ عُرَى الإیمانِ أوْثَقُ؟ قال: اللهُ وَرَسُولُه اَعْلَمُ، فَقالَ: المُوالاةُ فی الله وَالْمَعاداةُ فِی اللهِ وَالحُبُّ فِی اللهِ وَالْبُغْضُ فِى اللهِ». بحارالانوار، ج 77، ص 161، حدیث 152.
[14]. مجموعه چهارده جلدى مصنفات مرحوم شیخ مفید(ره)، ج 5، مقدمهی كتاب المزار، ص 9. آغاز توقیع چنین است: «اما بعد، سلام علیك ایها الولیّ المخلص فی الدین المخصوص فینا بالیقین...». یا در روضه كافى، حدیث 30 در داستانى بسیار زیبا از تشرف پیرمردى باصفا به محضر مبارك امام محمدباقر(ع) این دوستى و دشمنى، دو ویژگى از چهار ویژگىهاى اهل بهشت شمرده شده است.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت