بخش چهارم: نتایج فواید قیام امام حسین(ع) | ۳
در اثر تبلیغات معاویه و روش او و همدستانش و دوری مردم از عهد رسالت و تعطیل اجرای برنامههای اسلام و توسعه ممالک اسلامی و ممنوع شدن تبلیغات صحیح دینی و خانهنشین شدن شایستگان و دانشوران، شعور دینی مردم ضعیف گشت و افکار آنها انحطاط یافت، اکثریت مردم در برابر وضع موجود، خودباخته و شکستهخاطر و بیتفاوت شده بودند.
ذلت و خواری و احساس زبونی و انظلام در جوامع اسلامی، مثل بیماری سرطان پیکر اجتماع را فرا میگرفت و استرخاء و سستی عجیب، آنها را از حرکت و نشان دادن عکسالعمل در برابر مظالم بنیامیه چنان بازداشته بود که هرچه بر آنها تحمیل میکردند میپذیرفتند، و همانطور که عبدالله بن همّام سلولی گفت:
فَإِنْ تَأتُوا بِرَمْلَهَ أَوْ بِهِنْدٍ / نُبَایِعُهَا أَمِیرَةَ مُؤمِنِینَاً[1]
هرکس را میخواستند بر آنها حاکم میساختند و اگر زنان بنیامیه یا بوزینگان یزید را هم نامزد حکومت میکردند کسی از بیعت سر بر نمیتافت و همه از ترس زندان و قتل، آن را میپذیرفتند.
خلوص نیّت، فداکاری، شجاعت اخلاقی و نترسیدن از مرگ که از صفات ممتاز و برجسته مسلمانان عصر پیغمبر(ص) بود، از بین رفته و از آن پهلوانان ایمان و قهرمانان فضیلت که شهادت در راه نصرت دین و مرگ با عزّت را به زندگی با ذلّت ترجیح میدادند، جز معدودی که در راه یاری حسین(ع) کشته شدند، یا در گوشهوکنارها بیاطلاع از جریان امور بودند، کسی باقی نمانده بود.
شهادت امام حسین(ع) و اصحاب نامدارش احساسات را بیدار و خصال انسانی را زنده ساخت و به مسلمانان درس مردانگی و استقامت داد که هرچه در شورشهایی که علیه بنیامیه میکردند آنها را سرکوب مینمودند، و شکست میدادند، و کشته میشدند، روحیه آنان شکست نمیخورد و کشتهشدن در راه هدف و مقصد را افتخار میشمردند.
مصعب بن زبیر وقتی همسر ارجمندش سکینه(س) را در حزن و اندوه دید گفت:
لَمْ یُبْقِ أَبُوکِ لاِبْنِ حُرَّةٍ عُذْراً؛
پدرت برای هیچ آزادزادهای عذری باقی نگذاشت.
وَإِنَّ الاُلَی بِالطَّفِّ مِنْ آلِ هَاشِمٍ / تَأَسَّوْا فَسَنُّوا لِلْکِرَامِ التَّأَسِّیَا[2]
آنان که در کربلا از آل هاشم شکیبایی و پایداری نمودند، برای مردم کریم و بزرگوار پایداری و شکیبایی را یاد داده و سنّت قرار دادند.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً؛[3]
چنانکه مکرر گفته شد محبّت و دوستی اهل بیت(ع) جزء مزاج ایمانی و اسلامی هر مسلمان است و احدی نیست که مسلمان باشد و پیغمبر(ص) را دوست بدارد و بااینحال حبیبهی عزیزهاش سیدة نساءالعالمین، و دو ریحانهاش حسن و حسین، و برادر و پسرعمش علی(ع) را دوست نداشته باشد.
همانطور که حضرت زینالعابدین(ع) در خطبه مسجد شام فرمود:
یکی از خصائص این خاندان محبّتی است که خداوند متعال از آنها در دلهای مؤمنین قرار داده است.
یکی از آثار شهادت امام حسین(ع) این بود که این محبّت در دلها زیاد شد و موجب جلب عواطف و جذب احساسات عموم به خاندان نبوت گشت.
ایمان، شجاعت، صراحت لهجه، پایداری، مردانگی، مظلومیت و دشمنی با ظالم صفاتی هستند که هرکس آنها را دارا باشد محبوب میشود.
از اشعاری که شعرا پس از شهادت امام حسین(ع) در مرثیه آن حضرت و مدح خاندان علی(ع) سرودهاند معلوم میشود که شهادت امام(ع) در جلب قلوب و محبّت مردم چه تأثیر عجیبی کرد و چگونه دلهای همه را ربود.
هرچه سخن از محبوبیت حسین(ع) بگوییم، کم گفتهایم. این مراسمی که به عنوان عزاداری آن حضرت در هند، پاکستان، عراق، ایران، سوریه، لبنان، بحرین، احساء، افغانستان، مصر و نقاط دیگر، و بهخصوص در شبها و روزهای مخصوصه مانند عرفه، نیمه رجب، نیمه شعبان و اربعین و عاشورا برگزار میشود، نشان میدهد که حسین(ع) قلوب همه را مالک شده و مردم، حتی بیگانگان نیز عاشق و دلباخته او شدهاند.
نه فقط این مراسم در کربلا و در اطراف قبر آن حضرت انجام میشود، بلکه در نقاط دیگر در مشاهدی که به آن پیشوای آزادمردان جهان یا به یکی از فرزندان یا خواهران او منسوب است، همین اجتماعات تشکیل و شور و هیجان و عشق و محبّت همه را فرا میگیرد.
در بقاعی که منسوب به سر مطهّر آن حضرت است، خصوصاً در مشهدالرأس در قاهره در روزهای عاشورا و در شبهای دوشنبه در مشهد سقط (نزدیک حلب) و در دمشق که پایتخت بنیامیه بود در مشهد دختر صغیر آن حضرت، و مشهد حضرت زینب(س)، و مشهدالرأس در جامع دمشق، و در مشهد زینبی مصر، اجتماعات و ابراز احساسات نسبت به مقام قدس حسین(ع) میشود که بعضی از آنها شاید کمتر از مراسم عاشورا و اربعین در کربلا نباشد.
هشام بن عبدالملک در زمان حکومت پدرش به مکه معظمه مشرف شد، وقتی طواف بهجا آورد خواست استلام حجر کند، از کثرت ازدحام نتوانست، منبری برایش گذاشتند تا بر آن بنشیند.
در این هنگام حضرت امام علی بن حسین زینالعابدین(ع) درحالی که اِزار و ردایی بر تن داشت و زیباترین و خوشبوترین مردم بود ظاهر شد و شروع به طواف کرد، در هر شوط وقتی به حجرالأسود میرسید به احترام آن حضرت مردم به یک سو میشدند، تا فرزند عزیز حسین(ع) استلام حجر میکرد.
هشام که این احترام و احساسات را در آن موقع که هرکس میخواست خود را به حجر برساند، از مردم دید خشمناک شد، یک نفر از اهل شام از او پرسید:
این کیست که مردم پاس هیبت و احترام او را به اینگونه نگاه میدارند، و برای احترام او از حجر به یک سو میشوند؟
هشام برای آنکه شامیان امام(ع) را نشناسند گفت: من او را نمیشناسم.
فرزدق که حاضر بود گفت: من او را میشناسم.
مرد شامی گفت: یا ابافراس او کیست؟
فرزدق آن قصیده طولانی را که ازجملهی آن، این ابیات است سرود:
هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ / وَالْبَیْتُ یَعْرِفُهُ، وَالحِلُّوَالْحَرَمُ
هذَا ابْنُ خَیْرِ عِبَادِ اللهِ کُلِّهِمُ / هَذَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ الطَّاهِرُ العَلَمُ
إِذَا رَأَتْهُ قُرَیْشٌ قَالَ قَائِلُهَا / إِلَی مَکَارِمِ هَذَا یَنتَهِی الْکَرَمُ
هَذَا ابْنُ فَاطِمَةَ إِنْ کُنْتَ جَاهِلَهُ / بِجَدِّهِ أَنْبِیَاءُ اللهِ قَدْ خُتِمُوا
مِنْ مَعْشَرٍ حُبُّهُمْ دینٌ وَبُغْضُهُمُ / کُفْرٌ، وَقُرْبُهُمُ مَنْجَی وَمُعْتَصَمُ
یُسْتَدْفَعُ الضُّرُّ وَالْبَلْوَی بِحُبِّهِمُ / وَیُسْتَزَادُ بِهِ الإِحْسَانُ وَالنِّعَمُ[4]
این کسی است که خاک بطحا قدم زدن او را میشناسد، کعبه و حلّ و حرم او را میشناسد. این پسر بهترین بندگان خداست، این پرهیزکار، پاکیزه، پاک و سرشناس است. وقتی قریش او را دید، گویندهاش گفت: به بزرگواریهای این مرد، بزرگواری پایان میپذیرد. این پسر فاطمه است! اگر او را نمیشناسی بشناسید، پیامبران خدا با جدّ او ختم شدند. او از خاندانی است که دوستی آنها دین، و دشمنی آنان کفر است و نزدیک شدن به آنان نجاتبخش و پناهگاه است. ضررها و بلاها با دوستی آنان دفع میگردد و با دوستی آنان نیکیها و نعمتها زیاد میشود.
از این حکایت و این قصیده، شدّت محبّت و علاقه مردم به خاندان نبوّت و عزّت، و عظمت پسر یگانه حسین(ع) زین العابدین(ع) ظاهر میگردد و معلوم میشود که عموم مردم، تشنه شنیدن فضایل اهل بیت(ع) بودهاند که فرزدق به مقتضای بلاغت در آن محضر عظیم و مجمع عام بااینکه میدانست مورد مؤاخذه حکومت ستمکار اموی قرار میگیرد، آن قصیده را سرود.
این همان حقیقتی است که امیرمؤمنان علی(ع) با یک جملهی کوتاه بیان فرموده است:
«بَقِیَّةُ السَّیْفِ أَبْقَی عَدَداً وَ أَکْثَرُ وَلَداً»؛[5]
«بازماندگان کسانی که در راه حفظ شرف و دفاع از حقّ، و حمایت از دین و اعلای کلمه خدا جهاد میکنند، و کشته میشوند عددشان باقیتر، و فرزندانشان بیشترند».
یعنی موجبات بقا و عزّت و ترقّی، تکثیر و بزرگی برایشان فراهمتر است از کسانی که زندگی با ذلت و پستی و زیر بار ظلم ستمکاران و بدکیشان را اختیار میکنند.
از آن مردمانی که اندر جهاد / پی حفظ دین و صلاح عباد
نمودند در راه حق جان نثار / تحمل نکردند پستی و عار
ندادند تن زیر بار ستم / به لوح شرف ماند ز آنها رقم
از آنها بس اولاد و خویش و تبار / بماند به عزّت در این روزگار
عزیزند و پیش همه سربلند / ز ظالم نبینند زان پس گزند[6]
بنا به نقل حمدالله مستوفی یزید سیزده پسر و دختر داشت[7] معذلک امروز در دنیا کسی نیست که خود را به یزید نسبت دهد، و اگر کسی باشد که بداند به او منسوب است از بیم ننگ و سرزنش و ملامت و تنفّر مردم نسب خود را مخفی میسازد.
و از حسین(ع) بعد از واقعه کربلا غیر از حضرت امام زینالعابدین(ع) پسری باقی نماند ولی امروز میلیونها سادات و شرفا از اولاد زینالعابدین(ع) مشهور و معروفند، و در بلاد و ممالک اسلام وجود دارند که اهل سنت و شیعه به آنها احترام گذاشته و از ایشان تجلیل مینمایند و به وجودشان تبرّک میجویند.
1- کدام عوامل سبب گشت شعور دینی مردم پس از رحلت رسول خدا(ص) ضعیف شود؟
2- یکی از آثار شهادت امام حسین(ع) را بیان کنید.
[1]. بلاذری، انسابالاشراف، ج5، ص64؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج4، ص330؛ مسعودی، مروجالذهب، ج3، ص28؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج33، ص352؛ ذهبی، تاریخالاسلام، ج5، ص470؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج4، ص31؛ زبیدی، تاجالعروس، ج6، ص32. در برخی منابع عبارت شعر اینگونه نقل شده است:
وَلَوْ جَاؤوا بِرَمْلَةَ أَوْ بِهِنْدٍ / لَبَایَعْنَا أَمِیرَةَ مُؤْمِنِیناً
اگر رمله یا هند را هم بیاورید ما با او به عنوان امیرمؤمنان بیعت میکنیم. مقصود شاعر این است که: کار سلب آزادی و فشار و خود مختاری بنیامیه به جایی رسیده که اگر رمله یا هند از زنان بنیامیه را هم نامزد حکومت و امارت کنند ما از بس بیچارهی ظلم بنیامیه هستیم و قدرت نفس کشیدن نداریم با او بیعت میکنیم.
[2]. ابنداوود دینوری، الاخبارالطوال، ص311؛ طبری، تاریخ، ج5، ص6؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج58، ص240؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج3، ص249، 298؛ ذهبی، تاریخالاسلام، ج5، ص306؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج8، ص346.
[3]. مریم، 96. «همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و اعمال شایسته بهجا آوردند، خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حقّ) محبوب میگرداند».
[4]. فتال نیشابوری، روضةالواعظین، ص199 ـ 201؛ مفید، الاختصاص، ص191 ـ 193؛ قمی، الاربعین، ص385 ـ 386؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج41، ص401 ـ 402؛ مزی، تهذیبالکمال، ج20، ص400 ـ 402؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج9، ص126 ـ 127.
[5]. نهجالبلاغه، حکمت84 (ج4، ص19).
[6]. صافی گلپایگانی، گنج عرفان، ص84، کلمه384.
[7]. مستوفی، تاریخ گزیده، ص262؛ ر.ک: حجةالسعاده، ج2، ص3.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی