دومين نوع تفاوتى كه در انسانها وجود دارد، مقدار هوش و حافظه است. انسانها از جهت هوش و عقل داراى درجاتى بسيار متفاوت هستند. بعضى از آنها در سطح بسيار عالى و در حد نبوغ مىباشند و برخى در سطح بسيار پايين. بين اين دو مرتبه نيز درجاتى وجود دارد. در جهت حافظه نيز همين مراتب مشاهده مىشود.
علت اين همه اختلاف و تفاوت چيست؟ به عقيدهی زيستشناسان و روانشناسان، وراثت مهمترين عامل اين تفاوتهاست. كودكان مقدار هوش و حافظهی خود را غالباً از پدران و مادران و اجداد خويش به ارث مىبرند.
يكى از دانشمندان مىنويسد:
تجارب به عمل آمده نشان مىدهد كه استعداد عقلى عالى يا ضعف عقلى از خصايص خانوادگى بوده و بيشتر به وراثت ارتباط دارد. به عقيدهی «پياژه»: كودك ذاتاً داراى استعداد سازمان دادن تجارب خود است و كودكان از لحاظ درجهی اين استعداد با هم تفاوت دارند. عوامل مؤثر ديگر عبارتاند از: صدماتى كه هنگام تولد به مغز كودك مىرسد؛ مثلاً ممكن است به علت برخورد سركودك با يك چيز سخت، به ضعف عقلى مبتلا شود. ناخوشى مخصوصاً بيمارىهاى جنسى موجب ضعف قواى عقلى مىشوند. هم چنين شرايط و اوضاع بهداشتى و توسعه و تكميل تجارب باعث رشد عقلى مىشود.[1]
همين نويسنده از قول يكى از دانشمندان چنين نقل مىكند:
چگونگى جنبههاى ذهنى يا عقلى در هر مرحلهاى از مراحل رشد فرد، بيش از هر چيز بر ژنها متكى است و مىتوان گفت كه هيچ مظهرى از مظاهر تفاوتهاى فردى وجود ندارد كه اساس و پايهاش توارث نباشد.[2]
و مىنويسد:
هر فرد كيفيت ساختمانى اعصاب و مغزش را به ارث دريافت مىكند و يادگيرى كه مهمترين مسئله يا عامل در تحصيل است مستقيماً با وضع هوشى بستگى دارد و هوش نيز از كيفيت دستگاه عصبى متأثر مىشود، به طورى كه بعضى از روانشناسان هوش را بيشتر موروثى مىدانند.[3]
ديگرى مىنويسد:
هوش افراد از وراثت و محيط متأثر است. موجود زنده عضوهاى حسى، مغز و قسمتهاى ديگر ساختمان بدنى خود را كه در هوش او مؤثراند، به ارث مىبرد. حال هر چه اين قسمتها يا اعضا ناقصتر باشند، هوش فرد نيز صرف نظر از محيطى كه در آن پرورش پيدا مىكند، ناقصتر خواهد بود.[4]
ديگرى مىنويسد:
هر گاه والدين داراى ضريب هوشى عادى يا بالاتر باشند احتمالِ داشتن فرزند تندرست و باهوش طبيعى براى آنها زياد است. قاعدتاً بيشتر فرزندانِ چنين افرادى از نظر هوش، طبيعى هستند. مگر اين كه هتروزيگوت براى يك بيمار ارثى متابوليكى ـ همانند فنيل كتونورى، كالاكتوزمى و غيره ـ باشند. هرگاه يكى از والدين يا هر دوى آنها داراى ضريب هوشى پايينتر از 70 باشند (بدون عارضه مشخص طبى)، ضريب هوش فرزندان آنها ميانگين ضريب والدين خواهد بود. گاهى هم هوش فرزندان بالاتر و يا كمى پايينتر خواهد بود.[5]
به هر حال، مقدار هوش و فهم و حافظه نيز از امورى هستند كه وراثت در آن دخالت دارد. فرزندان والدينِ باهوش غالباً باهوشتر از ديگران هستند. فاميلها و نژادها هم در اين جهت تأثير دارند. بعضى فاميلها مجموعاً از بعضى فاميلها باهوشتر و خوش استعدادتراند. و هم چنين بعيد نيست بعضى نژادها كمهوشتر باشند. البته وراثت، تنها عامل مقدار هوش نيست، بلكه عوامل ديگرى مانند محيط پرورش و زندگى و تحصيل تجارب نيز بدون شك تأثير دارند.
اسلام نيز تأثير وراثت را در عقل و هوش پذيرفته است، به همين جهت از ازدواج با احمق و ديوانه نهى كرده است.
اميرالمؤمنين(ع) مىفرمايد:
از ازدواج با همسر احمق خوددارى كنيد، زيرا مصاحبت با چنين همسرى دشوار و فرزندانش ضايع خواهند شد.[6]
محمد بن مسلم مىگويد:
يكى از اصحاب از حضرت باقر(ع) سؤال كرد: مرد مسلمانى به زن زيبا و ديوانهاى علاقه پيدا كرده، آيا با او ازدواج كند؟ فرمود: نه. ولى اگر كنيز ديوانهاى دارد مىتواند با او نزديكى كند ولى مواظب باشد آبستن نشود.[7]
بعضى انسانها از همان آغاز ولادت، مزاجى سالم و نيرومند دارند، يعنى قلب، مغز، كبد، معده، غدد و اعصاب آنان سالم و طبيعى است و تا آخر عمر از اين نعمت برخوردار خواهند بود. برعكس، بعضى انسانها از همان آغاز ولادت رنجور و مريض احوال هستند و مزاجى سالم و نيرومند ندارند، به همين جهت پيوسته در معرض ابتلا به بيمارىهاى گوناگون خواهند بود.
البته كيفيت مزاج والدين و چگونگى تغذيهی مادر در زمان باردارى و شيردادن و رعايت بهداشت، بدون شك در سلامت و نيرومندى فرزند، يا بيمارى و ناتوانى او تأثير خواهد داشت. ليكن اين قبيل حوادث، از امور ارثى به شمار نمىرود گرچه بعيد نيست كه وراثت، كم يا بيش در اين مورد نيز تأثير داشته باشد.
امّا دانشمندان، برخى از بيمارىها را به عنوان بيمارىهاى ارثى معرفى كردهاند، مانند: كورى مادرزادى، كورى رنگ قرمز، كورى رنگ سبز، لالى، كورى توأم با حماقت، فلج، ناهنجارى مربوط به استخوانها، نوعى سرطان چشم، عقب ماندگى ذهنى، برخى از بيمارىهاى قند، نوعى جنون جوان و شش انگشتى بودن. دانشمندان اين بيمارىها را ارثى مىدانند و عامل آنها را ژنهاى معيوبى ذكر مىكنند كه از طريق والدين و اجداد به اين كودكان ناقص الخلقه و غير طبيعى انتقال مىيابد.[8]
گرچه آمار كودكان معيوب چندان زياد نيست و نسبت به كودكان سالم در اقليت كامل هستند، ليكن كم و بيش در ميان خانوادهها ديده مىشود؛ مخصوصاً در ميان خانوادههايى كه ازدواج فاميلى دارند، مانند: ازدواج پسر عمو و دختر عمو، پسرخاله و دختر خاله، پسر عمه و دختر دايى، پسردايى و دختر عمه.
در ازدواجهاى فاميلى احتمال وجود فرزندان معيوب و ناقص الخلقه بيشتر از ساير ازدواجهاست. در هر خانوادهاى كه چنين فرزندانى پيدا شود آسايش و خوشى از آن رخت برمى بندد. اوضاع رقتبار خود اين كودكان نيز هر بينندهاى را متأثر مىسازد.
يكى از دانشمندان مىنويسد:
احتمال هتروزيگوتى زن و شوهرى كه با يكديگر خويشاوند بوده، اجداد مشتركى داشته باشند به مراتب بيشتر از زوجهايى است كه با يكديگر نسبتى نداشته باشند. به علاوه، اين احتمال بستگى به درجهی خويشاوندى دارد. يعنى هر اندازه نسبت خويشاوندى والدين بيشتر باشد احتمال هتروزيگوت بودن، به همان اندازه افزايش مىيابد.[9]
باز هم مىنويسد:
هرگاه زوجين به علت داشتن اجداد مشترك صاحب فرزندان بيمار شوند جاى تعجب نخواهد بود، زيرا احتمال اينكه هر دوى آنها هتروزيگوت باشند به شدت افزايش مىيابد. در اين قبيل موارد اساس محاسبهی احتمالات بر وجود ژنهاى نامطلوب اجداد مشترك گذاشته مىشود. در اصطلاح علم ژنتيك نتيجهی حاصل از ازدواج بين دو خويشاوند را هم خون گويند. لازم به تذكر است كه كلمهی همخون به هيچ وجه رابطهاى با گروه خون و امثال آن ندارد، بلكه منظور از همخون، همان هموزيگوت بودن يا خالص بودن فردى از نظر ژنتيكى است.
پس به طور خلاصه: لازمهی همخونى در درجهی اول خويشاوندى است و خويشاوند نيز به كسانى اطلاق مىشود كه جد يا اجداد مشترك داشته باشند...
ضريب همخونى عبارت است از احتمال انتقال ژنهاى مشابهى از دو والد خويشاوند به فرزندشان؟؛ مثلاً ضريب همخونى فرزندى كه از ازدواج يك پسر عمو و دختر عمو حاصل مىشود برابر ۱۶/۱ است. مفهوم اين عدد آن است كه فرزند چنين والدينى از نظر هر ژن خاص مورد نظر با احتمال ۱۶/۱ هموزيگوت است.[10]
در جاى ديگر مىنويسد:
1. مرگ ومير فرزند در بين والدين خويشاوند بهمراتب بيشتر از افراد غريبه است.
2. افزونى مرگ و مير فرزندان حاصل از ازدواجهاى نزديك، به طور خطى با ضريب همخونى تغيير مىكند. از محاسبات و ارقام به دست آمده، چنين نتيجه گرفته شده كه مرگ و مير فرزند در غير خويشاوندان در حدود چهل در هزار و در ازدواجهاى بين پسر عمو و دختر عمو شصت تا هشتاد در هزار افزايش مىيابد.[11]
يكى از روانشناسان مىنويسد:
مطالعات دانشمندان علم ژنتيك نشان مىدهد كه خيلى از ازدواجهاى فاميلى موجب خواهد شد كه فرزندان اين ازدواجها عقب افتاده باشند. البته هر ازدواج فاميلى اين نتيجه را نمىدهد. چنان كه هم اكنون ميليونها انسان سالم و شايسته در دنيا زندگى مىكنند كه از ازدواجهاى فاميلى هستند. در خيلى از كشورها؛ به ويژه كشورهاى اسكانديناوى و آمريكا قبل از هر ازدواجى سعى مىشود آزمايش دقيق ژنتيكى از عروس و داماد به عمل آيد كه در اثر مثبت بودن نتيجه، اين قبيل ازدواجها صورت مىگيرد. برخى از دانشمندان اين رشته معتقدند: همان طور كه ازدواج خواهر و برادر منع شده بايد به تدريج ازدواج دختر عمو و پسر عمو، دختر خاله و پسر خاله، دختر دايى و پسر عمه هم ممنوع شود يا لااقل ازدواج آنها موكول به ارائهی گواهى از يك سازمان ژنتيكى گردد تا حتى المقدور از كودكان عقب مانده كاسته شود....
علت كثرت فرزندان عقب مانده در ازدواجهاى فاميلى اين است كه دانشمندان معتقدند بيش از دو هزار بيمارى ژنتيك وجود دارد كه هر فرد سالمى ممكن است ناقل دو يا سه ژن مولد يكى از بيمارىهاى ارثى باشد. ولى چون در ازدواجهاى فاميلى برخورد ژنهاى بد و متشابه زياد است امكان معلول بودن فرزندان آنها افزايش مىيابد، كه به عقيدهی دانشمندان اين خطر در ازدواج فاميلى بيش از سى برابر است. ولى زنان و مردانى كه خويشاوند نزديك بوده، داراى فرزندان سالم و برومندى هستند، خوشبختانه داراى ژنهاى بد و متشابه نيستند و به همين جهت از اين خطر مهم رهايى يافتهاند. در كشورهاى اسكانديناوى براى هر فرد يك شناسنامهی بهداشتى تهيه مىشود كه در حقيقت شجره نامهی افراد بوده، نشان مىدهد كه تا چند نسل، چه بيمارىهايى داشتهاند و هنگام ازدواج دو فرد با مراجعه به اين شناسنامهی بهداشتى گواهى لازم براى زوجيت صادر مىشود.[12]
بنابراين دانشمندان ژنتيك، ارثى بودن اين قبيل بيمارىها را پذيرفتهاند و با تحقيقات و آزمايشهاى فراوان اثبات كردهاند كه امكان به وجود آمدن كودكان معيوب در بين ازدواجهاى فاميلى بيشتر از ديگران است. به همين جهت توصيه مىكنند كه حتى المقدور از ازدواج فاميلى نزديك خوددارى شود، مگر اين كه قبلاً در اين باره با يك پزشك ژنتيك مشاوره به عمل آيد و وى ازدواج را بلامانع اعلام كند.
امّا اسلام در اين باره دستورى ندارد، جز اين كه ازدواج با محارم درجهی اول مانند: برادر و خواهر، پسر خواهر و خاله، دايى و دختر خواهر، پسر برادر و عمه، را تحريم كرده است كه شايد يكى از علل تحريم، همين مطلب باشد.
به پدر و مادرى كه يك فرزند معيوب پيدا مىكنند نيز توصيه مىشود قبل از توليد فرزند دوم موضوع را با يك دانشمند ژنتيك در ميان بگذارند و به دستورش عمل كنند، تا مبادا فرزند معيوب ديگرى را توليد كرده و مشكلات فراوانى را براى خود و فرزندشان به وجود آورند.
دانشمندان علم وراثت و ژنتيك، بعد از سالها تحقيق و آزمايشهاى گسترده، موضوع وراثت در خصايص نوعى، صنفى و فردى انسانها؛ بلكه حيوانات و نباتات را به عنوان يك امر مسلّم و غير قابل انكار پذيرفته و به تحقيقات خويش همچنان ادامه مىدهند. ليكن معناى سخن آنان اين نيست كه خصايص ويژهی موجود در نطفهی والدين، تمام علت خصوصياتى است كه در فرزندان به وجود مىآيد و ساير عوامل؛ از جمله محيط پرورش تأثيرى در آنها ندارند، بلكه وجود آنها در حد يك اقتضا و استعدادى بيش نيست و شكوفا شدنشان نياز به محيط مناسب دارد. به عبارت ديگر: سرانجام محيط است كه سرنوشت استعدادها را تعيين مىكند.
بنابراين، رعايت بهداشت و تغذيهی مادر در زمان باردارى و شيردادن و همچنين شرايط و اوضاع محيط پرورش جنين و نوزاد، در چگونگى ظهور استعدادهاى ارثى او بدون شك تأثير خواهند داشت. انسان، محصول عكسالعمل متقابل استعدادهاى طبيعى و موروثى، شرايط و امكانات محيط پرورش است. اين موضوعى است كه خود دانشمندان علم وراثت نيز بدان اعتراف دارند.
يكى از دانشمندان مىنويسد:
گوناگونى افراد آدميان، ناشى از تفاوتهاى طبيعتهاى آنها يعنى وراثت و نيز ناشى از تفاوت محيطهاى آنها يعنى تربيت است. وراثت هر فرد الزاماً مبيّن سرنوشت او نيست، بلكه فقط شالودهاى است كه فرد آدمى با آن به دنيا بيايد.[13]
همچنين مىنويسد:
براى اين كه ژنها همانندهاى خود را بسازند محققاً بايد با محيط در ارتباط متقابل باشند، المثناى ژنها فقط هنگامى ساخته شدنى است كه مواد اوليه از محيط گرفته شود.[14]
ديگرى مىنويسد:
هر مشخصهاى در اثر نيروى محيط و توارث، هر دو مىباشد. چه اين دو با هم بوده و يكى بدون ديگرى نمىتواند فعّال باشد. از همان آغاز زندگى، رشد در اثر عمل بين اثنين عوامل توارث (ژن) كه شخص از طرف والدين دريافت مىدارد و محيط تازهاى كه اين ژنها در آن نشو و نما مىكنند، ايجاد مىشود.[15]
نيز مىنويسد:
ژنهاى مختلف عكسالعملهاى متفاوت در يك محيط از خود نشان مىدهند و ژنهاى يكسان بنابر شرايط محيطىاى كه دارند به طور يكسان رشد نمىكنند، يعنى در بعضى اوقات ژنها مساوى و محيط هر ژن مختلف است.
بنابراين، هر ژن برحسب محيطى كه دارد رشد مىكند. گاهى محيط مساوى و ژنها مختلف هستند كه در اين صورت ژنها بر حسب نيرويى كه در خود دارند، به طور مختلف رشد مىكنند.[16]
ديگرى مىنويسد:
جداسازى صفات ارثى و محيطى، نادرست است، زيرا هر صفتى، هم ارثى است و هم محيطى. براى روشن شدن مطلب به ذكر دو مثال مىپردازيم: مسلماً وجود دو چشم، ويژگى نوع انسان، ردهی پستانداران و حتى بيشتر جانوران مهرهدار است. با وجود اين مواردى از به دنيا آمدن غولهاى يك چشم ثبت شده است كه فقط يك چشم داشتهاند. روىدادهاى رشد مىتوانند باعث ظهور غول يك چشم شوند و ازطريق آزمايش توانستهاند به وجود آمدن غول يك چشم را باعث شوند.[17]
همو مىنويسد:
ژنها صفات و خصوصيات را تعيين نمىكنند، بلكه راههاى پاسخگويى جاندار به محيط را تعيين مىكنند. كسى رنگ پوست يا هوش را به ارث نمىبرد، بلكه ژنها ظهور بعضى رنگها و هوش را امكانپذير مىسازند.[18]
ديگرى مىنويسد:
مسلم است كه فرزندان استعدادهاى زيادى را از والدين خود به ارث مىبرند، ولى شرط بروز اين استعدادها داشتن محيط مناسب است و تنها به ارث بردن خصوصيتى، كافى براى تظاهر آن به نحو احسن نمىباشد.[19]
درست است كه قانون وراثت، منشأ همهی صفات و خصوصيات ارثى افراد انسان را استعدادهايى مىداند كه در ژنهاى نطفهی والدين نهفته است، ليكن اين قانون تأثير ساير عوامل؛ از جمله محيط پرورش را نفى نمىكند. سرانجام ژنها در اظهار آثار خود به محيط و تغذيهی مناسب نياز دارند و چون جنين از غذاى مادر تغذيه مىكند، كيفيت تغذيهی مادر در چگونگى ظهور و بروز استعدادهاى جنين نيز تأثير خواهد داشت؛ مثلاً فرض كنيد كه به وسيلهی نطفهی والدين، ژنى به جنين انتقال يافته كه باعث سياه شدن موى او خواهد شد، ليكن در ژن مذكور استعدادى بيش نيست كه به فعليت رسيدن آن نياز به اوضاع و شرايط مناسب داشته باشد. چنان نيست كه در همهی شرايط و اوضاع اثر يكسانى داشته باشد. ممكن است در اثر تغذيهی خاصى، رنگ سياهى مو شديدتر يا خفيفتر شود، يا در بعض شرايط به رنگ خرمايى تبديل گردد.
بنابراين لازمهی قانون توارث اين نيست كه براى هر فردى در نطفهی والدين، صفاتى پيشبينى و ثبت و ضبط شده باشد كه اصلاً قابل تغيير نباشد و در شكوفا شدن از ساير عوامل بىنياز باشد.
ژان شاتو مىنويسد:
اگر وراثت مىتواند خطوط اصلى خُلق و خوى را كه بين افراد يك گروه مشترك است آماده سازد و عامل اساسىاى است كه در آموزش و پرورش بايد به حساب آيد به همان اندازه هم محيط مىتواند به طور محسوس امكانات كودك را در جهت مطلوب يا نامطلوب تغيير دهد؟... روى هم رفته محيط مادى و محيط اجتماعى كه خانواده و مدرسه از منشعبات آن است در زندگى كودك داراى اهميت اساسى است.[20]
1- علت اختلاف و تفاوت در میزان هوش و حافظه چيست؟
2- چرا اگر زوجين که اجداد مشترك ندارند، صاحب فرزندان بيمار شوند جاى تعجب نخواهد بود؟
3- به چه دلیل جداسازى صفات ارثى و محيطى، نادرست است؟
[1]. روانشناسى رشد، ص 193.
[2]. همان، ص 58.
[3]. همان، ص 57.
[4]. اصول روانشناسى، ص 300.
[5]. مشاورهی ژنتيك، ص 197.
[6]. وسائلالشيعه، ج 14، ص 56. «إيّاكم و تزويجَ الحَمْقاءِ؛ فإنّ صحبتها بلاءٌ، و ولدَها ضِياعٌ».
[7]. همان، ص 57: محمد بن مسلم عن أبي جعفر(ع)، قال: سأله بعض أصحابنا عن الرجل المسلم تَعجُبُه المرأة الحسناء أيصلح له يتزوّجها و هي مجنونة؟ قال: «لا. ولكن إن كانت عنده أمةٌ مجنونةٌ فلا بأس باًن يَطأَها ولا يَطلبَ ولدَها».
[8]. براى اطلاع بيشتر از بيمارىهاى ارثى مىتوانيد به كتابهاى مشاورهی ژنتيك، توارث عمومى، رمز وراثت و وراثت طبيعت آدمى مراجعه كنيد.
[9]. مشاورهی ژنتيك، ص 103.
[10]. همان، ص 107.
[11]. همان، ص 1۱7.
[12]. ونوس الموتى، كارشناس روانشناسى از آمريكا، مجلهی دانشمند، سال شانزدهم، شمارهی مسلسل 177.
[13]. وراثت و طبيعت آدمى، ص 68.
[14]. همان، ص 69.
[15]. مهدى جلالى، روانشناسى كودك ص 102.
[16]. همان، ص ۱۱۳.
[17]. وراثت و طبيعت آدمى، ص ۷۷.
[18]. همان، ص ۱۴۹.
[19]. هوشنگ خاورى، توارث عمومى، ص 254.
[20]. مربيان بزرگ، ص 271.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت