کد مطلب: ۵۸۶۳
تعداد بازدید: ۲۲۴
تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱۴۰۱ - ۲۰:۰۲
اسلام و تعلیم و تربیت | ۱۷
مزاج انسان مدخليت تامه دارد در صفات. بعضى‏‌ مزاج‏ها در اصل خلقت، مستعد برخى‏‌ از اخلاق مى‏‌باشد و بعضى‏‌ ديگر مقتضى‏‌ خلاف آن اخلاق است. ما يقين داريم كه بعضى‏‌ اشخاص، طبعاً چنان‏اند كه در اثر كوچك‏ترين سببى‏‌ غضب مى‏‌كنند يا مى‏‌ترسند يا اندوهگين مى‏‌شوند يا مى‏‌خندند. ولى‏‌ بعضى‏‌ ديگر برخلاف آن‏ها هستند.

تفاوت‏‌هاى‏‌ اخلاقى‏‌


در بين افراد انسان تفاوت‏هايى‏‌ در صفات و حالات نفسانى‏‌ وجود دارد. بعضى‏‌ تندخو و بعضى‏‌ بردبار، بعضى‏‌ عصبانى‏‌ و بعضى‏‌ خون‏سرد، بعضى‏‌ زرنگ و بعضى‏‌ تنبل، بعضى‏‌ ترسو و بعضى‏‌ بى‏‌باك، بعضى‏‌ باسخاوت و بعضى‏‌ بخيل، بعضى‏‌ راست‏گو و بعضى‏‌ دروغ گو، بعضى‏‌ امين و بعضى‏‌ خائن، بعضى‏‌ متواضع و بعضى‏‌ مغرور، بعضى‏‌ حرف شنو و بعضى‏‌ لج‏باز، بعضى‏‌ شجاع و بعضى‏‌ ضعيف، بعضى‏‌ با انضباط و بعضى‏‌ بى‏‌انضباط، بعضى‏‌ پررو و بعضى‏‌ خجول، بعضى‏‌ اجتماعى‏‌ و بعضى‏‌ منزوى‏‌، بعضى‏‌ پرتحرك و بعضى‏‌ آرام، بعضى‏‌ خودخواه و بعضى‏‌ ايثارگر، بعضى‏‌ مقاوم و بعضى‏‌ زود رنج‏اند. كه چنين تفاوت‏هايى‏‌ در بين انسان‏ها مشاهده مى‏‌شود.
اين تفاوت‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌، در بين كودكان و حتى‏‌ نوزادان هم ديده مى‏‌شود؛ حتى‏‌ انسان‏هايى‏‌ كه صفات مشترك دارند هم در مقدار آن صفات غالباً تفاوت دارند.
اكنون اين سؤال مطرح مى‏‌شود كه منشأ تفاوت‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌ چيست؟ آيا منشأ همه‌ی اين تفاوت‏ها توارث است؟ بدين معنا كه كودك همه صفات نفسانى‏‌ خود را از پدر و مادر يا اجداد خود به ارث مى‏‌برد و اين صفات كم‏كم به فعليت مى‏‌رسند و آشكار مى‏‌شوند؟ يا اين كه همه‌ی انسان‏ها در آغاز يكسان آفريده مى‏‌شوند، و منشأ همه‌ی تفاوت‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌، اوضاع و شرايط و امكانات مختلف محيط پرورش است؟
يا اين كه برخى‏‌ از صفات در طبيعت انسان نهاده شده و از طريق توارث منتقل مى‏‌شود و برخى‏‌ ديگر معلول پرورش و عوامل محيط است؟
خواجه نصيرالدين‏ طوسى‏‌ مى‏‌نويسد:
خلاف كرده‏اند در آن كه خُلق هر شخصى‏‌ او را طبيعى‏‌ بود، يعنى‏‌ ممتنع الزوال، مانند حرارت آتش يا غير طبيعى‏‌. گروهى‏‌ گفته‏اند: بعضى‏‌ اخلاق، طبيعى‏‌ باشد و بعضى‏‌ به اسباب ديگر حادث مى‏‌شود و مانند طبيعى‏‌ راسخ گردد. قومى‏‌ هم گفته‏اند: همه‌ی اخلاق طبيعى‏‌ و انتقال از آن ناممكن و جماعتى‏‌ گفته‏اند: هيچ خُلق نه طبيعى‏‌ است و نه مخالف طبيعت، بلكه مردم را چنان آفريده‏اند كه هر خُلق كه مى‏‌گيرد؛ يا به آسانى‏‌ يا به دشوارى‏‌. آنچه از آن موافق اقتضاى‏‌ مزاج بود ـ چنان كه در مثال‏هاى‏‌ مذكور ياد كرديم ـ به آسانى‏‌ و آنچه برخلاف آن بود به دشوارى‏‌ و سبب هر خُلقى‏‌ كه بر طبيعت صنفى‏‌ از اصناف مردم غالب مى‏‌شود در ابتدا ارادتى‏‌ بوده باشد و به مداومت و ممارست ملكه گشته.[1]
گرچه در اين عبارت صحبت از توارث نيست، ليكن به جاى‏‌ آن اخلاق طبيعى‏‌ استعمال شده كه همان نتيجه را مى‏‌دهد.
روان‏شناسان و علماى‏‌ ژنتيك نيز به موضوع توارث در اخلاق اشاره كرده‏‌اند.
يكى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نويسد:
نظريه‌ی وراثتى‏‌ اين است كه آدمى‏‌ مخلوقى‏‌ است كه با صفات و استعدادهاى‏‌ ثابت و تغييرناپذير به دنيا مى‏‌آيد و آنچه كه او مى‏‌تواند در مدت زندگى‏‌اش انجام دهد يا قادر به انجام آن نيست كه در وراثتش ضبط و از پيش تعيين شده است.[2]
ديگرى‏‌ مى‏‌نويسد:
امروزه مسلم شده كه قوانين ارث نه تنها در تشكيل نطفه‌ی نوزاد اثر دارد، بلكه‏ روى‏‌ حالات روانى‏‌ او نيز به طور قطع مؤثر است و فرزندان، اخلاق، روحيات و حالات عصبى‏‌ خود را از والدينشان ارث برده‏اند. البته محيط نيز اثراتى‏‌ روى‏‌ آن داشته است.[3]
ديگرى‏‌ مى‏‌نويسد:
علت رشد اجتماعى‏‌ كودكان را مى‏‌توان زير دو عنوان: موروثى‏‌ و محيطى‏‌ مطرح كرد. به عبارت ديگر: علت اختلاف كودكان از لحاظ رشد اجتماعى‏‌ يا عامل وراثت است ـ مانند چگونگى‏‌ هيجان‏ها ـ يا عامل محيط. چنان كه كودكان خانواده‏هاى‏‌ ثروتمند با كودكانِ خانواده‏هاى‏‌ فقير و نيز آن‏هايى‏‌ كه در شيرخوارگاه‏ها و پرورشگاه‏ها زندگى‏‌ مى‏‌كنند با كودكانى‏‌ كه در آغوش والدين خود هستند هرگز واكنش‏هاى‏‌ اجتماعى‏‌ يكسان نخواهند داشت.[4]
ارسطو مى‏‌گويد:
كسانى‏‌ كه از اجداد بهتر نتيجه شده‏اند احتمالاً مردان بهترى‏‌ خواهند شد، زيرا اصالت خانوادگى‏‌، برترى‏‌ خانوادگى‏‌ است.[5]


توجيه توارث اخلاقى‏‌


چنان كه ملاحظه كرديد، روان‏شناسان و علماى‏‌ اخلاق، موضوع توارث را به عنوان يكى‏‌ از عوامل مؤثر در تفاوت‏هاى‏‌ اخلاقى‏‌ پذيرفته‏اند، ليكن اين مسئله قابل بحث است كه توارث مذكور از چه طريقى‏‌ انجام مى‏‌گيرد؟ آيا اين عمل به وسيله‌ی ژن‏ها صورت مى‏‌پذيرد؟ بدين معنا كه ژن‏هايى‏‌ كه توسط پدر و مادر به‏ فرزند انتقال مى‏‌يابند حامل همه يا برخى‏‌ از خصوصيات اخلاقى‏‌ هستند كه در خود آن‏ها يا در اجدادشان وجود داشته يا به گونه‏اى‏‌ ديگر است؟
تا آن جا كه نگارنده اطلاع دارد كتاب‏هاى‏‌ ژنتيك در اين موضوع بحث نكرده‏اند و كسى‏‌ را نديده‏ام كه ژن‏ها را حامل صفات و خصوصيات اخلاقى‏‌ بداند. البته با صرف نديدن يا نگفتن نمى‏‌توان چنين احتمالى‏‌ را نفى‏‌ كرد، بلكه امكان آن وجود دارد.
امّا در برخى‏‌ از كتاب‏هاى‏‌ روان‏شناسى‏‌، توارث از دو طريق ديگر تبيين و توجيه شده است:


طريق اول ـ توارث غرايز:

 

يكى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نويسد:
هر كودك با تعدادى‏‌ از غرايز مثل: ترس، خشم، غريزه‌ی جنسى‏‌، مادرى‏‌، اطاعت، خودخواهى‏‌، كنجكاوى‏‌، خودنمايى‏‌ و غرايز ديگر كه به صورت ارث به او رسيده‏اند، به دنيا مى‏‌آيد. هر كدام آن‏ها حالت شدت و ضعف دارد و از برخورد هيجانات غريزى‏‌ با عوامل محيط براى‏‌ انجام منظور خاص، حالت مخصوص روانى‏‌ به وجود مى‏‌آيد. بنابراين، حالت مخصوص روانى‏‌ از دو فاكتور تشكيل يافته است: اول: محيط اتفاقات روزانه و اميال شخصى‏‌، دوم: ارث كه آن را عواطف غريزى‏‌ نامند.[6]
لذا اين دانشمند، توارث را در اصل وجود غرايز مى‏‌داند. بدين معنا كه كودك همه‌ی غرايز خود را كه منشأ اخلاق و صفات نفسانى‏‌اند، از طريق توارث از پدر و مادر و اجدادش به ارث مى‏‌برد. البته همه‌ی فرزندان آدمى‏‌ ـ در صورتى‏‌ كه سالم باشند ـ در اصل اين توارث يكسان هستند، ليكن به عقيده‌ی او غرايز مذكور در همه‌ی افراد يكسان به وجود نيامده، بلكه شدت و ضعف دارند و تفاوت‏ها از همين جا سرچشمه مى‏‌گيرند. باز هم سؤال قبل مطرح مى‏‌شود كه عامل اين تفاوت‏ها و شدت و ضعف‏ها چيست؟ آيا توارث است يا چيز ديگر؟


طريق دوم ـ مزاج مخصوص و تفاوت‏هاى‏‌ جسمانى‏‌:

 

يكى‏‌ از دانشمندان مى‏‌نويسد:
بدرفتارى‏‌ كودك در مدرسه ممكن است ناشى‏‌ از شرايط ناهنجار غدد در بدن او و يا معلول شرايط خانوادگى‏‌ كه در آن رفتار مطلوب آموخته نشده است، باشد. ناتوانى‏‌ كودك در يادگيرى‏‌ ممكن است به علت كمبود ويتامين‏ها و مواد غذايى‏‌ لازم و يا نبودن انگيزه‌ی كافى‏‌ براى‏‌ يادگيرى‏‌ باشد.[7]
ديگرى‏‌ مى‏‌نويسد:
اختلالات عملى‏‌ غده‌ی تيروئيد سبب تحريكات عصبى‏‌ و روانى‏‌ و يا خمودى‏‌ و بلاهت مى‏‌شود.[8]
مرحوم خواجه‌ی طوسى‏‌ مى‏‌نويسد:
و در كودكان ظاهر است كه بعضى‏‌ مستعد قبول آداب باشند به آسانى‏‌ و بعضى‏‌ به دشوارى‏‌ و بعضى‏‌ را طبع از قبول آن متنفر بود و مقتضيات امزجه‌ی ايشان چون حيا، وقاحت، سخا، ضنّت، قساوت، رقت و ديگر احوال از ايشان صادر و بعد از آن بعضى‏‌ سهل القياد باشند در قبول اضداد آن حالات و بعضى‏‌ عسر القياد و بعضى‏‌ ممكن القبول و بعضى‏‌ ممتنع القبول، يا برخى‏‌ خيّر برآيند و برخى‏‌ شرير و بعضى‏‌ متوسط.[9]
مرحوم ملامحمدمهدى‏‌ نراقى‏‌ مى‏‌فرمايد:
مزاج انسان مدخليت تامه دارد در صفات. بعضى‏‌ مزاج‏ها در اصل خلقت، مستعد برخى‏‌ از اخلاق مى‏‌باشد و بعضى‏‌ ديگر مقتضى‏‌ خلاف آن اخلاق است. ما يقين داريم كه بعضى‏‌ اشخاص، طبعاً چنان‏اند كه در اثر كوچك‏ترين سببى‏‌ غضب مى‏‌كنند يا مى‏‌ترسند يا اندوهگين مى‏‌شوند يا مى‏‌خندند. ولى‏‌ بعضى‏‌ ديگر برخلاف آن‏ها هستند. گاهى‏‌ هم به حسب فطرت معتدل القوى‏‌ مى‏‌باشند، به طورى‏‌ كه در عقل و فضايل اخلاقى‏‌ به حد كمال رسيده و قوه‌ی عاقله‌ی آن‏ها بر قوه‌ی غضب و شهوتشان غالب گشته است، چنان كه در انبيا و ائمه چنين مى‏‌باشد. در بعضى‏‌ مردم برعكس مى‏‌باشد، يعنى‏‌ از حد اعتدال تجاوز نموده، ناقص العقل و بداخلاق هستند و قوه‌ی عاقله آن‏ها مغلوب قوه‌ی غضب و شهوت آن‏ها شده است.[10]
پس اين دانشمندان اصل وراثت را در صفات و احوال نفسانى‏‌ پذيرفته‏اند، ليكن از طريق مزاج مخصوص و خصوصيات و ويژگى‏‌هايى‏‌ كه در ساختار بنيه‌ی جسمانى‏‌ افراد انسان به وجود آمده است. دانشمندان از اين جهت كه توارث يكى‏‌ از عوامل مهم تركيب جسمانى‏‌ كودك است، ترديدى‏‌ ندارند.


دليل مطلب‏


مدعاى‏‌ اين دانشمندان با اثبات دو مقدمه به اثبات مى‏‌رسد:
مقدمه‌ی اول: كيفيت جسمانى‏‌، خصوصيات اعصاب و مغز و غدد داخلى‏‌ و چگونگى‏‌ اعضاى‏‌ رئيسه‌ی بدن در كيفيت اخلاقيات و امور نفسانى‏‌ انسان‏ها تأثير به‏سزايى‏‌ دارند.
مقدمه‌ی دوم: وراثت، يكى‏‌ از عوامل بسيار مهم و مؤثر در كيفيت‏ تركيب جسمانى‏‌ فرزندان است.
در تأييد مقدمه‌ی اول مى‏‌توان گفت: گرچه اخلاقيات از صفات و خصوصيات نفسانى‏‌ انسان‏اند، و نفس نيز موجودى‏‌ است مجرد از ماده، ليكن ارتباط و اتصال نفس با بدن نيز قابل انكار نيست. محققان فلاسفه‌ی اسلامى‏‌ عقيده دارند كه نفس انسان حقيقت مجردى‏‌ نيست كه جداى‏‌ از بدن تحقق يافته و بعداً به بدن تعلق پيدا كرده باشد. بلكه نفس، همان صورت نوعيه‌ی جسمانى‏‌ است كه با حركت جوهرى‏‌ و تكامل تدريجى‏‌ به حد تجرد رسيده و از افق ماده فراتر رفته است. صورت نوعيه، قبلاً به ماده متعلق بود، بلكه وحدت داشت، بعد از تجرد نيز به بدن تعلق دارد، بلكه متحد است.
نفس انسان در اين مرتبه از وجود، حقيقتى‏‌ است دو بُعدى‏‌ و داراى‏‌ دو مرتبه‌ی وجودى‏‌: از يك طرف حقيقتى‏‌ است عالى‏‌تر و مجرد از ماده و كارهايى‏‌ را انجام مى‏‌دهد كه از ماده و مادّيات ساخته نيست و از طرف ديگر با بدن وحدت دارد و كارهاى‏‌ او را انجام مى‏‌دهد.
در بين اين دو مرتبه‌ی وجودى‏‌، كمال ارتباط و اتصال برقرار است. مرتبه‌ی عالى‏‌تر نفس بر مرتبه پايين‏تر تأثير مى‏‌گذارد و در كارهايش از آن استفاده مى‏‌كند. اگر نفس انسانى‏‌ مدرك كليات است، مقدمات آن را از طريق اعصاب و مغز و با به كار گرفتن مشاعر و حواس فراهم مى‏‌سازد. هم‏چنين در كارهاى‏‌ مربوط به بدن از نيروى‏‌ تعقل و تفكر استفاده مى‏‌كند.
تأثير و تأثر متقابل نفس و بدن كه در علوم طبيعى‏‌ و روان‏شناسى‏‌ به اثبات رسيده، قابل انكار نيست؛ مثلاً هنگام عصبانيت شديد و اندوه و تأثر فراوان، فعل و انفعالات خاصى‏‌ در بدن انجام مى‏‌گيرد، اشتها به غذا كم مى‏‌شود و دستگاه گوارش در هضم و جذب غذا ناتوان مى‏‌گردد. برعكس در حال فرح و شادمانى‏‌ ـ که از صفات نفسانى‏‌ است ـ تمايل به غذا بيش‌تر مى‏‌شود و بهتر و زودتر هضم و جذب مى‏‌شود. يا در حال تفكر كه يك عمل كاملاً نفسانى‏‌ است فعل و انفعالات ويژه‏اى‏‌ در بدن انجام مى‏‌گيرد، مواد خاصى‏‌ از غذا بيش‌تر به مصرف مى‏‌رسد و مواد خاصى‏‌ بيش‏تر دفع مى‏‌شود.
از سوى‏‌ ديگر سلامت و نيرومندى‏‌ دستگاه‏هاى‏‌ مختلف بدن، موجب آرامش و انبساط نفسانى‏‌ و تحمل بيش‏تر در برابر ناملايمات و پايدارى‏‌ بيش‏تر در كارها خواهد بود. سلامت و اعتدال بدن و اعصاب حتى‏‌ در تفكر بهتر و دقيق‏تر نيز تأثير دارد. چنان كه در مَثَل‏ها آمده: عقل سالم در بدن سالم پيدا مى‏‌شود. لذا افرادى‏‌ كه از سلامت مزاج و صحت اعصاب برخوردار نيستند، در صفات و خصائل نفسانى‏‌ حتى‏‌ در طرز تفكر آن‏ها نيز اختلالاتى‏‌ مشاهده مى‏‌شود.
بنابراين، مزاج مخصوص انسان و آفرينش ويژه‌ی اعصاب و مغز او، در چگونگى‏‌ صفات نفسانى‏‌ و اخلاقيات و حتى‏‌ افكارش تأثير به سزايى‏‌ خواهد داشت و اين همان مقدمه‌ی اول است.
در تأييد مقدمه‌ی دوم گفته مى‏‌شود اين مطلب به اثبات رسيده است كه كودك چنان‌كه اصل انسانيت و اكثر صفات و خصوصيات بدنى‏‌ و وجود اعضاى‏‌ رئيسه‌ی بدن؛ مانند: اعصاب و مغز، كليه و كبد، معده و غده‏هاى‏‌ داخلى‏‌ خود را از پدر و مادر به ارث مى‏‌برد، كيفيت مزاجى‏‌ و سلامت و بيمارى‏‌، نيرومندى‏‌ و ضعف، و كيفيت وجودى‏‌ اعضاى‏‌ رئيسه‌ی بدن را نيز از پدر و مادر يا يكى‏‌ از اجداد به ارث مى‏‌برد. دانشمندان در اين باره تحقيقات عميقى‏‌ را انجام داده و تعدادى‏‌ از بيمارى‏‌هاى‏‌ ارثى‏‌ را برشمرده‏اند.[11]


نتيجه‏

 

با اثبات اين دو مقدمه مى‏‌توان نتيجه گرفت كه ممكن است برخى‏‌ از صفات پدر و مادر از طريق ارث به فرزند انتقال يابد. بدين بيان كه برخى‏‌ از خصوصيات پدر و مادر معلول كيفيت مزاجى‏‌ و بنيه‌ی جسمانى‏‌ آنان است و همين مزاج ممكن است به فرزند انتقال يابد. بنابراين صفات مذكور نيز از همين طريق منتقل مى‏‌شوند.


خودآزمایی


1- علت رشد اجتماعى‏‌ كودكان را توضیح دهید.
2- دو طريق تبيين و توجيه توارث را بیان کنید.
3- توضیح دهید چگونه مى‏‌توان نتيجه گرفت كه ممكن است برخى‏‌ از صفات پدر و مادر از طريق ارث به فرزند انتقال يابد.


پی نوشت ها


[1]. اخلاق ناصرى‏‌، ص 102.
[2]. وراثت و طبيعت آدمى‏‌.
[3]. روان‏شناسى‏‌ و اخلاق، ص 27.
[4]. روان‏شناسى‏‌ رشد، ص 343.
[5]. وراثت و طبيعت آدمى‏‌، ص 12.
[6]. روان‏شناسى‏‌ و اخلاق، ص 43.
[7]. رفتارهاى‏‌ بهنجار و نابهنجار، ص 17.
[8]. انسان موجود ناشناخته، ص 160.
[9]. اخلاق ناصرى‏‌، ص 105.
[10]. جامع السعادات، ج 1، ص 21.
[11]. ر. ك: مشاوره‌ی ژنتيك در بيماريهاى‏‌ ارثى‏‌، توارث عمومى‏‌، رمز وراثت، وراثت و طبيعت آدمى‏‌.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: