ممكن است كسانى باشند كه سال اول و دوم زندگى كودك را دوران بىخبرى و تربيتناپذيرى او بدانند و چنين تصور كنند كه برنامههاى تربيتى در اين دوران نه مؤثر است و نه لازم، چون عقل كودك در اين زمان؛ مخصوصاً در زمان نوزادى، هنوز به مقدار كافى رشد نكرده و خوب و بد را تميز نمىدهد، لذا قابليت تربيتپذيرى و شكلگيرى را ندارد، يعنى در اين زمانها، جز خوردن و خوابيدن و تنفس و تخليه بول و ادرار و دست و پا زدن، از كودك كار ديگرى ساخته نيست. نه مىتواند سخن بگويد، نه مفاهيم الفاظ را درك مىكند، نه ما از عواطف و احساسات درونى او كاملاً اطلاع داريم، پس برنامههاى تربيتى چگونه مىتواند دربارهی چنين فردى كارساز و مفيد باشد؟
ليكن چنين تصورى كاملاً غلط و نادرست است، بلكه برعكس، دو سال اول زندگى كودك از حساسترين و مهمترين دوران زندگى او محسوب مىشود، چون نوزاد هنوز شكلى به خود نگرفته و طبعاً براى پذيرش هر شكلى آماده است. هنوز به كارى عادت نكرده تا ترك آن برايش دشوار باشد. دستگاه ظريف و حساس و پيچيدهی اعصاب و مغز او هنوز به كار گرفته نشده و طرز به كار انداختن آنها در آيندهاش تأثير به سزايى خواهد داشت. درست است كه عقل نوزاد در آغاز ولادت به رشد كافى نرسيده، امّا در حال رشد و تكامل مىباشد. از همان آغاز ولادت همواره در حال آزمايش و يادگيرى و شناسايى و رشد قواى عقلى است. با حرص و ولع سعى مىكند بر تجربيات و معلومات خود بيفزايد و آنها را در حافظه خويش بايگانى نمايد؛ منتها كمكم و طبق قدرت، توان حواس، اعصاب و مغز خود.
كودك در مدت اين دو سال چيزهاى فراوانى را ياد مىگيرد؛ از قبيل: جويدن غذاى جامد، كنترل و تعادل گردن، سينه خيز حركت كردن، نشستن، ايستادن، راه رفتن، حرف زدن، لبخند زدن، هماهنگ كردن چشمها براى ديدن، شناسايى امور اطراف خود، شناختن مادر و پدر و ديگر نزديكان، توجه به صداها، شناخت رنگها، شناخت و توجه به اعضاى بدن خود، تشخيص آشنا از غريبه، شناخت و تميز مزهها، گرفتن اشيا، بازى كردن، قهر كردن و دهها چيز ديگر.
همچنين در اين مدت تعدادى از غرايز، عواطف و نفسانيات در كودك شكوفا مىشوند؛ مانند: لذت، درد، محبت، خشم، رضايت، تعجب، ترس، خشنودى، اندوه، تمايل، تنفر، خجالت، خوشبينى، بدبينى، اعتماد به نفس، احساس ناتوانى، آرامش، دلهره و اضطراب. اين قبيل نفسانيات را از طريق بازتابهايى كه در افعال و حركات كودك مشاهده مىشود، مىتوان كشف كرد.
با توجه به مطالب ياد شده مىتوان گفت: دو سال اول زندگى كودك، از حساسترين و مهمترين دوران عمر او به شمار مىرود و بايد تربيت او از همين زمان شروع و پايهگذارى شود. استفاده نكردن از اين فرصت، خسارتهاى غير قابل جبرانى به بار خواهد آورد. البته شيوهها و روشهاى تربيتى در اين زمان با شيوههاى زمانهاى ديگر متفاوت خواهد بود، يعنى ظريفتر و دشوارتر مىباشد، زيرا كشف عواطف و روحيات كودك در اين زمان و مقدار و كيفيت تأثير برنامههاى تربيتى در نفس او، دشوار است و به اطلاعات كافى و كاردانى نياز دارد. ولى به هر حال امكانپذير و بسيار مهم و سرنوشتساز است و نبايد از آن غفلت ورزيد.
هانرى پستالوزى مىگويد:
كودك در آغوش مادرش وابستهتر و ضعيفتر از هر موجود ديگر روى زمين است، ولى در همانجا نخستين تأثيرات اخلاقى و محبت و حقشناسى را احساس مىكند. رعايت اصول اخلاقى در انسان نتيجهی توسعهی نخستين تأثيرات محبت و حق شناسى است كه نوزاد احساس كرده است.[1]
ما در اين جا به صفات و خوىهايى كه در اين زمان ظهور و بروز كرده و امكان پرورش دارند اشاره و طريق پرورش صحيح آنها را به اجمال بيان مىكنيم:
كودك ـ بالاخص نوزاد ـ موجودى است بسيار ضعيف و ناتوان. به غذا و حرارت نياز دارد ولى تأمين آن از خودش ساخته نيست. به نظافت و حفاظت نياز دارد. موجودى است كاملاً وابسته و بدون وجود فرد يا افرادى كه آب و غذايش را تأمين كرده و از سرما و گرما و خطرات گوناگون حفظش نمايند نمىتواند به حيات و رشد خويش ادامه دهد. كودك اين نياز طبيعى و وابستگى به خارج را به طور كلى احساس مىكند، گرچه تا مدتى پدر و مادر را ـ كه تأمين كننده نيازهاى او هستند ـ هم نمىشناسد. در اين زمان كودك نياز شديد به آرامش خاطر دارد. اگر نيازهاى مختلف او، مرتب و به طور كامل از خارج تأمين شود احساس امنيت و آرامش مىكند و به اطرافيان خوشبين مىشود، چون مىداند كه به هنگام نياز به ياريش خواهند شتافت. امّا اگر در تأمين نيازهاى خود اختلال و كمبودى احساس كند همواره در حال دلهره و اضطراب خواهد بود، بد بين و بىاعتماد خواهد شد و چنين احوال ناخوشايندى در روح و جسمش آثار بدى خواهد گذاشت و در زندگى آيندهاش نيز مؤثر خواهد بود.
بنابراين مادر، در تأمين آرامش خاطر كودك نقش مهمى را مىتواند ايفا كند. اگر برنامه شير، تغذيه و خواب او را منظم نمايد و در نظافت و تعويض لباسها و كهنههاى او به موقع اقدام كند و در نگهدارى او از سرما و گرما و ديگر عوامل ناراحت كننده جديت نمايد، كودك با آرامش خاطر به حيات و رشد طبيعى خود ادامه مىدهد. در همين زمان، اعتماد و خوشبينى در روح و روانش پايهگذارى مىشود كه در زندگى آيندهاش تأثير به سزايى خواهد داشت.
به همين جهت مىبينيم كه فرزندان، حتى تا آخر عمر به مادر خود احساس وابستگى و دلگرمى ويژهاى دارند، كه چنين احساسى را حتى به پدر خود ندارند.
يكى از دانشمندان مىنويسد:
در مراحل ابتدايى كه هنوز «خود» به وجود نيامده است، روابط طفل با مادر در خدمت ارضاى نيازهايى است كه بيشتر جنبهی فيزيولوژيك دارند تا روانى. ارضاى اين نيازها به طفل نوعى احساس امنيت مىبخشد. تقليل هيجان ناشى از اين نيازها و احساسهاى ناخوشايند به طفل، آن آرامشى را مىبخشد كه لازمهی آغاز تكامل روانى اوست.[2]
يكى از دانشمندان مىنويسد:
در شش ماه ابتداى زندگى ـ چنان كه در بخش قبل گفتيم ـ طفل به تدريج تحت حمايت عاطفى و رفتارى مادر به درجهاى از حمايت و اطمينان شخصى نايل مىشود. اين حمايت و اطمينان شخصى براى تكامل طفل در نيمهی دوم اولين سال حيات، حكم تخته پرش شنا را دارد و در اين ميان درجه اين حمايت و اطمينان شخصى، سرعت تكامل در نيمهی دوم اولين سال را معين مىكند. علامتهاى عاطفى كه طفل از مادر كسب كرده است، كيفيت، نتايج و قابليت اطمينانىاى كه به همراه دارند، تكامل روانى طبيعى طفل را ميسر مىسازد. اين علائم عاطفى كه از طريق مادر به طفل داده مىشوند توسط وضع كلى روانى نا آگاه مادر تعيين مىگردند و مادر در اين بين تنها از قسمتى از رفتار خويش آگاهى دارد.[3]
پدر نيز مىتواند به ايفاى اين نقش مهم با مادر همكارى داشته باشد، چنان چه پدر در مورد تغذيه فرزند، تعويض لباسها، استحمام و پاكيزه كردن او با مادر همكارى نمايد، كودك نيز او را به عنوان يك تكيهگاه مورد اعتماد و مهربان تلقى خواهد كرد. و چنين رفتارى نه تنها به ابهت و مقام پدرى لطمهاى وارد نمىسازد بلكه كودك، آن را از علائم محبت و صميميت پدر مىشمارد و بيشتر دلگرم مىشود.
در صورتى كه اگر پدر در پرستارى از فرزند خويش جز بوسيدن و نوازش كردن و احياناً بازى كردن، نقش ديگرى را برعهده نگيرد كودك نيز او را وسيلهاى براى سرگرمى و اسباب بازى تلقى خواهد كرد.
يكى از دانشمندان مىنويسد:
از ماه چهارم به بعد نقش پدر اهميت دارد. اگر پدر فقط سرگرم بازى با كودك باشد و كارى به غذا و استحمام و تعويض لباس او نداشته باشد، پدر به عنوان يك نوع اسباب بازى تلقى مىشود و كودك همين انتظار را از او دارد. برعكس اگر در پرستارى و مراقبت و تغذيه با مادر همكارى نمايد ديگر به عنوان اسباببازى تلقى نخواهد شد بلكه مقامى در حد مادر خواهد داشت.[4]
1- چرا دو سال اول زندگى كودك از حساسترين و مهمترين دوران زندگى او محسوب مىشود؟
2- به چه دلیل تربیت در دو سال اول زندگی ظريفتر و دشوارتر مىباشد؟
3- چرا فرزندان، حتى تا آخر عمر به مادر خود احساس وابستگى و دلگرمى ويژهاى دارند؟
[1]. مربيان بزرگ، ص 231.
[2]. از تولد تا نوپايى، ص 75.
[3]. همان، ص 71.
[4]. اولين سال زندگى، ص 63.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت