کد مطلب: ۶۵۲۷
تعداد بازدید: ۲۲۶
تاریخ انتشار : ۰۹ تير ۱۴۰۲ - ۰۷:۲۵
عدالت در اسلام | ۹
به ‏ناچار برای مردم حاکم و امیری، خوب یا حتی بد، ضروری و لازم است که در سایه حکومتش، مؤمن به عمل صالح بپردازد و کافر از منافع زندگی‏اش بهره‌‏مند گردد و مردم تا دم مرگ در آسایش باشند و فیء و بیت‌المال به وسیله او جمع‌‏آوری و با دشمن جنگ شود و راه‏‌ها امن گردد و به کمک او ضعیف از قوی، حقش را بگیرد و نیکوکاران در راحت و رفاه باشند و از شر بدکاران آسایش داشته باشند.

فصل سوّم: عدالت و حکومت | ۱

 

تشکیل حکومت، ضرورتی اجتماعی و مورد پذیرش همگان است. اصطکاک منافع، نزاع میان افراد، حق‏‌کشی‏‌ها و اخلال‏هایی که در نظم و امنیت عمومی پدید می‌آید زمینه لزوم حکومت است.
امیرالمؤمنین(ع) در پاسخ خوارج که با تفکری انحرافی بر نفی حکومت اسلامی در جامعه اصرار می‏‌ورزیدند و شعار هرج و مرج‏ طلبانه «لا حکم اِلّا لله» سر می‏دادند چنین هشدار می‏‌دهد:
به ‏ناچار برای مردم حاکم و امیری، خوب یا حتی بد، ضروری و لازم است که در سایه حکومتش، مؤمن به عمل صالح بپردازد و کافر از منافع زندگی‏اش بهره‌‏مند گردد و مردم تا دم مرگ در آسایش باشند و فیء و بیت‌المال به وسیله او جمع‌‏آوری و با دشمن جنگ شود و راه‏‌ها امن گردد و به کمک او ضعیف از قوی، حقش را بگیرد و نیکوکاران در راحت و رفاه باشند و از شر بدکاران آسایش داشته باشند.[1]
مردم به طور ضروری، در هر جای جهان، به تأسیس اعتبار ریاست و مرئوسیّت، مبادرت می‏‌ورزند و برای گذران زندگانی اجتماعی خویش به شخصی یا اشخاصی، اقتدار و ریاست می‌‏بخشند. ازاین‏رو، قرآن، حکومت را شأنی از شئون ضروری و لازم، تلقّی کرده که نیازی به دعوت، ترغیب و توصیه ندارد. آنچه قرآن، مردم را به آن دعوت می‏کند، اتفاق و اجتماع بر محور دین است.[2]
آری! گرچه اسلام به اصل حکومت ـ ‏به سبب ضروری‏ بودنش ـ دعوتی نکرده است، اما در باب چگونه حکومت‏ کردن و این‏که چه کسانی حق حکمرانی دارند و چگونگی روابط متقابل حاکمان با مردم، اظهار نظر کرده است.
امام خمینی(قدس سره) بنیان‏گذار نظام جمهوری اسلامی، از جمله فقیهانی بود که به بُعد اجتماعی اسلام توجه خاص نشان داد و معتقد بود که حذف اسلام از میدان سیاست و اجتماع و تبدیل آن به دینی فردی و انزوا طلب، تحریف حقیقی اسلام و ناشی از توطئه‏‌های استعمارگران است. ایشان می‏‌فرماید:
اسلام دین افراد مجاهدی است که به دنبال حق و عدالت‏‌اند، دین کسانی است که آزادی و استقلال می‏‌خواهند؛ مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است، اما این‏ها اسلام را طور دیگری معرفی کرده‌اند.[3]
اثبات اجتماعی ‏بودن اسلام، از دو راه امکان‏پذیر است:
الف) بررسی تمامی تعالیم این دین، نشان می‏‌دهد که نظیر برخی ادیان صوفیانه و زهدگرایانه از قبیل آیین بودا و یا برخی شاخه‏‌های مسیحیت، نیست که غیرمرتبط با تنظیم جنبه‏‌های گوناگون اجتماعی باشد، بلکه در عین تنظیم روابط افراد و بیان مسائل اخلاقی و ترسیم حیات معنوی و رابطه خلق و خالق، به ابعاد اجتماعی حیات بشری نیز پرداخته است که یکی از آن‏ها، حکومت و سیاست است.
امام راحل، بر این نکته تأکید داشتند که ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و احکام شرع به‌گونه‌‏ای است که نشان می‏‌دهد این قوانین برای اداره سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جامعه مسلمین، تشریع گردیده و این احکام بدون نظام و حکومت، قابل پیاده‌شدن نیستند و وظیفه شرعی مسلمین در اجراکردن این نوع احکام، مستلزم تشکیل حکومت است. این نوع احکام در سرتاسر فقه پراکنده است؛ مثلاً:
1. یکی از این موارد احکام مالی اسلام است. مالیات‏هایی که مقرر شده تنها برای رفع حوایج مستمندان نیست، بلکه برای تشکیل حکومت و تأمین مخارج ضروری یک دولت بزرگ است. تعیین بودجه گسترده خمس و در کنار آن وجوب پرداخت زکات اموال، در حقیقت، برای تأمین همه نیازمندی‏های جامعه است. «جزیه» که بر اهل ذمه واجب است و خراج که از اراضی کشاورزی وسیعی گرفته می‏‌شود نیز درآمد فوق‏العاده‏ای را تشکیل می‏‌دهد و نشان می‏‌دهد که مقرر شدن این قبیل منابع مالی برای اداره جامعه و تشکیل حکومت است.
2. احکامی که در باب حفظ نظام و دفاع و تمامیت ارضی و استقلال امت اسلام وضع شده است. یکی از این احکام دفاعی در آیه شریفه‌ی «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ»[4] بیان شده است و مسلمانان را به تهیه و تدارک هر چه بیش‏تر نیروی مسلح و دفاع و مراقبت و آمادگی همیشگی فرا می‏خواند.
3. نمونه دیگر از این نوع احکام را می‏توان در احکام جزائی اسلام و مقررات و تعالیم مربوط به احقاق حقوق دیگران ملاحظه کرد. بسیاری از این نوع احکام مانند «دیات» هستند که باید گرفته و به صاحبانش داده شود و یا مانند حدود و قصاص باید زیر نظر حاکم اسلامی به اجرا درآید. این‏گونه امور، بدون برقراری یک تشکیلات حکومتی، تحقق نمی‏‌یابد. همه این قوانین، مربوط به سازمان دولت است و جز قدرت حکومتی، کسی از عهده این امور مهم بر‌نمی‌آید.[5]
ب) راه دوم اثبات دخالت اسلام در حریم مباحث اجتماعی و سیاسی، اتصاف اسلام به اوصاف ذیل است: «دین کامل»، «دین خاتم» و این‏که قرآن «تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ»[6] و مشتمل بر همه اموری است که هدایت و سعادت بشر بر آن‏ها توقف دارد. این به لحاظ عقلی و منطقی، مستلزم دخالت این دین در قلمرو مباحث اجتماعی است، زیرا فقدان هدایت دین در عرصه اجتماع و سیاست، دلیل نقص و کاستی دین به شمار می‌آید.


پیامبر(ص) و تشکیل حکومت


تاریخ عربِ پیش از اسلام نشان می‏‌دهد که در سرزمین حجاز؛ هیچ‏وقت حکومت و سلطه سیاسی منظم و فراگیر نبوده است، تنها شکل انتظام موجود در آن عصر، نظم درون‌قبیله‏ای و ساده بوده است که هر قبیله‏ای دارای وحدت و رهبر قبیله‏ای و متمایز از سایر قبایل بوده است؛ بر خلاف سایر کشورها مثل ایران و روم که حکومت داشتند.
در چنین شرایطی پیامبر خدا(ص)، تغییراتی همه‌جانبه در شبه جزیره عربستان به وجود آورد و نظم سیاسی و حکومت بر پا نمود؛ آن هم در محیطی که اساساً فاقد حکومت و دولت مرکزی بوده است. برخی از اقداماتی که شاهد تاریخیِ تحقق و تأسیس دولت دینی پیامبر خدا(ص) است از این قرار است:
1. پیامبر اکرم(ص)، میان قبایل متشتّتِ عرب و حتی متحارب مثل اوس و خزرج، وحدتی ایجاد کرد که صرفاً جنبه دینی نداشت؛ وحدتی سیاسی، دینی و اجتماعی به وجود آورد که قبایل متخاصم دیروز به برکت این وحدت، دارای الفت شدند، دارای منافع و علایق مشترک گشتند، بالاترین نمود و جلوه این وحدت سیاسی، هم سرنوشت‌شدن این قبایل در جنگ و صلح با غیرمسلمانان است.
2. پیامبر(ص) مدینه را مرکز حکومت خویش قرار داد و از آن‏جا برای شهرهای دیگر حاکم و والی می‏‌فرستاد. برخی از صحابه که متصدی حکومت یا عهده‏‌دار آموزش معارف دینی یا تعلیم قرآن و آداب یا مأمور اداره امور مالی و اداری بودند نامشان در تاریخ مانده است. بنا به نقل طبری، پیامبر اسلام(ص) «سعیدبن‏العاص» را به منطقه مابین رِمَع و زبید تا مرز نجران و «عامر‌بن ‏شمر» را به هَمدان و «فیروز دیلمی» را به صنعا گسیل داشت.
به منظور اقامه نماز، «عمرو‌بن‏ حزم» را به سوی اهل نجران فرستاد و «ابوسفیان‌‏بن‏ حرب» را والی بر اخذ زکات و صدقات آن منطقه قرار داد. «ابوموسی اشعری» را نیز به مأرب و «یعلی‏‌بن ‏امیه» را به الجند روانه ساخت.[7]
3. توصیه‏‌ها و بخش‌نامه‏‌های حضرت به برخی فرستادگان خویش به مناطق، شاهد روشنی بر بُعد حکومتی پیامبر است. برای نمونه در عهدنامه خویش به «عمروبن‏حزم» از وی می‌‏خواهد که در حق مردم رفق و مدارا کند، ولی در برخورد با ظالمان، شدت عمل داشته باشد، زکات و خمس غنائم را بگیرد.[8]
4. شاهد دیگر بر این‏که پیامبر به نصیحت یا بیان عقاب اخروی بسنده نکرد، اقامه حدود و مجازات افراد خاطی است که این از شئون حکومت است.
5. حکومت و سلطه سیاسی در زبان قرآن و مؤمنان صدر اسلام با کلمه «الامر» تعبیر می‏‌شده است؛ مثل «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ»[9] و «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»[10] اگر رهبری حضرت، صرفاً معنوی بود دیگر دعوت به مشورت در امور اجتماعی، چه معنا داشت؟!
برخی با بهانه‏‌های واهی، منکر حکومت پیامبر(ص) شده‌اند؛ مثلاً می‏گویند: در مدینه کاخ و قصر حکومتی نداریم پس حکومت نبوده است؛ درصورتی‏که ساختار حکومتی غیر از ساختمان حکومتی است. آنچه نبوده، ساختمان است و آنچه بوده نظم و ساختار حکومتی و شبهات دیگر که ارزش نقل و نقد ندارد.[11]


خودآزمایی


1- زمینه لزوم حکومت چیست؟
2- اثبات اجتماعی ‏بودن اسلام، از کدام راه‌ها امکان‏پذیر است؟ شرح دهید.

 

پی نوشت ها

 

[1]. نهج‌‏البلاغه، صبحی صالح، خطبه‏40: «لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَیْ‏ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ».
[2]. ر.ک: طباطبائی، تفسیرالمیزان، ج3، ص144 ـ 149، ذیل آیه 26 سوره آل‏عمران.
[3]. امام خمینی، ولایت فقیه، ص4.
[4]. انفال‏، آیه60.
[5]. ر.ک: امام خمینی، ولایت فقیه، ص20 ـ 25.
[6]. نحل، آیه89.
[7]. طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج3، ص318.
[8]. حکومت اسلامی، درسنامه اندیشه سیاسی اسلام، ص74، نقل از: نظام الحکم فی الشریعة و التاریخ الاسلامی، ظافر القاسمی، الکتاب الاول، ص529.
[9]. آل‏عمران، آیه159.
[10]. شوری، آیه38.
[11]. برای مطالعه در باب شبهه‏‌ها رجوع شود به: حکومت اسلامی، متون درسی، احمد واعظی؛ دین و دولت در اندیشه اسلامی، محمد سروش، بوستان کتاب قم؛ مبانی حکومت اسلامی، آیةالله جعفر سبحانی، نگارش، داود الهامی، انتشارات توحید.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: